«استراتژی خط سوم» راهبرون رفت از بحران
مسئلهی استقلال فکری و عملکردی از دیرینهترین موضوعات میان گفتمانی جنبشهای سوسیالیستی و کمونیستی بوده و هست. جنبش سوسیالیستی و آزادیخواهی آپویی نیز از این قاعدهی مهم و ایدئولوژیک جدای نبود. درواقع دغدغهی این جنبش و رهبریت آن برای اینکه به دام پیروی و زیستن در جهان فکری و فیزیکی سرمایهداری گرفتار نیاید، اقدام به برساخت سیاست راهبردی «خطسوم» در حوزهی سیاسی و اجتماعی نمود. حال رویکرد پژاک در حوزهی دیپلماتیک و استراتژیک در همین چارچوب بوده است. بدین منظور گفتگویی را با رفیق زیلان وژین، ریاست مشترک حزب حیات آزاد کوردستان – پژاک ترتیب دادیم.
پژاک ابعاد مبارزاتی خود را در چارچوب استراتژی «خط سوم» محوریت میبخشد، یعنی گذار از ناسیونالیسم ریشهدار احزاب شرق کوردستان و مبدل نشدن به بخشی از اهرمهای نظامی-سیاسی نظام سرمایهداری بینالدولی و دولتهای خودکامه و تمامیتخواه منطقهای است. به نظر شما این موضوع میتواند در همگرایی سیاسی احزاب شرق کوردستان مفید واقع شود، یا صرفا یک پروژه سیاسی و تاکتیکی محسوب میشود. آیا این استراتژی با توجه به وابستگی برخی جریانات سیاسی میتواند سبب افتراق بیشتر و عدم تشکیل جبهه متحد شود؟
خط سوم یک استراتژی متکی بر نیروی خلق، بدون وابستگی به هیچ قدرتِ دولتی میباشد. چرایی این مساله، توجه به اوضاع کنونی خاورمیانه و بعد جهانی سلطه است که عرصه سیاست را به بازاری جهت داد و ستان و با هدف کسب منفعت (اقتصادی، سیاسی و…) تبدیل نموده است. از سوی دیگر با توجه به پیشینه احزاب شرق کوردستان و سالها مبارزه آنان، بر اساس ملیگرایی ابتدایی، نتوانستهاند موجب کسب دستاوردهای ماندگار گردند. چرا که مسئله خلقها در ایران، تنها مختص به مسئله کورد نیست و سایر هویتها و خلقها نیز در ایران با اجحاف و نادیدهگیری حقوق خود از سوی رژیم ایران، روبه رو هستند. در استراتژی خط سوم به مسائل تمامی تنوعات دینی، مذهبی و هویتی اهمیت داده شده و به طور کلی بر اساس آزادی خلقهاست. در مورد همگرایی احزاب و سازمانها میتوان گفت مسئله کورد عمیق، تاریخی و سیاسی است و با وجود تفاوت در تاکتیک، استراتژی و راهبرد تشکیل یک جبهه مشترک، در راستای گرهگشایی مسئله کورد، میتواند در رسیدن به موفقیتها و دستاوردهای بزرگ موثر واقع گردد. به اعتقاد ما تفاوت در ایدئولوژی و تاکتیک نمیتواند مانعی در برابر اتحاد و همگرایی کوردها در برابر قدرتها و دولتها ضد انسانی حاکم باشد. بایستی دغدغه تمامی احزاب و سازمانهای کوردی و کسانی که برای آزادی خلقها پیشاهنگی میکنند، کنار گذاردن چالشها و تفاوتمندیها باشد و شالوده مبارزات آنان مبتنی بر آزادی و رهایی خلقها باشد. دلیل این امر، پیشبرد سیاستهای موجود بر اساس ذهنیت «تفرقه بی انداز و حکومت کن» بوده و بر خلاف چنین ذهنیتی، استراتژی خط سوم مبتنی بر همگرایی تمامی نیروهای سوسیالیست، دموکرات و آزادیخواه است. همه احزاب و سازمانها میتوانند در مقابل قدرتهای استعماری ایستاده و سیاستی تاثیرگذار اتخاذ نمایند. سیاست انسجام که همانا سیاست «خط سوم» میباشد.
پیش از فروپاشی شوروی جهان به صورت دو قطبی اداره میشد و رویکردهای سیاسی در چارچوب این دو قطب شکل میگرفت، اما اکنون ما با قطببندیهای جدید و مختلفی روبرو هستیم که هر کدام منافع خود را دنبال میکنند، حال با این تعریف، استراتژی بنیادین «خط سوم» چگونه و با چه راهکارهایی میتواند در میان این قطببندیها و پیچیدگیهای حوزهی سیاست بینالملل و منطقهای، منافع خلقهای فرودست و کارگر را تامین نماید؟
گفتمان سیاسیای که در میان قطببندیهای جدید، استراتژیک و خطوطی که بر اساس منافع جامعه و خلقهای فرودست باشد، میتواند جایگاهی ماندگار در میان مردم داشته باشد و رویکردهای استبدادی و قدرتمحور، هیچگاه نزد مردم این جوامع جایگاهی مانا نخواهد داشت. در دنیای سیال و پارادوکسیکال سیاست کنونی، که تمامی تاکتیکها و سیاستها بر اساس منفعت طلبی است، سیاستی نزد مردم قابل پذیرش است که در راستای منافع آنان و جامعه باشد. خطی که مدیریت جامعه توسط مردم صورت گیرد و این مردم باشند که در مورد سرنوشت خود تصمیمگیری نمایند و در تمامی عرصههای آن، دارای حق سخن و مشارکت باشند. در اوضاع بحرانی خاورمیانه و منطقه، چهره ریاکار قدرتها و دولتها برای مردم نمایان گشته؛ قدرتهایی که در راستای کسب قدرت و ثروت از هیچ اقدام ضد انسانی فروگذار نمیکنند. خلقها، اکنون به سطحی از آگاهی و شعور سیاسی دست یافتهاند که قدرت تشخیص و تمییز سیاستها را داشته باشند. بعد از گذشت سالها از بحران و جنگهای خونین در جغرافیای خاورمیانه به دلیل بهانه تراشیهای ابرقدرتهایی همچون آمریکا جهت ماندگاری در خاورمیانه، جنگهای سوریه و عراق هر بار وارد مرحله جدیدی میگردد و این مردم هستند که هزینههای سنگین اقتدار طلبی این قدرتها را میپردازند. تمامی اهداف قدرتها این بوده است که سهمی از ثروتها و منابع غنی این جغرافیا داشته باشند و برای رسیدن به این اهداف پلید چه از طریق گروههای تروریستی همچون داعش و چه از طریق ایجاد روابط دیپلماتیک پشت پرده با برخی از دولتها حضور خود را تضمین نمودهاند. شواهد تاریخی نشانگر آن است که قدرتهای استعمارگر هیچگاه درصدد استقرار دمکراسی، ثبات و آزادی در خاورمیانه نبوده و نخواهند بود و هم و غم آنان تنها رسیدن به ثروتها و گرفتن سهمی از آن است. بنابراین استراتژی خط سوم که منافع و مطالبات مردم را اساس مبارزات خود قرار داده با ایجاد زمینههای گردهمایی و گفتگوهای مشترک با همه ملتها و خلقهای منطقه و همین طور سیاستورزی و تلاش در حوزه دیپلماسی، میتواند در میان این پیچیدگیها و قطببندیهای حوزه سیاست، (که شما از آن بحث نمودید) منافع و خواستههای ملتهای فرودست را تامین نماید؛ چرا که سیمای کریه سرمایهداری و دولتمداری که جز فقر، جنگ، بیکاری، تخریب محیط زیست و آوارگی بر مردم سودی در بر نداشته، بیش از پیش آشکار گردیده است. علاوه بر این در طول چهل سال از مبارزات جنبش آزادیخواهی خلق کورد اثبات گردیده که تسلیحات و پیشرفتهای نظامی در برابر اراده و نیروی مقاومت، شکست خورده است و با ایستادگی و اصرار ورزیدن در برابر معیارها و اصول انقلابی میتوان دشمن را با شکست مواجه ساخت. در این میان، جوامع و خلقها هیچگاه بازتاب اراده و هویت خود را در میدان سیاست موجود ندیدهاند؛ در حالی که در استراتژی خط سوم نمود سیاست، جامعه و مردم است. تنها چنین شیوه سیاستی میتواند در راستای منافع خلقها باشد.
فرصتها و تهدیدهای پیشروی اعمال چنین استراتژی در حوزههای سیاسی، دیپلماتیک، نظامی و اقتصادی چیست؟
با پیاده شدن پروژه کنفدرالیسم دمکراتیک، در روژآوای کوردستان که نمونه ابتدایی استراتژی خط سوم است، عدالت و برابری خلقها در سوریه و روژآوای کوردستان تامین گردیده است. یکی از دلایل اصلی حضور قدرتهایی همچون آمریکا و روسیه و همینطور ایران و ترکیه در سوریه و روژآوا هراس از چنین استراتژی و پروژهای است. چرا که این پروژه در قطب کاملا مخالف و متضاد نظام مدرنیته سرمایهداری قرار دارد و منافع، قدرت و انحصارطلبی آنان را با تهدید جدی مواجه خواهد ساخت. این قدرتها، به دلیل هراس از چنین خطری در این منطقه تمامی تلاشها و تاکتیکهای سیاسی و نظامی خود را به کار میگیرند تا مانعی در برابر پیشبرد و ارتقای این پروژه گردند. مدرنیته دمکراتیک، آرامش و امنیت را در خاورمیانه به ارمغان خواهد آورد و دیگر حضور و جنگ افرازیهای ابرقدرتها مشروعیتی نخواهد داشت. در مقطعی قرار داریم که از هر سو تهاجمات نظامی، سیاسی و رسانهای علیه جنبش آزادیخواهی و سوسیالیستی خلق کوردها وجود دارد؛ تا بدین گونه از حوزه نفوذ و بسط این پروژه بکاهد. زیرا هم اکنون کوردها در تعیین معادلات و توازنات منطقه نقش تعیینکنندهای دارند.
جنگهای خاورمیانه، بیشتر جنبهی ایدئولوژیک دارند تا نظامی و تسلیحاتی. باید دانست که در کنار تهدیدها و مانعتراشی در تمامی حوزهها فرصتهای طلایی هم وجود دارد که میبایست به بهترین نحو از آن استفاده نمود. همانگونه که در سوال قبل هم در مورد آن صحبت نمودیم اتحاد ملتها و سازماندهی آنان در مورد کسب آگاهی از حقوق خود، میتواند بسترهایی جهت توسعه جبهههای مشترک مبارزاتی ایجاد نماید تا دست ابرقدرتها را از ثروتها، منابع و زیباییهای این منطقه کوتاه نماید. اگر یک خط سیاسی مستقل وجود داشته باشد، به دنبال آن یک سیستم اقتصادی، دستگاه دیپلماسی و نیروی دفاعی مستقل نیز ایجاد خواهد گردید و آنگاه نیروهای سرمایهداری منطقهای و فرامنطقهای موجود قادر نخواهند بود در تعیین این سیاستهای مستقل خلقها دخالتی داشته باشد.
با توجه به یارگیریها و جبهه بندیهای موجود منطقهای و فرا منطقهای، آیا پژاک توانسته است که پیشبرد راهبردی «خط سوم» موفق عمل کند؟
در واقع خط سوم، یک پروژه مقطعی نیست؛ بلکه یک استراتژی و خطی سیاسی است که ما در قالب یک حزب سیاسی در اتخاذ سیاستها آن را مبنا قرار میدهیم. در این استراتژی، نقش مهم بر عهده مردم و جامعه است. یکی از معیارهای مبارزاتی ما این است که هیچگاه به بخشی از پلانها و ابزارشدگی قدرتهای خارجی تبدیل نشویم؛ در عین حال رویکردهای حکومت و دولت در قبال مردم را نمیپذیریم. در برابر چنین سیاستهایی، آلترناتیو ما «استراتژی خطسوم» بهعنوان محور سیاسی و چارچوب کردگفتار است. بر همین اساس، بزرگترین دستاورد برای ما این بوده که بر اساس آرا و خواستههای جامعه مبارزات خود را پیش میبریم و این رویه از سوی مردم و جامعه مورد پذیرش واقع گردیده است. پژاک با چنین سیاستی در ایران، شرق کوردستان و خارج از مرزهای وطن به یک نیروی پیشاهنگ مبدل گشته است. مبارزات پژاک با گذر از چارچوب سیاست ملیگرای ابتدایی، مرزهای شرق کوردستان را درنوردیده و گسترش یافته است. علاوه بر این، در جهت پیشبرد سیاستهای ملی و دمکراتیک با سایر احزاب کورد، کوشا و پیشگام بوده است.
خودویژگی سیاست و استراتژی خط سوم بدین معنا نیست که ارتباط و دیپلماسی با سایر احزاب، سازمانها و نیروهای منطقهای و فرا منطقه ای به طور کلی صورت نمیگیرد؛ بلکه تمامی سیاستها و تلاشها بر اساس خواستهها و دغدغههای مردم و جامعه است. جنگ جهانی سوم که هم اکنون کانون آن خاورمیانه است دارای کاراکتر ویژه و مخربی است و از سوی سیستم دولت-ملت و مدرنیته سرمایه داری هر روز وارد فاز جدیدی میگردد و در چنین شرایط کائوتیکی نیاز به اتخاذ سیاستهای صحیح و واقعگرایانه وجود دارد. بنابراین اگر نیروهای مخالف سیستم در سیاستهای خود، دارای آلترناتیوی نباشند با گذر زمان جذب سیستم گشته و با وجود مبارزه قدرت حل مسائل را نخواهند داشت. بنیان مبارزاتی ما، تنها اهمیت دادن به مسئله کورد نبوده است؛ زیرا رویکرد رژیم ایران نه تنها در برابر کوردها بلکه در قبال همه خلقهای ایران سرکوبگری و بیارادهسازی است. هدف ما آزادی تمامی خلقهای فرودست است.
منبع: برگرفته از آلترناتیو شماره 73