فتح قلمرو ساسانی از سوی اسلام و تلاش‌های سیستم خسروانی جهت نفوذ در امپراتوری اسلامی

درس بیست و سوم: فتح قلمرو ساسانی از سوی اسلام و تلاش‌های سیستم خسروانی جهت نفوذ در امپراتوری اسلامی

این متن برگرفتە از قسمت بیست و سوم برنامە رێگاورێباز (راهوروش) میباشد. این برنامە، برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین درروزهای پنجشنبە بە زبانک وردی از طریق صفحەی فیسبوکی و کانال یوتوب رێگا و رێباز پخش میشود.

موضوع آموزشی این برنامە: فتح قلمرو ساسانی از سوی اسلام و تلاش‌های سیستم خسروانی جهت نفوذ در امپراتوری اسلامی میباشد، کە در تاریخ سی و یکم دسامبر 2020 توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.

با سلام و درود فراوان بە همە بینندگان و شنوندگان برنامە. همزمان فرارسین سال نو میلادی سال ٢٠٢١ را بە همە رفقا، میهن دوستان، انسانیت و خصوصا رفقایی کە اکنون بینندە و شنوندە این برنامە هستند تبریک میگویم. بە امید سالی سرشار از پیروزی، موفقیت و شادکامی برای خلقمان، انسانیت و همە رفقایمان.

در درس گذشتە در مورد اسلام بە گفتگو نشستیم و چگونگی آغشتە گشتن اسلام بە قدرت را مورد تجزیە و تحلیل قرار دادیم. همچنین گفتیم کە رهبران اسلام پس از بە قدرت رسیدن شروع بە اشغال دیگر سرزمینها کردند. در عین حال از همان ابتدا رهبران بە قدرت رسیدە اسلام چشم طمع بە ثروت وسامان بیکران ٢ تمدان مرکزی آن دوران یعنی ساسانی و روم دوختند.

بیگمان قلمرو تمدن روم از آنها فاصلە زیادی داشت اما جغرافیای قلمرو ساسانی همجوارشان بود. خصوصا کە، اعراب از دست سلطە ساسانیان رنجهای فراوانی متحمل شدە بودند. در اسناد و کتب فراوانی ثبت شدە کە چگونە اعراب را بە بردگی گرفتەاند، کتفشان را سوراخ کردە و بهم دوختەاند. اسناد فراوانی در بارە ستمهایی کە ساسانیان بر اعراب روا داشتەاند موجود است. همچنین دربارە ستمهایی کە این امپراتوری بر دیگر خلقهای تحت سلطە‌شان روا داشتەاند نیز اسناد فراوانی در دسترس است.

برای همین از جانب اعراب و دیگر خلقهای تحت ستم کینە فراوانی نسبت بە این امپراتوری وجود داشت. از طرفی دیگر مسلمانان خود را علمدار دینی نوین و اعتقادی تازە میپنداشتند و میخواستند این دین و اعتقاد خویش را ترویج نمودە و گسترش دهند. آنها از طریق فتوحات و اشغالگریهایشان میخواستند هم اعتقاد خویش را ترویج دهند و هم شخصیت و هویت درهم شکستە و بدون اعتبار اعراب را متحول نمودە و بە اعتبار و قدرتی برسانند.

در همین راستا نقشەها و برنامەهایی چیدند، برنامەهایی تازە کە با جنگ و اشغالگری پیش بردە میشدند. فرمانهای جهاد و غزوە و غیرە از همینجا سرچشمە گرفتە و وارد ادبیات اسلام شدند.

از طرفی دیگر جهت بسیج نیرو وتشویق هر چە بیشتر أصحاب (یاران پیغمبر) برای جنگ و اشغالگری وعدە تقسیم غنایم جنگی در صورت پیروزی، تقسیم کنیزها، جاریەها و اسرا را پیش کشیدند. در سیستم امپراتوری ساسانی غنایم جنگی متعلق بە پادشاە بود، اعراب اما وعدە تقسیم غنایم بین جنگاوران را برای تجمع نیروی بیشتر میدادند و طبق آن عمل میکردند. این نیز انگیزە شرکت در جنگ را در کنار وعدە بهشت موعود در صورت کشتە شدن فزونی میبخشید.

غنایم در میان جنگاوران تقسیم میشد و همزمان بە سربازان اسلام وعدە بهشت هم دادە میشد. این وعدەها بە سربازان حکومت اسلامی نیرو میبخشید، یعنی در صورت پیروزی اگر زندە بودند بە کنیز و جاریە و غنایم میرسند و اگر کشتە شدند در آن دنیا بە بهشت رفتە و مالک حوریهای بهشت و لذایذ انجا میشوند. رسیدن بە غنایم و لذت های این دنیا و دنیای پس از مرگ در بهشت، ارزش تحمل سختی‌‌ها، ریسک‌ها، فشارهای روانی و جسمانی را برای افراد آنها توجیە میکرد.

البتە در این مورد تعدیلاتی صورت گرفت. هر چند تبلیغ میشد کە در جنگ هرچە غنیمت بە دست آوردید متعلق بە خودتان است، اما بخشی عظیم از غنایم  بە نام بیت المال در اختیار حکومت اسلامی قرار میگرفت.

این وعدەها برای کسانی کە فقیر و بینوا بودند مزیتهایی دستنیافتنی بودند. برای همین سربازان زیادی جمع آوری گردید. این سربازان در زمان محمد در گروههای کوچک بە قلمرو ساسانیان نفوذ کردە و مشاهدە میکنند کە این امپراتوری در داخل پوسیدە و ضعیف شدە است، کە فساد و تباهی بە حدی ریشە دواندە کە اگر بە این امپراتوری حملەور گردند یارای مقاومت و مقابلە را نخواهد داشت. درست همانند سربازان و جهانگردان یونانی، زمانی کە بە قلمرو هخانشیان نفوذ کردند و در برگشت بە اسکندر گفتند” این حکومت تضعیف شدە وامکان سرنگونیش هست”. برای ساسانیان نیز بە همین منوال بود.

ما بە کرات توضیح دادەایم کە سیستم خسروانی بە حدی بە جامعە ظلم و ستم روا میدارد کە از داخل قدرتش پوسیدە خواهد شد و در برابر هرگونە مداخلە خارجی تاب نخواهد آورد و سقوط خواهد کرد. برای ساسانیان نیز همان ماجرا تکرار میشود.

حملات نیروهای اسلامی از زمان خلافت ابوبکر آغاز شد. بە سربازنشان توصییە شدە بود کە در زمان حملە خودشان را همچون نیرویی متفاوت و مردمی نشان دهند. نامەای از ابوبکر موجود است کە وی بە فرماندهان اسلام امر میکند در هنگام حملە بە زن و بچە و کودکان کاری نداشتە باشند، تنها با گروهی کە موی کلە سرشان را تراشیدەاند بجنگند.  افرادی کە ابوبکر از آنها بحث مینماید نیروهای نظامی آن دوران هستند. اگر بە فیلمهایی کە در مورد وقایع ١٠٠ تا ١٥٠ سال قبل ایران ساختە شدەاند بنگریم، میبینیم کە پهلوانان آن دوران نیز موی کلە سرشان را میتراشیدند.

میخواهم بگویم کە لشکریان اعراب میخواستند خود را متفاوت نشان دهند. در اویل خود را همچون اشغالگران کشتارگر کە همە را از دم تیغ میگذرانند و بە هیچ کس رحم نمیکنند نشان نمیدهند. اما در زمان خلافت عمر کە توسعە قلمرو اسلام وسعت مییابد، حملات شدیتر شدە و محتوای نامە ابوبکر نیز مراعات نمی شود.

هرچند شمار سربازان امپراتوری ساسانی بسیار بیشتر از نیروهای اسلامی بودند و همچنین سلاحهایشان نیز پیشرفتە تر بود، اما نیروهای امپراتوری ساسانی بەلحاظ باوری و ایمان در یکوضعیت بحرانی قرار داشتند. یعنی باور، اعتقاد و ارادەشان را برای پایداری از دست دادە بودند. اما در میان نیروهای عرب و اسلام با اینکە از نظر تعداد بسیار کمتر بودند، همچنین دارای سلاحهای پیشرفتە و سپاە پر زرق و برق ساسانیان نبودند و تنها با یک  پیراهن سادە سفید و شمشیری در دست در میدان جنگ حضور داشتند، اما دارای ایمانی قوی بە اعتقادات خود بودند. ایمان بە اینکە اعتقادی را ترویج میدهند، بە ظلم و ستم پایان میدهد، ملتهای دیگر را رستگار خواهند کرد، ایمان بە اینکە خدا با آنها است و از آنها محافظت مینماید. همچنین وعدەهای رسیدن بە لذایذ در هر دو صورت مردن یا زندە ماندن بە آنها روحیە نبرد و پایداری میبخشید.

طبق اسناد موجود محمد نامەای بە خسرو پرویز مینویسد. خسرو پرویز اعتنایی بە پیام محمد نشان ندادە و نامە را پارە میکند. این رفتار خسرو پرویز کینە اعراب را دو چندان میکند. گفتە میشود کە محمد بعد از اطلاع از برخورد خسروپرویز گفتە با یاری خدا سلطنت شان را نابود خواهیم کرد. مسلمانان این نامە را همچون حدیثی از جانب پیامبرشان میدیدند و میگفتند کە پیغمبر از قبل پێشبینی سقوط سلطنت خسرو پرویز را کردە است و این ناگزیر متحقق خواهد گشت. همین هم بە آنها نیرو و اطمینان خاطر میداد کە پیروز میدان در نهایت آنها میباشند.

یکی از جنگهای بزرگی کە بین مسلمانان و ساسانیان رویداد در سال ٦٣٣ میلادی بود کە بە نام جنگ قادسیە شهرت دارد. فرماندهی نیروهای اسلام با سعد بن ابی‌وقاض بود و فرماندهی نیروهای ساسانی با رستم فرخزاد. در این جنگ ساسانیان شکست بزرگی متحمل گشتند.

در واقع آن دوران نام ایران زیاد بر زبانها نبود، بیشتر میگفتند ساسانیان. برای مثال پایتخت ساسانیان شهر تیسفون بود کە اکنون در خاک ایران قرار ندارد بلکە اکنون جزو حاکمیت عراق است.  در این جنگ تیسفون پایتخت یکی از بزرگترین و ثروتمندترین امپراتوری آن دوران توسط سربازان اسلام تسخیر میگردد. با تسخیر تیسفون ثروت فراوان، اسیر و کنیز و غلامان بیشمار بە دست نیروهای اسلامی میافتد. این پیروزی با این همە ثروت و غنایم مادی و معنوی نیرو، هیجان و قدرتی بسیار بە مسلمانان میبخشد.

بعد از این پیروزی آنها باخود گفتند کە قادرند بر بزرگترین امپراتوریها پیروز شوند. در واقع چند سال قبل از این جنگ هرگز بە فکر و خیال مسلمانان عرب نمیرسید کە روزی پایتخت ساسانیان بە دست آنها بیفتاد. در این جنگ رستم فرخزاد کشتە میشود و بە قول ناسیونالیستهای فارس درفش کاویانی بە دست اعراب میافتد. 

با تسخیر پایتخت ساسانیان مسلمانان بە پیشروی خود ادامە میدهند و جنگ بزرگ دیگری بە نام جنگ جلولا در سال ٦٣٧ میلادی بە وقوع میپیوندد. در این جنگ حلوان یا دشت ذهاب امروزی بەدست مسلمانان افتادە و یزگرد پادشاە ساسانیان بە مناطق اطراف یزد و کرمان و ری و سایر مناطق مرکزی فلات ایران تا پایان زندگیش بطور مداوم در گریز و فرار بە سر میبرد. یزگرد در صدد است کە دوبارە نیرو جمع آوری کردە و این بار مسلمانان را شکست دهد. اما مسلمانان بتدریج بە پیشروی خود ادامە میدهند و در نهایت جنگ نهاوند روی میدهد و نتیجە آن بە پایان کامل ساسانیان می‌انجامد. مسلمانان بە این جنگ عنوان فتح الفتوح اطلاق کردند.

بعد از این جنگ دیگر ساسانیان هرگز نتوانستند وضعیت خود را سامان بخشند و روز بروز بیشتر بە طرف فروپاشی کامل پیش میرفتند. متعاقبا یزگرد هم بە دست آسیابانی کشتە شدە و بطور کامل قدرت بە دست مسلمانان افتادە و طومار ساسانی برچیدە میشود.

بقایای ساسانیان دارای عقاید زرتشتی درباری بە طرف یزد و کرمان و اصفهان فراری گشتە و تعدادی هم بە طرف هندوستان مهاجرت کردند. میتوان گفت زرتشتیان کنونی هندوستان اساسا در این دورە بە آنجا رفتەاند. از آن زمان بە بعد شهر یزد بە مرکز زرتشتیان آن دورە تبدیل میشود. بهر حال مسلمانان پیروز شدە حاکمیت خویش را تحکیم بخشیدە و بە امپراتوری ساسانیان پایان دادە میشود.

طبق روایت‌ها برخورد ستمکارانە مسلمانان در برابر ایرانیان در نتیجە این فتوحات، مورد خشم بسیاری از ایرانیان، بویژە خشم از خلیفە دوم میگردد کە هنوز هم این کین و خشم تداوم دارد. طبق همان روایات عمر خلیفە مسلمانان در راستای انتقام این مظالم توسط یک ایرانی بنام ابو لوءلوء کشتە میشود.

حکایت بە این شرح است  کە  ابو لوء لوء کە نام ایرانی آن فیروز میباشد را بعد از دستگیری بە مدینە میبرند. او در آنجا عمر را ملاقات میکند. فیروز کە میپنداشت عمر نیز همچون شاهان ساسانی دارای تاج و تخت است، میبیند کە عمر با لباسی مندرس و پینە شدە نشستە است. با مشاهدە این متعجب میگردد.

 بعدها کە میخواهند فیروز را اعدام کنند از وی میپرسند اخرین وصیت تو چیست؟ میگوید یک جام آب میخواهم سپس سر از تنم جدا کنید. جام آب را بە وی میدهند و میگویند بنوش. میگوید میترسم بنوشم چون میترسم در حین نوشیدن آب سر از تنم جدا کنید. برای همین گلویم خشک و توانایی نوشیدن آب را ندارم. آنها میگویند اطمینان داشتە باش تا آب را ننوشی سر از تنت جدا نخواهیم کرد. فیروز میگوید اگرخلیفە سوگند بخورد تا نوشیدن این آب سر از تنم جدا نمیکنند آب را مینوشم. عمر سوگند میخورد وبە او میگوید تا آب را ننوشید کشتە نخواهید شد. فیروز هم آب را نمی نوشد و روی زمین میریزد. عمر نیز محسور قول و سوگند خود میگردد و بە این طریق فیروز نجات پیدا میکند. بعدها عمر بە دست همین ابو لوء لوء یعنی فیروز ایرانی کشتە میشود.

بە هرحال سرنگونی ساسانیان و کشتاری کە سربازان اسلام بر مردم و خلقها روا داشتند بە کینەای تاریخی برایشان تبدیل شد کە اکنون نیز ادامە دارد. بعد از عمر خلافت بە عثمان رسید و سپس بعد از یک دورە کوتاە و آشفتە از خلافت علی، خلافت بە دست خاندان اموی افتاد. امویان برای خویش امپراتوری تاسیس کردند و همە تلاششان پیشروی در سرزمینها مجاور، اشغال آنها و اسکان قبایل و عشایر عرب در آن سرزمینها  با هدف توسعە قلمرو امپراتوریشان بود.

در سرزمینهای فتح شدە عرب را نسبت بە سایرین نجیب و دارای منزلتی والاتر برمیشمردند تا جایی کە اگر یک شخص عرب از مکانی گذرمی کرد، شخص موالی (موالی بە کسانی گفتە میشد کە مسلمان بودند ولی عرب نبودند) در آن مکان حق سوار شدن بر اسب را نداشت، یا جایز نبود در آن هنگام سوار بر اسب باشد و باید تا گذر فرد عرب او از اسب بە پاس احترام پایین می آمد. بدین گونە قواعدی بە نفع اعراب و علیە جوامع دگیر تصویب میکنند. در مورد پیروان ادیان دیگر کە بە اهل ذمە شهرت داشتند مظالم و تبعیض‌ها بغایت بیشتر بود.

در هفتە گذشتە گفتیم کە شخصی بە نام حجاج ابن یوسف بزرگترین قتل‌عام را در این برهە انجام میدهد. حجاج ابن یوسف بە هیچ کس رحم نمیکند نە بە زنان، نە کودکان، نە پیران و نە بیماران. قبلا ابوبکر در نامەای فرمان دادەبود کە تنها با سربازان بجنگید، اما این رهنمود در همان اوان منسوخ گشت و دیگر این برخوردهای خشن و وحشیانە بودند کە در دستور کار قرار داشتند. یعنی بعد از پیروزیهای  قادسیە، جلولا و نهاوند، ، و تبدیل شدن بە امپراتوری و نمایندە نوین تمدن مرکزی دیگر همچون دیگر قدرتها و نمایندگان تمدن مرکزی کە در بحث‌های قبلی بە آنها اشارە کردەایم، بە هیچ کس رحم نمی کردند.

از یک طرف امویان خصوصا حجاج ابن یوسف بە کشتار و قتل‌عام مردم بیگناه بی محابا ادامە میدهند، از طرف دیگر توسط اسکان عشایر عرب در نقاط مختلف، بە مردمان تحت تسلطشان ظلم و ستم فراوانی روا میدارند.

بهمین جهت بتدریج در میان مردم علیە این بیدادگریها و این کشتارها اعتراضاتی صورت میگیرد. برای نمونە میتوان بە یکی از آنها کە در ایران شکل گرفت و بە جنبش شعوبیە معروف بود، اشارە نمود. جنبش شعوبیە در ایران و در تمامی مکانهایی کە قبایل و عشایر عرب اسکان دادە شدەاند و خود را مالک آن مناطق میدانستند و بە مردم ستم روا میداشتند، گسترش پیدا میکند.

طرفداران این جنبش علیە عرب‌ها بە تبلیغات گستردەای دست میزنند، بە تمسخر و سیاه نمایی مسلمانان پرداختە و در تحقیر آنها بە اغراق میپردازند و از این طریق بە ایجاد کینە و انزجار نسبت بە آنها در میان ایرانیان دامن میزنند. میتوان گفت بیشتر تبلیغات آنتی عربیسم ناسیونالیستهای فارس در ادوار مختلف زمان تا اکنون نیز از این دورە سرچشمە میگیرد. مثلا بە اعراب القاب تحقیر آمیزی از قبیل جاهل، تازی، پابرهنە، ملخ خور و…، اطلاق میکردند.

از سویی اعراب خود را قومی نجیب و هویتی غالب  بر هویتهای دیگر مدانند، از سویی دیگر پیروان جنبش شعوبیە در مقابل بە تحقیر و سیاه‌نمایی اعراب دامن میزدند. سالهای متمادی فعالیت اصلی جنبش شعوبیە در این راستا بود. از طرفی دیگر موالیها نیز کە در برابر تحقیراتی کە امویان بر آنها روا میداشتند، بە تدریج عکس العمل نشان می‌دهند.

همچنین اهل ذمە کە از آنها مالیات هنگفت و جزیە اخذ میکردند و همچنین بە آنها حقارت میکردند، شدیدا از وضعیت ناراضی بودند. همانطور کە در بحث قبلی نیز بە آن اشارە شد بە پیروان عقاید کهن زاگرسی و فلات ایران بیشتر ظلم روا میداشنتد و تحقیرشان میکردند. برای نمونە آنها را با عناوینی مانند مجوسی و زندقی خطاب میکردند.

همە اینها باعث برپا شدن اعتراضات و جنبشهایی در خراسان میشود. یعنی هم تبعیضی کە بر موالیها روا داشتە میشود و هم ستمی کە بر اهل ذمە، و هم اهانتی کە بر پیروان عقاید کهن زاگرس و فلات ایران میرود روی هم تلنبار میگردند و زمینە مخالفت‌ها و جنبش‌های رادیکال را فراهم میسازد. از طرف دیگر اختلافاتی هم در میان خود اعراب و مسلمانان همچنانکە در درسهای قبل مورد بحث قرار دادیم ریشە دوانیدە بود، بویژە در میان خاندان  بنی‌هاشم و بنی‌امیە در دوران خلافت عثمان، علی و معاویە دوبارە سر براوردە بود.

در این برهە دستە بندی درون خاندان بنی هاشم نیز بە ٢ دستە یا ٢ خط انجامید. یک دستە نوادەگان ومنتسبین بە عباس عموی پیغمبر بودند و گروه دوم اهل بیت، آنهایی کە تداوم نسل فاطمە دختر محمد و فرزندش حسین بودند. بسیاری از ایرانیها بیشتر بە خاندان بنی عباس نزدیکی می‌کردند. آنهایی کە بە  خاندان بنی عباس نزدیکی می‌کردند بیشتر طبقە اشراف، زمینداران و خردە مالکان بودند کە در دوران جنبش شعوبیە نیز علیە امویان تا حدودی بە خود سازمان بخشیدە بودند.

قسمتی از طبقات پائین و فقرا نیز در خراسان بە خاندان اهل بیت نزدیک شدند. همچنان کە در روایات آمدە بعد از کشتە شدن حسین در کوفە قیام مختار سر برآورد. قیام مختار بە خونخواهی حسین برپا شد. او با امویان بە جنگ پراخت و در نهایت شکست خورد.  قیام دوم شیعیان در خراسان بە رهبری زید ابن علی  کە میتوان شیعیان حوثی یمن امروز را نیز منتسب بە آنها دانست، رخ میدهد. سپس پسرش یحیی بە مبارزە با سلطە امویان پرداختە و قیامهای دیگری در خراسان با شرکت اهل بیت و طبقات پایین جوامع بومی خراسان بر علیە امویان شکل میگیرند.

گسترش این قیامها بە فروپاشی امویان انجامیدە و خلافت عباسیان جایگزین میگردد. عباسیان در ابتدا نسبت بە امویان در برابر اقوام غیر عرب انعطاف بیشتری داشتند. مواردی کە بە آنها اشارە کردم بە آن منظور است کە بگویم در نتیجە آن، سرانجام در بخش شرقی و بویژە خراسان یک خط علویگری خود را در مقابل امویان نمایان ساخت. اما در مناطق زاگرس وضعیت متفاوت بود، ساکنان بخش غربی فلات ایران یعنی زاگرس (کوردستان و لرستان) و قسمت‌هایی از آذربایجان تا آن زمان هنوز تسلیم اسلام نشدە بودند. در ارتباط با قیامهای خراسان و شکل‌گیری شیعەگری و علوی گری در ایران میتوان بە کتاب شیعەگری احمد کسروی اشارە کرد کە در آن حقایقی در این مورد را بە رشتە تحریر درآوردە است.

همچنانکە گفتیم بعد از فروپاشی امویان خلافت عباسیان روی کار آمد و این خلافت نسبت بە ایرانیان نرمش بیشتری نشان میداد و اجازە فعالیتهایی در زمینەهای ترجمە و کار در ادارات حکومتی بە آنها دادە میشد. در نتیجە پسماندەهای سیستم خسروانی یعنی اشراف زادەگان سیستم ساسانی در درون خلافت رسوخ کردند. طبق روایاتی عباسیان متوجە میشوند کە اعراب در آیین و قواعد حکومتداری و امورات اداری مهارت آنچنانی ندارند و با گماشتن افرادی در میان ایرانیان میخواهند دستگاە حکومت داری و اداری خلافت خود را سامان بخشند.

این اشرافزادەگان بە تدریج بە دربار عباسیان نفوذ میکنند. در دربار بە ترجمە آثار کهن هندی و ایرانی میپردازند، بە وزارت میرسند، اعراب را در مسیر، آیین و قواعد دولتداری و حکومتداری آموزش میدهند. هرچند توانایی تاسیس دوبارە سیستمی خسروانی را ندارند، اما فرهنگ و آموزەهای خسروانی را در حاکمیت عباسیان تزریق میکنند و رواج میدهند. یکی از این افراد ابن مقفع میباشد.

البتە لازم بە ذکر است کە عباسیان بعد از پیروزی، بیشتر ایرانیانی را کە در رسیدن بە قدرت علیە امویان آنها را یاری کردە بودند، قتل عام میکنند. برای نمونە کشتن ابو مسلم خراسانی کە شواهدی بر کورد بودن او نیز وجود دارد. در این مورد نیز شعری ٢ بیتی یافت شدە کە ابو دلامە شاعر دربار عباسیان وقتی کە ابو مسلم کشتە میشود خطاب بە او میگوید: ای ابومسلم تو را نیز همانند آن پدر فلان شدە کوردت کوشتیم.

متعاقبا بە خونخواهی ابومسلم در خراسان اشخاص دیگری نیز بە قیام میپردازند کە میتوان بە یکی از آنها با نام استادسیس اشارە کرد کە بە خونخواهی ابومسلم بە جنگ با عباسیان میپردازد. یکی دیگر سندباد میباشد، یکی دیگر ابن مقنع است کە بدلیل اینکە نقاب بر صورت داشت بە ابن مقنع مشهور بود. این اعتراضها در نهایت سرکوب شدند.

گفتیم کە بعدا اشخاصی ایرانی کە سر شناسترینشان ابن مقفع بود، جهت ترجمە آثار هندی و ایرانی بە عربی و پرداختن بە امورات اداری، بویژە در امر حسابداری مالیات، بە دستگاە عباسیان نفوذ بیشتری میکنند. پدر ابن مقفع نیز حسابدار امویان بودە کە بعدها حسابدار عباسیان هم شد. پسرش هم از این طریق وارد سیستم میشود. آثاری را بە عربی ترجمە میکند، برای نمونە ترجمە کلیلە و دمنە بە عربی. بعدها اشخاص دیگری نیز نفوذ میکنند و اثار ایدئولوژیک و آموزەهای حکومداری ساسانیان را بە عربی ترجمە میکنند.

همچنین خانوادە برمکیان بە دربار نفوذ میکنند کە خودشان از اشرافزادەگان سیستم خسروانی ساسانی بودند. خصوصا این خانوادە در دوران خلافت مامون زیاد رشد کردە و قدرتمند میشوند. بە خاطر اینکە مادر مامون زنی ایرانی بود، راه نفوذ آنها نیز هموار می‌گردد.

بخشی دیگر از ایرانیان نیز کە امکان و یا تمایل ورود بە دستگاە خلافت را ندارند بە شیعەگەری روی می‌آورند. یکی از دلایلی کە ایرانیها بیشتر امام حسین و نسل او را علم میکنند باز برمیگردد بە ذهنیت خسروانی کە در آنها ریشە دوانیدە است.

در سیستم خسروانی پادشاهی از طریق خون بە  دیگری میرسد، یعنی باید خون شاه در رگهایت باشد تا پادشاه شوی. ایرانیها هم معتقدند کە دختر یزگرد سوم کە نامش شاهدخت بود با امام حسین ازدواج کردە. این یعنی کە اعقاب امام حسین از زنی ایرانی و از نسل خسروان بودند، درنتیجە خون شاهی در رگهایشان جاری است. برای همین خلافت اسلام را حق آنها میپندارند و این نیز یکی از دلایلی است کە ایرانیها خود را بە اهل بیت نزدیک میکنند.

گفتیم کە برمکیان در زمان زمامداری مامون صاحب منصب میشوند ولی بە این کفایت نمیکنند. تعدادی از آنان بازسازی سیستم خسروانی را در سر خود میپرورانند. فرهنگ و شیوە خلافت اسلام بە دلیل فرهنگ قبیلەای عرب و اتکاء آن بر مبنای سنت و دستورات ویژە اسلامی با سیستم خسروانی همخوانی نداشت و سازگار نبود. سیستم خسروانی سیستمی بغایت تمرکز یافتەتر را میطلبید. آنها بە همین دلیل در صدد تاسیس دوبارە سیستم خسروانی، خصوصا در خراسان، بر می‌آیند.

پس از سویی در خراسان برای تاسیس دوبارە  سیستم خسروانی بە تکاپو می‌افتند و در مناطق شمال فلات ایران و مازندران نیز گروهی بە نام آل بویە برای خودشان سیستمی نو تاسیس میکنند. سیستم آل بویە نسبت بە سیستم خسروانی کە در خراسان میخواهند بنیان نهند منعطف تر و کمینال تر میباشد. همچنین آنان در ضدیت با اسلام اموی خود را بە علی نسبت میدهند و در بینشان علوی گری رواج پیدا میکند.

میتوان گفت بین علوی گری و شیعەگری تفاوتهایی هست. شیعە گری بطور مستقیم و کاملا اسلام را پزیرفتە است. اما طرفداران علوی گری اعتقادات و دین و باورهای کهن خویش را محفوظ نگە داشتەاند. آنها  میان معاویە و علی، علی را قبول دارند، برای همین هم بە علویگری معروفند.

در نتیجە فعالیت‌هایی کە در خراسان انجام میگیرد، طاهریان کە ترکیب عناصری از عرب و ایرانیهای آن منطقە میباشند، بە قدرت میرسند. آنان در اساس میخواهند نسبتا مستقل و خودمختار باشند. آنان خلافت عباسیان را انکار نمیکنند، بە خاطر اینکە توانایی انکار این خلافت را ندارند، اما میخواهند خودمختار باشند. آنها زیاد دوام نمی‌آورند  و در نهایت فرومیپاشند.

پس از آنها یعقوب لیث صفاری کە اهل سیستان است، با خلافت عباسی وارد جنگ میشود و خواهان تاسیس منطقەای خودمختار است. خلیفە عباسی مجبور می شود کە خواستە آنان را بپذیرد. اما پس از مدتی یعقوب لیث صفاری نیز کشتە میشود و بە سیستم آنها نیز پایان دادە میشود.

بعد از این سامانیان بە میدان میایند، کە بە مراتب بیشتر از دو گروە قبلی در فکر احیای فرهنگ ایرانی و ادبیات فارسی و سیستم خسروانی هستند. آنان در این امر تا حدودی موفق شدند و در خراسان سیستم سامانیان را بنیان نهادند. میتوان گفت در نتیجە این کشمکش‌ها در خراسان سیستم سامانیان تاسیس و در مناطق مازندران، شمال فلات ایران تا قسمتی از آذربایجان و شرق کوردستان آل بویە سیستم خویش را بنیان مینهند. آل بویە تا حدی قدرت یافتند کە بارها خلافت عباسیان را در تنگنا قرار دهند. اما آنها خلافت را نیز بە کلی انکار نکردە و بە هر دلیلی تمایلی بە سرنگونی آن نشان ندادەاند، وگرنە در مقاطعی از نیرو و قدرت انجام آن برخوردار بودەاند.

همانطور کە پیشتر اشارە شد در دورە مامون خلیفە عباسی فضای مشارکت سیاسی و فکری برای ایرانیها بیشتر فراهم بود. در نتیجە ایرانیانی کە در دستگاە خلافت بغداد نفوذ کردە بودند از این فضا بهرە بردە وبە ترجمە و تفسیر دوبارە  آثار افلاطون و ارسطو میپردازند. از این افراد میتوان بە فارابی اشارە کرد کە بە تفسیر فلسفە افلاطون همت گماشت و از این طریق ترویج می کرد کە مملکت را باید فیلسوفی عادل ادارە کند کە منظورش همانا شاه بود.  فارابی فعالیت زیادی را در ضمینە حکمت عملی انجام میدهد. بە همین جهت بە فارابی لقب معلم ثانی دادە شد، یعنی بعد از ارسطو کە بە معلم اول لقب داشت فارابی معلم دوم نام گرفت. بە نوعی فارابی در فکر احیای سیستم خسروانی بود وبە جای خلیفە، بیشتر حکومت فیلسوفی فاضل را مطرح و همان نظریە افلاطون را ترویج میکند.

در واقع از طرف ایرانیان ٢ کتاب ارسطو ترجمە و تفسیر میگردند، یکی بە نام اخلاق نیکو و دیگری دربارە سیاست است. در کتاب سیاست، ارسطو از سیاست دسپوتیک و سیاست پولتیک بحث مینماید. فارابی و دیگر فیلسوفان ایرانی بیشتر سیاست دسپوتیک را پیش میکشند و از این طریق میخواهند زمینە تاسیس سیستمی پادشاهی را در اسلام آمادە نمایند. اکنون نیز سید جواد طباطبایی از طریق کتابهایی کە نوشتە، و بە تبع آن جریانی تحت عنوان ایرانشهری راە انداختە شدە است کە هدف آن باز سازی سیستم خسروانی است. او با فرو رفتن در یک توهم خسروانی  لزوم برگشت بە دوران ایرانشهری را یادآور میشود و بیشتر از نظریە فارابی و فیلسوفان آن دورە بحث و دفاع مینماید.

از دوران سامانیان بە بعد ادبا، فیلسوفان و نویسندگان فراوانی ظهور میکنند. بە غیر از فارابی یکی دیگر از فیلسوفان سهروردی میباشد. سهروردی بعداز فارابی ظهور میکند و فلسفە اشراق را بە میان میاورد. حتی شایع است کە  نامبردە کورد بودە و اهل روستای “سورە برد” بیجار بودە  است (سورە برد در کوردی بە معنای سنگ سرخ است کە نام روستایی در بیجار نیز میباشد). 

فارابی از فیلسوف فاضل بحث مینماید. سهرودی نیز در فلسفە اشراق از ولی عادل دفاع میکند کە همانا ولی فقیە امروزی است. همچنین برای اولین بار این سهروردی است کە از سیستم خسروانی دفاع میکند و میگوید: باید بە سیستم خسروانی برگشت. نتیجتا این تلاش‌ها دست بەدست هم میدهند کە از لحاظ سیاسی و فلسفی سیستم خسروانی را از نو احیا نمایند. اما با توجە بە خصوصیات فرهنگ عربی و اسلامی توانایی احیای کامل آن را نمی‌یابند.

در همین اوان قبایل ترکمن هم وارد قلمرو خلافت شدەاند. برای نمونە محمود غزنوی فرماندە نیروهای ترک با خلیفە عباسی بیعت میکند و نتیجتا خلیفە عباسی هم از ترس نفوذ و فشار زیاد ایرانیها در دستگاە خلافت بە محمود غزنوی نزدیک شدە، بە او اختیار تفویض کردە و سپاە محمود غزنوی بە بخشی از سپاە خلیفە اسلام مبدل میگردد. با نیرو گرفتن از این اتحاد، خلیفە عباسی توسط سپاە سلطان محمود هم سامانیان را در هم میکوبد و هم سیستم آل‌بویە کە قلمروشان را تا شهر ری و تهران امروزی توسعە دادە بودند، از بین میبرند. پس از فروپاشی سامانیان و آل‌بویە ایرانیان ناکام ماندە، اینبار ناچار بە تملق و چاپلوسی در برابر سلاطین ترک میگردند.

در این رابطە مشهور است کە زمانی فردوسی شاهنامە را نوشت آنرا همچون هدیەای تقدیم بە سلطان محمود غزنوی نمود. اما سلطان محمود با ابراز اینکە در کتاب بە تورانیان، کە همانا ترکها هستند، مانند دشمن اشارە شدە است، چندان توجهی بە اثر فردوسی ننمود و تملق و چاپلوسی او را ارجی ننهاد.

لازم بە یادآوری میباشد کە قبل از فردوسی زبان فارسی موجود نبود بلکە زبان پهلوی رایج بود، شامل پهلوی ساسانی و پهلوی اشکانی. حتی گفتە میشود کە گویش کوردهای فیلی کنونی تداوم همان پهلوی میباشد. چون اعراب “پ” را نمیتوانند تلفظ کنند آنرا بە “ف” تغیر دادەاند. همانطور کە حرف “پ” پارسی را بە حرف “ف” تلفظ نمودند و در نتیجە پارسی را بە فارسی تبدیل کردەاند.

فردوسی میخواهد زبان شاهنامە را بە نام زبان فارسی رسمیت بخشد و همچنین این زبان را رواج دهد. در اصل شاهنامە تنها کتابی داستانی یا دیوان شعر نیست، بلکە مانیفست اقتدار پادشاهان سیستم خسروانی است و قداست این سیستم را با زبان شعر بە تحریردرآوردە است. هدفش اساسا احیای دوبارە سیستم خسروانی میباشد.

شاهنامە درست نقطە مقابل فرهنگ و کولتور زاگروسی میباشد. در شاهنامە شخصیت‌هایی مانند رستم و کاوە وجود داردند. رستم کیست؟ رستم پهلوانی است کە در خدمت کیکاووس شاە است. کاوە مردی است کە ضحاک را شکست میدهد و فریدون فرزند جمشید را بر تخت شاهی مینشاند. یعنی همە قهرمانان داستان در خدمت شاه و برای شاه میجنگند.

اما برداشت کوردها یا برداشت زاگروسی از شاهنامە بدین صورت نیست. آنها بە رستم تنها بە یک پهلوان کە در میان جامعە وجود داشتە مینگرند و  کاوە را بە دید کسی کە ضحاک دیکتاتور را شکست میدهد، مینگرند. بین شاهنامە کوردی کە بطور کتبی و شفاهی موجود است و شاهنامە فردوسی تفاوتهای محتوایی زیادی وجود دارد. پس در این مورد دو تفسیر وجود دارد. یکی از تفاسیر اقتدار و سیستم خسروانی را تمثیل نمودە و پیش میبرد، و تفسیر دیگر تفسیری تودەای محور و جامعەگرایانە، یعنی سخن و روایت تودەهای مردم است.

 برای نمونە بعضیها میگویند کاوە قهرمان است و تعدادی میگویند خیانت کردە. بعضیها میگویند رستم قهرمان است و تعدادی دیگر بە دید خائن بە وی مینگرند. ما مجبور نیستیم این تفاسیر عامیانە را بدین صورت بپذیریم. ما میتوانیم بر اساس برداشت خودمان از رویدادها بە تفاسیر این کاراکترها و شخصیتها بپردازیم. برای نمونە کاوەای کە شاهنامە بە تصویر میکشد از دید ما خائن است. اما کاوەای کە ما بر اساس روایت زاگرس از آن دوران تعریف میکنیم شخصیتی انقلابی است.

شاهنامە فردوسی از سویی در فکر احیای فرهنگ و شخصیتی چاپلوس و متملق و از سوی دیگر آفریدن شخصیت و کاراکتری کە دارای پتانسیل خود بزرگ بینی و عضمت‌طلبی باشد، است. سالهاست روی این فرهنگ کار و تا حدودی آن را پیش بردەاند، یعنی آفرینش شخصیتی متملق، دروغگو، دسیسەگر، چاپلوس و فریبکار در صورت ضعف. اگر هم اقتداری پیدا کرد شخصیتی تندخو، قدرت طلب، جاەطلب و خودخواه. شخصیتی کە توسط آموزە‌های شاهنامە خلق میگردد بغایت دورو و ریاکار میباشد. شخصیتی عقدەای کە در برابر قدرت متملق و بردە، و در مقابل زیردستان زورمدار، قدرت طلب و زورگو میباشد.

برای نمونە گاهی کە بە یکی از ادارات ایران میروی رئیس ادارە پشت میزش لم دادە، پا روی پا گذاشتە و جواب ارباب رجوع را نمیدهد. خود را همچون خدا و شاه و حاکم میبیند. همان شخص بە محض دیدن رئیس خویش  بە لرزە میفتد، دست و پایش را گم کردە و بە تملق و چاپلوسی رئیسش میپردازد. همیشە تلاش میشود کە این شخصیت و کاراکتر متناقض و ریاکار را باز تولید و این کاراکتر در میان کوردها ، خصوصا کوردهای شرق کردستان نیز رایج شود.

بعد از غزنویان سلجوقیان بە قدرت میرسند و باز وزرای ایرانی بە خدمت دربارشان میروند. یکی از آنها خواجە نظام الملک میباشد کە وزارت آلب ارسلان را بدست می آورد.همین نظام الملک وظیفە آموزش فرزند آلب ارسلان یعنی ملک شاە (لقب شاە را نظام‌الملک بە او اعطا میکند) را بعهدە میگیرد و ویرا علی رغم اینکە پدرش هم ترک و هم سلطان میباشد، برای پادشاه شدن آمادە میکند. ان نشان میدهد کە ایرانیان دربار مدام در تلاش احیای سیستم خسروانی بودەاند.

آنها از طریق خلفای عباسی و اعراب کە فرهنگ عشیرتی بر آنها غالب بود بە نتیجەای نرسیدند وناکام ماندند. اینبار روی بە دربار ترکها آوردند بلکە از این طریق بە هدفشان برسند. البتە اینبار نیز ناکام ماندند. چون فرهنگ و رسومات قبیلەای ترکها نیز با سیستم مرکزی و سانترالیستی مانند خسروانی کاملا سازگار نبود و با آن منافات داشت. تلاشهای فراوان نظام الملک در آموزش ملک فرزند آلپ ارسلان برای احیای سیستم خسروانی و معرفی آن همچون ملکشاە هم نتیجەی پایداری نداد.

نظام الملک نظامیەی بغداد را دایر نمود. نظامیە بغداد مجموعە مدارسی بودند در بغداد و سایر حیطە بخش شرقی خلافت کە ایدئولوژی رسمی خلافت را توام با منطقی ایرانی ـ خسروانی آموزش میدادند. نظام الملک بسیار مخالف مزدک و جنبشهایی کە مخالف ساسانیان بودند سخن راندە و قلمفرسایی نمودە است. این نیز نشانگر نفرت او از افراد و جنبش‌های مبارزی بودە کە پیشتر در برابر سیستم خسروانی قدعلم کردە بودند. در این مدارس نیز سعی در آموزش افراد در راستای پذیرش ایدولوژی رسمی خلافت و پیشبرد ذهنیت سرکوب دگراندیشان و جنبشهای آزادیخواه و محدود کردن فعالیت گروههایی کە در زمان مامون اندک فرصتی برای فعالیت کسب کردە بودند، مانند معتزلە و دیگر نحلەهای علمی و فلسفیک بود.

همین تاثیرمنفی ایرانیان در دربار سلجوقیان باعث ترویج ذهنیت خسروانی شدە و مطلقیت را تحکیم بخشید. بعد از نظام الملک غزالی بە میدان می‌آید کە یکی از شاگردان نظام الملک بود. غزالی بانی مسدود کردن باب اجتهاد در میان مسلمانان شد و نقشی اساسی در تثبیت و تحکیم دگماتیسم در خاور میانە را ایفا کرد.  قدیس آگوستین و متعاقبا کشیش‌های دوران حکومت کلیسا چە اندازە در پیشبرد دگماتیسم مسیحیت در اروپا نقش اساسی داشتند، غزالی و نظامیە بغداد نیز در پیشبرد دگماتیسم اسلام در خاورمیانە بەهمان اندازە نقش داشت.

 نتیجتا نظام الملک و غزالی دو شخصیت ایرانی هستند کە نقشی بسیار بزرگ در تحکیم دگماتیسم در خاورمیانە، محدود کردن جنبشهای آزادیخواە و جلوگیری از رنسانس خاورمیانە را داشتەاند. در اساس این دو شخص شیعە هم نبودند، بلکە هر دو سنی مذهب بودند. فارابی و سامانیان کە قبلا از آنها گفتەایم نیز سنی بودند. شیعەگری در آن زمان رواج چندانی نداشت. در آن برهە بیشتر در خراسان بود کە مردمی فقیر و بینوا بە خاندان علی گرایش پیداکردە بودند و آنها معتقد بودند کە همچون خاندان علی از طرف امویان بر آنها ظلم و ستم روا داشتە شدە است. برای همین می‌گفتند کە ما دین اسلام را تماما نمی‌پذیریم، اما علی را قبول داریم و بە همین جهت علوی نام گرفتند. حقیقتا در آن دوران کمتر از ایران سخن میرفت، حتی در کتب تاریخی نیز کمتر بە نام ایران برمیخوریم. بیشتر میگفتند عراق عرب و عراق عجم. عراق کنونی عراق عرب بود و ایران کنونی عراق عجم. میتوان گفت در همان برهە در مناطق زاگرس خط  و منش دیگری پیش بردە میشد کە در درسهای آیندە بە آن خواهیم پرداخت.

بعد از سلجوقیان اینبار مغولها بە قدرت رسیدند. لازم بە ذکر است کە در ایران آن دوران  غیر ازعلویان نوعی تشیع وجود داشت بە نام شیعە اسماعیلیە کە بە شیعە هفت امامی معروف بودند، بە هفت امام باور داشتند. این فرقە با همکاری فاطمیون مصر در مناطق اطراف قزوین بە فرماندهی حسن صباح جامعەای را بنیان نهادند. آنان حسن صباح را بە امامت خویش برگزیدند، بیشتر در مناطق البرز و قزوین و اطراف آن نفوذ داشتند و در قسمتی از کرماشان نیز طرفدارانی داشتند.

سربازان این اجتماع بە فدائیان حسن صباح معروف بودند و بیشتر مامورین و صاحب منصبان دولتی را کە بە مردم ظلم میکردند، هدف قرار دادە و میکشتند. حتی بە جان صلاح الدین ایوبی نیز سوء قصد و او را زخمی کردند، اما موفق نشدند وی را بکشند. آنها نظام الملک را در نهاوند کشتند. در اطراف قزوین قلعەای را برای آموزش فدائیان و حفاظت از خود بنا نهادە بودند کە بە قلعە الموت معروف است.

با آمدن مغولان تغییرات بسیاری در منطقە بەوقع پیوست. در این دورە شخصی ایرانی کە خودش از اسماعلیلیان بود بە نام خواجە نصیرالدین طوسی در رکاب و بە مشاور مغولان در آمد و در تسخیر بغداد همراە هلاکو خان مغول بود. بە پیشنهاد وی بود کە هلاکو خان، خلیفە بغداد را طوری کە خونش ریختە نشود، کشت. چون خواجە نصیر میگفت نباید خلیفە را کشت بە طوری کە از وی خون جاری شود و این گناە محصوب میشود، بلکە بە پیشنهاد خواجە نصیر خلیفە بغداد را در نمدی پیچیدند تا خفە شد و مرد.

در برخی اسناد  آمدە است کە یکی دیگر از دلایلی کە خاورمیانە ازموفقیت رنسانس محروم ماند حملە هلاکو خان بە بغداد، تسخیر آنجا و نابود کردن کتابخانە بغداد بود، کە در این مورد نیز ایرانیان دربار نقش اساسی داشتند. حتی خواجە نصیر طوسی طلایەدار حملە هلاکو خان مغول بە قلعە حسن صباح نیز شد طی آن طومار اسماعیلیان را پیچیدند و آنها را نیز نابود کردند.

دوبارە دیدیم کە ایرانیان درباری هم بە دربار خلفای عباسی خدمت کردند و چاپلوسی نمودند، هم بە دربار ترکها رفتند و تا توانستند بە آنان نیز خدمت نمودە و تملق کردند، هم مدام در فکر احیای دوبارە سیستم خسروانی بودند و هم مانع اصلی رنسانس در خاورمیانە شدند. یکی دیگر از این شخصیتها افشین بود، کە بە بابک خرمدین خیانت نمودە و بابک را تسلیم خلیفە نمود، بابکی کە برای آزادی مردم علیە خلافت عباسی میجنگید.

همچنین میتوان بە مازیار اشارە نمود کە وی بسیار کوشید سیستم خسروانی را در مناطق مازندران و طبرستان بازسازی کند کە او نیز نتوانست موفق شود. میتوان گفت کە ایرانیان تلاش فراوانی نمودند کە سیستم خسروانی را احیا نمایند، بە دربار تیمور متوسل شدند، در پی آن بە بە دربار چنگیز خان مغول رفتند، اما هرچە تقلا کردند بە نتیجە نرسییدند تا بە دوران صفویان میرسیم. در درسهای آیندە بە چگونگی احیای این سیستم در دوران صفویان بر مبنای شیعە اثنی عشری میپردازیم.

لازم بە ذکر است کە در درس آیندە ورود ترکها را بە داخل خلافت اسلامی مورد بررسی قرار میدهیم. درس گذشتەمان کە در بارە امپراتوری اسلامی بود و بحث امروزمان نیز دربارە حملە اعراب بە قلمرو ساسانیان و وضعیت سیستم خسروانی در آن دوران بود، همراه با بحث آیندەمان کە ورود قبایل ترکها را بە میان خلافت اسلامی مورد تجزیە و تحلیل قرار میدهیم، کمک میکند تا ٢ هفتە آیندە تصویر روشنتری از وضعیت کوردها در قلمرو امپراتوری اسلام را مورد تجزیە و تحلیل قرار دهیم.

٣١-١٢-٢٠٢٠

Related posts