اهون چیاکو
نهم اکتبر، تداوم توطئە و تقابل نئوناسیونالیسم و سوسیالیسم در روژآوا
برای درک صحیح از حملات مشترک ترامپ و اردوغان بە روژآوای کوردستان در تاریخ ٩ اکتبر ٢٠١٩، بایستی نگاهی کوتاە و گذرا بە آغاز دهە نود میلادی داشتە باشیم. همانطورکە میدانیم دهە نود مصادف با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ـ بهعنوان بلوک سوسیالیسم در تقابل با بلوک سرمایهداریـ است. درواقع بلوک سوسیالیسم خود را حامی جنبشهای طبقاتی و رهایی ملی میپنداشت. تمام این جنبشها با تمام نقد و انتقاداتی کە داشتەاند، خود را بهنوعی متمایل بە این بلوک میدانستند. بەهمین دلیل بسیاری از آنها از سر ناامیدی یا بە خاموشی رسیدن یا بە درون لیبرالیسم لغزیدند و دچار انفعال گشتند، گروە سوم هرچند مدعی سوسیالیسم بودند و بە دام لیبرالیسم گرفتار نشدند؛ لیکن با تمامی جوانب مثبت و مطلوبشان و پایبندی نسبت بە حفظ آرمانهایشان، چنان دچار دگماتیسم بودند، کە بەهیچوجهە نتوانستند از دایرەی محافل محدود عدول نموده و بە یک نیروی اجتماعی تبدیل شوند. بهجای فعالیت و عمل، بیشتر بە وضعیتی نوستالژیک و تعریف روایات و خاطرات دوران مبارزاتی خود رویآوردهبودند. طبیعتاً این هم خصلت و جنبەهای فردی، تشکیلاتی و جریانی گرفتەبود. از سوی دیگر سرمایهداری کە فروپاشی اتحاد جماهیرشوروی را بە مثابە پیروزی و حقانیت خود اعلام مینمود، برای پیگیری اهداف خود در زمینە استثمار و تحریف اقتصاد، با اتکا بە شگرد سرمایەمالی کە از دهە ٧٠ آغاز نمودە بود؛ اهداف ایدئولوژیک خود را بر پایە نئولیبرالیسم و طرح سیاسی خود یعنی نظمنوین جهانی و گلوبالیسم منطبق با دو ابزار دیگر خود یعنی سرمایەمالی و نئولیبرالیسم را پیگیری نمود. بە این طریق سعی نمود با بهکارگیری نظریههای پایان تاریخ فرانسیس فوکایاما، جنگ تمدنهای ساموئل هانتینگتون و طرح سیاسی نظم نوین جهانی کیسنجر برای کنترل و بە انقیاد درآوردن جهان توسط سرمایهداری و امپراطوری نوینش آمریکا، خود را بە امری اجتنابناپذیر بر حیات بشری تحمیل نماید. با این سرمستی سعی داشت با نیرو و جاذبەی ایدئولوژیک خود یعنی لیبرالیسم، حقیقت هر آنچە کە ادعا، مبدأ و اتوپیای آزادی و سوسیالیسم است را چنان در خود ذوب نماید کە حتی بحث از آن مفاهیم شرم قلمداد گردد. درصدد برآمد اگوئیسم را چنان ریشەای نماید کە فرد بهجز خود بە دیگری فکر نکند و اینگونه اجتماعی بودن و اجتماعی گشتن را مخدوش نماید تا بە آسانی سیستم کنترل و استثمار خود را تداوم بخشد.
درواقع پیشتر دریافتە بود کە برای رسیدن بە اهداف خود نیاز به فتح خاورمیانە دارد، بە همین دلیل طراحی نوین خاورمیانە را منطبق با اهداف خود تحت لوای طرحهای همچون خاورمیانە بزرگ و نوین در دستور کار قرار داد، درواقع خاورمیانە ستون فقرات جهان است و کوردستان به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک خود، ستون فقرات خاورمیانە؛ بیدلیل نیست امپریالیسم بعد از جنگ جهانی اول برای کنترل منطقە و دولت ـ ملتهای اقماری خود، با تجزیە کوردستان، کارت کورد را ایجاد نمود.
همە میدانیم که ترغیب صدام در حملە بە کویت، نقشه آمریکا برای بسترسازی مداخلە در خاورمیانە منطبق با مقتضیات طرح جهانی و خاورمیانەای خود بود کە با راەاندازی جنگ خلیج بە بهانە تنبیە صدام، زمینه استقرار خود را در خلیج فراهم آورد و از آن زمان تاکنون در منطقە مستقر گشتە است. پس از تثبیت حضور خود، بهتدریج استیلای خود بر جوامع، احزاب، جریانها و جنبشهای خاورمیانە و بهویژە رهبران مذهبی، سیاسی، اجتماعی و نظامی منطقە را نهادینه ساخت. بدین منظور از هرگونە تهدید و تطمیعی فروگذار ننمود، درواقع بسیاری را هم رام کرد و تعداد معدودی را کە نتوانست، با همکاری دولتهای مطیعش بە هدف ترور و توطئە تبدیل میکرد. البتە بە ساختن و مطرح کردن رهبرهای تقلبی و اقماری هم در منطقە پرداخت تا حدودی نیز کسب نتیجە نمود.
در این برهه، جنبش آزادیبخش کورد بە رهبری رهبرآپو، دهە ٨٠ و مرحلە ١٥ سالەی مبارزات خود را کە حاوی معنایی عظیم از مبارزەی بیامان رهایی ملی و سوسیالیسم است، پشت سرگذاشتە بود. بدون تردید نیروهای امپریالیسم با توسل به روشهای مختلف جهت مطیع گرداندن رهبری این جنبش اقدام میکردند، ولی رهبرآپو نەتنها مطیع و رام این نیروها نمیشود، بلکە گامی آنسوتر در راستای مبارزە برمیدارد و اگر قبلاً مبارزاتش را بیشتر متمرکز بر کوردستان ساختە بود، در این بحبوحە، خلأ خاورمیانە را احساس مینماید و همچنین بە این واقعیت میرسد کە بدون رهایی خاورمیانە، رهایی کوردستان میسر نمیشود، همانطور کە بدون رهایی کوردستان رهایی خاورمیانە ممکن نیست. با توجە بە این دیالکتیک در کنار نقطە ضعفهای کوردستان کە قبلاً تثبیت کردە بود بە تثبیت نقطە ضعفهای خاورمیانە پرداخت. مسئلە آزادی زن و دموکراسی و عدم تعامل فرهنگها در نتیجە سیاست امپریالیسم و تحمیل پروژه دولت ـ ملت را بهعنوان ضعفهای خاورمیانه تثبیت و تحلیل مینماید. با توجە بە این تثبیتها، رهبرآپو در صدد ایجاد فکر و مدل آلترناتیو برای خاورمیانە پرداخت.
قدر مسلم، آزادی زن، رهایی ملی خلق کورد و دیگر خلقهای منطقە و همچنین ایجاد فکر و تعاملی دموکراتیک، با منافع نیروهای ارتجاعی منطقە، بویژە استعمارگران کوردستان و نیروهای سرمایە جهانی در منافات است، همین مسئله از دلایل اصلی شکلگیری توطئه بینالدولی١٥ فبریە ١٩٩٩ برضد رهبرآپو و خلق کورد بود.
لیکن برعکس انتظار آنها کە میپنداشتند رهبرآپو تحمل این انزوا را نخواهد کرد و دچار فرسایش فیزیکی، فکری، روانی و ذهنی خواهد گشت و یا در کمترین حالت مورد انتظار آنها از ادامه مبارزە انصراف خواهد داد، رهبرآپو بە تداوم مبارزە و تکوین افکار و آلترناتیو قبلی خود پرداخت. اتفاقاً لغو حکم اعدام، به دلیل همین انتظار بود، زیرا براین باور بودند که اعدام رهبرآپو میتواند در آیندە دردسرساز و مشکلات بیشتری برایشان ببار خواهد آورد. رهبر آپو دهە نخست امرالی را با مقاومتی بیامان بە پایان برد و با نگاشتن دفاعیات خود، بویژە مانیفست تمدن دموکراتیک، نیروی سرپا ماندن جنبش را ایجاد کرد و مبارزە رهاییبخش خلق کورد را تعریفی نوین و مستحکم بخشید. همچنین بخشهای دیگر کوردستان را نیز وارد کارزار رهایی ملی ساخت.
درواقع همچنان کە به دلیل پیچیدگی مناسبات سرمایە، کار، تولید، بازار و… نمیتوان مبارزات طبقاتی و اجتماعی را بە سبک قرن نوزدە و بیست رهبری کرد، بە دلیل پیچیدگی نئواستعمار و نئوامپریالیسم بە سبک قرن نوزدە و بیست نیز نمیتوان مبارزات رهاییبخش ملی را رهبری کرد. حتی اصرار بە شیوهای سنتی و قدیمی آب بە آسیاب ریختن سرمایهداری و استعمار بود، رهبری این امر را بە خوبی درک کردە و بەهمین دلیل بە ایجاد راە و روزنە نوینی پرداخت.
ابتدای دهەی دوم قرن بیستویکم، بهعنوان آغاز هزار سوم میلادی، خاورمیانە بیشتر از پیش بە کانون جنگی نوین با ابعاد وسیعتر از جنگهای جهانی اول و دوم، با مرکزیت کوردستان و بویژە روژآوای کوردستان تبدیل شد. رهبر آپو در تحلیلات خود مکرراً تأکید میکرد کە توطئە بر علیە من بە اندازە ترور ولیعهد اتریش کە مسبب جنگ جهانی دوم شد، حائز اهمیت است. این نیز بە معنی آغاز جنگ جهانی سوم است، بارها ما هم در مطالب، نوشتەها و بیانیەهای خود بە جنگ جهانی سوم با مرکزیت خاورمیانە و کوردستان اشارە کردەایم، متأسفانە بسیاری این را نمیپذیرفتند و دال بە مبالغەگوی ما میگذاشتند، اخیراً بعداً از حملە ٩ اکتبر ٢٠١٩ ارتش فاشیست ترکیە بە روژآوا، پاپ فرانسیس اعلام کرد کە این جنگ از جنگ جهانی دوم بزرگتر است، خوب درواقع یعنی همان جنگ جهانی سوم بە مرکزیت کوردستان کە قبلاً رهبر آپو و جنبش ما بارها بە آن اشارە کردە بود.
درواقع انقلاب روژآوا در سال ٢٠١١ باعث شد کە آلترناتیو دموکراتیک، سوسیالیستی و رهاییبخش بە عرصه عمل وارد شود، برای جلوگیری از این واقعە، از همان ابتدا ترکیە با هماهنگی نیروهای مداخلەگر بە آن تاخت، ولی با مقاومتی عظیم روبرو گشت. سال ٢٠١٤ با ایجاد کانتونهای روژآوا تحت نام القاعدە و جبههالنصره هجمەای مهلکتر از قبل بە روژآوا وارد شد کە مقاومت سَرِکانی باعث شکست آن نیز شد، با عدم نتیجەگیری از سبک القاعدە، این بار نیروی وحشیتری را تحت عنوان داعش وارد عمل کردند، درواقع میخواستند فکر و آلترناتیوی را کە نتوانستە بودند جلوی فورملە و تئوریزە شدنش را بگیرند، بە هرشیوەی ممکن و به هر قیمتی که شده از تبدیل شدنش به یک سیستم اجتماعی ومدیریتی جامعه ممانعت کنند. مقاومت کوبانی برگ تازەای در موفقیت مقاومت گشود. نیروهای سرمایهداری از جملە آمریکا را مجبور کرد بە موجودیت آن تنبدهند و درواقع روژآوا با مقاومت، خود را تحمیل کرد. از یاد نبریم سال ٢٠١٦ وقتی کە اردوغان از آمریکا در بهخاطر ائتلافش با روژآوا انتقاد کرد، سفیر آمریکا در ترکیە اذعان کرد کە برما تحمیل شدە است. درواقع آمریکا نیز به دلیل کاراکتر سرمایهداری و امپریالیسمیاش بر روژآوا تحمیلشده است. این تحمیل گشتن متقابل، باعث گشت کە ائتلافهای صورت بگیرد، ولی درواقع برای هردو طرف جنبە تاکتیکی و میدانی داشتە است.
حملە ٩ اکتبر ٢٠١٩ در نتیجە همسوی ترامپ و اردوغان، مصادف با بیستمین سالگرد توطئە ٩ اکتبر ١٩٩٩ بر ضد رهبر آپو و خلق کورد:
همانطور کە بە آن اشارە شد، آمریکا در ابتدای شکلگیری مدل روژآوا تلاشهایی جهت پیشگیری از تکوین آن نمود؛ ولی ناکام ماند. بعد از مقاومت کوبانی بهعنوان یک دیفاکت بە آن تحمیل شد، البتە از سوی دیگر همانطور کە پیشتر اشارە شد، حضور آمریکا در منطقە نیز بە روژآوا تحمیل شد و این باعث ائتلافهای تاکتیکی و نظامی گشت. بدون تردید روژآوا هیچوقت بهعنوان یک تکیەگاە محکم و استراتژیک نسبت بە آمریکا متوهم نگشتە است. از سوی دیگر آمریکا تمام سعی و تلاشش این بود کە روژآوا را از محتوا و وجهەی انقلابی خود تهی گرداند وآن را در خدمت اهداف خود کنترل نماید، برای این هم از تمام شیوها و تاکتیکهای نرم بهرە بردە است. روژآوا نیز با اتکا بە دیالکتیک آرمانگرایی و واقعگرایی بهعنوان بنیان و پایەی فلسفی خود هم با رویکرد ــ بر اصول اصرار و در تاکتیک انعطاف ــ و با برنامەهای آموزشی، ایدئولوژیک و فرهنگی خودش هم از این وضعیت تحمیلی سود بردە و هم مانع رسیدن آمریکا بە اهدافش بودە است. اتفاقاً توافق ترامپ با اردوغان کە صدای مخالفان و حتی دوستانش را هم در خود آمریکا درآورد، در نتیجە خشم از ناکامی رویکردهای قبلی خود از طریق بە کار بستن ابزارهای نرم بودە است و خواستە بە این طریق روژآوا از طرف ترکیە فتح گردد و بە کوردهایی کە این رام شدگی را میپذیرند واگذار گردد، یا حداقل اعمال فشاری بر روژآوا گردد برای قبول خواستەهای آمریکا و انصراف از اصول انقلابی و رهاییبخشانە خود.
باید یادآور شد اظهارات اخیر ترامپ کە نیروهای سوریه دموکراتیک (ق.س.د) را بهعنوان محافظ چاهای نفت در روژآوا و سوریە معرفی میکند، ادامە همان سیاست نرم است. بعد از شکست توافق او و اردوغان، با این اظهارات در صدد است کە نقش ق.س.د را تقلیل و ماهیت انقلابی آن را وارونە جلوە دهد. ق.س.د و روژآوا محافظ کرامت و آزادی خلقها بویژە خلق کورد، ارزشهای دموکراتیک، آزادیخواهانه و انسانی هستند و بس. باید تردید نداشت کە هرآنچە سرمایهداری و نمایندەاش ترامپ میگویند، دروغ است و بە واقعیت نمیرسد، چرا کە مقاومت و ایستار انقلابی روژآوا و ق.س.د بیشتر از پیش محکم و استوار است.
نئوناسیونالیسم و پدیدە ترامپیسم:
در پایان جنگ جهانی دوم، ازلحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و نظامی، نقش پیشقرول سرمایهداری و امپریالیستی از اروپا بە آمریکا انتقال یافت و از سویی دیگر دهە ٧٠ دهە انقلاب فنّاوری و آغاز عصر سرمایهداری بود. بازارهای خشک دولت ـ ملت قبلی مانع گسترش این دو سلاح و فرصت سرمایهداری بودند، بە همین دلیل مقولە نئولیبرالیسم با این مضمون کە سرمایەگذاری در هرجای دنیا برای سرمایهداری مجاز است. فرد را ترغیب به رقابت مستمر جهت کسب سرمایە در هر گوشەای از جهان کردند. البتە بیشتر بە منظور رها کردن شرکتها و بنگاهای غولپیکر فراملی تولیدی و تجاری بود؛ اما باید در افراد جامعە نیز کاراکتر مناسب برای این شگرد خود یعنی نئولیبرالیسم را میساختند. این مسئلە بە مدت چند دهە سود فراوانی را عاید آمریکا کردە ولی از این بە بعد نتیجە معکوس دارد. چرا کە شرکتهای کە صاحبان آنها بیشتر آمریکایی و آنجلیست (مسیحی ـ یهودی) میباشند از آمریکا خارج گشتە و بهطرف مناطقی مانند شرق آسیا رویی میآورند، به دلیل اینکە آنجا هم زمین برای احداث کارخانههایشان ارزانتر است و هم مادە خام ونیروی انسانی به راحتی و ارزان در دسترس قراردارد. از سویی دیگر به دلیل تراکم جمعیتی زیاد و انبوه در این منطقە (چین، هندوستان، مالزی، پاکستان و…) بازری وسیع برای فروش کالا و فراوردههایشان در اختیار دارند. این هم باعث فرار سرمایە از آمریکا، بیکاری، چرخش کند کالا و سرمایە و… میشود کە موجب نگرانی ناسیونالیسم آمریکا گشتە است.
از سویی دیگر قدرت شرق از جملە چین با توجە بە ماهیت سنتی خود بە مانند قدرت آمریکا و اروپا پذیرای سلطە شرکتهای تولیدی و تجاری سرمایهداری نیست. این هم با حساب سرمایهداری آنجلیست (مسیحی و یهودی) آمریکا ـ کە در سازە بیلدربیگ خود را تشکل دادە و هردو حزب جمهوریخواە و دموکرات سر ریسمانشان بە آنجا وصل است و آن را بهعنوان یک الگوی جهانی تحمیل خواهند کردـ درنمیآید. اگر دوگانە قدرت و سلطە و رابطەشان را خوب درک نماییم بهتر میتوانیم بە واقعیت امر را دریابیم و فریب صورت ظاهر را نخواهیم خورد. سلطە بیشتر مفهوم نیروی تحکم شرکتهای تولیدی و تجاری سرمایهداری و قدرت مفهوم ساختار مدیریت سیاسی و دولتی هستند. درواقع هرچند کە سیمای قدرت و مدیریت سیاسی روبە ظاهر دارد؛ ولی تعین کنندە سلطە است، یعنی نیروی شرکتهای غولپیکر سرمایهداری کە رویی پنهان دارند و همیشە با به زیر سلطەدرآوردن قدرت سیاسی و دولتی، جامعە را نیز بە انقیاد خود درمیآورند. این واقعیت تاریخ تمدن مرکزی و بویژە عصر سرمایهداری است. اگر قدرت سیاسی و مدیریتی دولتی تن بە سلطە آنها ندهد، آن را ساقط خواهند ساخت و اساساً خود همیشە در پدیدآوردن قدرت سیاسی منطبق با اهداف خود و یا برداشتن قدرت سیاسی کە کارایش را برای آنها از دست دادە و یا دهنکجی میکند، داری نقشی قوی میباشند. بدون تردید بە اندازەای کە این اختیار و توانایی را در بە سلطە درآوردن قدرتهای سیاسی غرب (اروپا و آمریکا، کانادا، استرالیا و…) دارند، بە همان اندازە بر قدرتهای شرقی به دلیل ماهیت و سنت قدرت تاریخیشان این اختیار و توانایی را ندارند. البتە این بە آن معنی نیست که هیچ اعمال سلطەای بە آنها ندارند.
درهمین چارچوب هم ناسیونالیسم آمریکایی و هم قدرت سیاسی آن در صدد ساخت آمریکا بە سبک نوینی هستند. ولی بسیاری از موازین و قوانین داخلی آمریکا و هم قوانین و موازین جهانشمول از منشور حقوق بشر گرفتە تا آیین نامە سازمان ملل و… کە خود در تنظیم و بازنگری آنها در چارچوب نئولیبرالیسم و گلوبالیسم دست داشتە اند، صد راە آنهاست. بدون تردید هدف آنها نیز بازگشت بە ناسیونالیسم بە سبک کلاسیک قرن نوزدە و بیست هم نیست، بلکە میخواهند با حفظ جنبەهایی از نئولیبرالیسم و گلوبالیسم کە مورد نیازشان است آمریکا و ناسیونالیسم آن را رستورە نمایند کە میتوان این دکترین را نئوناسیونالیسم نام نهاد. برای شکستن قالبهای حقوقی و فرهنگی کە تا حدودی نهادینه شدهاند و صد راهشان است، نیاز بە کاراکتری محافظەکار، بی قاعدە، دیوانە مآب، دلقک و… وجود دارد. چرا کە با یک کاراکتر بروکرات، فنسالار و انتلکتول شکستن این قالبها ممکن نیست.
در طول تاریخ آمریکا رهبران حزب دموکرات با توجە بە سیاستشان کە عادیسازی روابط خارجی و تأکید بە رفاه داخلی و عمومی است، بیشتر جنبە فنسالار، بروکرات و آکادمیسین داشتەاند، ولی برعکس آن رهبران جمهوریخواه همیشە دارای کاراکتری سنتی و محافظەکار بودەاند. پس برای این هدف نمیتوان از طریق حزب دموکرات این اهداف را پیگیری کرد و نیاز بە کاراکتر حزب جمهوریخواە است و در میان کاندیدهای دیگر حزب جمهوریخواە، ترامپ بهترین گزینە بود کە برخلاف انتظارات در سال ٢٠١٦ بە ریاست جمهوری آمریکا رسید و تاکنون غوغاهایی خارج از قاعدە را هم در رابطە با امور داخلی و هم مسائل خارجی برپا نموده است. درواقع ترامپ و یا ترامپئیسم، زادە این کشمکشهای سرمایەی جهانی بە مرکزیت آمریکا است.
درواقع آنچە را کە ترامپ در کمپین تبلیغاتی خود در روند انتخابات ریاست جمهوری آمریکا گفت ــ این صرفاً یک کمپین کارزار انتخاباتی نیست، بلکە یک جنبش است ــ، ریشە در این مسئلە دارد. جنبش موردنظر ترامپ همان نئوناسیونالیسم است کە میخواهند با بست آن در آمریکا این را بە یک الگوی جهانی تبدیل کنند. این یک مرحلە گذار است کە میتواند برخلاف مسیر اهداف آنها نتیجە معکوس بههمراه داشته و بە فرستی برای پیروزی سوسیالیسم و تمدن دموکراتیک مبدلگردد. هیچ پیشفرض قطعی هم دال بر شکست حتمی آنها وجود ندارد. کشمکش مبارزە و مقاومت نتیجە را مشخص خواهد کرد.
رد تمام نگرانیهای محیط زیستی، کشیدن دیوار مابین مکزیک و آمریکا، ناکارآمد خواندن سازمان ملل و حقوق از سوی ترامپ، تأکید بر ارزش دلار بر کرامت انسان از سوی او، تأکید بر اهمیت اقتدار و شکوفایی آمریکا بجای مشغولیت بە مسائل خارج از آمریکا و… همە مسائلی بودەاند کە در این سە سال ریاست جمهوری او باعث غوغایی آمریکایی و جهانی گشتەاند. اگر سخنرانیهای ترامپ را در دو سال اخیر در سازمان ملل و اجلاس این سازمان به یاد بیاوریم، ترامپ ابتدا بهطور مستمر از رفا و شکوفایی سخن میگوید و بعد بە شیوەای تند بە سوسیالیسم میتازد و از سویی دیگر تأکید دارد کە تمام ملتها میتوانند مرکز و تمرکز منسجم و مرزهای قاطع خود را داشتە باشند. هدف از این بیانات استحکام موقعیت و هژمونی آمریکا و اسرائیل، از راە نئوناسیونالیسم و همچنین اقدام بە جهانی کردن این الگو است.
بدون تردید ایران و ترکیە و سایر دولت ـ ملتهای مستبد خاورمیانە از این الگو در راستای منافع خود استفادە خواهند کرد و بە تراکم قدرت جهت سرکوب ملتهای تحت ستم و استعمار خود، مشروعیت خواهند داد؛ اما از سویی دیگر بە مبارزات رهاییبخش ملی خلقهای تحت ستم و همچنین مبارزات اجتماعی و طبقاتی، نیرو خواهد بخشید؛ چرا کە همچنان در نتیجە امت گرایی دینی و جهانوطن گرایی (انترناسیونالیسم گرایی) چپمحور زمینە برای مبارزات رهایی ملی دچار خودسانسوری میشد، بە مدت چند دهە زیر نام گلوبالیسم راستگرایانە اعمال و تداوم مبارزە، خودسانسوری و بە حاشیە راندن مبارزە رهایی ملی بسیار مخدوش گشتە بود. همچنین نئولیبرالیسم زمینە و ادعای مبارزات اجتماعی و طبقاتی را نیز با مشکل مواجهە کردە بود. منظور همان است کە از قدیم گفتەاند، درجایی کە تضاد و ستمها بالا بگیرند، زمینە مبارزە و انقلاب نیز ارتقاء خوهد یافت.
در آخر باید اشارە کرد کە برای شکستن قالبها و نیل بە اهدافشان، اختیارات فراوانی خارج از موازین و اختیارات قانونی بە ترامپ واگذار کردەاند، توافق ترامپ و اردوغان در حملە بە روژآوا در چارچوب همین اختیارات است، البتە شاید ترامپ تاحدی زیادهروی کرده و بیگدارهایی بە آب زدە باشد کە موجب تضعیف موقعیت آمریکا در سوریە و عکسالعمل مخالفین، و حتی بسیاری از دوستان و اعضای حزب خودش گشتە باشد، ولی صد راە خود دیدنِ انقلاب روژآوا از سوی مدرنیتە کاپیتالیسم با هردو پایە جهانی و منطقەای آن کە در توافق ترامپ و اردوغان نمود یافت همچنان وجود دارد.
درواقع انتخاب ٩ اکتبر برای حملە اخیر بە روژآوا کە مصادف بود با آغاز توطئە بر علیە رهبرآپو در ٩ اکتبر ١٩٩٨، امری تصادفی نبودە و کاملاً آگاهانە بودە. این نیز یعنی تداوم توطئە، کە تنها راە خنثی کردن آن، مانند مراحل قبلی همانا مقاومت است و گسترش مبارزات تودەای و جنگ خلق انقلابی تا نیل بە پیروزی، رهایی، عدالت و آزادی.
اهون چیاکو