دوگانگی تمدن مرکزی و تمدن دمکراتیک/ فرهنگ کوردی ریشە در تمدن دمکراتیک دارد
این متن برگرفتە شده از قسمت هیجدەهم برنامە رێگا و رێباز (راه و روش) میباشد. این برنامە، برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین در روزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحەی فیسبوکی و کانال یوتوب ریگا و ریباز پخش میشود.
موضوع آموزشی این برنامە: دوگانگی تمدن مرکزی و تمدن دمکراتیک/ فرهنگ کوردی ریشە در تمدن دمکراتیک دارد، میباشد کە در تاریخ بیست و ششم نوامبر 2020 توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.
جهت ورود بە بحث امروز، ابتدا باید بدانیم کە اصطلاح تمدن از کجا می آید. بدون شک ریشەی این کلمە بە ابداع شهر و آغاز شهرنشینی برمیگردد. در این بحث سعی می کنیم، تفاوتهای تمدن مرکزی و تمدن دمکراتیک را عنوان کرده و بە ارائه استدلال بر ادعای «زندگی ملت کورد ریشە در تمدن دمکراتیک دارد» بپردازیم .
هرچند کە بسیاری از فیلسوفان، محققان، تاریخ نویسان، جامعە شناسان و…که طرفدار دولت هستند، همیشە اصرار بر این داشته اند کە تمدن را بە دولت نسبت دهند، یعنی نشان دهند که دولت سبب بە وجود آمدن تمدن شدە است و منکر هر آنچه میشوند که قبل از دولت وجود داشته است، یا جوامع قبل از پدید آمدن دولت را بە صورت بربر(بی تمدنی) تعریف کردەاند. اما حقیقت غیر از این است و در حقیقت قبل از بە وجود آمدن دولت ها، تمدن در کوردستان و مزوپوتامیا وجود داشتە است.
اگر در زبان کوردی بە دو واژە شهر و باژر (شار ـ باژێر) توجه داشتە باشیم، در می یابیم کە زندگی مبتنی بر شهر قدمت بسیاربیشتری نسبت به قدمت پدید آمدن دولت دارد. شار در زبان کوردی ریشە درکلمه شاردنەوە دارد و شاردنەوە بە معنی مخفی شدن در زبان فارسی میباشد. در واقع در دوران اعتلای زندگی نئولیتیک (نوسنگی) و دوران جامعە هیرارشیک و عشیرەای بعد از دورە نئولیتیک، انسانها شروع بە ساختن قلعەها و حصارهایی کردەاند تا با پناە گرفتن درآنها، خود را از بلایای طبیعی و یا حملە قبایل همسایە، محافظت نمایند.
از سوی دیگر باژر (باژێر) درزبان کوردی بە معنای سرازیر شدن درزبان فارسی میباشد. یعنی قبایل و جوامعی کە در درون درەها و مناطق کوهستانی زندگی کرده و به تولید فراوردەهای گوشتی، گیاهی و لبنیاتی، همچنین ساخت ابزارالات سنگی و چوبی مشغول بوده اند، جهت مبادله تولیدات و فراورده های خود با محصولات و فراورده های جوامع همسایه در زمانهای مشخصی به دشتهای مسطح در دامنه درەها و کوهستانها سرازیر شده، محصولات خود را عرضه نموده اند، این ناحیه ها بە تصادم فرهنگهای متعدد قبیلەای و اجتماعی و محل مبادله کالاها و فراورده های متنوع تبدیل گشته اند. شاید کلمە بازار نیز ریشە در همین فرهنگ و ساختار اجتماعی دارد. این تلاقی فرهنگی، اجتماعی و فعالیت اقتصادی، موجب تراکم جمعیت در این نواحی شده و از تلاقی فرهنگهای گوناگون فرهنگی نوین پدید آمده است.
مرکزیت فعالیتهای اجتمای، اقتصادی وتلاقی فرهنگها وتراکم جمعیت در این نواحی سبب پدید آمدن پایه های اصلی ساختار شهر گشته است. البته لازم به ذکر است که هنوز هم در بسیاری از مناطق کوردستان مهرجانهایی کە تداعی کننده آن دوران میباشند، برگزار میگردند و روستایان برا ی فروش محصولات خود در زمانی مشخص در مکانی مشخص گرد هم جمع میشوند.
هرچند کە بە وجود آمدن شهرها در اوایل دارای نقشی مثبت بوده و ابزاری برای رشد اقتصادی، هنری و کشاورزی وهمزمان شروعی برای فعالیتهای علمی از قبیل ستارەشناسی، ریاضی، معماری، شعر، داستان سرایی و ابداع اولین نمایش نامە نویسیها، تئاتر و… بودە اند اما رفتە رفتە با تراکم جمعیت بە محلی برای استثمار نیروی کار و احتکار سرمایە و سرکوب طبقات تحتانی مبدل گشته اند.
با اینکه، اولین تراکم جمعیت و تشکیل اولین ریشەهای ساختار شهری کە موجب یک تحول فرهنگی و اولین پایەهای تمدن گشت در میزوپوتامیای شمالی، کە بەنوعی همان کوردستان میباشد رقم خورد، ولی بعدها در مزوپوتامیای جنوبی دچار دگرگونیهای جدیدی گشت کە همە ما با نام تمدن سومر واقع در مزوپوتامیای جنوبی آن را میشناسیم. تدریجا در شهرهای سومر، نهاد دولت جهت حفظ منافع طبقە حاکم در راستای تراکم قدرت و سرمایە در انحصار این طبقە، بروز کرد و یا بە نوعی دیگر دولت شهرها احداث گشتند. یعنی از آن زمان بە بعد، پایەهای تمدن مرکزی، قدرت گرا و دولت گرا گذاشتە شدند. بە این معنی در این شهرها نهاد دولت بە وجود آمده و جامعەی طبقاتی تکوین می یابد.
در واقع تمدن مرکزی بە معنی توام شدن مثلث شهر، طبقە و دولت میباشد. نکتە حائز اهمیت این است کە با درست شدن دولت، طبقات در جامعە شکل گرفتە ودولت کار نظارت بر طبقات تحتانی و تودەها را در راستای پیشبرد و حفظ منافع طبقە فوقانی در جامعە بر عهدە میگیرد و در این جهت از ابزار نرم، یعنی رسانه، مراکز آموزشی و فرهنگی خرد و کلان بهره میگیرد، این ابزارهای نرم به صورت تکامل یافته و از نوعی که سیاستهای مدرینتهـ کاپیتالیستی را پیش ببرد، امروز هم به کار گرفته میشوند. دولت برای مهارمقاوت، اعتراضات و شورشهایی که از سوی توده ها صورت میگیرد و منافع طبقه حاکم را تهدید مینماید نیز ابزار اعمال خشونت در اختیار دارد. این ابزارها کە تا به امروزهم وجود دارند، نیروهای نظامی (ارتش وپلیس و…) و همچنین نیروهای اطلاعاتی و امنیتی را شامل میشوند. این نیروها در واقع ابزار خشونت و یا دستگاه سرکوب دولتها هستند که علیه توده ها به کار گرفته میشوند. یعنی پیشبرد و حفظ منافع سرمایە و قدرت طبقە فوقانی مبتنی بر استثمارو سرکوب طبقات تحتانی و تودەها میباشد.
با توجه به توضیحاتی که در رابطه با ماهیت دول داده شد، نظریە ای که عنوان میکند، «دولت محصول خواست طبقات است وهمانگونه که دولت طبقات فوقانی برای حفظ منافع آنها شکل میگیرد، دولت طبقات تحتانی نیز میتواند محافظ طبقات تحتانی باشد و برای مقابله با دولتهای استثمارگر، دولت پرولتاریا، دولت سوسیالیستی و دمکراتیک را آلترناتیو میداند، مردود است» چرا که خود دولت مکانیسم تکوین جامعە طبقاتی است و صرفا طبقات نیستند کە دولتها را میسازند، بلکە دولتها نیز برای تراکم قدرت جهت انباشت سرمایە طبقات را میسازند.
در اساس دولت نقطە مقابل سوسیالیسم و دمکراسی میباشد. بە نوعی دیگر میتوان گفت در درون شهر، طبقە و دولت دارای یک رابطە دیالکتیکی میباشند و علت و معلول همدیگر هستند. یعنی گاها طبقات دولت را تکوین بخشیده و گاها نیروهای دولتی هستند کە طبقات جدید را میسازند.
پس همانطورکە خاندانها و طبقات فوقانی میتوانند دولتها را پدید آورند، دولتها نیز میتوانند تولید کننده، طبقات باشند و نیروهای بانی قدرت، در درون دولت برای ادارە جامعەی طبقاتی، مالکیت خاندانی، فئودالی و بورژوایی نوینی را پدید آوردەاند و امر مالکیت خصوصی بر ابزارتولید، محصول مازاد بر مصرف و تمام شریانهای حیات جامعە و تودەها را افزایش میدهند. دولتهای رئال سوسیالیستی در قرن بیستم برعکس ادعای پدید آورندەهای آنها نشان دادند کە دولت با روپوش پرولتری و سوسیالیستی هم بنا بر ماهیتش، عاقبت حافظ منافع تعداد قلیلی از جامعە است و نمیتواند موجب حفظ و تامین منافع تودەها گردد.
در واقع در دوران نئوليتیک هیچگاە محصول مازاد بر مصرف بە انحصار و مالکیت خصوصی هیچ گروه اجتماعی در نمیآمد و بیشتر در چارچوب تدابیر در برابر قحطی و بلایای طبیعی در مکانی نگهداری میشد کە اگردر آیندە بە هر دلیلی امکان تولید دوبارە میسر نمیگشت برای رفع نیازهای جامعە از آن استفادە میشد و یا برای صرف عمومی در مناسباتی همچون برگزاری جشنها، مراسمها و غیرە مورد استفاده قرار میگرفت. گاها مردم در این مراسمها محصول کهنە را تا رسیدن بە موقع محصول جدید بین خود تقسیم میکردند، یعنی ذخیره و انباشت محصول جهت کسب سود بیشتر و در انحصار عده ای نبوده و برعکس در خدمت جمع بوده است، اما با بە وجود آمدن شهرهای تمدن مرکزی وضعیت تغییر میکند، نیروها و طبقات قدرتطلب شکل میگیرند نیروی کار تودەها را استثمار میکنند، ابزارتولید را بە مالکیت خود در میآورند و محصول مازاد بر مصرف را غارت میکنند. تدریجا در بین خاندانها در درون شهرها و دولت شهرهای سومر نزاع برای حاکمیت بر سرمایە و قدرت، بیشتر افزایش می یابد و جنگ سودجویان و قدرتطلبان و تحمیل آن بر جامعه انسانی از همان زمان شروع میگردد.
نکتەی دیگر که باید به آن پرداخته شود، خانوادە است کە در تمدن مرکزی و دولتگرا، با محوریت مرد تشکیل میشود و هدفش افزایش تولید نیروی کار برای خدمت بە سیستم دولت، است. پس دو اصل مهم برای سرپا ماندن تمدن مرکزی، مالکیت خصوصی و خانوادەی مرد محور، جهت خدمت کردن بیشتر بە سیستم میباشد و این نیز بە معنای مالکیت مرد بر زن و از این طریق، مالکیت دولت بر خانوادە و تودەها کە پایه پدید آمدن جامعە بردەداری است، تثبیت میشود. سیستم طبقاتی جدای از ابزار سرکوب، کاهنان و ایدئولوگها رانیزدر اختیار دارد، که برای تقدس بخشی بە سیستم طبقاتی واعمال سلطە بیشتر، بە توجیهات علم نجومگری در باره سلسلە مراتب بودن کائنات و تطبیق دهی آن بە سیستم طبقاتی خود توده ها را فریب داده و در چشم ایشان خاک میپاشند یا به سخنی اعمال قدرت و سرکوب و سلطه گری را به شیوه ی خود توجیح مینمایند. یعنی با استدلال بە سرشت کائنات ایدولوژی را بە وجود آوردە و با تکیە برعلم نجومگری آنرا مشابه سیستم جامعەی طبقاتی خود میخوانند. طوری کە نشان دهند، که این طبقاتی گشتن جامعه انسانی امری ذاتی و طبیعی است و در نظم آفرینش کیهان هم وجود دارد و این تنها مختص بە جامعە انسانی نیست.
در پی افزایش دولت شهرها، برای تصاحب بیشتر قدرت، رقابت می شود و باعث می شود که با حملە بە دولت شهرهای دیگر برای اولین بار امپراطوری تاسیس شود. (برای مثال سارگون آکدی اولین کسی کە با فتح دیگر دولت ـ شهرهای اطراف اولین امپراطوری تحت عنوان امپراتوری آکدی را تشکیل میدهد). درواقع اگر بخواهیم سیستم کاپیتالیست امروزی را تجزیە و تحلیل کنیم، برگشتن بە ریشەی این سیستم و دریافتن این کە چگونە دولت ـ شهرها بە وجود آمدند، یک ضرورت است. در واقع دولت ـ ملت تداوم دولت شهرهای آن زمان و مدرنیتە ـ کاپیتالیسم، تداوم تمدن مرکزی میباشد. البتە تمدن مرکزی هیچگاە نتوانستە است که تمام حوزەها و اماکن اجتماعی، جغرافیایی و شهری را کاملا فتح کند و همیشە جامعە را در مقابل خود داشتە است. بە این معنی کە در تقابل با تمدن مرکزگرا کە بر پایە سیستم خاندانی در مزوپتامیای جنوبی شکل میگیرد، در مزوپوتامیای شمالی نیز، تمدنی در نتیجەی هم پیمانی عشیرەایی و قبیلەای شکل گرفتە و سالیان متمادی بە محافظت از خود در برابر هجمە اشغالگرانە نیروهای تمدن مرکزی پرداختە است.
در حقیقت مجادلەی اصلی در طول تاریخ بین این دو تمدن بودە است، یعنی تمدن مرکزی و تمدن دمکراتیک و اما فرق این دو تمدن در چیست؟ شاید این سوال پیش بیاید، کە عشیرەها چگونە میتوانند با دمکراسی و یا تمدن دمکراتیک رابطە داشتە باشند؟ ابتدا باید به این بپردازیم کە مفهوم عشیرە در آن زمان با عشیره بە مفهوم امروزی کە بسیاری از آنها در خدمت دولت هستند، بسیار متفاوت است. دوم اینکە هرچند کە واژەی دمکراسی سالها بعد توسط یونانیان اسفتادە شدە است، اما به این معنا نیست که روش و ارزشهای دمکراتیک و دمکراسی در مراحل قبل از یونان در جوامع انسانی وجود نداشته است. در واقع ماهیت دمکراسی و ارزشهای دمکراتیک، سالیان پیش از مصطلح شدن آن در یونان در مزوپتامیا وجود داشتە است. در یونان واژه دمکراسی مصطلح گشتە و بدون تردید مورد تعریف و تجزیە و تحلیل فلسفی قرار گرفتە است اما این بە این معنی نیست کە گفتمان دمکراسی، ناگهانی و قارچ گونه در یونان سر درآوردە باشد.
مبارزه و مقاومت جوامع در برابر سیاستهای دولت که جهت به تسلیم در آوردن و تبدیل کردن توده ها به برده های مدرن اعمال میگشت، خود عمل و ارزشی دمکراتیک بوده است. تلاش جهت حفظ دمکراسی دربرابر هجمە و تمامیتخواهی دولت نیز در کاتگوری عمل دمکراتیک قرار میگیرد. مانند آنچە کە سالیان متمادی عشایر و جوامع مزوپتامیای شمالی در مقابل هجمه دولت شهرها و امپراتوریهای سومر، آکد، آشور، بابل و… بعنوان نمایندگان تمدن مرکزی، انجام داده اند. برای نمونە مادها با توسل بە دمکراسی و رشد اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامی بە قدرتی تاثیرگذار برای شکست خونخوارترین امپراطوری، یعنی امپراتوری آشور تبدیل میگردند.
در واقع به غیر از نیروهای مخالف تمدن مرکزی، خارج از حوزە جغرافیایی و اجتماعی این تمدن، بطور مداوم در درون حوزە اجتماعی و جغرافیایی خود تمدن مرکزی نیز اشخاص و گروەهایی بودەاند کە بردە داری را قبول نکردە و بە دنبال آزادی در برابر نیروهای تمدن مرکزی قدعلم کرداەند. نمونە بارز آن قیام اسپارتاکوس در برابر سیستم بردەداری روم میباشد کە در کنار حملە قبایل اطراف بە امپراتوری روم نقش بزرگی را در مبارزە با امپراتوری روم ایفا کردە است. حتی پیامبران و ادیان هم در اوایل مثبت عمل کردە و نیروی محرک تودەها در داخل خود تمدن مرکزی در برابر بردەداری و طبقات فوقانی و خدا شاها ن بودەاند. در برابر نمرودها، فرعونها، اشراف و شاهان و امپراتورها و بردەداران برخواسته اند، اینکە با مرور زمان ادیان با آغشتە گشتن بە قدرت و دولت، خود نیز بە بلا و سد در برابر رشد جوامع تبدیل گشته اند، مسئلە دیگری است. البته نمیتوان گفت که قیام ادیان بە اندازه قیام بردگانی مانند اسپارتاکوس، توانسته است، موثر باشد و تا حدود زیادی قابل مقایسه با هم نیستند.
در واقع ادیان در اوایل در نتیجە مقابلە با تمدن مرکزی پدیدار می شوند. مثلا حضرت آدم بدلیل نافرمانیهایش از بهشت وسیستم ساختە شدە توسط خدایان سومری دورانداختە میشود و بە تحمل مشقت و تنهایی محکوم میگردد. اینکە کتاب مقدس تاریخ داستان حضرت آدم را بە تاریخ بدو تمدن سومری یعنی ٦٠٠٠ سال قبل نسبت میدهد، بی ربط بە این مسئلە نیست. همچنین داستان حضرت نوح، کە برای مقابلە با فساد و ظلم خدا شاهان سومری و احتمالا اولین امپراتوری یعنی امپراتوری آکد، انسانها وحیوانات را از هر کدام جفتی، سوار کشتی نمودە و کشتی در کوهستان های جودی متوقف میگردد و حیاتی خارج از تمدن مرکزی را برای آنهایی کە میل بە تبعیت و بردگی این سیستم را ندارند، نوید میدهد. داستان ابراهیم و موسی هم کە مشخص تر بیان گشتە، تقابل با نمرودها و فراعنە بردەدار بودە است.
عیسی نیز در میان آسنی ها کە فقیرترین طبقە جامعە یهود بودند برخاست و مبارزەاش با اشراف یهود، کە برای امپراتوری بردەدار روم مزدوری میکردند، بود. محمد هم در مکە حرکت خود را با افراد منتسب بە طبقات پایین آغاز کرد و نیروی مقابلش اشراف قریش و دو امپراتوری بردەدار ساسانی و روم بودند. از سوی دیگر حتی طبق نظریە مارکسیسم ادیان ابراهیمی در خاورمیانە و اروپا خصوصا اسلام و مسیح، پایان دادن به مرحلە بردەداری و ورود بە مرحلە فئودالی را رقم زدەاند. در واقع در میان تمدنهای چین و هند هم، ادیانی مانند بودیسم و کنفسیوس بە وجود می آیند و حامی منافع طبقات زیرین در مقابل امپرتورهای بردەدار چین و هند میشوند.
همچنین اگر بە تاریخ خاورمیانە رجوع کنیم، بطور مداوم از ناحیە جنوب، قبایل سامی و از ناحیە شمال قبایل هوری مدام در معرض حملات تمدن سومری کە نماد اولین تمدن مرکزی بوده اند، قرار گرفتەاند و آنان نیز گاهی اوقات از خود دفاع کرده و حملات سهمگین و پارتیزانی را بە نیروهای تمدن مرکزی وارد آوردە و در مراحلی نمایندگان این تمدن را مورد هدف قرار داده اند. هرچند که خود بطور تقلیدی سیستم مرکزگرا را بنیاد کرده اند. به عنوان نمونه میتوان از سقوط سومرها توسط آکدیها، آکدیها توسط گوتیها، بابلیها توسط کاسیها و آشوریها توسط مادها نام برد. آنچه که مشخص است، این است که تاریخ ما (کوردها)، حاصل جنگ بین دو تمدن مرکزی و تمدن دمکراتیک میباشد.
مادها بعد از پیروزی برآشورها، یک نوع کنفدراسیون را در زاگرس تشکیل می دهند، این کنفدراسیون در نتیجە خیانت، توطئە و کودتا کە بعدها بە دلایل آن خواهیم پرداخت فرومیپاشد. طبق بسیاری از دادەها یک سیستم مرکزگرا توسط پارسها و با حمایت یهودیها تشکیل میگردد و این بار مرکز تمدن ـ مرکزی از مزوپتامیای جنوبی بە درون فلات ایران انتقال می یابد و بە بابل بعنوان آخرین میراث دار تمدن سومری و مزوپتامیای سفلی حملە می کند و تمام سرمایەی مادی و فرهنگی اندوختە شدە در طول تمدن مرکزی را ازآن خود میکند. هرچند باید با دید تردید بە دادەهای تاریخ رسمی و ارائە شدە نگریست، ولی طبق بسیاری از قرائن این تحلیل صحیح است.
لازم به توجه است کە تمدن ـ مرکزی درهرجا تشکیل شود داری یک ماهیت است و هر نسخە از آن تداوم نسخەهای قبلی خود میباشد و به سرچشمه خود یعنی اولین دولت ـ شهرها و زیگوراتها وصل میگردد، صرفا مراحل، کاراکترها و جغرافیای شکل گیری آن هستند کە تغییر مییابند نە ماهیت، کارکرد و ساختار آنها و ماهیتشان ضد زن، ضد طبیعت ودرکل ضد انسان و جوامع آزاد است و سرکوب و استثمار طبیعت و جامعه انسانی با شکل مختص بە هر مرحلە از آن، یعنی بردەداری، فئودالی و سرمایداری توسط ادامه دهندگان تمدن ـ مرکزی، ادامە می یابد.
بعدها تمدنهای چین و هند (آسیای دور) در شرق خاورمیانە (میزوپتامیا، فلات ایران، آسیای صغیر و شمال آفریقا) همچنین در غرب آن تمدن های یونان و روم تشکیل میگردند، اما تا دوران مدرنیتە ـ سرمایه داری خاورمیانە نقش مرکزی تمدن ـ مرکزی و دولت گرا را دارد. با توجە بە شواهد و قرائن موجود، از لحاظ مکانی نیز، این مناطق اولین مکانهای شکل گیری تمدن می باشند.
در اصل، اسلام محصول بحران بە وجود آمدە در نتیجە عملکردها و نزاع های بین دو تمدن مرکزگرای شرق و غرب، یعنی تمدن ساسانی و روم کە هر دو برده داری را بە اوج رساندە بودند، بوده است. تمدن مرکزگرای ساسانی بعنوان تداوم تمدن ـ مرکزی فلات ایران کە بعد از سقوط مادها دامنگیر جوامع منطقە گشت، در کنار نزاعهایش با تمدن مرکزی روم، سالیان طولانی با تمدن دمکراتیک زاگرسی و کوردستانی در ستیز بوده و فرهنگ مقاومتگر زاگرسی نیز با تمام نیرو در برابر تمامیت خواهی و عملکردهای مرکزگرایانه برعلیه زاگرس ـ کوردستان، مقاومت نمودە است. همچنین این تمدن (تمدن ساسانی) در کنار مقاومت زاگرس در ناحیە غرب گاها اماج حملات قبایل آسیای میانە و قفقاز نیز از ناحیە شمال میگشت، این قبایل نیروی بازدارندەای در برابر پیشروی تمدن مرکزی فلات ایران بە مناطق شمالی و کناره های دریای خزر در شمال فلات ایران بوده اند. مانند هجمەها و جنگ و گریزهای قبایل اورالآلتای بویژە هونها در برابر امپراتوری چین. از سوی دیگر نیز تمدن بردەدار و مرکزگرای روم در موازات نزاعش با تمدن مرکزی ( ساسانی) با قبایل کمینال و آزاد اروپا از جملە فرانکها، ژرمنها و ویکینگها در ستیز بوده است. تمدن مرکزی ساسانی همچنین با جوانب فرهنگی وارزشهای دمکراتیک نهادینه شده در فرهنگ یونان و اروپا مدام سر ستیز داشتە است.
در دوران نزاع روم و ساسانی شبه جزیرە عربستان، دارای چنان اهمیتی نبوده و از لحاظ مادی و فرهنگی یکی از فقیرترین مناطق بوده است، به همین دلیل مورد توجه هیچکدام از امپراتوریها (رومیان و ساسانیها) قرار نگرفته واهمیت چندانی بە آن (عربستان) نداده اند. شبه جزیره عربستان برای این دو امپراتوری تنها به عنوان تبعیدگاه برای تبعید مخالفانشان مورد استفاده قرار گرفته شده است، چرا کە منطقه ای بەغایت فقیر و نا مساعد از نظر آب و هوایی بوده است. در واقع در نتیجە جنگهای طولانی بین این دو امپراتوری جوامع تحت سلطە هردو امپراتوری بە تنگ آمدە بودند. بحران بە وجود آمدە و عدم توان کنترل هردو امپراتوری بر همەجا، درنتیجە ضعفها و ناتوانیهایشان در نتیجە جنگ مستمر و عمق فساد در هردو امپراتوری، زمینە را برای بروز جنبشهای نوینی فراهم میکرد و بدون تردید حواشی و مناطق بی اهمیت و حاشیه ای که کمتر هم کنترل میشده اند، شانس بیشتری را داشتند. محمد در عربستان این فرصت را غنیمت شمرده و جنبشی را تحت نام دین اسلام بە راە انداخت.
اسلام کە ابتدا بعنوان نیروی مقابلە با ساختارهای فکری و فرهنگ ارتجاعی اشراف عربستان و ساختارهای قدرتگرای ساسانی و روم ظهور کرد، در مدت کوتاهی بە قدرت گرایی آغشتە گشت و بە تدریج امپراتوریهای ظالمی چون اموی و عباسی از بطن اسلام متولد شدند. اینبار خود اسلام بە تمدنی، دولتی و مرکزگرا تبدیل میشود و بزرگترین هجمەها را بە نیروهای اجتماعی و تمدن دمکراتیک وارد میسازد. البتە سنت نیروهای کمینال واجتماعی کە در برابر تمدنهای پیشین مقابلە نمودە بود این بار درکالبد جنبشهایی مانند خرمدینان، یارسان، زنجیها، قرمطیها خود را سازمان داده و در برابر تمامیت خواهی و قدرتطلبی اسلام دولتی و قدرتگرا قد علم میکنند.
همانطور کە در برابر فرهنگ حرمسرایی ساسانی، «مانی و مزدک» از جایگاە و نقش زن در جامعە می گویند، اینبار در مقابل سیستم مردسالار و ضد زن واسلام قدرت گرا و مردسالار نیز، کسانی مانند *بابک خرمدین، داعیان قرمطی و زنجی وپیران یارسان* و سایر جنبشهای اجتماعی و کومینال کە تا حدودی، برابری زن و مرد در درون ساختارشان وجود داشت بە این وظیفە پرداخته اند. همچنین مبارزاتی را کە مزدک در برابر سیستم طبقاتی ساسانی انجام میدهد، این بار جنبشهای کمینال در برابر سیستم طبقاتی خلافت اسلامی انجام میدهند و تاریخ، بسیاری از این مبارزات را ثبت کردە است.
میدانیم کە بعد از اموی و عباسی ترک های قراخانی، غزنوی، خوارزمی، سلجوقی و…، همچنین مغلها بە صحنە قدرت خاورمیانە وارد میشوند، قرنهای متاخر هم قدرت خاورمیانە توسط ترکمنهای قرقونلو و آققوینلو، عثمانی، صفوی و قاجاری قبضە میگردد. در واقع عثمانیها آخرین نمایندەی تمدن مرکزی در خاورمیانە بودند کە حوزە قدرت خود را تا بخشهایی از اروپا گسترش دادند و تا اوایل قرن بیستم و تشکیل دولت ـ ملتها قدرت اول خاورمیانە بوده اند.
مدرنیتە ـ سرمایداری کە در پنج قرن اخیر بە مرکزیت اروپا و در دو قرن اخیر بر خاورمیانە و تمام جهان مسلط گشته است، تداوم همان فرهنگ قدرت محور تمدن مرکزی میباشد کە غالب بر پنجا قرن پیش در خاورمیانە و در زیگوراتها و دولت ـ شهرهای سومری تشکیل شد. با آمدن عصر سرمایەداری، تمدن مرکزی در خاورمیانە کمرنگ میشود و قلب تمدن مرکزی در قالب مدرنیتە ـ سرمایداری بە اروپا و آمریکا انتقال مییابد. در واقع قبل از این انتقال، این خاورمیانە بود کە مرکز تراکم سرمایە، زیورآلات، گنجها، همچنن قدرت و دولت بود. بدون شک خاورمیانە در موازات مرکز تراکم قدرت و سرمایە سالیان طولانی، مرکز تجمع و تولید علم، فکر و فلسفە نیزبوده است. زمانی که اروپا در فقر شدید تولید و سرمایە، همچنین علم، فکر و فلسفە رنج میبرد و تحت حاکمیت کلیسا سیاهترین دوران خود را سپری میکرد، درخاور میانه علم و فلسفه در حال پیشرفت بود.
هر چند کە ما به قبیلە، عشیرە، دین، مذهب (بدو فعالیت ادیان و مذاهب) در طول تاریخ بعنوان عناصر مقابلە با تمدن مرکزی اشاره کردیم، اما اکنون نمیتوان با فرهنگ عشیرە، قبیلە، همچنین دین و مذهب در مقابل نسخە معاصر تمدن ـ مرکزی، یعنی مدرنیتە ـ سرمایەداری ایستاد و مبارزە کرد. بلکە بە تکوین تمدن دمکراتیک و بازیابی نیروها و عناصر تمدن ـ دمکراتیک، برای مقبلە با مدرنیتە ـ سرمایه داری نیاز داریم.
بدون تردید عناصر و نیروهای مدرنیتە ـ دمکراتیک که اعم از جنبشهای رهایی بخش ملی، سوسیالیستی، فمنیستی، محیط زیستی و غیرە هستند، موجود می باشند، آنچە که لازم است، انجام شود، گذار از نارسایی ها و اتحاد میباشد. در واقع اگر در اروپا دمکراسی نسبی وجود دارد دلیل مبارزه این جنبشها در برابر سرمایداری بودە است، از سوی دیگر نیز اگر این نیروها نتوانستەاند بە تمامی و یا بیشتر از این بە مانع نفوذ مدرنیتە ـ سرمایداری تبدیل شوند به دلیل نارساییهای تئوریک، فکری و همچنین عدم اتحاد و پراکندگی این نیروها بودە است.
مذاهب و ادیان وهمچنین بقایای ساختار قبیلە ای وعشیرەای تنها در صورتی میتوانند در جامعە دمکراتیک و در زمرە نیروی تمدن ـ دمکراتیک قرار گیرند کە خود را با مفهوم دمکراسی و ساختار جامعە دمکراتیک وفق دهند. بویژە باید در مورد مسئلە زن و همزیستی دمکراتیک با تنوعات اجتماعی، به ضرورت ایجاد دگرگونی دمکراتیک در خود پی ببرند و از تمام رویکردهای مردسالارانە و غیرە دمکراتیک در برابر ادیان و مذاهب دیگر و عشایر و قبایل غیر از خود عبور کرده، بخشهای غیر مذهبی و دینی در جوامع و همچنین اقشار و نسلهای جدید جامعە دمکراتیک را به رسمیت شناخته و به سوی جامعە ای اخلاقی ـ سیاسی و دمکراتیک گذار نمایند.
دولت و دمکراسی دو مقولەی کاملا متمایز و حتی نقطە مقابل هم هستند. بە این مفهوم که چیزی تحت عنوان دولت سوسیالیستی و یا دمکراتیک نە تنها امکان ندارد، بلکە یک نوع تحریف و اغفال نسبت بە حقیقت میباشد. در واقع سالیانی متمادی بدون اینکە دولتی تشکیل گردد، جامعە بە حیات خود ادامە دادە است. همچنین بعد از بە وجود آمدن پدیدە دولت، ما در تاریخ شاهد حوزەهای متعدد جغرافی و اجتماعی هستیم کە بدون دولت و دور از دولت زیستەاند. در هیچ مقطعی از تاریخ دولت، جامعه و دولت، بە اندازە دوران دولت ـ ملت و وضعیت نئولیبرالیستی کنونی در هم تنیدە نگشتەاند و تا این حد دولت نتوانستە است که حوزەهای حیات جامعە را اشغال نماید. اما بازهم حوزەهای غیر دولتی در جامعە وجود دارند کە توسط نهادهای جامعە مدنی مدیریت میگردند و هرچند بسیاری از اوقات دولت نیز با ایجاد نهادهای مدنی خود میخواهد بیش از پیش جامعە را فتح نماید، اما بازهم جامعە در مورد نفوذ کامل دولت در امورات خود ایجاد مانع میکند.
در واقع اگر دمکراسی نسبی در اروپا وجود دارد نە از ماهیت دمکراتیک و یا حتی خواست مدرنیته کاپیتالیستی است، این نتیجە مبارزات جنبشهای کارگری، سوسیالیستی، آنارشیستی، مردمی، زنان و نهادهای مدنی غیر دولتی بودە است کە با فعالیت های خود سعی کردەاند با تحمیل دمکراسی به دولت در غرب، جوامع غرب را نسبت بە جوامع درشرق دمکراتیزه تر نمایند. بدون تردید دولت بعنوان یک غدە سرطانی محصول هوش تحلیلگر انسان و طمع نیروهای قدرت طلب و سودجو میباشد کە باید ملزومات محوش را فراهم نمود. اما اگر کوتاە مدت نتوان دولت را بە کلی از بین برد، باید آنرا توسط دمکراسی محدود کرد و فرمول دولت + دمکراسی را به عنوان مرحلە گذار مبنا قرار داد. ما جامعەی بدون دولت را میتوانیم تصور کنیم، اما دولت بدون جامعە امری ممکن نیست و این نشانگر آن است که دولت امری حقیقت مابانە و نیازی مبرم واجتنابناپذیر نیست.
خودمدیرتی ـ دمکراتیک شیوەی مدیریتی اجتماعی است کە نهادهای برساختە از آن با شیوەی مدیریتی دولت و نهادهای دولتی کاملا متمایز میباشند. در واقع دولت بجای مدیریت اجتماعی، مدیریت ادارە کنندەی قدرت و ثروت و مهار اوضاع در خدمت طیفی محدود از جامعە است، اما مدیریت دمکراتیک از افراد مسئول خود جامعە جهت رفع نیازهای جامعە تشکیل میگردد و برنامەریزی آن در چارچوب تامین نیازها و امورات جامعە دمکراتیک میباشد. با اینکه دولت یک نیازواقعی جامعە نیست، اما جامعە بطور مدام نیازمند مدیریت میباشد. در سیستم خود مدیریتی دمکراتیک، نیروها و جوامع تمدن ـ دمکراتیک یعنی، قبایل، عشایر، واحدهای شهری و روستایی در بین خود مکانیزمهای مدیریتی را از افراد محبوب، مسئول و توانمند در امور اجتماعی برمیگزینند.
نکتەی حائز اهمیت دیگر، مفهوم حقوق است. در گذشتە جوامع بر پایە اخلاق و سیاست تحقق یافتەاند. میدانیم کە اولین لوح یافتە شدە که دلالت بر تعیین مفاد حقوقی دارد، متعلق بە تمدن بابل میباشد کە توسط حمورابی پادشاە بابل اعلام گردیدە است.
در واقع زمانی کە جمعیت افزایش مییابد، نهاد دولت تکوین مییابد و بردەداری بە اوج میرسد، اخلاق اجتماعی تضعیف میگردد، برای کنترل نیاز بە مقررکردن مواد حقوقی بجای معیارها و هنجارهای اخلاقی توسط نیروهای دولتی مطرح میگردد، چرا که ترس از قیام بردگان افزایش می یابد. چنانچه وقایع به وقوع پیوسته را تا به امروز مورد مشاهدە قرار دهیم، درمی یابیم کە در حقیقت دولتها با وضع و اجرای قوانین و حقوق میخواهند کە تودەها را در خدمت انباشت ثروت و تحکیم و توسعه قدرت خود به کار گیرند وبخشی از آنچه که به عنوان حقوق از سوی دولتها مطرح شده است، این هدف را دنبال میکند، یعنی حفظ ثروت و قدرت صاحبان سرمایه از خشم تودەها. البتە این بە معنای ضدیت قاطع ما با حقوق نیست، بدون تردید، بویژە برای وضعیت اجتماعی امروز، حقوق منطبق با اخلاق دمکراتیک الزامی است. آنچە کە باید رد شود وضع حقوقی است کە سرمایداری برای کنترل انسان در راستای منافع خود، مطرح میکند.
نکتەی دیگرآن است کە در بسیاری از مواقع تمدنهای ـ دمکراتیک موفق بە شکست تمدنهای ـ مرکزی بزرگ شدەاند. اما بە دلیل آنکە بە تفاوت ماهوی خود با ماهیت تمدن ـ مرکزی واقف نبودەاند، پس از مدت کوتاههی افراد و گروهایی ازدرون تمدنهای دمکراتیک قدرت را قبضه و خود بە عنوان نیرویی سرکوبگر در آمدە، دسترنج و سرمایە عمومی، همچنین غنایم بدست آمدە ازجنگ و اموال و سرمایە مادی و فرهنگی نیروی مغلوب را بە انحصار و در اختیار و کنترل خود گرفتەاند و بدین طریق بە نیروی تمدن ـ مرکزی دیگری تبدیل گشته اند.
لازم به ذکر است کە همیشە در طول تاریخ، بویژە در عصری کە ما در آن زندگی میکنیم، پتانسیل تمدن ـ دمکراتیک به غایت افزونتر از تمدن ـ مرکزی و قدرتگرا میباشد. برای مثال اگر بە پتانسل عناصر تمدن و مدرنیتە دمکراتیک، یعنی جنبشهای رهایی بخش ملی، سوسیالیستی، فمنیستی، اکولوژیک و غیرە توجە کنیم، خواهیم دید کە ٨٠ درصد نیروی انسانی در جوامع امروز، نیرو و پتانسیل مدرنیتە ـ دمکراتیک میباشند. یعنی تنها ٢٠ درصد از نیروی جوامع انسانی، تشکیل دهندە طبقات فوقانی و دولتی، یا همان مدرنیتە ـ سرمایداری میباشند. مسئلە آن است کە آنها از لحاظ ساختاری سازمانیافتەتر و دارای اتحاد عمل بیشتری هستند. اما نە بر اساس اخلاق، بلکە بر این امر واقف هستند کە برای تسلط بر جامعە، کنترل ثروت و سرمایە، همچنین قبضە کردن قدرت، بە یکدیگر نیازمند میباشند.
در واقع نیروهای سرمایداری هرچند با هم تضاد منافع و تنش سیاسی داشتە باشند، اما در برابر مدرنیتە ـ دمکراتیک و جنبشهای متعلق بە آن با هم متحد میگردند. اما متاسفانە نقطە ضعف نیروهای مدرنیتە ـ دمکراتیک پراکندگی و عدم درکشان از ضرورت اتحاد در برابر سرمایه داری است. برای نمونە اگر بە روند تاریخی چپ ایران نظری بیافکنیم، بیشتر از اینکە اشتراکات را مبنای اتحاد قرار دهند، مدام بە دلیل کوچکترین اختلاف نظر و راەاندازی پلمیک نمی توانند به اتحاد عمل دست یابند. در حالی کە پیداکردن نقاط اشتراک بسیار ممکن تر میباشد، تا دامن زدن بە اختلاف و تفرقە در نتیجە اختلاف نظرها.
نکتەی دیگر این است کە فکر، ایدیولوژی و فرماسیونی کە بتواند عناصر و جنبشهای مخالف نظام سرمایداری را با وجود اختلاف نظرها و مبارزە در حوزەهای متعدد، متحد و هماهنگ گرداند، وجود نداشته است، اما امروزاین خلاء توسط جنبش ما و نظریە کنفدرالیسم ـ دمکراتیک قابل پر کردن است. بە نوعی دیگر امروزدر کوردستان فکر، ایدئولوژی و فرماسیونی مطرح است کە دارای این قابلیت وظرفیت میباشد، که جنبشهای متعدد اجتماعی، ملی و جنسیتی را در راستای جامعە آزاد و دمکراتیک هدایت نماید. اقدام اولیە آن است کە عناصر مدرنیتە دمکراتیک بە وجە تمایز خود با مدرنیتە کاپیتالیسم آگاە و متقاعد گردند. همچنین برای ایجاد اتحاد تلاش پیگیر نمایند.
برای نمونە در انقلاب روژآوا انارشیستها، فمنیستها، سوسیالیستها و حتی لیبرالهای آزادیخواە و دمکرات، خود را بخشی از جنبش انقلابی بزرگ روژآوا می بینند، حتی با داشتن نظرات متفاوت. اما برای مثال در شوروی سابق، جاهایی مانند چنین، کوبا و سایر جاهایی کە در چارچوب سوسیالیسم موجود، انقلاب صورت گرفت چنین اتحادی بین نیروهای چپ و ضد سرمایه داری ایجاد نشده است. حتی نە تنها سایر عناصر تمدن ـ دمکراتیک پذیرفتە نشدند، در چارچوب جنگ قدرت، رفقای خود را کە تعبیر دیگری از آزادی و سوسیالیسم و کمونیسم، داشتند مورد تصفیە قرار دادند.
البتە شایان ذکر است کە این بە معنای آن نیست، مدرنیتەی ــ دمکراتیک هرچیزی را میپذیرد. بدون شک مردسالاری، شکاف طبقاتی، شوونیسم، راسیسم، فاشیسم و مواردی را کە موجب ظلم و ارتجاع میباشند را نەتنها رد میکند، بلکە با آنها برخورد قاطع خواهد داشت. در جامعە دمکراتیک نظرات و جنبشهای مختلف حق مناظرە، بحث و جدال را بطور آزاد ودر جایگاه مناسب دارند و هیچگاە کل جامعە مجبور بە پیروی از یک تعریف نمیگردند.
فلسفەی جامعەی دمکراتیک مبحث وسیعی است و پرداختن بە تمام جزئیات آن زمانی بسیار نیاز دارد، اما بە طور کلی جامعەی دمکراتیک مردسالار نیست، ظلم و ستم را نمی پذیرد، راە را بر شکاف طبقاتی مسدود میکند. استعمار و استثمار را برنمی تابد و برای برابری جنسیتی مبارزە پیگیر می نماید. همچنین در تلاش مداوم است برای ایجاد تعادل مابین زندگی مادی و معنوی. بدون شک تمدن دمکراتیک و فرم معاصر آن یعنی مدرنیتە ـ دمکراتیک و مدرنیتە ـ کاپیتالیسم، مقولەهای متضاد و نقطە مقابل همدیگر میباشند. اما ممکن است کە برای مدتی نامشخص در یک در هم تنیدگی اجتماعی پیش بروند. هرچند کە مدرنیتەی ـ دمکراتیک باید در راستای کم رنگ کردن ، محدود کردن و در نهایت مراتب محو کردن مدرنیتە ـ کاپیتالیسم و ایجاد جامعە بیطبقە، بیدولت و عاری از هر نوع تبعیض، استثمار و ستمی مبارزە نماید.
٢٦-١١-٢٠٢٠