اَهوَن چیاکو: این نکته را باید در نظر داشت که برنامه آپو (عبدالله اوجالان) از همان ابتدا صرفا نه برای بخشی از کُردستان بلکه برای کل کُردستان بود. اولین مانیفست آپویی یعنی “راه انقلاب کُردستان” هم بر این نکته تاکید میکند. دلیل اینکه اقدامات عملی در روژههلات کردستان دیرتر و در دهه هشتاد شمسی پیگیری شد صرفا به دلیل عدم تامین امکانات عملی برای تحقق این پروژه بود، وگرنه به لحاظ استراتژیک برنامه آپو از همان ابتدا گسترش جنبش در تمام بخشهای کُردستان بود. از طرف دیگر از اواسط دهه هفتاد خورشیدی در میان جامعه کُردی روژههلات، بویژه جوانان و اقشار تحصیلکرده، ناامیدی از احزاب سنتی روژههلات به واسطه شکست و به حاشیه رفتن احزاب فراگیر شده بود و بسیاری به دنبال حرکت تازهای برای احیای جنبش مردم کُرد در ایران بودند. و در اواخر دهه هفتاد بود که این دو جریان تاریخی (دیدگاه استراتژیک آپو و سیر تحولات اجتماعی-سیاسی در روژههلات) به همدیگر رسیدند. نقطه عزیمت این تقارن تاریخی در جریان تظاهرات سنندج در اعتراض به دستگیری آپو در سوم اسفندماه سال ١٣٧٧ رخ داد که در جریان آن دهها نفر شهید شدند و بسیاری دیگر دستگیر و زندانی. در پی سرکوب خشونتبار آن تظاهرات توسط رژیم ایران، جوانان زیادی از روژههلات به نیروهای گریلا در کوهستان قندیل پیوستند. و در نتیجه پیوستن جوانان روژههلاتی به جنبش آپویی، در سال ٢٠٠٠ میلادی “جنبش اتحاد دموکراتیک” در کوهستان قندیل و به منظور مهیا کردن زمینههای جنبشی سیاسی، نظامی و مدنی در روژههلات پایهگذاری شد. این جنبش تا سال ٢٠٠٣ میلادی به شکل مخفی و نیمهمخفی به روشنگری در میان مردم روژههلات و سازماندهی آنها پرداخت تا اینکه به این جمعبندی رسید که از سویی دولت بعدی ایران دولتی محافظه کار خواهد بود که امکان کار مدنی را بالکل منتفی خواهد کرد، و از سویی دیگر، توان سیاسی و نظامی جنبش آپویی رو به رشد خواهد بود. به همین دلیل در روز چهارم ماه آوریل ٢٠٠٤ حزب پژاک بنیان گذارده شد. در سال ٢٠١٤، “جامعه دمکراتیک و آزاد شرق کُردستان” یا کودار برای اجرای ایده کنفدرالیسم دمکراتیک در روژههلات و ایران پایهگذاری شد.
هدف از تاسیس پژاک صرفا اضافهکردن حزبی به دیگر احزاب شرق کُردستان نبود، بلکه پژاک بعد از به بنبست رسیدن راهکارها و شیوههای مبارزاتی از پیش موجود در روژههلات و به منظور ارائه راه حلهای نوین برای مسأله کُرد در ایران به وجود آمد. ما امروز میدانیم جنبشی که توسط پژاک و کودار نمایندگی میشود مفاهیم جدیدی را به تاریخ مبارزات جنبش کُردی در روژههلات اضافه کرده است، که از جمله این مفاهیم میتوان به مفاهیمی همچون حفاظت از محیط زیست و آزادی زنان اشاره کرد. این جنبش مفاهیم سوسیالیستی و دموکراتیکی که از پیش وجود داشت را هم تعمیق کرده و تفاسیر جدیدی از آنان ارائه داده است. به علاوه، پژاک مناطق جغرافیایی جدیدی را درگیر مبارزات فعالانه برای رهایی خلق کُرد نمود. بدین معنا که در اوایل قرن بیستم میلادی، در روژههلات، شهرهایی همچون ارومیه و سلماس کانون مبارزات کُردها بودند و در زمان جمهوری کُردستان مهاباد هم به مراکز فعال جنبش کُردی اضافه شد. در زمان انقلاب هم شهرهایی همچون سنه (سنندج) و مریوان به این دسته اضافه شدند. با جنبش پژاک اما مناطقی همچون کرماشان، ایلام، و بخشهایی از لکستان و لرستان هم به مناطق قبلی اضافه شدند و مي توانم ادعا کنم که در حال حاضر پژاک در مناطق مختلفی از روژههلات از ظرفیت حمایت مردمی برخوردار است و به همین دلیل جنبشی موثر در شرق کُردستان است.
روژاوا استراتژی: میتوان گفت که جوانان شرق کردستان از مبارزات روژاوا بسیار الهام گرفتهاند. مقاومت کوبانی، پیروزی بر داعش و نیز مشارکت آزاد زنان در مبارزات سیاسی در این زمینه بسیار تاثیرگذاربودهاند. پروژه کلی پژاک و نسبت آن با مبارزات روژاوا به چه ترتیب است؟
اَهوَن چیاکو: پیش از هر چیز این نکته را بگویم که پژاک به طور مشخص و از دو طریق نقش موثری در پیدایش و پیشبرد جنبش روژاوا داشته است. از یاد نبریم که نقطه آغازین جنبش روژاوا در سال ٢٠١١ میلادی بود و این دقیقا همان سالی بود که جنگ قندیل میان پژاک و جمهوری اسلامی روی داد. هدف رژیم از آن حمله تسخیر حریم حفاظت میدیا (منطقه تحت کنترل جنبش آپویی در کوهستان قندیل) بود و اگر این هدف را عملی میکرد، امکان مانوردادن جنبش در روژاوا را با مشکل مواجه میکرد. علاوه بر این، از همان ابتدای جنبش روژاوا نیروهای زیادی از پژاک به یاری این جنبش شتافتند و این خود به عمیقتر شدن شناخت از روژههلات در میان مردم روژاوا کمک فراوانی کرد.
برای پیبردن به برنامه ما این را باید اشاره کرد که پژاک و کودار جزئی از جنبش آپویی و “اتحادیه جوامع کردستان” (ک.ج.ک) هستند. ک.ج.ک هر چهار دولت ایران، عراق، ترکیه و سوریه را اشغالگر می داند و هیچ توهمی نسبت به نیات این دولتها ندارد، اما در راستای رئال پولتیک منطقهای و با توجه به خصلت یگانه و بیهمتای مسأله کرد که مبتنی بر تقسیم یک ملت در میان چهار دولت-ملت مستقل است، به شکلی تاکتیکی و در مقاطع خاصی در روابط با برخی از این دولتها انعطاف به خرج میدهد. روابط تاکتیکی با دولتها در هر یک از چهار بخش کردستان ضرورتا مشابه با بخشهای دیگر نیست. جنبش آپویی در هر یک از این بخشها مخاطب اصلی اش دولت آنجاست اما بر اساس ضرورتهای سیاسی ممکن است با دیگر دولتهای مسلط بر بخشهای دیگر کردستان روابطی تاکتیکی برقرار کند. با این حال چنین روابطی همواره بر پایه دو محور اصرار بر اصول و انعطاف در تاکتیک استوار هستند.
پژاک و کودار هم در همین چارچوب عمل میکنند. ما سه میدان فعالیت برای خود تعریف کردهایم: ١. روژههلات کردستان ٢. تمامی سرزمین کردستان ٣. خلقهای ایران. اما تمرکز ما بر روژههلات است. برنامه محوری ما یعنی “پلاتفرم دموکراتیک ایران” به دنبال اجرای ایده کنفدرالیسم دموکراتیک در ایران در همکاری با دیگر خلقهاست. در مورد روژههلات براین باوریم که ملتی در آنجا از حق تصمیمگیری بر نحوه اداره خود محروم شده، نهادها و موسسات متعلق به خود را ندارد، امکان آموزش به زبان خود را ندارد، و ملتی است که به شکلی دائمی آسیمیله میشود. ما دولت ایران را نه تنها اشغالگر بلکه دولتی ارتجاعی علیه زنان و دیگر گروههای تحت ستم میدانیم. پژاک به دنبال خاتمه دادن به این روابط استعماری و واپسگرایانه است و این مبارزه را راه پروژههای ایدئولوژیک، سیاسی و نظامی پیگیری میکند. در این راه هم پژاک هزینههای زیادی از جمله اعدام و زندانیشدن بسیاری از اعضایش داده است. ما در این راه و در چارچوب ک.ج.ک، از بخشهای دیگر کردستان کمک میگیریم، همانطور که ما هم به آنها در مواقع لازم کمک میرسانیم.
اصول فلسفی و ایدئولوژیک ما هم با انقلاب روژاوا مشترک است، یعنی تعهد به تشکیل ملت دموکراتیک، کنفدرالیسم دموکراتیک و خودگردانی دموکراتیک در کنار التزام به رهایی زن، حفظ محیط زیست، و برابری خلقها. اما این به معنای تقلید همه ابعاد و جوانب روژاوا نیست. روژههلات ویژگیهای خاص خود را نیز دارد و ما به تنوع فرهنگی و آیینی در روژههلات واقفیم. و به همین دلیل هم این تفاوتها در اداره محلی مناطق مختلف در نظر گرفته میشوند، و هم از طریق سازوکار کنفدرالیسم دموکراتیک واحدهای خودگردان محلی به همدیگر متصل شده و با هم هماهنگ میشوند. پژاک همین مدل را برای اداره سیاسی ایران نیز پیشنهاد میکند. متاسفانه برخی از چپها و دموکراتهای ایرانی که حتی نگاهی مثبت به انقلاب روژاوا هم دارند، به جنبه جهانشمول کنفدرالیسم دموکراتیک و امکان اعمال آن در ایران توجه نمیکنند و آن را جدی نمیگیرند. به این مسأله هم توجه نمیشود که نظریه کنفدرالیسم دموکراتیک به یکباره و ناگهانی سر برنیاورده و چهل سال کار فکری و مبارزه سیاسی پشت آن وجود دارد، که به تفصیل در پنج جلد کتاب با عنوان “مانیفست تمدن دمکراتیک” بدان پرداخته شده است.
علاوه بر این دو مانع کلی بر سر توجه جدی به این پروژه وجود دارد: ١. استعمارزدگی رایج در جامعه کُرد که در کُردها قابلیت تفکر و عرضه اندیشههای نوین را نمیبیند ٢. اشاعه تفکر شرقشناسانه (اورینتالیستی) در خاورمیانه توسط دولتهای استعمارگر غربی، که در طی قرنها اعتماد به نفس مردمان خاورمیانه برای چاره اندیشی به مسائل خود را از بین برده است. استعمارگران غربی به لحاظ تاریخی در مستعمراتی همچون کانادا و استرالیا با مقاومت دستگاههای پیچیده فلسفی و سیاسی و نظامی روبهرو نشدند، اما در خاورمیانه چنین مقاومتهایی وجود داشت. در نتیجه آنها مجبور شدند افکار و ایدئولوژیهای شرقشناسانه ای را درباره مردم این منطقه رواج دهند تا اعتماد به نفس آنها را برای اندیشیدن مستقل به وضعیت خودشان نابود کنند.
در هر صورت ما از کسانی − حتی در میان حامیان ما − که نسبت به ما و پروژه کنفدرالیسم دمکراتیک ابهام دارند دعوت میکنیم تا برای شناخت بهتر از چارچوبهای ایدئولوژیک پروژه ما به خود ما مراجعه کنند. طبیعتا ما دشمنانی هم داریم که تلاش می کنند واقعیت پژاک را وارونه جلوه دهند. اگرچپها برای جنبش روژاوا احترام قائلند این را باید بدانند که پژاک هم به دنبال تحقق جنبشی با همان آرمانها و ایدئولوژی مترقی در روژههلات است.
روژاوا استراتژی: در جریان بحث های اخیر درباره مذاکرات جمعی از احزاب کُردی روژههلات با نمایندگان جمهوری اسلامی در نروژ، پژاک از جمله معدود احزابی بود که بنا به اخبار موجود در آن مذاکرات حضور نداشت. آیا پژاک به این مذاکرات دعوت شد؟ دلایل عدم حضور پژاک در این مذاکرات چه بود و در مجموع پژاک چه رویکردی به موضوع مذاکره با جمهوری اسلامی دارد؟
اَهوَن چیاکو: خیر ما به این مذاکرات دعوت نشدیم. اما موضوع مهمتر این است که یکی از اهداف نظام جهانی، یعنی نظام مدرنیته سرمایه داری و دولتهای موجود، از میان برداشتن نیروهای نظامی غیر دولتیِ قرن بیست و یکم است. دولتهای قوی و ضعیف به رغم اختلافاتی که با هم دارند عضو این نظام مبتنی بر دولت-ملت هستند و بر سر اصل این نظم همرأی. اینان نمیخواهند نیروهای پارتیزانی مانند گریلا و یا پیشمرگه وجود داشته باشد و این موضوع شامل نیروهای اسلامگرا هم میشود. پس گاهی این هدف را از طریق نظامی پیش میبرند و گاهی از طریق سکوت در مقابل سرکوب یک نیروی پارتیزانی توسط دولتی دیگر. و زمانی که از طریق نظامی نمیتوانند آنها را از صحنه خارج کنند از راه طرح گفتگوهای صلح و آشتی و با واسطهگری سازمانهای به اصطلاح غیردولتی، ایده شورش و انقلاب را میکشند. این سازمانها عمدتا در نروژ مستقر هستند و نروژ در مورد مذاکرات صلح نقش مهمی دارد و در واقع منافع آمریکا را در منطقه تامین میکند. این سازمانها در حقیقت به وزارت خارجه نروژ وصل هستند. به عنوان مثال، پیش از این هم در جریان مذاکرات فلسطین و اسراییل نتایج میانجیگری این سامانها تصفیه جنبش انقلابی بود. این در مذاکرات تامیلها و دولت سریلانکا هم این اتفاق افتاد. البته این برخورد تنها با نیروهای نظامی نیست بلکه با ایدئولوژی این گروهها هم مقابله میکنند. پ.ک.ک هم با دولت ترکیه از طریق نروژ وارد گفتگو شد اما به اهداف این میانجی واقف بود. شاید بپرسید چرا وارد گفتگو شد اگر سرانجام آن را میدانست؟ پ.ک.ک در واقع مثل یک سنگر از این موضوع استفاده کرد. آنها فهمیدند که هدف واسطهها از مذاکره تصفیه است و در نتیجه تدبیر مناسبی اندیشیدند. همانطور که رهبر آپو میگوید، «مانند ماهی زرنگی باشید که خمیر قلاب را میگیرد ولی خودش گیر نمیافتد». ما دیدیم که پ.ک.ک مثل نیروهای فارک، تامیل و فلسطین حذف نشد و پتانسیل نظامی خود را نگهداشت. جغرافیای کُردستان هم پتانسیل بهتری برای مقاومت دارد.
جمهوری اسلامی هم در حال حاضر درگیر مشکلات زیادی است. پاشنه آشیل آن هم مشکلات داخلی است، از جمله از دست دادن مشروعیت، تشدید فشارهای جنبش زنان، بحران اقتصادی، فشار تحریمها و منزوی شدن ایران. بە همین دلیل با وجود اینکە ما در کڵ مزاکرە را رد نمیکنیم، ولی شرایط مزاکرە را هم مهیا نمیبینیم تا وارد آن شویم. چند بار از طریق همین تشکلات نروژی برای ایجاد ضمینە دیالوک و مزاکرە ما با رژیم تماس گرفتە شدە است ولی ما بدلیل عدم تمهیدات ضمینە دیالوک و مزاکرە جواب رد دادەایم و عدم تمایل نشان دادەایم. از طرف نشست اخیر جریانات کورد روژهلات با ایران دعوتی از ما نشدە است.
روژاوا استراتژی: در هفتههای اخیر در برخی پایگاههای خبری کُردی خبری مبنی بر مذاکرات و احتمال همکاری سیاسی میان پژاک و کومله، سازمان کردستان حزب کمونیست ایران منتشر شده است. آیا شما صحت این خبر را تایید میکنید؟ در صورت تایید، میتوانید جزئیات بیشتری از این مذاکرات و توافقات احتمالی صورت گرفته ارائه کنید؟
اَهوَن چیاکو: پژاک علیرغم اختلافات ایدئولوژیک عمیق با برخی از احزاب دیگرروژههلاتی، از ابتدا در پی ایجاد ارتباط با تمامی آنها بوده است. متاسفانه تلاشهای ما در این راستا با جواب سرد و حتی خصمانه اغلب این احزاب روبه رو شده و در این میان تنها بیشتر کومله، سازمان کردستانی حزب کمونیست ایران، رویکرد صادقانە را پیرو نمودە است. به ما روی خوش نشان داد. به ویژه از زمان انقلاب روژاوا شناخت آنها نسبت به ما بیشتر شد و فلسفه وجودی ما را عمیقتر درک کردند. ما حتی اطلاع داریم در مرکز همکاری احزاب کردستانی روژههلات، کومله کمونیستی از احزاب دیگر خواست که بدبینی هایشان را نسبت به پژاک کنار بگذارند. بر سر نوع نگاه به فعالیتهای پژاک بحثهای زیادی میان کومله کمونیستی و دیگر احزاب روژههلاتی در گرفته و یکی از نقاط عمده اختلاف آنها با دیگران بر سر پژاک بوده است. ما بر سر مسائل عمده مثل آرمانهای سوسیالیستی با کومله کمونیستی اشتراک نظر داریم و به همین دلیل با یکدیگر روابط دیپلماتیک هم داریم. محتوای مذاکرات ما و توافقاتی که صورت گرفته جزئیاتی زیادی دارد که تاکنون عمومی نشدهاند، اما این مراودات کماکان ادامه دارند و میتوانم بگویم که تا به حال بر سر همکاری های عملی مقطعی، مشورت و همفکری درباره برنامههایمان، و هماهنگی در فعالیتهای سیاسی به توافقاتی رسیدهایم. ما امیدوار و خوشبین هستیم که این همکاریها عمیقتر شود و میدانیم که دوستان ما در کومله هم بر این نظرند و هر دوی ما در تلاشیم که این هماهنگی ها را با دیگر احزاب روژههلات هم داشته باشیم. بر این باور هم هستیم که در نهایت مردم ما تصمیم میگیرند که چه راهی را برای تحقق خواستههایشان باید در پیش گرفته شود. تلاش ما هم همین است که براساس همین اصل بتوانیم برای خلق خود دستاوردهای بیشتری داشته باشیم.
روژاوا استراتژی: پژاک پایگاه مردمی خود را در کدام نواحی و شهرهای روژههلات میجوید و برنامه پژاک برای تولید هژمونی دموکراتیک در مراکز نفوذ سنتی حزب دمکرات و کومله چیست؟ آیا پژاک تقسیم قدرت با این احزاب را لازمه تولید این هژمونی میداند و در آن صورت استراتژی پژاک برای شکلدهی به این همکاری – با نیم نگاهی به روابط این احزاب با دیگر احزاب و دولتهای منطقه – چیست؟
اَهوَن چیاکو: پژاک در واقع خود را نه صرفا همچون حزبی سیاسی بلکه به عنوان جنبشی با ابعاد منطقهای و کردستانی میبیند که سوسیالیسم، رهایی ملی، محوریت آزادی زن و محیط زیست را در سرلوحه برنامه خود دارد. به همین دلیل نوع نگاهش به فعالیت سیاسی در کردستان با جریانات ناسیونالیستی متفاوت است. ناسیونالیسم کردی در روژههلات به لحاظ تاریخی منحصر به مناطق سنّینشین و سخنوران به گویش سورانی بوده است، و بنابراین عملا دیگر مناطق به اشغالگران واگذار شد. رهبری سنتی حزب دمکرات، که متعهد به مذهب غالب کُردها بوده، همین سیاست را دنبال کرده و حتی کومله هم که نگاه متفاوتی به مقوله مذهب داشته عملا در همین مناطق سازماندهی سیاسی کرده است. ایده خودمختاری قاسملو هم در واقع از منطقه مُکریان تا کامیاران بود و بعدها هم، در شورای ملی مقاومت، مناطق کُردی شیعه را به مجاهدین خلق واگذار کرد و میدانیم این سازمان نیروهای بسیاری از این مناطق جذب کرد.
ما به دلیل باور به ایده ملت دمکراتیک قائل به چنین تمایزات و نابرابریهایی در میان ملت خود نیستیم. به دنبال رقابت با احزاب دیگر هم نیستیم و برای آزادی ملت خود مبارزه میکنیم، پس به همه مناطق روژهه لات نگاه یکسانی داریم. منطق دولت-ملت و ناسیونالیسم را هم برای روژههلات جوابگو نمیدانیم، چرا که این منطق باعث سلطه یک قومیت و مذهب خاص بر دیگران میشود. پیشنهاد ما اتحاد سیاسی احزاب روژههلاتی بر اساس دو معیار دموکراسی و تعهد به ملت است و، به همین خاطر، خواهان تاسیس مرکزی برای هماهنگیهای سیاسی و دیپلماتیک در میان این احزاب هستیم که در ضمن به رسمیت شناختن اختلافات و تفاوتهای داخلی به اتحاد در مقابل دشمنان خارجی هم بیانجامد. متاسفانه اغلب احزاب روژههلاتی، به دلیل نفوذ حزب اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق و نیز اپوزیسیون مرکزی ایرانی، با چنین ایدهای همراه نمیشوند. علاوه بر این اغلب احزاب قدیمی روژههلات باید در چند زمینه دیگر هم رویه خود را اصلاح کنند تا زمینه اتحاد و همیاری فراهم شود. در درجه اول این احزاب میبایست از برخی خصلتهای خرده بورژوایی – از قبیل رادیکالیسم در زمان مساعد بودن شرایط و عقبنشینی به محض سخت تر شدن اوضاع – فاصله بگیرند. مساله دیگر این است که می بایست خطاهای خود را تحلیل کنند و همواره دشمن را مقصر ندانند، چرا که انتظار دیگری از دشمن نمیرود و این ما هستیم که باید در محاسبات خود دقت کنیم. عادت نەپذیرفتن شکست از راه تخاصم با جریانهای نو را هم کنار بگذارند، همچنانکه از بدو فعالیت پژاک و حتی به درجات کمتری در حال حاضر از تبلیغات منفی علیه ما دست برنمیدارند. البته این را هم متذکر شوم که این نقد را به پژاک هم وارد میدانم و اعضای ما باید به میراث مبارزاتی جنبش کُرد توجه بیشتری کنند. همراه با نگاه نقادانه به گذشته میتوان به میراث مشترک تاریخ مبارزاتی جنبش و احزاب کردی میراث اذعان داشت و از آن آموخت.
اما موضوع دیگری که حتی از پراکندگی سیاسی هم مخاطرهآمیزترست همان مسأله پراکندگی قوای نظامی است. این تشتت و پراکندگی میتواند به سه صورت خود را بروز دهد. حالت اول، که ترجیح ماست، ترکیب نیروهای پیشمرگه و گریلای موجود با ستاد فرماندهی مشترک است. حالت دوم این است که یکی از نیروهای سیاسی که رشادت نظامی و توان سیاسی بالاتری از خود نشان میدهد پتانسیل موجود در جامعه را به سمت خود جذب میکند و نیروی نظامی وسیعی شکل میدهد. مثل کاری که یگانهای مدافع خلق ( ی.پ.گ) در روژاوا انجام داد. حالت سوم هم درگیری و جنگ داخلی نیروهای پیشمرگهی موجود است که به هر طریقی میبایست از آن پرهیز شود.
به باور ما با محوریت سه مقوله (تثبیت، مفهوم و سمبل) و توافق نظر بر سر آنان، اتحاد احزاب روژههلاتی میسر میشود: ۱. مساله تثبیت مشترک اشغالشدگی کُردستان ۱. مفهوم مشترک یا همان ملت کُرد و میهن کوردستان ٣. سمبل مشترک یا هم مانند پرچم جمهوری کُردستان، و شهدایی مانند قاضی محمد به عنوان نماد میهنپرستی میهن دوستی و از جان گذشتگی (گرچه ما به موضع طبقاتی و عملکرد او انتقاداتی هم داریم) و کاک فواد مصطفی سلطانی به عنوان نماد آرمان سوسیالیسم و میهندوستی. این را هم از یاد نبریم که جنبش آپویی هم سمبلهای ارزشمندی به جنبش روژههلات عرضه کرده که مایه افتخار همه ما باید باشند، از جمله ههوال آکیف، خدر زاگرس مامه، فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی و زیلان پپوله.
روژاوا استراتژی: سطح و نوع خشونت دولت ایران در حفظ دولت اسد در سوریه و دولت دوم احمدی نژاد در ایران، در کنار تولید گفتمان «سوریه ای کردن ایران»، نشان از عزم این دولت به حفظ قدرت به هر قیمتی دارد. در صورت وقوع قیام مردمی در ایران و کردستان، و با توجه به مقتضیات نظامی و تکنولوژیک چنین قیامی – به خصوص در سطح دفاع مردمی – برنامه پژاک برای برآوردن این مقتضیات در مناطق محرومی مثل کردستان چیست؟ آیا لازمه چنین دفاعی همکاری با دیگر نیروهای داخلی و خارجیست؟ بنابراین آیا پروژه پژاک به کردستان محدود خواهد شد و یا انتظار تکرار تجربه انقلاب روژاوا در دیگر نقاط ایران بهجاست؟
اَهوَن چیاکو: برای درک واقعیت باید به ریشهها پرداخت، چرا که بدون درک ریشههای مسأله و تنها با تکیه بر اتفاقات روزمره نمیتوان به تحلیل صحیحی رسید. سرعت رویدادهای جهانی و محلی بسیار زیاد است و این خود مانع درک عمیق تحولات میشود. می گویند اگر در جنگ توان خودت و همچنین توان دشمن را نشناسی شکست می خوری، ولی زمانی که هم توان خودت و هم توان دشمن را بشناسی قطعا پیروز میشوی.
اتفاقات این روزها ابعاد جهانی دارد. وضعیت خاورمیانه به گونهای است که منافع سیاسی و اقتصادی نظام جهانی تامین نمی شود. این مرکز ذخایر سوخت فسیلی جهان درگیر جنگ است و در این نبرد دو نیرو در برابر یکدیگر صف کشیدهاند: یکی مدرنیته سرمایه داری و دیگری مدرنیته دموکراتیک. مدرنیته سرمایه داری قابل تقسیم به دو حوزه جغرافیایی است. یکی خط جهانی مشتمل بر اروپا، روسیه و آمریکا و دیگری خط دولتهای منطقهای مانند ایران، ترکیە و عربستان. در این میان مدرنیته دموکراتیک جای دارد یعنی همان نیرویی که در روژاوا ظهور کرده و همپیمانانی در میان نیروهای آلترناتیو دارد. پس میتوان گفت که آمریکا و روسیه و حامیان آنها و نیز خط سوم، یعنی مدرنیته دموکراتیک، در سوریه درگیر شدهاند. ایران جایگاه مهمی در خاورمیانه دارد. اگر تغییراتی در ایران صورت نگیرد امکان برقراری آرامش در خاورمیانه ممکن نیست. نیروهای جهانی برای دسترسی به منابع انرژی و ترانزیتی خاورمیانه و همچنین ایجاد یک بازار بزرگ برای فروش کالاهای خود خواستار خاورمیانهای همسو با منافع سیاسی و اقتصادی خود هستند. دولتهای منطقه هم خواستار ممانعت از ایجاد تغییرات هستند یا می خواهند در پس این تغییرات قدرت خودشان را حفظ کنند. همچنین ایران و ترکیه خواستار افزایش دایره نفوذ خود در منطقه هستند. پاشنه آشیل این دولتهای فاشیست مسأله کُرد و دموکراسی است. چون آنها براساس رد مفاهیم عدالت محورانه و آزادی شکل گرفتهاند. هر نیرویی که بخواهد چارهای برای مسائل خاورمیانه بیندیشد به دیگری این دو رژیم فاشیست تبدیل می شود. پس کردها و به تبع آن اندیشه خط سوم به دشمن این دولتها تبدیل می شود.
سوالی که پیش میآید این است که در آینده، ایران به کدام سو می رود و ما باید چه کار کنیم؟ نیروهای جهانی خواستار تسلیم ایران هستند و میخواهند که ایران سازش کند. ایران حاضر است که توافق کند ولی نیروهای جهانی خواستههایی جدی و اساسی مطرح میکنند. پمپئو، وزیر خارجه آمریکا، پیشتر موضوع تغییر رفتار ایران در برابر اسرائیل، توقف فعالیت هستهای و موشکی و تغییر قانون اساسی ایران برای همسویی با نظام نئولیبرال جهانی را مطرح کرد. اینجا بود که دیگر داد خامنهای درآمد. این موارد برای ایران قابل اجرا نیست. ایران سیاست سازش و تنش را پیگیری میکند؛ سازشی برای ممانعت از متحد شدن دشمنان و حملات بیشتر. در ایران هم دو صدا وجود دارد. یکی خواستار گفتگو و سازش است، یعنی بوروکراتهایی که سیاست نئولیبرالی را دنبال می کنند، و دیگری فرماندهان سپاه و آخوندهای سنتی که می گویند با پیگیری سیاست سازش هم آمریکا خواستههای بیشتری مطرح می کند. خامنهای هم در میانه این دو جریان قرار دارد و به همین دلیل مواضع دوگانه دارد. اگر میان ایران و آمریکا سازش صورت بگیرد چه اتفاقی می افتد؟ میشود گفت اقتصاد این کشور در نئولیبرالیسم جهانی هضم میشود. چه فایدهای برای ایران دارد؟ حفظ بقای این سیستم و البته در پس سازش باید مقداری تغییرات ظاهری ایجاد کنند، مثل حذف مدیران بدنام و چهرههای نظامی و ایدئولوژیک. در این حالت ایران میتواند مخالفان جدی خود مانند نیروهای کُرد را تصفیه کند. اما اگر نیروهای مبارز آماده باشند در همین بزنگاه هم میتوانند سنگرهایی را فتح کنند و دستاوردهایی داشته باشند، یعنی تسلیم نشوند و نگذارند که آتش اعتراض و مطالبات رادیکال از بین برود. پس مصالحه ایران با نیروهای جهانی برای ما هم یک تهدید و هم یک فرصت است. از سوی دیگر اشغال ایران به شیوه اشغال عراق هم بسیار بعید است. مهندسی اجتماعی قدرتهای غربی در خاورمیانه جواب نمیدهد. تجربه عراق این موضوع را مشخصا نشان داد. آمریکا با اشغال عراق خدمت بزرگی به ایران کرد چرا که پیش از اشغال عراق ایران در عراق نفوذی نداشت، ولی پس از اشغال عراق صاحب نفوذ سیاسی شد. پس اشغال ایران بعید است. احتمال دیگر محاصره اقتصادی است تا پایه اداری و اقتصادی ایران را ضعیف کنند و در نتیجه شورشهایی برپا شود و بخشی از قدرت سیاسی حاکم مانند اپوزیسیون فعال شود و به صف مخالفان بپیوندد. در ادامه هم نیروهای شورشی بتوانند در یک بازه زمانی کوتاه مرکز ایران را تسخیر کنند و دولت را ساقط کنند، یعنی به همان صورتی که ارتش آزاد سوریه از ارتش ملی جدا شد و دست به شورش زد.
همچنین میتوان تصور کرد که بخشی از نیروهای سپاه به این نتیجه برسند که در صورت سقوط نظام سیاسی یا باید به مانند صدام حسین در داخل قفس دادگاهی بشوند و یا مانند قذافی در خیابان کشته شوند. آنگاه ممکن است در جایی که پتانسیل دفاع از سپاه وجود دارد بخشهایی از ایران را حفظ کنند و خود را برای یک جنگ داخلی دراز مدت آماده کنند. ممکن است آمریکا هم به این سناریو راضی شود، زیرا که این فروش سلاح برای ویرانی و سپس بازسازی برای سرمایهداری کسب و کار ایجاد میکند.
حکومت ایران به هر حال مرگ را نشان می دهد تا مردم به تب راضی شوند. یعنی وضعیت سوریه را نشان میدهند تا جامعه از تغییر بترسد. البته این واقعیتی است و اگر نیروهای انقلابی آماده نباشند ممکن است این ویرانی نصیب ما هم بشود. ما هم باید به نیروهای انقلابی گوشزد کنیم که اگر آماده نباشیم ضرر خواهیم کرد. اما این نباید به مقصود مطلوب جمهوری اسلامی یعنی ترساندن مردم منجر شود، بلکه میبایستی برای آماده کردن خلقها باید بکوشیم. اگر شورش و انقلاب سراسری در جغرافیای ایران رخ بدهد که ظرفیت آن هم وجود دارد، میتوان آینده دیگری را متصور شد. صد البته نیروهای جهانی با این سناریو مخالفت میکنند و از آن پیشگیری میکنند، چون تحولی که به نفع خلقها باشد منافع قدرتهای غربی را تامین نمیکند. و اگر رژیم ایران در برابر خواستههای خلقها کوتاه بیاید و آنها را بپذیرد، باید بدانید که از نظر من باز هم قدرتهای جهانی جلوی آن را میگیرند و مداخله می کنند، زیرا که میخواهند خواستههای خودشان تامین بشود. آیا این باید ما را ناامید کند؟ نه. ما اگر آماده باشیم نمیگذاریم کلیت آینده به دلخواه آنها ورق بخورد.
آمادگی بسیار مهم است و کُردستان پاشنه آشیل دولتهای گذشته و آینده ایران خواهد بود. دولت آینده ایران هم مانند گذشته قصد میکند تا کُردستان را فتح کند. چرا کە همیشە دولت های نوتاسیس ایران ابتدا بە کوردستان تاختەاند و بعد از فتح کوردستان توانستەاند سایر نقاط را هم بە سلطە خود دربیاورند. تاریخ بە وضوح این گواهی را میدهد بویژە قرن اخیر. ملک الشعرای بهار در کتاب تاریخ احزاب می گوید شکست سمکو در کُردستان برای رضا شاه اقتدار فراهم کرد.به همین دلیل بود که رضاشاه جنبش سمکو در شمال کُردستان ایران و بعد جنبش خوزستان و سایر نقاط را سرکوب می کند. محمد رضا شاە هم بە جمهوری کوردستان تاخت و آن را سرکوب کرد. همینطور بود که جمهوری اسلامی هم به کُردستان حمله نظامی کرد. پس باید بدانیم که در آینده هم این اتفاق میافتد. اگر ناآرامی پیش بیاید کُردها باید آماده باشند تا بتوانند در برابر هجوم مرکز ایستادگی کنند.
روژاوا استراتژی: بسیاری از نیروهای سیاسی چپ ایرانی همچنان وجود مساله کرد و ستم ملی در ایران را انکار میکنند. در صورت عدم امکان همکاری با نیروهای داخلی، برنامه پژاک برای عدم بازتولید این تضادها در سطح سراسری و بینالمللی چیست؟ استراتژی پژاک برای عدم بازتولید روابط روژاوا–اپوزیسیون سوری در سطح ایران چیست؟
اَهوَن چیاکو: برای فهم پیوند چپ ایرانی با شوونیسم میبایست کمی به زمینه تاریخی آن نگاه کنیم. از زمان ورود مدرنیته و چپ به ایران از طریق آذربایجان، ما شاهد دو رویکرد کلی به رابطه چپ و ستم ملی هستیم. یکی دیدگاه آوتیس سلطانزاده که ایران را نه یک ملت یکپارچه و واحد بلکه مجموعهای از ملتها می دید، اما نگاه عینی و دقیقی به روابط اجتماعی-طبقاتی نداشت. و در طرف مقابل جریانی به رهبری حیدرخان عمواوغلی که با وجود فهم ابژکتیوی که از روابط سیاسی-اجتماعی در ایران داشت منکر تنوع ملی بود. با به حاشیه رفتن و حذف سلطانزاده خط سیاسی او هم به حاشیه رفت. بعدها در زمان رضاشاه تهران تبدیل به مرکز چپ شد و درک شوونیستی از ایران که ریشه در خراسان داشت به تهران منتقل شد و به خوبی این گرایش را در آراء چهرههای شاخصی همچون تقی ارانی میتوان مشاهده کرد. این جریان بعدها در مجموعه چپ ایران دست بالا را گرفت و با وجود اشاراتی به موضوع ستم ملی و مسأله کرد در آراء کسانی همچون بیژن جزنی، با تلاشی جدی برای تحلیل نظام مند مساله ستم ملی روبه رو نیستیم. این در حالی است که علیرغم غلبه جریانات شوونیستی بر چپ ترکیه، تلاشهای جدی نظری و سیاسی چندی در میان چپ انقلابی ترکیه و از سوی شخصیتهایی همچون ابراهیم کاپاکایا، دنیز گزمیش و ماهر چایان به منظور تحلیل ستم علیه کُردها و در حمایت از مبارزات آنها صورت گرفت.
پس از انقلاب هم به ندرت شاهد مواضع جدی و اصولی در قبال یورش نیروهای هوادار خمینی به کردستان هستیم و، در مجموع، اغلب گروههای چپ مذهبی و غیرمذهبی کُردها را بیشتر از حکومت ملامت کردهاند. حزب کمونیست ایران هم در نتیجه واقعیت و خواستی اجتماعی تشکیل نشد. بلکه ترکیبی از عدم اعتماد به نفس سران کومله و بیخانمانی و آوارگی تعدادی از گروهها و شخصیتهای چپ ایرانی منجر به تشکیل این حزب شد، وگرنه چنین تشکیلاتی میتوانست ومیبایست پیش از آن تشکیل میشد. کاری به این ندارم که آیا منصور حکمت و دوستانش با صداقت سیاسی وارد حزب شدند یا خیر، اما نوع نگاه آنها ضربهای جدی به جنبش کُردی و مشخصا جنبش چپ کُردی وارد کرد.
ما در پژاک در درجه اول با ستم جنسیتی و مردسالاری مبارزه می کنیم، چرا که این نوع ستم قدیمیترین شکل ستم در تاریخ است. ستم طبقاتی هم به نسبت ستم ملی جایگاه بنیادینی دارد، بدین جهت که دسترنج زحمات یک جامعه توسط طبقه حاکم به یغما می رود. اما نباید از یاد ببریم که یکی از راههای اصلی اعمال ستم طبقاتی از طریق غارت منابع ملتهای فرودست به اسم ملت برتر است، و به همین دلیل است که ملتی که هویتش انکار شده و ثروت و دسترنجش به غارت رفته است این حق را دارد که برای رسیدن به جایگاهی برابر مبارزه کند. از همین رو مبارزه ملی در حقیقت مبارزه ای طبقاتی است. به علاوه، حتی ملتی که از رفاه نسبی هم برخوردار باشد اما حق پاسداری از فرهنگ خود و صحبت و آموزش به زبان خود، و امکان خودگردانی به شیوه ای که خود می پسندد را نداشته باشد، چنین ملتی در وضعیت بردگی است و محق است که علیه این وضعیت بشورد. در چنین وضعیتی انکار مساله ستم ملی حماقتی بیش نیست که هر کسی هم مرتکب آن شود چپ نباید در چنین دامی بیفتد. خلقهای ایران هم باید بدانند که با مفاهیم و آموزههای مدرنیته لیبرالی و سرمایه داری نمیتوانند به حقوق خود دست یابند، و این هدف جز با برنامهای سوسیالیستی محقق نمیشود. ما تجربه اقلیم کردستان عراق را داریم که علیرغم جانفشانیهای فراوانی که در راه آن شد منجر به نظامی برای رهایی و آزادی کُردها نشده است. به همین دلیل ما تلاش میکنیم که با نیروهای چپ غیرکُرد در ایران برای مبارزه با شوونیسم همکاری کنیم. ما ظرفیت زیادی مشخصا در نسل جوان میبینیم و سعی میکنیم که جریانات چپی که حتی منتقدشان هستیم را به هم نزدیک کنیم، زیرا براین باوریم که با نیروهای چپ راحتتر به تفاهم خواهیم رسید. این برنامه را هم از طریق حضورمان در “پلاتفرم دموکراتیک ایران” پیگیری میکنیم که مبتنی بر نظریه کنفدرالیسم دموکراتیک است و در آن “ملت دموکراتیک” و “سوسیالیسم دموکراتیک” به هم پیوند میخورند. به باور ما این مفاهیم هم قابلیت حل مساله ستم ملی و هم توانایی چاره اندیشی برای مسائل اجتماعی و اقتصادی را دارند. اینها صرفا شعار نیستند و ما تجربیات عملی اجرای چنین ایدههایی در باکور (شمال کُردستان در ترکیه) و روژاوا را داریم که علیرغم تحمل فشارهای سنگین به حیات خود ادامه میدهند.
مسأله دیگری که باید بدان توجه کرد موضوع گرایش به راست و امپریالیسم در میان خلقهای ایران است که حتی نظیر آن در جامعه کُردستان هم مشاهده میشود. این مسأله موجب پیدایش تنشها و در مواردی تعارضهای جدی در روابط این خلقها شده است. به طور مثال در مجاورت مناطقی از روژههلات جوامع تُرک آذری وجود دارند. ما معتقدیم که نه ایدئولوژی فاشیستیای که دولتهای ترکیه و آذربایجان تبلیغ میکنند، نه رویکرد شوونیستی که دولت ایران با اتکا به اشتراکات مذهبی (شیعی) در میان آذریها ترویج میکند، و تبلیغات فرقهگرایانه برخی جریانات کُردی توانایی حل تضادهای خلق شده بین ملتهای کُرد و تُرک-آذری را دارد. برای حل این مساله ما ایده “ملت دمکراتیک” را پیشنهاد میدهیم، که بر خود-سازماندهی در عین خودمختاری خلقها و همراه با حفظ حلقههای ارتباطی آنها تاکید میکند. بدین صورت میتوان از تعمیق گرایشهای راست و شوونیستی در اپوزیسیون ایرانی و سربرآوردن دوباره دولتی مرکزی با چنین خصوصیاتی جلوگیری کرد.
این مصاحبە با رفیق اهون چیاکو قبلا در سایت رۆژئاوا استراتژی منتشر شدەاست. بە دلیل اهمیت آن اینجا بازنشر میشود.