جامعە مردسالار و هیرارشیک، انحرافی در جامعە نئولیتیک (نوسنگی)

جامعە مردسالار و هیرارشیک، انحرافی در جامعە نئولیتیک (نوسنگی)

این متن برگرفتە از قسمت شانزدەهم برنامە رێگا و رێباز (راه و روش) میباشد. این برنامە، برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین در روزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحەی فیسبوکی و کانال یوتوب ریگا و ریباز پخش میشود.
موضوع آموزشی این برنامە: جامعە مردسالار و هیرارشیک، انحرافی در جامعە نئولیتیک (نوسنگی)، میباشد کە در تاریخ دوازدەهم نوامبر 2020 توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.
با سلام و درود بە ھمە رفقا و دوستانی کە ما را میبینند و یا صدای ما را میشنوند. ما در جلسە قبلی در مورد جامعە نئولیتیک (نو سنگی) بحث کردیم و اشاره داشتیم، کە انقلاب نو سنگی در کوردستان و یا ھمان مزوپوتامیای علیا، روی دادە است. قبلا ھم در مورد جامعە طبیعی، از پیدایش کیهان، جھان طبیعی تا تشکیل جامعه انسانی و فرهنگی شدن آن بحث کردیم. در بارە پیدایش هستی و زندگی اولیە انسان، کە چگونە انسان قبل از دورە نئولیتیک به صورت گروەھای ٢٥ تا ٣٠ نفری در حال کوچ مستمر بودە است، زمانی کە هنوز زندگی یکجانشینی آغاز نشده بود.

دوران قبل از دوره نوسنگی، زمانی که انسان بە اختراع ابزارھای لازم برای زندگی دست نیافتە بود، تا اختراع لوازم زندگی در دورە نوسنگی را مورد بحث قرار دادیم. آنچە کە در مورد اهمیت دوران نوسنگی در روابط زن و مرد موثر بودە است، تقسیم کار است، که تا قبل از نئولیتیک ھنوز صورت نگرفتە بوده است. در دوران ماقبل دورە نوسنگی شیوە زندگی انسان بە شکل کوچ دائمی و جمع آوری میوه و گیاهان خوراکی از جنگل و شکار حیوانات برای ادامە بقای زندگی گذشته است. تحقیقاتی کە در مورد زندگی ماقبل این دوره صورت گرفتە است، نشان میدهد که تقسیم کار بین زن و مرد تا قبل دوره نئو لیتیک صورت نگرفتە است.
مزوپوتامیای علیا یا همان ھلال حاصلخیز کە ھمان کوردستان کنونی می باشد، مابین سلسلە کوەھای توروس – زاگرس واقع شدە است. هلال حاصلخیز در دوران کوچهای مستمر کلانی انسان بدوی، ھمیشە نقش ایستگاە مرکزی و توقف‌گاە اجتماعات انسانی بودە است. در دوران یخبندان با پیشاھنگی زن – مادر کە در مورد خصوصیات بیولوژیکی، ویژگی‌های مدیریتی و اجتماعیش (زن – مادر) در برنامە گذشتە بحث شد، برای اولین بار زندگی اجتماعی مبتنی بر شیوە یکجانشینی در مزوپوتامیا شکل میگیرد.

طبق دادەها این دورە (نوسنگی) از دوازدە ھزار سال قبل از میلاد آغاز ودر شش ھزار سال قبل از میلاد بە اوج خود میرسد. آثار باستانی پیدا شدە در روستای تل خلف واقع در روژآوای کوردستان این ادعای ما را بە طرز روشنی بە اثبات میرساند. بدون شک در این مقطع نیز، فضا برای ابداعات نوینی از جملە در حوزە اندیشە و ذهنیت فراهم میشود. بە عنوان مثال فرھنگ الھگی گسترش پیدا میکند و این خود بە ھیچ عنوان دارای مفھومی صرفا انتزاعی نیست، بلکە رابطە مستقیمی با جنبە عینی زندگی روزانە دارد.

زن ـ مادر کە از نظر بیولوژیکی خصوصیات مختص بە خود را دارا است و از لحاظ مدیریت اجتماعی ھم داری قوە ابتکار و بینش وسیعی است، در نتیجە در میان اجتماع خود، از احترام ویژەای برخوردار میگردد کە این خودویژگی بە مبانی گسترش فرھنگ الھگی در این دورە قوت میبخشد. در کاوشگریھایی کە در مزوپوتامیا صورت گرفتە است، تندیس گلی این الھەھا بە وفور پیدا شدە کە گذارە از یک فرھنگ زن محور را دارد.

در واقع در دورە نوسنگی است کە بطور مشخص، تقسیم کار در بین زن و مرد صورت میگیرد، البتە با توازن سوبژگی هردو جنس در امورات اجتماعی، هرچند کە مادر از نقش محوری نیز برخوردار بودە باشد. بە این معنی کە مادر ـ زن بیشتر با زراعت و دامپروری مشغول میشود و مرد ھم بە شکار و موارد حفاظتی روی میاورد. البتە با افزایش جمعیت و امکان تولید بیشتر، بعدها فکر و توان انباشت تولید مازاد بر مصرف نیز ایجاد میگردد.

درواقع در ادوار قبلی تنھا بر اساس نیاز روزانە شکار و جمع آوری گیاھان صورت میگرفت، بعدها توان و قابلیت نگهداری غذا، مانند نگهداری گوشت شکار شدە در یخچال‌های طبیعی و خوراکی های گیاهی برای مدتی ممکن میگردد. البتە نگهداری غذا در این مرحلە تنها با هدف تدبیر و احتیاط بوده است و هنوز در این مرحلە انباشت و انحصار تولید مازاد بر مصرف توسط نیرو و یا طبقە ی مافوق صورت نگرفته است.

از سوی دیگر مسئولیت تعلیم و پرورش بچەھا بر دوش مادر بودە و تا مدت زمانی طولانی مردھا بر تاثیرشان در چگونگی پیدایش نوزاد واقف نبودەاند و خانوادە و جامعە بر محوریت مادر شکل گرفتە است. در این خانوادەهای مادر محور بجای عمو و پدر نسبت مادر و دائی است کە مشخص و مرسوم است. ھنوز ھم در جامعە کوردی بە نوعی بچەھا بیشتر تابع دائی و مادر ھستند و بسیاری از افراد با لقب نام مادر خود خطاب میشوند. این در واقع ریشە در فرھنگ مادرسالاری یا الھگی دارد کە از آن بحث شد.

با مرور زمان و با چیرە شدن مرد در فرھنگ شکار، کە جهت سهولت در کار و شکار بیشتر از متد گوناگون برای بە دام انداختن طعمەاش استفادە می‌کند، هوش تحلیلی اش ارتقا میابد وآن را در دام گسترانی و حیلەھای شکار اعمال میکند. در واقع هوش عاطفی کە بیشتر با طبیعت أنس دارد، در زن پیشرفتەتر است. بە ھمین دلیل است کە زن بیشتر بە طبیعت نزدیک و هم آمیختە است. پیشڕفت‌‌هایی کە در دورە نوسنگی حول و حوش زن ـ مادر صورت گرفتەاند خود دلیل اثبات این ادعا است. اما هوش تحلیلگر مخصوصا بعد از پیشرفت زبان و فکر، پیشرفت قابل توجھی داشتە بە نوعی کە در زمینە شکار از طرف مرد بیشتر از پیش بە آن توجە شدە و برعکس دوران نئولیتیک و دوران ماقبل آن کە توازن بین هوش عاطفی و تحلیلگر برقرار بودە است، اولین شکافهای عدم تعادل مابین این دو هوش در فرهنگ شکارگری آغاز میشود.

مردھا در این دورە کە از راە شکار تجربە هنگفتی از حیلە و نیرنگ را کسب میکنند، برای جوانھا حکایات و نحوە شکارھای خود را تعریف میکنند و این علاقە شدیدی را در بین آنھا درست میکند. من خودم در روستا زندگی کردەام و شاھد اینگونە داستانسرایھای شکارچی ھای روستایمان بودەام کە وقتی در محفلی دور ھم جمع میشدند و از شکارھای خود میگفتند در جوانان علاقە و هیجان و وابستگی درست میشد. این مورد سبب میشود کە وابستگی ھایی از جانب جوانان برای این مردان شکارچی درست شود.

از طرفی شکارچیان، وجود فرھنگ الھگی (زن – مادر) را بە عنوان یک سد در برابر خود میبینند. چراکە توصیەهای این فرهنگ در برخورد با طبیعت و حیوانات حاوی عطوفت و مهربانی میباشد. لذا یک تنش مابین فرھنگ الھگی و مردان شکارچی کە بە عنوان شامان نیز از آنھا نام بردە میشود، آغاز میگردد. از طرفی میخواھند کە از اتوریتە زن – مادر در جامعە بکاهند و از طرف دیگر بتدریج با بالا رفتن سن مردان از دید زنھا بی اھمیت میشوند و معاشرت بیشتر زنان با مردان جوان، باعث بوجود آمدن حس حسادت در آنھا می شود. از اینرو برعکس شایعەھای متداول امروزی میتوان گفت کە برای اولین بار حس حسادت در مردان شکل میگیرد نه درزنان. این موارد باعث میشود کە مردان مسن (شامان) بە این فکر بیافتند کە اتوریتە را از دست زن خارج کنند و این ھم در طی یک نزاع مداوم و طولانی کە سالها طول میکشد، سرانجام بە کج راھە بردن فرھنگ الھگی و حاکمیت فرھنگ مردسالاری ختم میشود. با افزایش جمعیت و تولید، شامانھا بە فکر احتکارتولید مازاد بر مصرف میافتند.

البتە این طی این پروسه بە راحتی برایشان میسر نبوده است، چرا کە برای کنترل هوش تحلیلی نقش اخلاق کە از جامعە کلانی و نئولیتیک تا آن زمان در جامعه نهادینە گشتە بود، در اینجا برجستە است. قبلا بە این اشارە شد کە سادەترین تعریف اخلاق بە معنی مسئولیت فرد در برابر کلان و برعکس کلان در برابر فرد است کە در فرھنگ الھگی نھفتە است، مانع بزرگی بر سر راە شامان‌ھا میشود.

در مراحل بعدی بە صورت تدریجی در کنار حس حسادت، حس قدرت ھم درست میشود. شامان تلاش دارد کە ھم بر زن و ھم بر جامعە حاکم شود. با اتکا بر تجربەھای شکار خود تلاش دارد کە اعمال قدرت کند و جوانان را مطیع خود سازد. بتدریج بعد از شامان و مرد جنگجو و شکارچی یک شخصیت سوم ھم ظهور میکند و سعی در ذھنیت سازی دارد کە میتوان بە عنوان کاھن از اونام برد. این سە شخصیت، شامان کە نقش مدیریت سیاسی را ایفا میکند، کاھن کە نقش ایدئولوژیک را بر عھدە دارد و مرد جنگجو و شکارچی کە نقش نظامی را پیش میبرد، در برابر فرھنگ الھگی و یا نئولیتیک متحد میشوند. این سە نقش از تجربە خود در مقابل فرھنگ الھگی استفادە میکنند، و در ارتقا دادن حس اقتدار، حاکمیت و مردسالاری در اذھان جامعە نقش بسزایی دارند. در این دورە است کە اولین نطفەھای جامعە مردسالار و ھیرارشیک شکل میگیرند.

با افزایش ھر چە بیشتر جمعیت و ابزارلات تولید در کشاورزی نقش نیروی فیزیکی و زور بازو ھم بیشتر نمایان میشود، از طرفی ھم وجود فرھنگ شکارچی و فرھنگ چوپانی برای رام کردن گلەھا ، افرادی هم نقش شامان و مرد مجرب را بویژە در مزوپوتامیای سفلی یافتەاند، برای کنترل و تحت تاثیر قراردادن جوانان از این تجربە و نفوذ خود برای ایجاد حاکمیت و کسب موقعیت استفادە میکنند و فرهنگ شبانی و شکارگری نقش مھمی در تشکیل دادن پایەھای فرھنگ جامعە مردسالار و ھیرارشیک ایفا میکنند.

طبیعتا فرھنگ مردسالاری و ھیرارشیک با خود و در مرحلە بعدی یک ساختار جدید طبقاتی را بە ھمراە دارد. ھمانطور کە گفتە شد اولین ساختار اجتماعی کلان است کە در دورە نئولیتیک بە ساختار اجتماعی قبیلە و با افزایش بیشتر جمعیت در دورە جامعە مردسالار و هیرارشیک ساختار اجتماعی عشیرە کە از چند قبیلە تشکیل شدە است، شکل میگیرد. بعدها با محوریت مرد، زمانی کە از نقش خود در پیدایش نوزاد آگاە میشود و با بکارگیری زور بازو در بە کاربردن ابزارآلات تولیدات کشاورزی نقش خود را میابد، خانوادە یا خاندان با محوریت پدر ـ مرد درست میشود. تاثیرات این خاندانھا تا روزگار امروز در خاورمیانە بە قوت خود باقی هستند و در سلسلەھای حاکمیت تاریخ ایران این خاندانها در بدست گرفتن قدرت نقش تعیین کنندەای داشته اند. در اینجا بە این نتیجە میرسیم کە تاریخ مردسالاری و جنسیتگرا از جامعە طبقاتی قدیمی تر است و واضح است اولین عنصری کە روبروی حملە قرار میگیرد در واقع زن و جامعە مادر محور است.

بنابراین با گرفتن مدیریت از دست زن، ضربە بزرگی بە انسانیت زدە میشود و کلانها، قبیلەها و خانوادهای مادر محور در جامعە مردسالارجای خود را بە عشایر و خاندان‌های پدر محور میدهند. طبق نظر مارکس که جامعە برای اولین بار وارد بردەداری شدە، بعد فئودالی، کاپیتالیسم و بعد وارد سوسیالیزم و کمونیسم خواهد شد. از دید مارکس، بە گونەای پیشرفت تاریخ در نزاع مابین بردە و بردەدار، ارباب و نوکر، کارگر و کارفرما تجلی میابد. شاید در این مورد حق با مارکس باشد، چرا کە در دورە او ھنوز نئولیتیک و جامعە سومری شناختە نشدە بود و از طرفی ھم تمام منابع مارکس و انگلس نتیجه تحقیق درتاریخ یونان بوده است. این باعث شدە بود کە مجادلە تاریخ را تنھا بە طبقات ختم کنند. در حالیکە واقعیت جامعە نئولیتیک بە ما نشان میدھد کە ھنوز جامعە طبقاتی و تبعیض طبقاتی بعنوان یک معضل سر درنیاوردە بود کە در جامعە مردسالار و هیرارشیک تبعیض جنسیتی بروز میکند.

اگر بە تاریخ قدرت گیریھای خاورمیانە بنگریم، متوجە می شویم قدرت در دست خاندان می افتد نە طبقە. بە عنوان مثال در عصر ما نیز، میتوان بە خاندان بشار اسد، صدام حسین، پھلوی و الی آخر اشارە کرد. ھمچنین مارکس میگفت کە اولین مظلوم بردە است کە در دورە سرمایەداری بە پرولتر تبدیل میشود و سوژە اصلی انقلاب پرولتر است. اما تحقیقات جدید نشان میدھد کە اولین مظلوم تاریخ، زن است. بنابرین زن ھم میتواند بە سوژە اصلی وقوع انقلاب تبدیل شود. اینھم بە معنی از اھمیت افتادن نقش زحمتکشان و سایر عناصر انقلاب نیست، چراکە خود زن ـ مادر زحمت کشترین عنصر است، خود فرد کارگر هم محصول رنج و زحمت همان مادر است، علاوە بر نقش زن در مراکز کار در دنیای سرمایه داری کە حتی بیشتر از کارگر مرد مورد ظلم و استثمار قرار میگیرد، متاسفانە فضای غالب مردسالارانە حتی در چپ هم مانع درک صحیح از این واقعیت است.

ھمانطور کە گفتە شد در مزوپوتامیای شمالی در روستای تل خلف روژآوای کوردستان منابع تاریخی پیدا شدە است کە آثارش مربوط بە نئولیتیک و پنج ھزار سال قبل است و هنوز فرهنگ مادرسالاری را نمایندگی میکند. در ھمانحال در مزوپوتامیای جنوبی یا سفلی ھم آثاری پیدا شدە است کە بە نام فرھنگ العبید شناختە میشود کە بیشتر فرھنگ مردسالاری را نمایندگی میکند.

همچنین با توجە بە بسیاری از دادەها متوجە این مھم میشویم کە حس حاکمیت و قدرت قدمتی بیشتر از دولتداری و ایجاد نهاد دولت دارد. متوجە میشویم کە عشیرە، سومین ساختار اجتماعی است کە شکل میگیرد و در آن اولین بذر قدرت گرایی مرد کاشته می شود، زمانی که ھنوز نهاد دولت و جامعە طبقاتی متحقق نگشتەاند، اما عشیرە، مردسالاری و ھیرارشیک در بطن خود نطفه برای تولد نهاد دولت و ساختار جامعە طبقاتی را میپروراند. میتوان گفت کە جامعە ھیرارشیک نقطە گذار جامعە نئولیتیک بە جامعە طبقاتی و دولتی است کە در جلسە بعدی بە آن میپردازیم.

با سیر پیشرفت زندگی و جمعیت نیاز بە سیلو کردن محصول و تولیدات بیشتر ھم افزایش میابد. قبلا تولیدات مازاد بر مصرف در واقع تدبیر جامعە بود در برابر رویدادھای طبیعی اما با شکل گرفتن خاندان و جامعە ھیرارشیک فکر انحصار و چشم اندوختن بە مازاد تولید بر مصرف، بە میان می‌آید. در واقع بە این ترتیب ذھنیت اقتدارگرا و جنسیتگرا پایەریزی میشوند. شامان و کاھن سعی در بی ارزش کردن نقش زن را دارند و میخواھند این ذھنیت را بە جوانان و جامعە نیز تزریق کنند کە زن بودن رسوایی و ناقص بودن است.

لازم است به این اشارە شود، عشیرەھایی کە در ابتدا در مزوپوتامیای شمالی شکل میگرند نە بر اساس خواستە ھیرارشیک، بلکە اقتضای افزایش جمعیت است و شاید برای تقسیم کار سسلسلە مراتبی افقی را باید درست میکردند، ولی بە هیچ‌ وجە نمیتوان انحراف بسوی مردسالاری و انحصار سرمایە و قدرت را در یک سیر طبیعی توجیە کرد. همچنین گفتە شد کە عشیرەھایی کە در مزوپوتامیای شمالی شکل میگیرند دارای ویژگی منفی ساختار و ذهنیت ھیرارشیک و مردسالار ھستند، اما باید این را نیز گفت کە بەهیچ‌ وجە بمانند خاندانھای مزوپوتامیای جنوبی ھنوز دچار انحصار مضاعف قدرت و تولید مازاد بر مصرف نشدەاند.

بنابراین ما شاھد تشکیل دو خط و وضعیت اجتماعی ھستیم. خطی کە ھنوز زندگی کومونال نئولیتیک در مزوپوتامیای شمالی را تاحدودی حفظ کردەاند و طبقە و خاندان در آن شکل نگرفتە است و خطی دیگر در مزوپوتامیای جنوبی کە خاندان در آن نقش اساسی دارد و ھر روز بیشتر در ضعیف کردن نقش زن میکوشد و از طرفی دیگر ھم بە انحصار و احتکار بیشتر تولیدات جامعە میپردازد. با توجە بە موارد ذکر شدە بحث کردن در مورد ذھنیت جنسیتگرا مھم است و ما در اینجا مشغول داستانسرایی نیستیم، بلکە شالودە مردسالاری را تحلیل میکنیم. ھیچ کسی نمیتواند منکر وجود مردسالاری باشد و باید پرسید کە این چطور رخ داد و آیا بصورت طبیعی رخ دادە است؟

ما دارای آثار الھگان ھستیم کە زن – مادر اولین کسی بودە است کە مدیریت اجتماعی را بە عھدە داشتە است، اما با گذشت زمان پایەھای این فرھنگ مردسالاری محکمتر و در سومر بە حد رشد خود میرسد کە برایش متولوژی ھم درست میکنند. اینھم بە این معنا نیست کە فرھنگ الھگی بە راحتی میدان را خالی کردە است. بلکە در متولوژی سومری مابین انکی و اینانا مبارزە طولانی روی داده است، در بابل مابین ماردوک و تیامات مبارزە وجود داشته است. اگرچە اینھا متولوژی ھستند ولی در واقع متولوژیھا دارای بنیانی ابژکتیو (مادی) نیز ھستند و از هوا نیامدەاند. این نشان دھندە مبارزە درازمدت زن است در مقابل فرھنگ مردسالاری.

بە این معنا کە توان هوش تحلیلی شامان‌ھا کە از فرھنگ شکار بە ارث بردەاند، حیلەگرانە در اعمال حربەهایی برای ستاندن ابتکار عمل از الھە زن‌ھا ھستند و از طرف دیگر ھم نیروی فیزیکی مرد ھم در ادامە زندگی با توجە بە میان آمدن ابزارآلات تولیدات کشاورزی از قبیل گاوآهن، چرخ، کل ابزارالات شخم و درو کردن محصول و رام کردن حیوان‌ات بزرگ جسەتری مانند گاو برای شخم زدن و… مؤثرتر واقع میگشت. بنابراین میتوان گفت کە جامعە ھیرارشیک درتوافق بین مرد باتجربە یا ھمان شامان، مرد ایدئولوژیک کە ذھنیت سازی میکند، یعنی کاھن و مرد جنگجو کە ھمان جوانان مطیع شامانھا ھستند، شکل گرفتە است.

توجە کنید در عصر امروز ھم این سە عنصر در واقع رکن اساسی دولتھا را تشکیل میدھند و اگر دولتی از این سە عنصر قدرت سیاسی، قدرت ایدئولوژیک و قدرت نظامی بھرەمند نباشد، نمیتواند بە بقای خود ادامە دھد. این را ھم میتوان بە یک توپ برف کوچکی تشبیە کرد کە با ھر چە بیشتر غلط خردن روی برف بزرگتر شدە و در حجم دولت ـ ملت امروزی ظاھر شدە است.

بعدا در متولوژیھای سومری برای بی ارزش جلوە دادن زن تعاریف اینچنینی را پیش میکشند کە زن از تکە استخوان دندە چپ مرد تشکیل شدە است. در ادامە ھم دینھا این روند را ادامە میدھند، مثلا میگویند حوا بودە کە آدم را فریب دادە تا از بھشت بیرونش کنند. در متولوژی اگر ضربەای بە نقش زن میزنند، در ادیان زن را بە تمامی مطیع مرد میکنند. بە گونەای کە ھمە ارزشھای اجتماعی و تاریخی را از او میگیرند. رھبر آپو میگوید زن الھە عصر نئولیتیک زنی آفرینندە، مبتکر و دارای نقش است، اما در ادوار بعدی و طبق رهنمود ادیان، بویژە ادیان ابراهیمی عبارت زن فرشتە بە میان می‌آید، بە معنی زنی کە بە تمامی سکوت کردە، سرش را در لاک خودش فرو بردە و مطیع مرد است. پس زن بایستی بە مفھوم الھگی خود برگردد و تعاریف ادیان و قدرت را برای خود نپسندد.

در ادامە از زیگورات نیز بحث خواھیم کرد کە اولین فاحشەخانەھا را در زیگوراتھا درست میکنند. و با آمدن دولت ھم یک نھاد محدودتر از خاندان بە نام خانوادە با محوریت مرد تشکیل میشود کە نمایندگی دولت را در خانوادە ھمان مرد بعنوان پدر خوانوادە بە عھدە دارد. یعنی سلطە و اقتداری کە فرعون، نمرود، شاە و… بر جامعە اعمال میکنند، ھمان نقش با هدف کنترل بە مرد در درون خانوادە دادە میشود. تدریجا سعی میشود زن وابستە ھم درست شود. مثلا در متولوژی یونان افسانەای با مزمون این کە زئوس زنی بە نام آتینا را در ذھن خود میسازد، وجود دارد. یعنی زنی ساختە ذھن مرد. ابتدا زن را ضعیفە تعریف میکنند و دوم اینکە زنی ساختە ذھن مرد خلق میشود. مردسالاری از مقولە عینی و جنسیتی صرف بە پدیدەای ذھنیتی نیز تبدیل میشود. از این بە بعد یک جامعە جنسیتگرا درست میشود.

بنابراین مبارزە با مردسالاری بە معنای مبارزە با مرد بودن بعنوان موجودیت صرفا جنسیتی و فیزیکی نیست، بلکە مبارزە با یک ذهنیت است کە سال‌ها است ىذر آن کاشته شدە است و بە یک ایپدمی تبدیل شدە است. بایستی با ھمان زن ساختە ذھن مرد ھم کە تسلیم ذھنیت مردسالاری شدە است، مبارزە کرد. مثلا در کتاب تورات حوا و للیت وجود دارند. للیت شخصیت زنی است کە تسلیم اقتدار مرد نمیشود اما حوا زنی است کە اقتدار آدم را میپذیرد. اگر در تاریخ ادیان از زنی ھم یاد میشود حتما بە مردی وصل است، ھاجر یا سارا بە ابراھیم وصل هستند، مریم بە این دلیل ھست کە عیسی را زاییدە است. داستان ھاجر و سارا مشھور است کە بمانند ھوو با ھمدیگر سر سازگاری ندارند. میخواھند فرھنگ ھوو را رواج دهند. ھنوز ھم کە ھست بە زنھا میگویند کە چرا باھم کنار نمی آیند و متاسفانە امپاتی و همدلی در بین زنان هنوز آنچنان قوی نیست کە برای جنگ با مردسالاری و گذار از این وضعیت کفایت کند. در عصر محمد ھم خدیجە، عایشە، فاطمە ھمە پسوند محمد را دارند. یعنی زن مستقل مورد قبول ادیان نیست و جامعه با ذهنیت مرد سالاری وجود زن مستقل را برنمی تابد، زن مجبور است که برای اثبات وجود متصل بە مردی باشند.

حتی فلاسفە ھم بمانند افلاطون، ارسطو و .. بە عنوان یک ابژە بە زن مینگرند. جملەای کە در قرآن ھم آمدە کە زنھا کشتزارھای شما ھستند ھر طوری کە میخواھید آنھا را کشت کنید، این جملە اساسا مربوط بە ارسطو است کە وارد قرآن ھم شدە است. ذھنیت قدرت مدار دوست و دشمن ثابت ندارد، بر مبنای منافعش دوست و دشمنش تغییر میکند، این اصل در قدرت گرایی اسلامی هم صدق میکند، با مخاف فکری خود بنا بر منفعتش وارد اتحاد عمل میشود و از اتحاد با مخافش و رقیبش ابایی ندارد. به عنوان مثال، اسلام خود را ضد یھود و هراندیشه ای غیر از از خود میباشد. ولی از رهنمودهای مردسالارانە دین یهود و ادیان دیگر و فیلسوفانی مانند ارسطو بە نفع خودش استفاده کرده، چرا که برای ادامه اعمال قدرتش لازم می باشد.

حتی با نام علم ھم بر شخصیت زن تاختەاند، و تا بە امروز میبینیم کە بە چە حدی رسیدە است. دیگر زن بە یک شیئ یا کالا تبدیل شدە است تا این حد کە عکس زن را بر لاستیک و چرخ ماشین ھم برای تبلیغ کالا زدەاند. در ھیچ زمانی بە اندازە مدرنیتە ـ کاپیتالستی زن تبدیل بە کالا نشدە است. برای ھر قسمت از بدنش قیمت گذاشتەاند. صنعت پورن در این رابطە نمونە رایجی است. تبلیغات رایج در راستای به کال تبدیل اکردن جسم زن پیش میرود. در کوردستان ھم ھر چند کە دارای اولین فرھنگ الھگی است اما نمیتوان منکر جنسیت زدگی جامعە کوردستان شد. چون اولین حلقە قدرتھای مردسالاری کە شکل میگیرند اولین یورشھای خود را بە کوردستان میبرند و این در جلسە بعدی بحث خواھد شد.

ھر دین مردسالاری ھم کە بوجود آمدە بە کوردستان گذری داشتە است و در این بین قسمتی از فرھنگ خود را بە جامعە تزریق کردە است، از جملە زردشت قدرت محور، یھود و اسلام ھمە در فرهنگ کوردستان تاثیرگذار بودەاند. باید بر این واقف باشیم کە جامعە کوردستان ھر چند هم، ریشەھای جامعە نئولیتیک و مادر محور در آن وجود داشتە باشد اما جامعەای جنسیتگرا است و باید با آن مبارزە کرد. این جنسیت گرایی حتی بە داخل احزاب و جریانھای معاصر کوردی ھم رسوخ کردە است.

بنابراین مبارزە برای رفع تبعیض جنسیتی برحق است و باید در مقابل این ذھنیت چە در مرد و چە زنی کە تسلیم شدە است جنگید. اگر این مبارزە بە موفقیت نیانجامد بە ھیچ گونەای مبارزات طبقاتی و ملی بە نتیجە نخواهند رسید. منشا اینجاست کە جامعە جنسیت زدە جامعە طبقاتی نیست بلکە برعکس این درست است. اگر کە بعدا لازم و ملزوم ھمدیگر میگردند حالا بحثی دیگر است کە با گذشت زمان و طبقاتی تر شدن جامعە شیوەھای جدید تبعیض جنسیتی ظهور میکند. مارکس در این مورد دقیقا برعکس فکر میکرد. اما کفر نیست کە تحلیلی جدا از تحلیل مارکس را نسبت بە جامعە ارائە داده شود. واقعیت ھم این است کە سەدوپنجاە سال پیش در دورە زندگی مارکس ھنوز دورە نئولتتیک کشف نشدە بود.

ما بە عنوان جنبش آپویی باورمان این است کە مبارزە اساسی و نخست، مبارزە جنسیتی است اما نە بە این معنی کە ھر کس طبق خواستە و فھم خود آنرا تعریف کند. چرا کە بعضا این را بمانند یک سپر استفادە میکنند. بە عنوان مثال اگر من از یک رفیق زن انتقاد بگیرم و او در مقابل، انتقاد من را وارونە کند و بجای درک محتوای انتقاد من، نشان دھد کە تنھا بە خاطر زن بودنش مورد انتقاد قرار گرفتە است. این ھم دو بار خطاست چرا کە در وھلە اول مسئلە زن را بە عنوان سپر در برابر انتقاد صورت گرفتە بکار میگیرد و دوم اینکە خود را بجای کلیت زن رقم میزند. متقابلا برای مرد ھم ھمینطور است. برای مثال اگر یک رفیق زن از فرھنگ مردسالاری و یا شیوە خطابت و کار من انتقاد بگیرد در مقابل من ھم در جواب بگویم کە این رفقای زن از مردھا خوششان نمیآید. این ھم اساسا توجیەکردن و سواستفادە از سپر جنسیتی است. بە ھمین دلیل اگر صداقت و صمیمیت وجود نداشتە باشد ھر دو جنس زن و مرد میتوانند از مسئلە جنسیتی سواستفادە کنند.

در اینجا بحث بر سر درک درست از مفھوم مبارزە جنسیتی است. در این رابطە سە چیز مھم و لازم است بر علیه شان مبارزە کرد؛ اولی اقتدارگرایی، (البته نیرو و انرژی با قدرت دو چیز جدا از ھم ھستند. انرژی اگر در مسیر درست جریان داشتە باشد آفرینندە است. اما اگر بە اھرم حس تحکم تبدیل شود، آنوقت برای خرابکاری و ویرانی بکار گرفتە میشود. بنابر این وقتی کە میگویم با قدرت ھمراە نیستیم بە این معناست کە با حس تحکم سر آشتی نداریم وگرنە باور داریم کە بایستی نیرو و انرژی ھمیشە متحد و جمع گردند تا در راستای شکوفایی جامعە بکار بردە شوند.) دوم ھیرارشیک یا بروکراتیسم (بنابە پیچیدگی شیوە زندگی امروزی، شاید تا حدی بە یک سلسلە مراتب نیاز باشد ولی نباید این بە یک شیوە مرسوم و حس اقتدار تبدیل شود بلکە تنھا برای پیش بردن کارھای روزانە باشد.) و سوم مسئلە جنسیتگرایی است. در این چارچوب ھم پیشرفت وجود دارد، ھمینکە منشا مسئلە از سوی رھبر آپو و جنبش ما تثبیت شدە است، خود یک پیشرفت بزرگ است کە باید برایش مبارزە کرد و ادامە داد.

١٢-١١-٢٠٢٠

Related posts