درس بیست و یکم: مقاومت فرهنگ زاگرسی با محوریت کوردستان در مقابل سیستم خسروانی
این متن برگرفتە از قسمت بیست و یکم برنامە رێگا و رێباز (راه و روش) میباشد. این برنامە، برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین در روزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحەی فیسبوکی و کانال یوتوب رێگا و رێباز پخش میشود.
موضوع آموزشی این برنامە: مقاومت فرهنگ زاگرسی با محوریت کوردستان در مقابل سیستم خسروانی میباشد، کە در تاریخ هیفدههم دسامبر 2020 توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.
پیشتر درباره مقاومت فرهنگ زاگرسی در برابر تمدنهای مرکزگرای سومر، آکد، بابل و آشور گفتیم که عشایر هوری در زاگرس یا همان کوردستان سالهای مدید با این نمایندگان تمدن مرکزی واقع در میانرودان سفلی که عمدتا هویت سامی داشتند، مبارزه کردند. حتی در مقاطعی از دفاع به هجوم دست زده و با چیرە شدن بر تمدن مرکزگرای میانرودان سفلی آنرا به اختیار درآوردهاند.
این بحث نیز مطرح شد که آخرین کنفدراسیون عشایری زاگرس همان کنفدراسیون ماد متشکل از عشایر ماد، مانایی، اورارتو و بقایای ایلام بودند که آشوریان را شکست دادند. اما پس از مدتی در اثر دسیسه خارجی و خیانت داخلی و همچنین ضعفهایی که کنفدراسیون ماد در اواخرش گرفتار آن شده بود، کودتایی علیه ماد انجام گرفت و قدرت به دست کورش پارسی افتاد.
در این رابطه همچنین گفتیم که پس از کشتە شدن کورش فرصت به وجود آمد که کنفدراسیون فروپاشیدەی ماد دوباره شکل بگیرد. اما بار دیگر همان دسیسهگران و همچنین اطرافیان کورش زود به خود آمدند، دست به دست یکدیگر دادند و شورش مادها را ناکام گذاشتند. در گفتارهای قبلی از چگونگی از بین بردن گئومات بحث کرده ایم.
در واقع به دنبال فروپاشی کنفدراسیون و ناکام ماندن شورش مادها، فرهنگ زاگرسی ضربه بزرگی خورد. به بیان دیگر میتوان گفت کە کوردها آن زمان ضربه بزرگی متحمل شدند. البته با وجود این ضربه شدید و جبران ناپذیر، کوردها تسلیم نشده و همواره در مقاومت و مبارزه بودهاند. در این نیز نباید شک کرد که از همان آغاز تا کنون بخشی از افراد و گروهای مستقر در زاگرس انتگره تمدن نظام خسروانی شده و تا به امروز تحت عناوین “کارمند” یا “مزدور” و “خائن” مشغول بکارند.
اما با وجود این وقایع، فرهنگ زاگرسی تا کنون نیز در مقابل هجوم تمدن مرکزگرای ایرانی نظام خسروانی مقاومت میکند. این نظام (نظام خسروانی) یکی از پیچیده ترین، ظالمترین و خونخوارترین نظامهاست. بنابراین مقاومت در برابرآن نیز به نسبت مقاومتهای قبلی در برابر تمدن مرکزی به مرکزیت بینالنهرین سفلی، برای زاگرسنشینان به مراتب سختتر شد.
سیستم خسروانی نو تاسیس بعد از فروپاشی کنفدراسیون ماد از طرفی بر میراث کنفدراسیون ماد اتکا میکند و از طرفی دیگر تلاش میکند اندوخته فکری، مادی و فرهنگی تمدن مرکزی بابل و آشور را که پس از فتح به آن دست یافت، مورد استفاده قرار دهد. بدین وسیلە وحشیترین سیستم طبقاتی، جنسیتگرا و سیستم اشغالگری و مرکزگرایی را براه میاندازد.
اما چرا ما از زاگرس صحبت میکنیم؟
در اصل نام دیگر کوردستان همان زاگرس است. یعنی سلسله کوههای زاگرس که از شمال کوردستان آغاز شده و تا لرستان امتداد مییابد. در ارتفاعات، دامنە و اطراف این کوهها به دنبال دوره نوسنگی یک فرهنگ ایستادگی شکل میگیرد که ریشه در مقاومتگری هوریها و آن محصول فکری دارد که از دوره نوسنگی تا کنفدراسیون مادها باقی مانده و تلاش کرده از ابعاد عمومی و دمکراتیک زندگی در برابر تمدن مرکزی شکل گرفته در فلات ایران با توجه به جوهر ذاتی و حافظه تاریخی و اجتماعی خود، دفاع نماید.
بنابراین میتوان گفت که نام دیگر کوردستان همان زاگرس است که جوغرافیایش وسیعتر بوده و تا لرستان امتداد دارد. پس وقتی از مقاومت زاگرسی حرف میزنیم در عین حال از مقاومت کوردها حرف می زنیم، چرا که زاگرس همان کوردستان است و اگر این فرهنگ در سایر مناطق نیز گسترش یافتە باشد، نقطه شکلگیری و منشاء آن کوردستان است.
در همان حال این مقاومت را می توان مقاومت تمدن دمکراتیك در برابر تمدن مرکزگرا نامید. تمدن مرکزگرایی که مدتی طولانی مرکزیتش بینالنهرین سفلی بود، اینبار در فلات ایران قرار گرفتە و ابعادی بە مراتب بیشتر از لحاظ قدرتطلبی، مرکزگرایی، مردسالاری و استثمار طبقاتی یافتە است. به این معنی که میانرودان سفلی جای خود را به فلات ایران میدهد.
برای ترسیم تصویری از زاگرس موارد دیگری هم برای بیان وجود دارند، اما اگر بخواهیم آن را ساده و با یک تفسیر اتیمولوژی بیان کنیم، باید به ادبیات کوردی رجوع کردە و از لحاظ ریشه شناختی مورد بررسی قرار داد.
میدانیم کە کوردستان، “ولاتێ رۆژ” به معنای “سرزمین خورشید” نیز خوانده شده و حتی در گویش اردلانی و تا حدودی هورامی وقتی نوزادی به دنیا میآید میگویند: “زاگه” یعنی زایده است. زاگ با ترکیب با روژ میشود “زاگرۆژ” کە با ادغامات صورت گرفتە بە “زاگرس” تبدیل شدە است. پس زاگروس یعنی سرزمینی که خورشید در آن سر برمیآورد. بنابراین می توان کوردستان را سرزمین آفتاب هم نامید. اما آنچه که اکنون اهمیت دارد بحث و بیان تداوم مقاومتی سترگ در برابر نظام خسروانی میباشد.
نخستین مقاومت چنانکه بیان کردیم همان مقاومت گئومات بود که می خواست کنفدراسیون ماد را احیا کند، ولی به بی رحمانه ترین شکل مورد تهاجم و سرکوب قرار گرفت. در آن زمان این فتح در کوه بیستون حکاکی شده است. اما چرا؟ برای اینکه همیشه مقابل چشمانمان باشد. یعنی اگر عصیان کنید این عاقبت شما خواهد بود.
اگر سری به کتیبه بیستون بزنید و یا تصاویر منتشر شدە از آن را مشاهدە کنید خواهید دید که داریوش پای خود را بر سینه گئومات گذاشته و همچنین جثه گئومات بسیار کوچکتر از داریوش حک شده است. گروهی از اسرای ماد نیز در این کتیبه وجود دارند که کلاهشان کوتاه است. دو سه نفر دیگر در عقب آنها هستند که کلاهشان بلندتر میباشد. آنها کیستند؟
آنها اسکیت و کاسیاند که از فرهنگی زاگرسی برخوردارند. این تصویر گویای آن بوده که فرهنگ زاگرسی متعلق به یک ملت نیست و نوعی فرهنگ مقاومت است.
متأسفانه ملتی که با تاریخ خود بیگانه باشد به قاتل خود سجده میبرد. نگاە دقیق بە تصویر قتلعام در آن سنگنبشته ما را متوجە تصویری سمبلیک در قسمت بالایی میکند کە آن را فر ایزدی و نماد سیستم خسروانی ایرانی میدانند.
منظور همان نشانی میباشد که عکس یک شاه ایرانی میان دو بال قرار دارد. زیر این نشان ما قتلعام شدهایم اما بدون آنکه جویای معنی آن شویم و چیزی از قتلعام خودمان بدانیم، آنرا به گردن خود آویزان یا در خانه نگه میداریم.
البته ما آن بالها و دایره و مابقی شكل را قبول داریم، اما آن سر شاه تحریفی است که در فرهنگ میترایی و زاگرسی انجام دادهاند.
این آرم نشان از مردسالاری دارد چون نهایتا عکس یک مرد در آن قرار گرفته و از سویی به جامعه طبقاتی اشاره میکند که پادشاه در صدر قرار میگیرد. اما در فرهنگ زاگرسی چنین چیزی وجود نداشتە است.
در آثار تاریخی ماد چنین چیزی پیدا نمی کنیم. نخستین بار این آشوریها بودند که تصویری از یک مرد در این نشان جا کردند و بعدا ایرانیها همان کار را انجام دادند.
هرجا به چنین نشانی برخوردیم باید سر شاە را از نشان حذف کنیم چون از لحاظ ملی و فرهنگی هجومی علیه ما محسوب شده و از سویی از نظر جنسیتی مردسالارانه بوده و گویای جامعه طبقاتی میباشد که پادشاه را از جامعه بالاتر میداند. بنابراین نباید این نماد را همراە با نقش سر و تاج این پادشاه پذیرفت.
از این طریق فرهنگ مردسالاری و طبقاتی را در جامعه زاگرسی و نواحی مجاور آن یعنی فلات ایران رایج میکنند. این نشان همچنین اشاره به قتلعام گئومات ماد دارد که کورد بوده و توسط یک پادشاه پارسی کشته میشود. پس از لحاظ ملی هم باید با آن مشكل داشت.
در یکی از دروس گذشتە بیان کردیم که برخی معتقدند این کتیبه جدید بوده و یکصدسال پیش ساخته شده است، یا اینکه قبلا هم اصل آن وجود داشته ولی بعدها در آن دستکاری کردە و به این شكل درآوردهاند.
حتی اگر پنجاه سال پیش آن را درست کرده باشند، باز هم مسئلە را تغییر نمی دهد. آنها میخواهند به شکلی اقتدارشان را بە شما نشان دهند تا در برابرشان احساس ضعف کنید.
در دوره حکمرانی داریوش ما شاهد قتلعام مادها به دست او هستیم. وقتی فرورتیش قیام میکند سرکوب میشود. پوست فرورتیش را کنده و جسدش را روزها در دروازه شهر آویزان میکنند تا به گفته خودشان عبرتی برای دیگران باشد. دقیقا شبیه کاری که جمهوری اسلامی میکند. پیکر رفقایمان را بر زمین میکشند و مورد اهانت قرار میدهند.
موضوع دیگری که میباید به آن اشاره کرد، قتلعام دسته جمعی مادهاست که میتوان آنرا نخستین کشتار جمعی کوردها دانست. صحبت از قتلعام ٧٠ هزار نفر در ٢٧٠٠ سال پیش است.
جالب اینکه روزی کە این هفتاد هزار نفر در آن کشته میشوند، اکنون برای ایرانیان، یهودیان و متأسفانه برای ایزدیان روزی مبارک به حساب میآید.
روز مورد نظر “چهارشنبه سوری” میباشد که یهودیان از آن به عنوان جشن پوریم یاد میکنند. باید کنکاش کنیم که چرا چهارشنبه سوری برای ایرانیان، و در میان کوردها فقط برای ایزدیان مهم است.
باید خاطرنشان کرد که در گذشته مناسبتی بنام چهارشنبه در میان کوردها مرسوم نبودە است. متئسفانە این مسئلە این اواخر در نتیجە تاثیرپزیری از رسانههای رسمی و ملیگرای ایرانی، در برخی از شهرهای کوردستان مطرح شده است. ما از گذشتە تاکنون مراسم نوروز داشتهایم، اما مراسمی تحت عنوان چهارشنبه سوری نداشتەایم. همانطور کە اشارە شد این روز همان روزیست که قتلعام مادها توسط سیستم خسروانی در آن صورت گردفتە است.
مشخصا آن افرادی کە قتلعام شدند، عموما پیروان رفرم زردشتی در آیین میترایی تحریف گشتە و در پی احیای کنفدراسیون ماد بودند. یهودیان بانی سیستم خسروانی این افراد را مسئله ساز میدانستند و قتلعام میکردند. این قتلعام در تورات هم مورد بحث قرار گرفته است.
ایرانیان سیستم خسروانی نیز ، آنان را برای خود تهدید، میپنداشتەاند. متئسفانه بعضی از مخالفان رفرم زردشت در میان مادها نیز از این افراد خشنود نبودند و قتلوعام آنها را برای خود غنیمت پنداشتەاند. معلوم نیست که این روز (چهار شنبە سوری) در آنزمان نیز مناسبتی خجسته بوده و آگاهانه این قتلعام در چنین روزی صورت گرفته است یا اینکه اهمیت آن برای یهودیان، ایرانیان و کوردهای ایزدی به همین واقعه بر میگردد، تا جایی که من پیگیری کردهام این روز پیشتر هم روز مقدسی در بین کلدانیان بوده و روز پیروزی مردک بر تیامات بوده است. دشمن گاهی چنین محاسباتی میکند و روزهای مهم تاریخی را برای قتلعام انتخاب مینماید.
برای نمونه پانزدهم فوریه روز دستگیری شیخ سعید است، آن روز برای دستگیری رهبر آپو نیز انتخاب شد. سیام ژوئن روز اعدام شیخ سعید است و همان روز را برای صدور حکم اعدام رهبر آپو در سال ٢٠٠٠ انتخاب کردند، کە بعدها حکم اعدام لغو گردید و بە حبس ابد تغیر یافت.
باید گفت که در دوره هخامنشیان چنین قتلعامی علیه کوردها صورت گرفت و البته برخی خائنین کورد نیز به خادمین دربار بدل شدند. اما کوردهای مقاوم زاگرسی در ارتفاعات جغرافیای زاگروس به مقاومتشان تداوم بخشیدند.
وقتی از مقاومت زاگرسی صحبت میکنیم نمیتوان منکر وجود جغرافیایی بنام فلات ایران شد که از شرق کوردستان آغاز شده و تا نزدیکی افغانستان و پاکستان امتداد مییابد.
حتی اگر امروز یک چنین جغرافیای سیاسی را هم نپذیریم، نمیتوان از نظر علم جغرافیا منکر وجود فلاتی بنام ایران شد.
آنچه اکنون داریم یک حکومت اشغالگر میباشد که بر یک چارچوب سیاسی بنام ایران حکومت میکند. این را میباید تحلیل کرد. چون یک مورد ابژکتیو است. یعنی چیزی که اکنون وجود دارد.
این جغرافیا از یک سری عناصر فرهنگی شکل گرفته است. این عناصر فرهنگی کدامند؟
طبیعتا حین عناصر بخشی از آن فرهنگ زاگرسی میباشد که البته پارت، پارس و کورد و غیره را در بر گرفته است. این فرهنگ در کوهستانهای کوردستان شکل گرفته و به مرور به البرز منتقل شده. در واقع فرهنگ البرز تداوم همان فرهنگ زاگرسی است.
باید به تشابه زبانی، فرهنگی و حتی تشابه قیافهها توجە کرد که میان کوردها و مردم مازندران و گیلان و دامنه سلسله کوههای البرز تا دماوند وجود دارد.
به عنوان مثال تشابه لغوی زیادی میان زازاهای درسیم، هورامیهای هورامان و اهالی مازندران و گیلان یافت میشود. این تشابه خود به خودی و تصادفی بوجود نبوده است.
بدون تردید فرهنگ زاگرسی از نظر فیزیکی کە تا البرز امتداد یافته و بعدها به مناطق پائینی و دشتهای ایران، شرق ایران و بلوچستان و غیره راه یافته است. پس همەاین فرهنگها ریشه های مشترک دارند.
ولی دو فرهنگ دیگر نیز اینجا وجود دارند. یکم فرهنگ عربها یا سمیتها است. شواهد نشان میدهد قبل از اسلام نیز قبایل عرب و سامی به جنوب ایران و اطراف دریای عمان آمدهاند. ولی بعد از اسلام بهرحال عربها بیشتر در این نواحی سکنی گزیدهاند.
همچنین میدانیم که یک هزار تا یک هزار و دویست سال پیش، فرهنگ اورال آلتای یا همان فرهنگ ترکی- مغولی از شمال شرقی فلات ایران به دشتها گسترش یافت.
اگر موقعیت فرهنگی ایران را طبق واقعیت امروزی بیان کنیم، باید گفت: در ایران فرهنگهای زاگرسی، سمتیک و اورال آلتای حضور دارند. اما در فرهنگ زاگرسی یک تحریف نیز رخ داده که آنهم شکلگیری هخامنشیان و سیستم خسروانی توسط پارسیها بودە و دولت ـ ملت ایرانی شکل معاصر این تحریف صورت گرفتە میباشد.
از آنجا که تحریف فرهنگ زاگروسی در تاریخ توسط پارسها روی داد، میان کوردها و سکاکها که می توان آنها را بلوچهای امروزین معرفی کرد بهمراه فرهنگ البرز، همواره توافقی در برابر نظام خسروانی وجود داشته است.
کتیبه بیستون خود نشانگر آن است که شماری از سربازان ماد کلاههای کوتاهی دارند و آن دو سه نفری که عقب آنها ایستادهاند، سکیت، سکا یا کیمری بودهاند که برخی آنها را آسکانی نیز مینامند.
آنها ساکنین حدفاصل دریای سیاه و دریای خزر بوده و بعدها به مناطق پائین آمدهاند.
ترکها ادعا می کنند که این مردم از تبار ترک هستند، همانطور که هیتیتها را ترکتبار معرفی میکنند. اما در هر دو مورد دروغ میگویند. این مردم در اصل زاگرسی بوده و فرهنگشان زاگرسی و آری میباشد.
سکاها در ادامه به پائین تر و مناطق کوردنشین کنونی نیز آمده و با ساختن شهر سقز در آنجا ساکن شدەاند.
در حقیقت آنها هستند که کورش را می كشند. طی درس قبلی توضیح دادیم که چگونه کورش کشته شد. کوردها عمدتا به اعقاب اشکانیان سیت یا آسکانی می گفتهاند.
اشکانی یا آسکانی در اصل برگرفته از “ئاسکی کێوی” به معنای “بز کوهی” میباشد، چون بز کوهی نماد اشکانیان بوده است. در برخی متون هم به آنها “کیمری” گفته شده که برگرفته از “مهڕی کێوی” به معنای “گوسفند کوهی” است.
در آثاری کشف شده از آن دوران تعداد زیادی بز کوهی و نمادهای شبیه آن وجود دارند. آنها مراوده خوبی با کوردها داشتند و با فرهنگشان آمیخته بودند.
اشاره کردیم که شهر سقز توسط آنان ساخته شد. بهر شکل وقتی که نظام خسروانی ضعیف میشود، اسکندر به آن حمله میکند. قبل از اسکندر شماری از اندیشمندان یونانی میآیند و با مشاهده فساد، ضعف و مخالفت چشمگیر مردمی در مقابل آن متوجه می شوند که یک حکمرانی ضربه پذیر میباشد.
یونانیها در گذشته سنتی داشتند که سربازان خود را به اجاره میدادند. حکایت است کە وقتی یک شاهزاده ایرانی در دوره هخامنشی با برادرش دچار اختلاف میشود به یونان فرار میکند و ١٠ هزار سرباز یونانی به همراه خود میآورد. او میگوید که پادشاهی حق او بوده و برادرش به او جفا کرده است.
به یونانیها میگوید که اگر پادشاه شود پاداش آنها را خواهد داد. یونانیان نیز میآیند در ازای پول برایش میجنگند. در این بین برادر این شاهزاده کشته میشود و او بطور خودکار بر مسند پادشاهی مینشیند.
وقتی که او شاه میشود بخاطر بیم از طغیان سربازان یونانی دستور قتل فرمانده آنها را میدهد. آن سربازان به ناچار به یونان بازمیگردند و فردی خردمند بنام گزنفون را در میانشان به جای فرمانده انتخاب میکنند.
او گرچه از لحاظ نظامی تجربه زیادی نداشت اما بخاطر ذکاوت خود مورد قبول همه قرار میگیرد. گزنفون در خاطراتش مینویسد وقتی که به منطقه قندیل میرسند گروهی بودند که به شکل گریلایی با آوازخوانی به ما حمله می کردند، ضربه میزدند و به کوهها بازمیگشتند.
در واقع نبرد گریلایی از شیوههای قدیمی کوردهاست. گزنفون نیز پیش از سرنگونی هخامنشیان به دست اسکندر از ضعف آنها سخن گفته است. چگونگی این رویداد در کتب مختلف نگاشته شده است. پس ما به بحث اصلی خود بازمیگردیم.
قوای اسکندر به دنبال پیروزی در منطقە مستقر میشوند. کسی که در برابرشان مقاومت می کند فردی بنام آریو برزن بوده که در منطقه تکاب و تخت سلیمان کنونی ساکن بوده است.
در این رابطە اینجا میخواهم باز یادآوری کنم که یهودیان نقش پررنگی در ایجاد زردشت رسمی داشتند. به عنوان مثال می دانیم که آتشکده تکاب مکان تاجگذاری شاهان ساسانی بوده اما نام آن معبد سلیمان میباشد. چرا نام یک آتشکده زردشتی باید معبد سلیمان باشد؟
بهرحال باید گفت آریو برزن کە در منطقە تکاب زندگی میکردە به مقاومتش در برابر اسکندر معروف است. البتە در آن نواحی بقایایی از مادها نیز از خود دفاع کرده و تسلیم اسکندر نمیشوند. تا مدتی مادها با برخورداری از ساختاری اجتماعی تحت عنوان ماد کوچک در اطراف اورمیه پایدار بودند.
بعدها اسکیتها یا سکاها میآیند و با بیرون راندن سلوکیان به حاکمیت آن پایان میدهند. میانه آنها با مادها هنوز خوب است، بنابراین حکومت مرکزی تشکیل نمیدهند. هفته قبل از آنها نیز صحبت کردیم.
هردوت نقل می کند کە سه فرمانده رومی وجود داشتند که در عصر اشکانیان تصمیم میگیرند دنیا را فتح کنند.
یکی از آنها جولیو سزار بوده که اروپا را انتخاب میکند. دیگری کراسوس بوده که به خاورمیانه اعم از کوردستان و ایران و مناطق اطراف میآید و نفر سوم پومپیئوس(پومپە) به مصر و آن نواحی عازم میشود.
کراسوس توسط یک فرمانده اشکانی یا سکایی بنام سورن کشته میشود. اوست که کراسوس را مهار میکند. اما جولیو سزار موفق به تصرف اروپا می شود. نفر سوم در مصر نیز به موفقیت دست پیدا نمیکند.
سورن که کراسوس را شکست داد یک فرمانده اشکانی بود. در بین روژهلات و باشور (شرق و جنوب کوردستان) نیز کوهی به نام سورن وجود دارد. هردوت میگوید که سورن شیفته فرهنگ کوردها بود، مانند آنها لباس میپوشید و موهایش را مانند آنها درست میکرد.
این نشان میدهد که یک همگرایی میان مادها، اسکیتها و سکاییان در برابر نظام خسروانی وجود داشته است. در بحث قبلی مطرح شد که بعدها ساسانیان بجای اشکانیان روی کار میآیند.
ساسانیان تلاش میکنند یک طبقه منسجمتر مزدور در میان مادها- کوردها برای خودشان بسازند. میتوان تبار ساسانیان را نیز کورد دانست ولی آنها به جای فرهنگ زاگرسی، تشکیل دوباره نظام خسروانی را مبنای کار خود قرار میدهند. نمونههای مقاومت در برابر ساسانیان متعدد است.
فرهنگ زاگرسی در مقابل این سیستم طبقاتی ستمکار به پا میخیزد. از طرفی ایستادگیهای مختلف فرهنگ زاگرسی در برابر ساسانیان شکل میگیرد و از طرفی برخی فرماندهان ماد وجود دارند که در خدمت ساسانیان هستند، اما بعدها بخاطر بروز اختلافاتی دست به عصیان میزنند.
افرادی چون بهرام چوبین یا شابراز از جمله فرماندهان ماد هستند که در حکومت ساسانی بودند. کوردهایی که وارد سیستم ساسانی شدند برخی اوقات به دلیل شدت اعمال سلطه، طغیان میکنند.
آنها در خدمت سیستم خسروانی هستند اما وقتی کارد به استخوان برسد نافرمانی میکنند. شخصی مانند بهرام چوبین به فرماندهای طی دوران خسرو پرویز در سیستم ساسانیان بدل میشود و در میان سپاهیان ساسانی محبوبیت زیادی را کسب میکند. این هم موجب هراس بسیاری از درباریان میشود.
موبدان پارسی نزد شاه میروند و میگویند این فرد مادی خطرناک بوده و دارد بطور پنهانی در نتیجە محبوبیتی کە در میان سپاهیان یافتە است ضمینە فرماندهی خود را مهیا میکند، بنابراین باید به شکلی او را تحقیر کنی تا مهار شود.
خسرو پرویز هم بهرام چوبین را فرا میخواند و میخواهد کە او با لباس زنانه نزد او برود. در یک سیستم مردسالار وقتی می خواهند مردی را تحقیر نمایند او را به زن تشبیه میکنند. او نیز که یک فرمانده است، وقتی از وی خواسته میشود که باید لباس زنان بر تن کند و نزد پادشاه برود، سر باز میزند.
اگر بخاطر بیاوریم چند سال پیش چهار شهروند که در مریوان دستگیر شده بودند با حکم دادگاه بر تنشان لباس زنانه پوشاندند و آنها را در شهر چرخاندند. مردان کورد نیز واکنش خوبی به این اقدام نشان دادند و بسیاری با پوشیدن لباس زنانه اعلام کردند که این لباس یک شرم نیست. آنچه حاکمیت اکنون انجام میدهد بنوعی ادامه همان اقدامات سابق است.
بهرام چوبین عصیان میکند و بخاطر گوششنوایی و محبوبیتش در سپاه موفق به تصرف بسیاری از مناطق ساسانیان میشود. در پی آن خسرو پرویز فراری و بە روم میگریزد.
او امپراتور روم را میهراساند و میگوید من آن شخص را می شناسم، یکی از تبار مادهاست که اگر قدرت بگیرد برای شما نیز خطرآفرین خواهد شد. روم و ایران که مقابل هم میجنگیدند در مقابل بهرام چوبین متحد میشوند و یک حکومت یهودی متشکل از ترکهای خزری کە در سواحل دریای خزر حکومت میکردند، نیز به اتلاف آنها علیه بهرام چوبین اضافه میگردد.
پیشتر اشاره کردیم که یهودیان سیزده قبیله بودند که یکی از این قبایل مجهول و مفقود شده است. گفته میشود این قبیله همان قبیله است که به سواحل خزر می رود و حکمرانی خود را آنجا شکل میدهد. آن ترکهای خزری نیز میآیند و با روم و خسرو پرویز ائتلاف میکنند. آنها هرچند دشمنان یکدیگرند اما مقابل بهرام چوبین یکی میشوند. آنها درجنگ با بهرام چوبین به پیروزی میرسند و بار دیگر خسرو پرویز را بر مسند پادشاهی مینشانند.
درست مانند اکنون که اختلافات مابین دولت ترکیە و ایران و سرمایداری اروپایی هرچه زیاد باشد مقابل کوردها متحد و یکی هستند.
با این وجود در دوره ساسانی، فرهنگ زاگرسی به حیاتش ادامه میدهد. مقاومتهای بزرگی بصورت پراکنده و گروهی انجام گرفت اما از جمله مقاومتهایی که ابعاد ایدئولوژیک نیز دارد میتوان به رویارویی مانی اشاره کرد.
در منطقه ماردین و اطراف آن گروهی وجود دارند که برای مقابله با مسیحیت به قدرت آغشته گشته از سوی حکمرانی بیزانس، یک مذهب کوردی- مسیحی درست میکنند. آنها بعدا متوجه میشوند که از طریق مذهب نمیتوانند به تقابل با مسیحیتی که مسلط میباشد بروند و همچنین جنگ با حکمرانی زردشتی در ایران هم نمیتواند موفقیت آمیز باشد. چون آنها دیگر فاسد گشتە و به دین حکومت بدل شدهاند. دین یهودی نیز یک دین قومی است. مانی میخواهد یک ایدئولوژی یا دیدی تدوین کند که همه را شامل شود و توسط آن مقابل حکمفرمایی ایرانی و حتی رومی بایستد.
افکار مانی تا حدودی ترویج پیدا میکند. اما برخی موازین سختگیرانه نظیر دسته بندی اجتماع دارد. مثلا به گروهی حق ازدواج میدهد و گروهی را از ازدواج منع میکند. همچنین برای نیروهای خود چیزهایی را حرام می کند مانند خوردن گوشت و…
از سویی ورود نسبی آن به تصوف موجب می گردد قوای نظامی برای پیشبرد مبارزه خود نداشته باشد. او میخواهد به مبارزەی خود از طریق مبارزە معنوی و فکری ادامه دهد.
مانی به درگاه شاه میرود تا او را متقاعد کند از ظلم و ستم دست بردارد و نظامی که مانی آن را انسانی و عدالت محور میدانست جایگزین کند.
او موفق به تأثیرگذاری بر شاپور میشود و کتابی بنام شاپورگان نیز مینویسد. اما در سیستم خسروانی مساله فقط شاه نیست. شاه میتواند متحول شود و تأثیر بپذیرد، اما آنهمه دستگاه بروکراسی و آنهمه موبد و وزیر و درباری از آن سیستم نان میخورند، نمیخواهند بە موقعیتشان صدمە وارد گردد.
آنها نزد شاپور میروند و مخالفتشان را بیان میکنند. وقتی شاپور فوت میکند، پسرش بهرام جای او مینشیند. موبدان نزد بهرام جوان میروند و با گلایه از پدرش موجب میشوند بهرام دستور دستگیری مانی و قتلش را بدهد.
این قتل به شکلی بسیار بد و فجیع انجام میشود که با کندن پوست و شکنجه مانی همراه بوده است. چگونگی کشتن مانی معروف است. بعدا کلمه مانی حتی به فحش بدل میشود. مانند “مانیاخ” به معنای “دیوانه”. در بین ما نیز در برخی نقاط شرق کوردستان وقتی کسی از کنار کس دیگری که مشغول کار است رد میشود، میگوید: “مانی نەبی” یا “ماندی نەبی” که از همان “مانی نباشی” میآید. در هورامان و سنه از عبارت “مانی نەبی” استفاده میکنند. اما چرا چنین میگویند؟ یعنی اینکه دسترنج تو مانند مانی به هدر نرود.
مانی نماد انسانی میباشد که میآید و متحمل زحماتی میشود اما نتیجه نمیگیرد. یکی از اشتباهات مانی آن بوده که بجای توسل به نیروی سیاسی، اجتماعی و لشکری میخواهد که روی خود شخص شاه تأثیر بگذارد. او آدرس را غلط میرود.
این تجربه به ما میآموزد نظام خسروانی که جمهوری اسلامی ادامه دهنده آنست از طریق رفرم و نصیحت، اصلاح نمیشود. فقط انقلاب و مبارزه است که می تواند تأثیرگذار باشد.
بدنبال مانی میتوان به مزدک اشاره کرد که کمی نظاممـندتر بوده و مبارزه اش در برخی جنبهها سیاسی و اجتماعیتر است.
مزدک تأثیر بسزایی بر قباد به عنوان یک پادشاه ساسانی می گذارد. البته نمیتوان گفت که قباد تأثیر پذیرفت، بلکه او در برابر موبدان زردشتی که با افزایش قدرت درون دربار در حال احاطه و کنترل شاه بودهاند، مزدک را برای تهدید آنها می پذیرد تا موبدان را به عقب براند.
اما موبدان در مقابل او توطئه میکنند و بعدا قباد را حتی دستگیر و به زندان میاندازند.
ساسانیان و موبدان در حال تبلیغات گسترده علیه مزدکیان بودند که باوری به تملک بر زنان و مالکیت خصوصی نداشتند و میگفتند همه چیز برای همه کس.
موبدان نیز مانند جمهوری اسلامی که جریانات انقلابی را به بی اخلاقی متهم می کند، مزدکیان را چنین توصیف میکردند.
وقتی که قباد در چارچوب منافعش اندکی به مزدک گرایش مییابد، کلمه قباد نیز به یک فحش بدل میشود که کلمه “قواد یا گواد” برگرفته از آن میباشد. قباد یا قواد به کسی گفته میشود که دچار نوعی بی اخلاقی شده باشد.
بعد از قباد نوشیروان به حکمرانی میرسد. او در صدد برآمد که مزدکیان را با سیاست از بین ببرد، چون آئین مزدک گسترش یافته و دارد قدرت میگیرد.
مزدکیان نیز این مشکل را داشتند که از لحاظ نظامی چندان توسعه نیافتند. وقتی که انوشیروان مزدکیان را به مذاکره دعوت میکند آنها با آغوش باز و بدون سلاح به مذاکره میروند. بدینوسیلە میخواستند حامل این پیام باشند که مخالف خشونتاند.
اما در این جلسه بدنبال یک توطئه، همگی از جمله خود مزدک قتلعام میشوند. گفته میشود در پی این قتلعام ١٥٠ هزار نفر کشته شدند.
اشتباه دیگر مزدکیان آن بود که تصور میکردند میتوان مسائل را با نظام خسروانی از طریق دیالوگ چارەیابی کرد. ولی شما وقتی قدرت نداشته باشید نخواهید توانست به چارەای با نظام خسروانی دست پیدا کنید.
البته آنها از این واقعه تجربه میگیرند و یک زن به نام خرم اهداف مزدک را دنبال میکند. میدانیم که در ادامه و طی دوران عباسیان جنبش خرمدینان و بابک خرمدین ظهور میکنند اما اینبار به قلعه ها میسازند و نیروی نظامی خود را شکل میدهند.
همچنین آگاهیم که بابک خرمدین یک نیروی نظامی منسجم در دوران عباسیان داشته است.
توجه کنید. بارها گفته شده که مانی و مزدک در برابر زنان بی احترام بودهاند. اما اگر چنین بوده باشد، مزدک چگونه میتوانسته کادرهای زن پرورش دهد و حتی رهبری جنبش را یک زن بر عهده بگیرد؟
در کنار مانی نیز یک زن وجود داشت. بر خلاف نظام خسروانی در فرهنگ زاگرسی زنان دارای نقش بودهان.
اساسا مشی مانی و مزدک تداوم مشی گئومات بوده . اگر در دوره اسلامی نیز بخواهیم به آن بپردازیم، میتوان گفت کە یارسانیان نیز ادامه همان راهند.در آئین یارسان نیز نقش زن برجسته میباشد.
بهرشكل در این مقطع مزدکیان قتلعام میشوند و انوشیروان که انجام دهنده قتل عام است جارزنان خود را به همه جا میفرستد تا عدالت او را جار بزنند.
آنها میبایست تبلیغ کنند که انوشیروان پادشاهی عادل و بی نظیر است. حتی قصهای در این رابطه ساخته اند که حکایت میکند انوشیروان زنگوله ای وسط شهر آویختە و میگوید هرکسی که مورد ظلم قرار گرفت، بیاید و این زنگوله را به صدا درآورد.
از طرف دیگر فضایی درست میکنند که کسی حق ندارد بگوید در سرزمین انوشیروان بیعدالتی هست. کسی از چنان جراتی برخوردار نیست که انوشیروان را به بی عدالتی متهم کند و اگر چنین کند با او برخورد خواهد شد. عدالت ایرانی همین است. کسی جرأت ندارد از عدالت حرفی بزند، اما سکوت نشانه برقراری عدالت جلوه داده میشود.
احمدینژاد هم میگفت ببینید هیچکس اعتراضی نمیکند. چون در دورە او خفقان بیشتری وجود داشت و اعتراضات هم کمتر شد. میگفت وقتی کسی اعتراضی نمیکند یعنی عدالت هست و همه راضیاند. انوشیروان هم همان کار را میکرد و کسی شهامت نداشت زنگوله را به صدا درآورد.
روزی زنگولە تکان می خورد و صدای آن بلند میشود. مأموران میروند تا ببیند کیست؟ میبینند که یک الاغ نحیف و ضعیف که از گرسنگی دارد تلف میشود زنگوله را تکان داده است. وقتی این خبر به انوشیروان میرسد او فورا میگوید که حتما الاغ توسط صاحبش مورد بیعدالتی قرار گرفته است. بنابراین صاحب آن باید احضار و به سزای خود برسد.
مامورین میروند صاحب آن الاغ را پیدا میکنند که مردی سالمند است. به او می گویند چرا به الاغ ظلم کردهای، به آن چیزی ندادهای و رهایش کردهای؟
جواب میدهد: قربان هیچ چیزی ندارم که خود بخورم تا به او بدهم. به او میگویند اگر داشتی و بە او می دادی بە این روز نمی افتاد؟ پیرمرد با اغراق میگوید اگر میداشتم به الاغم حتی خواندن هم یاد میدادم. این حرف برای او گران تمام می شود.
به او میگویند باشد ما به تو خوراک میدهیم اما باید خواندن را به الاغ یاد بدهی. پیرمرد میاندیشد که حرفی زد و دیگر گردنش افتاد. او یک ماه برای عملی ساختن وعدهاش فرصت میگیرد.
پیرمرد به خانه میرود و مات و ملول مینشیند. او دختری زیرک داشت که میپرسد: پدر چرا انقدر ناراحتی؟ او نیز ماجرا را بازگو میکند و میگوید اگر تا یک ماه دیگر نتوانم به الاغ خواندن یاد بدهم، کشته خواهم شد. حرفی از دهانم پرید و به گردنم افتاد. دختر میگوید نگران نباش پدر، چاره ای پیدا میکنیم.
دختر میرود و کتابی از پوست حیوانات که درشت تر از کتابهای امروز بود میآورد. الاغ را گرسنە نگه میدارد و مقداری جو در میان صفحات کتاب میریزد. الاغ که گرسنه بوده وقتی کتاب را باز می کنند آن را بو میکشد و بسوی کتاب میآید.
او ورقه ها را برای خوردن جو میلیسد و وقتی تمام شد به ورق بعدی می رود. الاغ یاد گرفته که هر وقت کتابی بگذارند به دنبال جو با زبانش آن را ورق بزند.
در روز موعود آن پیرمرد با اعتماد به نفس و کتابی در دست بر سر قرار میرود. از او میپرسند الاغ را آموزش دادی؟ میگوید بله یادش دادم. میپرسند چطور؟ میگوید خوب دگر، انجامش دادم.
وقتی کتاب خالی از جو را زمین می گذارد، الاغ به طرف کتاب حرکت میکند. هر ورقی که میزند در آن جو پیدا نمیکند و به ورق بعدی میرود.
الاغ بعد از آنکه چند ورقی میزند و جویی نمییابد، سرش را بلند کرده و عرعر میکند. میپرسند این چیست؟ پیرمرد میگوید خب کتاب را خواند. آنها میگویند ما که متوجه نشدیم. مرد میگوید من هم زبان الاغ را نمیدانم ولی میدانم که کتاب می خواند.
البته این یک شوخی بود. اما مقصدمان این است که عدالت ایرانی را تشبیه کنیم. وقتی کسی جرأت حرف زدن ندارد آن وقت پس عدالت برپاست.
میخواهم مطلب کوتاهی هم در مورد آن نشان (نشانی که به نشان فر ایزدی شناخته میشود) بگویم که متأسفانه بسیاری از کوردها با تصور آنکه نشان زردشت میباشد آن را به گردنشان آویزان میکنند. بدون آنکه بدانند ما زیر آن نشان قتلعام شدیم.
در فرهنگ زاگرسی، دایره مقدس میباشد. در آیین میترایی نیز همینطور. برخی معقتدند چون دایره مانند خورشید بوده و برخی آن را در رابطه با فلسفهی میترایی، فلسفه سیکل یا حلقهای میدانند.
دایره دارای اهمیت بوده و اگر به میان ایزدیان برویم، دایرهای بکشیم و تعدادی از ایزدیان معتقد را درون آن قرار دهیم، آنها از دایره خارج نخواهند شد.
دایره یا حلقه همچنین نشانه بستن عهد و پیمان است. دو نفر موقع ازدواج حلقه ای در انگشتان یکدیگر فرو میبرند. اگر به آن نشان هم دقت کنیم میبینیم که یک دایره در آن وجود دارد.
اما بالهای دور آن نیز مهم بوده که در فرهنگ زاگرسی نشانه پرواز میباشد. حتی مغها بالهایی دور خود می بستند. در غارها و اماکنی که آثار تاریخی پیدا شده نشانه هایی از بال و پر نیز یافت شده است.
مورد دیگری که در فرهنگ زاگرسی اهمیت دارد درخت حیات است. میگویند درخت حیات میوه های خیر و شر دارد. اگر در یوتیوب جستجو کنید در مورد درخت حیات مستندهایی مییابید که مشاهده آنها موجب درک بیشتر فلسفه آن میشود.
قطعه بعدی، شاخه های ریواس بوده که در فرهنگ زاگرسی ارزشمند به حساب آمده و میوهای با دوئالیسم نرینگی و مادینگی میباشد. حتی در آئین یارسانی گفته میشود که شاخوشین از دانه ریواس درست شده است.
همانطور که در مسیحیت گفته شده حضرت مریم یک سیب خورد که از آن عیسی را باردار شد. این مثل در میان یارسانیان نیز وجود دارد که می گویند جلاله خانم یک دانه ریواس خورده که از آن شاخوشین را باردار شده است. آنها نیز معتقدند که جلاله خانم ازدواج نکرده ،مانند مسیحیان که در مورد مریم چنین میگویند. بهرحال این متولوژی آنهاست.
منظور از این شرح آن است کە ما آن نشان را میپذیریم اما آن سر مرد را ابتدا آشوریان و بعدا ایرانیان به آن اضافه کردهاند. کە در میان تمام المانهای تشکیل دهندە آن نماد، مخالفت ما با آن سر پادشاه است. وگرنه می توان آن نشان بدون سر را بعنوان یک سمبل فرهنگی و تاریخی دوباره مورد توجە قرار داد.
فرهنگ زاگرسی در عصر اسلام نیز بخصوص در مقابلە با عباسیان زنده میشود که آن نیز مورد بحثمان قرار خواهد گرفت. نظام عباسی در اصل از سوی وزیران ایرانی اداره میشد. پس مقاومت زاگرسی همیشه وجود داشته، حتی در دوره صفویان. مقاومت معاصر کورد نیز ادامه همان فرهنگ زاگرسی در برابر سیستم حکمرانی ایرانی و دولت ملت آن میباشد.
توجه کنید بزرگترین قتلعام رضاخان در کوردستان و لورستان صورت گرفتە. هر وقت حکومتی ایرانی روی کار آمده از چنین فکری برخودار بوده که: اگر بتوانی کوردستان و لرستان و نواحی زاگرس را فتح کنی، قادر به فتح مناطق دیگر خواهی بود.
احتمالا این جمله دوباره تکرار شود ولی تکرار برخی چیزها لازم است تا آویزەی گوشمان شود. ملکالشعرای بهار میگوید آنچه رضاخان را به پادشاهی رساند، شکست سمکوی شکاک بود و البته همچنین قتلعام در لرستان.
برای اینکه آنها موجب هراس حکومت مرکزی بودند. طبق سنت حکمرانی نظام خسروانی ایرانی فرهنگ زاگروسیان همواره یک تهدید محسوب میشود. فرهنگ زاگرسی نقطه مقابل حکمرانی ایرانی میباشد. در زمان شکلگیری جمهوری کوردستان نیز محمدرضا شاه آنرا جدایی خواهی خواند.
کاملا درست است. ما از این حکومت جدا هستیم و در طول تاریخ اینگونه جدا بوده ایم. ما جبهه مقاومت و زندگی آزاد در برابر یک سیستم خودکامه را نمایندگی میکنیم. این سیستم فقط از طریق فرهنگ زاگرسی میتواند که نابود شود.
فرهنگ زاگرسی باید از پراکندگی بیرون بیاید. بویژه اتحاد کورد و لر یک ضرورت قطعی است. طرح این موضوع که کوردها لر هستند یا لرها کورد، سخنانی عوامفریبانه میباشد. ما از یک فرهنگ صحبت میکنیم. آنها دارای یک هویت مشترک مقاومتاند.
چه فرقی میکند که کوردها لر باشند یا لرها کورد؟ باید گفت که جدایی کورد و لر در سدەهای اخیر اتفاق افتاده و سابقا یکی بودهاند. اگر به تاریخ قدیم بازگردیم میبینیم که لرها تداوم کاسیها بودهاند. هیچکس نمیتواند منکر آن شود که کاسیها شعبه ای از هوریان بودهاند.
اگر تاریخ سدەهای میانی را مبنا قرار دهیم در لرستان به اشخاصی چون شاخوشین، بهلولماهی و دایه جلاله برمیخوریم که بنیانگذار یا احیاکننده آئین یارسان بودند. متون متعلق به آنها به کوردی گورانی نگاشته شده است و موجود میباشد.
همچنین اگر به ٣٠٠ تا ٤٠٠ سال تاریخ بازگردیم، شرفخان بدلیسی که نویسنده کتاب شرفنامه میباشد، کوردها و لرها را از هم جدا نمیداند. او میگوید کوردها چهار شاخه دارند: کرمانج، گوران، کلهر و لر.
توجه کنید که شرفخان یک فرد انقلابی یا ناسیونالیست کورد نبوده و کتابش را درون دربار صفوی و عثمانی نوشته است. یعنی واقعیات زمانه خود را به رشته تحریر درآورده و از مسائلی صحبت کرده که خود نظاره گر آن بوده و یا از آن چندان دور نبوده است. او مشخصا از عشایر لر حرف میزند که کورد بودهاند.
شرفخان نە انسانی انقلابی بودە است و نە یک ناسیونالیست کورد که بخواهد هویتسازی کند، یعنی هویتی دیگر را ضمیمەی هویت کورد نماید. او این امکان را داشتە که به روشنی مطالبش را بنویسد چون دو امپراتوری عثمانی و صفوی مانند دولت- ملتهای کنونی فرهنگهای دیگر را بکلی انکار نمیکردند و مشکلی با شرفخان بدلیسی در دربارشان در حال نگاشتن شرفنامه نداشتند. همچنین سردار اسعد بختیاری نیز در خاطرات خود لرها را کورد محسوب میکند.
حتی در میان آذریها و عربهای فلات ایران و دامنە زاگرس هم ویژگی فرهنگ زاگرسی وجود دارد و اگر بە گفتەای کە پیشتر بە آن اشارە کردیم کە فرهنگ البرز نیز تداوم فرهنگ زاگرس است توجە شود، پس گیلگها، مازنیها، ترکمنها، بلوجها و… نیز از این فرهنگ برخوردار میباشند. چرا کە تفاوت زبانی، عقیدتی و ویژگی فرهنگی هر یک از این عناصر فرهنگ زاگرسی دلیلی بر عدم برخوردای آنها از یک فرهنگ مشترک کە همانا فرهنگ زاگرسی میباشد، نمیباشد.
میدانیم در کل فرهنگ و بویژە فرهنگ مقاومت قابل انتقال و تاثیرگذاری میباشد. پس نمیتوان همجواری و مراودە تاریخی این ملل را دید، اما انتقال و تاثیرگزاری فرهنگ مقاومت زاگرسی را در میان آنها انکار کرد.
پس ما میتوانیم بە جای ادرسهای غلط بە منشاء نیرو و پتانسیل مقاومت خود بازگردیم. میتوانیم از کلیه تئوریهای انقلابی قدیمی و جدید هم استفاده کنیم. مانند مارکس، انگلس، لنین و .. اندیشمندانی که متعلق به دورەهای تاریخی، جوامع و خلقهای دیگرند.
میتوانیم از تئوری انتقادی مقابل سیستم استفاده کنیم به این شرط که دنبال ریشه آن در فرهنگ زاگرسی بگردیم. برای یافتن پتانسیل مقاومتمان باید به خویشتن بازگردیم. باید از خودمان بپرسیم که چرا همگان تسلیم شده ولی کوردها با وجود اینهه هجوم و خطوط خیانتکارانی که برایشان ساختهاند تاکنون سرپا مانده اند؟
عصبیت کنونی فاشیسم ترک همین بوده که با خود میگویند ما موفق شدیم همه را ساکت و همگونسازی کنیم ولی کوردها تسلیم نمیشوند؟
در ایران هم همین سئوال را با خود مطرح میکنند که چرا نتوانسته اند کوردها را ساکت کنند؟
ما باید فرهنگ مقاومت زاگرسی را دوباره احیا کنیم. این موضوعی نیست که در یک ساعت برنامه بتوان آن را کامل طرح نمود. ولی فرهنگ زاگرسی باید ورد زبانمان باشد و از خود بپرسیم که این فرهنگ چیست؟
فرهنگ زاگرسی همان فرهنگ کورد انقلابی و سایر خلقهای انقلابی زاگرس و فلات ایران میباشد. همان فرهنگ تمدن دمکراتیك در برابر تمدن مرکزگزا و غارتگر میباشد که بایستی زیسته شود.