تحولات سیاسی ایران، از شهریور ١٣٢٠ تا بهمن ١٣٥٧

این متن برگرفتە از قسمت سی و یکم برنامە ڕێگا و ڕیباز (راه و روش) میباشد. این برنامە برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین درروزهای پنجشنبە بە زبان کوردی ازطریق صفحە فیسبوکی وکانال یوتیوب ڕێگا و ڕێباز پخش میشد.

 موضوع آموزشی این برنامە: تحولات سیاسی ایران، از شهریور ١٣٢٠ تا بهمن ١٣٥٧میباشد، کە درتاریخ بیست و پنجم فوریە ٢٠٢١ توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.

باید گفت کە شهریور ١٣٢٠ و بهمن ١٣٥٧ دو رویداد مهم در عرصەی سیاست نوین ایران میباشند. اما قبل از ورود بە این مهم، خالی از لطف نیست یادآور شویم کە تا قبل از تشکیل دولت ــ ملت ایرانی در ایران تاریخ هجری قمری مبنا بود. اما متعاقبا از سوی دولت – ملت ایران و بە فرمان رضا شاە مبنای تاریخی از هجری قمری بە هجری شمسی تغییر یافت، و این بە نوبە خود تغییر ماههای سال از عربی بە فارسی را بە همراە آورد. این در حالی بود کە از زمان سر کار آمدن اسلام در ایران تا دوران پایانی قاجار تاریخ قمری مبنا قرار دادە میشد. در واقع سیستم دولت- ملت ایران با چنین تغییراتی میخواست پایەهای یک دولت مرکزی و مستقل از تاریخ اسلامی عربی را بنیاد نهد و بە زعم خود تاثیرات عربی را بر زبان و فرهنگ فارسی بزداید.

حال باید پرسید شهریور ١٣٢٠ چرا مهم است و بایستی ما آنرا مورد بحث قرار دهیم؟  ما میدانیم کە در جنگ جهانی دوم هیتلر موضوع نژاد آریایی را بعنوان نژاد برتر مطرح کرد.  در واقع این زمانی بود کە پیشتر ناسیونالیسم ایرانی نجیب بودن نژاد آریایی بر محور ایرانی ــ فارسی را مطرح کردە بود و این ادعای هیتلر موجب عمیقتر گشتن توهم ناسیونالیسم ایرانی ـ فارسی و همذاتپنداریش با نازیسم گشت.

در نتیجە دولت ایرانی بە سرکردگی رضاخان بعنوان جناح شرقی نازیسم و دولت آلمان با سرکردگی آدلف هیتلر بعنوان جناح غربی نازیسم فرورفتە در توهم آریایی برتری با همدیگر بە همکاری و اتحادهای پنهانی و آشکار دست زدند.

با اینکە رضا شاە از سوی انگلیسیها بر سر کار آمدە بود، ولیکن بخاطر توهم نژاد آریایی و قدرت طلبی کە در سر میپروراندو بخاطر اینکە فکر میکرد آلمانی‌ها برندە جنگ خواهند شد، با آنها همسو گشت. بطوری کە بە مستشاران آلمانی اجازە داد کە خاک ایران را برای حفظ منافع خود بکار بگیرند. ناسیونالیستهای ایران تا این حد در توهم فرو رفتند کە هیتلر را رهبر آریاییهای غربی و رضاە شاە را رهبر آریایی‌های شرقی  قلمداد میکردند.

اما برخلاف خوشخیالی‌های رضاخان و پان‌ایرانیست‌ها نازیهای آلمانی در جنگ جهانی دوم شکست خوردند و حاکمیت رضاە شاە با شکست آلمانی‌ها در مقابل نیروهای انگلیس، فرانسە و شوروی پایان یافت. در نتیجە انگلستان مهرەی دست نشاندەی خود یعنی رضاخان را کە تلاشی بر خلاف منافع آنها کردە بود و با آلمانی‌ها متحد شدە بوددر شهریور ١٣٢٠ از قدرت برکنار کرد.

بعد از خلع قدرت رضاە شاە، وی تحت نظر نیروهای بریتانیایی از راە بندرعباس بەوسیلە یک کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیرهٔ موریس منتقل کردند و بالأخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تا زمان مردن بعنوان یک تبعیدی تحت نظر قرار گرفت.

بعد از رضاە شاە، پسر وی محمد رضاە شاە کە مقام ولیعهد را داشت، بر خلاف پدرش کە تنها بعدی سربازی و نظامی داشت و از سواد چندانی هم برخوردار نبود، با اتکا برمیراث پدرش و گذراندن سال‌هایی در سوئیس و آشنایی بیشتر با دنیای غرب در سن ٢٢ سالگی در ٢٥ شهریور ١٣٢٠ همچو پادشاە ایران بر تخت نشست.

   با تشکیل دورە دوم دولت پهلوی بە دلیل وجود خلاءهایی کە در نتیجە جنگ و برکناری رضاخان پیش آمادە بود محمد رضا شاە در سالهای اولیە بیشتر بر تهران و مناطق مرکزی ایران حاکمیت داشت. در آن زمان دو حزب بە نامهای ارادەی ملی و حزب دمکرات کە قوام سلطنە رهبری آنرا بعهدە داست تشکیل شدند.

قوام سلطنە بعنوان یکی از سیاستمداران با تجربەی آن دوران کە هم در دورەی قاجار و هم در دورە رضاە شاە در درون دربار و سیاست ایران دارای نقش بود، توانست بعنوان نخست وزیر سکان دولت را در اختیار بگیرد و محمد رضاە شاە هم همچو پادشاە ایران بر تخت قدرت تکیە بزند. 

خلاء قدرت در همان سالهای اولیە موجب شدە بود کە شمال ایران تحت حاکمیت شوروی و  جنوب ایران نیز تحت حاکمیت انگلیسیها قرار بگیرد. عدم انسجام دولت محمد رضا شاە در اوان حکومتش موجب ایجاد فرصتی برای نیروهای چپ و ملت‌های تحت ستم داخل ایران شدە بود تا برای رسیدن بە حقوق خود دست بە شورشهای بر علیە دولت مرکزی بزنند.

در مناطقی کە شوروی حاکمیت داشت نیروهای چپ حزب تودە را تشکیل دادند. در واقع بعد از اجتماعیون ــ عامیون، حزب عدالت و حزب کمونیست ایران، حزب تودە چهارمین تشكل سازمانیابی چپ در ایران بود. در همین اثنا فرقەی دمکراتیک آذربایجان کە در زیر چطر حزب تودە شکل یافتە بود با ابتکار بعضی از اعضاء خویش مانند سید جعفر پیشەوری کە ارتباطات تاریخی با بلشویک‌ها داشتند، توانستند حکومت دمکراتیک آذربایجان را تشکیل دهند. در همین برهە در کنار حکومت آذربایجان در شرق کوردستان نیز، جمهوری کوردستان در مهاباد با رهبری قاضی محمد تشکیل شد.

همانطور کە پیشتر بە آن اشارە کردیم در مرکز ایران هم بقایای حزب کمونیست ایران کە در سال ١٩٢٠ تشکیل شد و بعدها با قدرتگیری رضاخان فروپاشید و گروە ٥٣ نفرەکە در زمان رضاە شاە سعی می‌کردند فعالیت‌های پنهانی را انجام دهند اما لو رفتند، دستگیرشدند و در نتیجە قانون ضد کمونیستی رضا شاە کە بە قانون سیاە شهرت دارد عدەایی از آنها از جملە تقی ایرانی اعدام شدە بودند، در این خلاء پیش آمدە اقدام بە تشکیل حزبی تحت عنوان حزب تودە نمودند.

در این گیر و دار دولت قوام السلطنە با پیشبرد تاکتیک‌ها و ایجاد روابط دیپلماتیک با دولت شوروی و دادن امتیازاتی از جملە نفت شمال، منوط بە سلب حمایت شوروی از کوردستان و آذربایجان، همچنین با توسل بە خشونت و مداخلە ارتش بە حکومتهای نوتاسیس آزربایجان و کوردستان در سال ١٣٢٤ حملە کرد و بە حکمرانی آنها پایان داد.

بعد از سرکوب جنبش ملتهای تحت ستم دولت ــ ملت ایرانی، بخصوص کوردستان و آذربایجان، سرکوب نیروهای چپ و دمکراتیک، بویژە حزب تودە نیز در برنامە و دستور کار دولت قرار گرفت.

در خلال همان سالها سوءقصدی بە شاە میشود کە از آن زمان تا بە امروز همە تحلیلگران آنرا همچون یک سناریو ساختە شدە خود دولت پهلوی میدانند تا با دست آویزی بە آن بەسرکوب آزادیخواهان و بویژە فعالین حزب تودە بپردازند. مسئلە بە این شیوە میباشد کەشخصی بە نام ناصر فخرآرا بە جان محمد رضاە شاە سوءقصد میکند و این سوءقصد بهانەایی میشود کە دولت بە سرکوب قاطعانەی حزب تودە دست بزند. در نتیجە آن نیز در سال ١٣٢٧ حزب تودە از سوی دولت منحلە اعلام شد.

در واقع از آن زمان بە بعد حزب تودە فعالیت‌های خود را بە صورت پنهانی ادامە می‌داد و در طول این مدت و در حین انجام فعالیت‌های پنهانی عدەایی از اعضای آن لو رفتە، دستگیر و حتی برخی نیز اعدام شدند.

 باید گفت: زمانی کە دولت با شدیدترین شیوە بە سرکوب جنبش‌های کوردستان و آذربایجان می‌پرداخت، حزب تودە کە ضدیت آشکارا و چندانی با سلطنت شاە نداشت در مقابل سرکوب جنبشهای کوردستان و آذربایجان سکوت اختیار کردە بود. حتی میتوان گفت در چارچوب پشتیبانی حزب تودە از بخشیدن امتیاز نفت دریای خزر بە شوروی در قبال سلب حمایت از آذربایجان و کوردستان بطور تلویحی از این سرکوب‌ها حمایت می‌کرد. دست بر قضا در نهایت مراتب نوبت بە سرکوب خود او هم رسید.

 حزب تودە با اینکە یک حزب چپ بود اما نتوانستە بود کە از قالب پان ایرانیستی خود را رها کند. همچنین کاملا بە شوروی وابستە بود و بیشتر از منافع ملیت‌های تحت ستم ایران و کل جامعە ایران حفظ و تامین منافع شوروی برایش در اولویت بود.

رهبران حزب تودە فکر میکردند با پیشگرفتن این نوع سیاست‌ها میتوانند تاثیرشان را بر جو سیاسی ایران ارتقاء دهند. اما آنچە کە بر خلاف پیشبینی توهم برانگیز رهبران حزب تودە رقم خورد، قدرتگرایی و تمرکزگرایی دولت ــ ملت ایرانی بە آنها هم رحم نکرد و بعد از سرکوب جنبشهای کوردستان و آذربایجان مورد حملەی دولت قرار گرفتند و همانطور کە ذکر شد در سال ١٣٢٧ حزب آنها (حزب تودە) منحلە اعلام گردید.

میدانیم کە نتیجە جنگ جهانی دوم تغییر و تحولات نوینی را در ساختار سرمایە جهانی و نیروهای امپریالیسم صورت داد. بطوری کە بعد از جنگ جهانی دوم قدرت انگلستان همچو یک نیروی راس سرمایە جهانی بتدریج کاستە میشد و این آمریکاست کە بعنوان یک ابر قدرت بر صدر سرمایە جهانی می‌نشیند.

در واقع در سیر فرایند این تحولات آمریکا همچو نیرو و ابرقدرت سر برآوردە سرمایداری جهانی بعد از جنگ، جهت تضعیف هر چە بیشتر قدرت انگلستان در جهان، خاورمیانە و ایران دست بە تاکتیکهای نوینی میزند. برای نمونە در ایران بە پشتیبانی از  نهضت ملی بە رهبری دکتر مصدق میپردازد کە یکی از اهدافش ملی کردن نفت ایران بود. چرا کە تا پیروزی این نهضت، نفت ایران تحت انحصار انگلستان قرار داشت.

در همین راستا آمریکا برای رسیدن بە اهداف خود در سال ١٣٣١ با طرح ریزی کودتایی قوام السلطنە را از قدرت برکنار و دکتر مصدق را جایگزین وی کردبە نوعی دیگر میتوان گفت: قبل از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢بر علیە دولت مصدق، دولت قوام السلطنە طی کودتای بە نفع مصدق ساقط گشت و خود مصدق توسط کودتایی تحت حمایت آمریکا بر مسند قدرت رسید.

با روی کار آمدن دولت مصدق در سال ١٣٣٢ و تحت حمایت آمریکا، نفت ایران ملی شد و از زیر انحصار انگلیس درآمد. در آن زمان هنوز آمریکا همچو یک دولت استعمارگر و  امپریالیسم نسبت بە فرانسە و انگلیس شناختە نمیشد. حتی بعد از بیانیە ویلسون کە از اسقلال کشورهای تحت استعمار حمایت کردە بود، آمریکا ژست ضد استعماری میگرفت. این هم در بسیاری از رهبران ملی کشورهای مستعمرە و نیمە مستعمرە موجب ایجاد توهم و سادەاندیشی نسبت بە آمریکا گشتە بود.

مصدق نیز دچار چنین توهمی شدە بود و بر این باور بود کە آمریکایها مانند انگلیس بر سر راە او ایجاد ممانعت نخواهند کرد و وی میتواند بسهولت برنامەهای ملی‌گرایانە خویش را بە پیش برد. در حقیقت مصدق یک ناسیونالیست ایرانی بود کە فکر میکرد با کوتاە شدن دست انگلیس میتوان استقلال ایران را حفظ کرد. اما بر خلاف خوشباوری‌های مصدق، آمریکا از وی تنها برای ضعیف کردن دست انگلیسیها و شوروی در راستای منافع خود استفادە ابزاری کردە بود.

در واقع با بالا گرفتن جنگ سرد بین آمریکا و شوروی و گسترش دوبارە فعالیتهای حزب تودە کە در کودتای ١٣٣١ بر ضد قوام السلطنە با مصدق همراە شدە بودند آمریکا را نگران کردە بود. همکاری حزب تودە با مصدق در کودتای ١٣٣١ علیە دولت قوام موجب شدە بود بعد از سرکوب این حزب در سال ١٣٢٧ بار دیگر این حزب وابستە بە شوروی پابگیرد. از طرفی دیگر ناسازگاری برنامە و تفکرات ملی گرایانەی مصدق با اهداف و منافع آمریکا، موجب شدند کە آمریکا برای حفظ منافع خویش در صدد انجام کودتایی دیگر بر علیە مصدق براید.

 بە همین دلایل آمریکایها در ٢٨ مرداد ١٣٣٢ با کودتایی از پیش برنامەریزی شدە مصدق را از قدرت برکنار کردند. برکناری مصدق توسط آمریکایها موجب ترس بیشتر محمد رضاە شاە جهت از دست دادن قدرت در صورت تمرد از خواست‌های آمریکا شد. بە همین دلیل بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ محمد رضاە شاە بیشتر از پیش بە امپریالیسم آمریکا وابستە شد. تا جایی کە ایران بمدت چند دهە بعنوان ژاندارم آمریکا در منطقە عمل میکرد.

یکی از نقدهای واردە بر حزب تودە در آن زمان این بود کە حزب تودە در مقابل کودتای ٢٨ مرداد خنثی عملکردە و هیچ واکنشی برای جلوگیری از وقوع کودتا انجام ندادە است. حزب تودە نیز ادعا میکردە کە دولت مصدق بعد از رسیدن بە قدرت در صدد سرکوب حزب تودە بودە است و بە همین دلیل از آنها در مورد موضوعات پنهانکاری میکردە و آنها از امکان وقوع چنین کودتایی اطلاع کافی نداشتەاند تا بتوانند اقدامی صورت دهند.

البتە با قدرت گرفتن محمد رضا شاە بعد از سقوط دولت مصدق اعضای زیادی از حزب تودە، بویژە بعد از افشای شاخە نظامی آن در درون ارتش، افسران زیادی کە عضو مخفی حزب تودە بودند دستگیر و در زندان مورد شکنجە قرار گرفتند و تعدادی از آنها هم اعدام شدند. در این میان میتوان بە اعدام خسرو روزبە بعنوان فرماندە شاخە نظامی حزب تودە اشارە کرد.

باید اشارە کرد کە سرکوب افسران حزب تودە سرآغاز دورەی نوینی از دیکتاتوری محمد رضاە شاە در ایران بود. همچنین لازم بە ذکر است کە  کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ اولین کودتای آمریکائیها در خاورمیانە بود، کودتایی کە سازمان سیاە با استفادە ابزاری از شخصی بنام زاهدی آنرا بە انجام رساند. البتە صحبت از دیکتاتوری محمد رضاە شاە بە هیچ‌وجە بە معنای تایید دمکراتیک بودن مصدق از سوی ما نیست.

در حقیقت مصدق نیز همچو قوام‌السلطنە و محمد رضا شاە شخصیتی بود کە در چهارچوب افکار و امیال شوونیستی و پان‌ایرانیستی،ستراتژی دولت- ملت سرمایداری ایرانی را در زیر نام تک دولت، تک ملت، تک پرچم، تک ماراش و…، بدون دیدن حقوق ملیتها، طبقات و اقشار تحت ستمو زنان دنبال میکرد و میخواست همە چیز را بسوی تکوین دولت ـ ملت ایرانی هدایت کند. با این تفاوت کە ژست‌های دمکراتیک و استقلال‌طلبانە میگرفت و خود را شخصیتی دمکراتیک و ضد امپریالیسم جلوە میداد. وی بویژە نسبت بە حقوق و حق تعین سرنوشت ملت‌ها نظر چندان متفاوتی با محمد رضا شاە و دیگر پان‌ایرانیست‌ها نداشت.

در بین سالهای ١٣٢٠ تا ١٣٣٢ گروهی تندرو اسلامی در عرصەی سیاست ایران بە نام فدائیان اسلام کە شیعەی تندرو بودند با رهبری شخصی بە نام نواب صفوی ظاهر شدە،  دست بە مخالفت با شاە زدند و بە ترور و ایجاد رعب و وحشت ‌پرداختند. در طی این اقدامات بە ترور کسانی همچو احمد کسروی کە یک روشنفکر پان‌ایرانیست و حسن علی منصور کە نخست وزیر وقت ایران بود دست زدند. آنها بر این عقیدە بودند کە تمام امورات کشور باید در دست اسلام ــ شیعی باشد و مذهبیان خود حکومت را در دست بگیرند. البتە بعدها نواب صفوی دستگیر و توسط دولت پهلوی اعدام شد و انسجام گروە تا حدودی بە هم ریخت.

 باید گفت کە خمینی و نزدیکان وی ادامە دهندەی راە فدائیان اسلام بودند. این جریان اسلام ــ شیعە در حقیقت الگوبرداری بود از جریان جهانی اسلام ــ سنی کە در سال ١٣٠٧ هجری شمسیتحت نام اخوان‌مسلمین با رهبری حسن بناە بە منصە ظهور رسیدە بود. اخوان‌المسلمین کە در دهە ٣٠ قرن بیستم میلادی ظاهر شدە بود، در دهەی ٥٠ با رهبری کسانی همچو  سید قطب و دکتر یوسف قرزاوی بە نیرویی موثر تبدیل شد. بدلیل اینکە اخوان‌المسلمین  اسلام ــ سنی را مبنا قرار میداد و هدف آن کسب قدرت سیاسی بود درنتیجە برای اسلام شیعە تهدید قلمداد میشد و این نیز لزوم تشکیل تشکلی مشابە را برای اسلام ــ شیعە ضروری میگردانید.

در میان این دو رهبر برجستە اخوان‌المسلمین در این برهە دکتر یوسف قرزاوی شخصیتی معتدل و سید قطب شخصیتی رادیکال داشتند. در واقع امروزە هم در اخوان المسلمین هردو ویژگی بارز هستند و طبق مقتضیات زمان یکی از این ویژگی‌ها بیشتر بر اعمال سیاسی این جریان اسلامی میچربد. لازم بە ذکر است کە سید قطب بعدها دستگیر شد و  بعد از سالها زندانی بودن در اوت ١٩٦٦ در مصر اعدام شد. در هر صورت باید گفت کە از دهەی ٥٠ میلادی بە بعد گروهای اسلام سیاسی شکوفاە شدند و در هر دو جبهەی شیعە و سنی در خاورمیانە بە سازماندهی خود میپرداختند.

مورد دیگری کە لازم است بە آن اشارە شود تشکیل ساواک (سازمان اطلاعات و امنیت کشور) در اسفند ١٣٣٥ با همکاری مستشاران آمریکایی و سرپرستی شاپور جی فرزند سر رپرتر اردشیر جی میباشد کە در بحث ‌های قبلی بە نقش او (اردشیر جی) اشارە کردیم. همان کسی کە در دربار قاجار ملیگرایی ایرانی را تدوین و گسترش داد. پسر همان شخص یعنی شاپور کە تحصیلکردەی آمریکا  و مامور( سی ای ای ) بود، بعد از بازگشت از آمریکا با همکاری سپهبد فردوست کە در این رابطە او (فردوست) کتابی هم نشر کردە است و از دوستان دوران جوانی محمد رضاە شاە بود، سازمان ساواک را تاسیس کردند.

قابل ذکر میباشد کە فردوست طی دوران تحصیل محمد رضا شاە در سوئیس همراە او بودە است. در واقع توسط رضا شاە بعنوان همراە و همدم پسرش (محمد رضا شاە) فرستادە میشود. ساواک همچو سازمانی سرکوبگر و شکنجە‌گر تا بهمن ١٣٥٧ یکی از ستون‌های اساسی دولت مستبد دولت پهلوی بود. در همین دوران ارتش جاویدان بار دیگر در فرمی نوین و مدرن جهت وظیفە حفاضت از شاە سازماندهی شد.

از سویی دیگر دهەی ٦٠ میلادی، دورەایی  نوین را در وضعیت جهانی رقم میزد. استعمار کلاسیک بە سرکردگی بریتانیا و فرانسە جای خود را بە استعمار نو بە رهبری آمریکا میداد و روز بە روز بیشتر آمریکا قدرت راس هرم سرمایە جهانی را قبضە میکرد. تاثیرات آن نیز بر منطقە خاورمیانە نمایانتر میشد.

در آن زمان کانال سوئز از سوی جمال عبدالناصر  رئیس‌جمهور مصر کە همچو مصدق خود را چهرەایی ملی و ضد استعمار نشان میداد ملی گردید و دست انگلیس بر آن کوتاەتر شد. در چین انقلاب ١٩٤٩ بە رهبری مائو تسەدونگ و با حمایت شوروی رخ داد. در روسیە خروشچوف بروی کار آمد و در بسیاری از زمینەها با رفرم در نظام استالینی بە شوروی تحولی تازە بخشید. در عراق عبدلکریم قاسم با کودتایی ملک عراقکە دست نشاندە انگلیس بود را در  ۲ مە ۱۹٥٨ از قدرت برکنار کرد و خود قدرت را بە دست گرفت.

در اینجا مروری کوتاە بر  رخدادهای قبل از ١٣٤٠ برای درک بیشتر وضعیت جهان و ایران در دهە ٤٠ و ٥٠ شمسی خالی از لطف نخواهد بود. ابتدا باید گفت سرکوب‌های دوران رضاخان در برابر جنبش‌های ملی ملیت‌های تحت ستم و پاکسازی نیروهای چپ، دمکرات و سوسیالیست همچو برخورد با گروە ٥٣ نفرە و اعدام افراد برجستە این گروە مانند تقی ارانی ضربە مهلک بر مبارزات ملی ملت‌های تحت ستم و مبارزات اجتماعی آنها وارد آوردە و آن را دچار بی رمقی کردە بود.

شهریور ١٣٢٠ فرستی را ایجاد کرد. اما با سرکوب جنبش آذربایجان و کوردستان و فعالین چپ و دمکرات در حزب تودە، منحلە اعلام کردن آن (حزب تودە) در سال ١٣٢٧ بار دیگر سرکوب‌های دوران رضاخان اینبار توسط محمد رضا شاە بە مبارزات ملیت‌های تحت ستم با شدت بیشتر اعمال شد.

  تاسیس دو حزب ارادەی ملی و دمکرات کاملا پان‌ایرانیست در اویل ١٣٢٠ و مسدود کردن منافذ فعالیت برای دیگر نیروها از پیش ضمینە را برای دیکتاتوری و سرکوب جدید مهیا کردە بود. دولت احمد قوام‌السلطنە در سال ١٣٣١ با کودتا پایان یافت و دولت مصدق تشکیل شد. مصدق جبهە ملی را تاسیس کرد و نفت ایران برای اولین بار در دوران وی ملی گشت.

رویداد کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ از سوی آمریکائیها و برکناری مصدق بە وقوع پیوست. همانطور کە پیشتر اشارە شد، بعد از جنگ جهانی دوم آمریکا همچو یک ابر قدرت نوین در جهان ظاهر شد و ایران یکی از آن کشورهایی بود کە تاثیر زیادی از این جابجای قدرت در راس هرم سرمایە جهانی، شامل حالش شد.

گوردن هاون در تابستان ١٣٢٢ کە در آن زمان وزیر امور خارجە آمریکا بود، نامەایی بە فرانکلین دیلانو روزفلت رئیس جمهور وقت آمریکا نوشت و در آن بە نحوە دستیابیی آمریکا بە منافع خویش در ایران بە صورت دقیق پرداختە بود، با تاکید بر اینکەآمریکا بایستی برای کم کردن سلطەی انگلستان و شوروی در ایران تلاش جدی بکند.

بعد از روزولت با بە سر کار آمدن هری اس. ترومن آمریکا بیشتر از گذشتە بر ایران چشم دوخت. بعد از ترومن نیز دوایتدیوید آیزنهاور رئیس جمهور وقت آمریکا شد. در دوران آیزنهاور آمریکاییها کە پیروز جنگ جهانی دوم بودند طرحی را تحت عنوان دکترین آیزنهاور تدوین کردند کە بر مبنای آن در صدد بودند با پیشبرد برنامەهایی تاثیر کشورهای فرانسە، ایتالیا، انگلستان، شوروی، ژاپن، آلمان و… را در جهان و مناطق مختلف آن از جملە خاورمیانە و ایران کمتر کنند تا سلطە بلامنازع خود را بر جهان بگسترانند.

در واقع بعد از جنگ جهانی دوم دیگر آیزنهاور بطور مستقیم در امورات اداری ایران، منطقە و جهان دخالت می‌کرد و آمریکا بە قدر قدرت جهان تبدیل شدە بود. شوروی دیگر هم پیمان آمریکا بر علیە فاشیسم نبود و بە رقیب جهانی تبدیل شدە بود. همچنین شوروی با وجود اینکە فاشیسم را شکست دادە بود، ولیکن ضربات زیادی متحمل شدە بود و میبایست بخشی از توان خود را صرف آبادانی ویرانیهای جنگ کند.

اروپا نیز ضربات زیادی را متحمل شدە بود و آمریکا در چارچوب طرح مارشال وامهای زیادی را بە اروپایی‌ها دادە بود و اروپای بعد از جنگ جهانی دوم کاملا مغلوب آمریکا شدە بود. ولی آمریکا بدلیل دوردستی از جنگ نە تنها هیچ ویرانی و تخریبی را در نتیجە جنگ متحمل نشدە بود، نیروی زیادی را در نتیجە این جنگ کسب کردە بود. یعنی در حالی کە اروپا و شوروی نیروی خود را صرف درگیری جنگ میکردند و ناچارا بسیاری از مراکز تولید سرمایە و دانش خود را تعطیل کردە بودند، آمریکا با آرامش کامل در داخل در حال تولید ثروت و انباشت هرچە بیشتر سرمایە و کسب دستاوردهای علمی و تکنولوژیک بود. همچنین در سطح جهانی نیز در حال نفوذ هرچە بیشتر قدرت اقتصادی، سیاسی و نظامی خود بود.

یکی از مفاد دکترین آیزنهاور کشیدن دیواری محکم و آهنین بە دور شوروی بود تا انقلاب بلشویکی گسترش نیابد. بنوعی میتوان از آن بعنوان آغاز جنگ سرد آمریکا با شوروی یاد کرد. در این پروژە آمریکا با فشار بر کشورهای همسایە شوروی کە با آن (شوروی) روابط داشتند، آنها را وادار بە قطع رابطە با اتحاد جماهیر شوروی می‌کرد.

در واقع شاە و دولت وقت ایران از اولین کسان و دولتهایی بودند کە بسیاری از مفاد دکترین آیزنهار را پذیرفتند و در برابر آن سر خم کردند. همزمان با آن  جبهە ملی دوم تشکیل میگردد و بە مخالفت با سیاست‌های شاە میپردازد. آیت اللە بروجردی و کاشانی از شخصیتهای معروف این دورە بودند کە هم با شاە مراودە داشتند هم با نیروهای جبهە ملی دوم.

در دهە ١٣٤٠ آمریکا بە این نتیجە رسیدە بود کە اگر دیکتاتوری شاە و دولت وقت ایران را  از سویی تقویت و از سویی دیگر ناچار بە تعدیل و رفرم نکند، احتمال گسترش جبهە چپ و نفوذ بیشتر شوروی در ایران اجتناب‌ناپذیر است. ترس از گسترش جبهە چپ در ایران موجب آن شد کە آیزنهاور شخصا بە ایران سفر کند. این سفر بە هدف متقاعد کردن شاە بە لزوم رفرمیزەکردن سیستم سیاسی و اقتصادی ایران بود تا مانعی شود بر سر راە گسترش ایدهای سوسیالیستی و کمونیستی در ایران.

بعد از آیزنهاور، جان اف. کندی از حزب دمکرات جایگزین ریاست جمهوری وی شد. کندی هم با دنبالە کردن لزوم رفرمیزەکردن ایران فشارهای بیشتری بر شاە وارد کرد تا با یک رفرم سیاسی، اقتصادی  و اجتماعی از هرگونە انقلاب سوسیالیستی در ایران جلوگیری کند. بە همین دلیل محمد رضا شاە در سال ١٣٤٢ با ارائە طرحی کە خود از آن بعنوان انقلاب سفید نام میبرد، تغییراتی در ساختار سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران ایجاد کرد.

این اقدام یک سلسله تغییرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعیشامل اصولی نوزده‌گانه است که محمدرضا پهلوی با یاری نخست وزیران وقت علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا سعی میورزد کە بە آنها تحقق ببخشد.

 انقلاب سفید در مرحلهٔ نخست، پیشنهادی شامل شش اصل بود که محمدرضا شاه در کنگرهٔ ملی کشاورزان در تهران در تاریخ ۲۱ دی ۱۳۴۱ خبر اصلاحات و همه‌پرسی را برای پذیرشیا رد آن به کشاورزان و عموم مردم ارائه داد. پس از آن در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ در یک همه‌پرسی نمایشی، به اصلاحات رأی مثبت دادە شد. شاه این اصلاحات را انقلاب سفید نامید زیرا بە زعم او انقلابی مسالمت‌آمیز و بدون خون‌ریزی بود.

از مفاد مهم بە اصطلاح انقلاب سفید میتوان بە اصلاحات ارضی، آزادیهای سیاسی اما با محدودیتهای قانونی بە منظور جلوگیری از ترقی چپ، حذف محدودیت دینی و عقایدی در انتخابات محلی و مجلس،تلاش برای  لیبرالیستی کردن ساختار اقتصادی و بخشیدنامتیازاتی در  خصوص حقوق زنان اشارە کرد.

 این مفاد بعد از اعلام، با مخالفت چپها و مذهبیون روبرو شد. مذهبیون مخالف اختیاراتی بودند کە این طرح بە زنان میداد و آن را یک عملکرد متضاد با باورهای اسلامی و فرهنگی ایران قلمداد میکردند. از سوی دیگر  مخالفت آنها با اصلاحات ارضی بود. چرا کە آخوندها همچو نزدیکان مالکان آن را با منافع خود متضاد میدانستند. در واقع در طول تاریخ مالکان و آخوندها دارای یک همسویی بودەاند. مالکان آخوندها را تامین مالی میکردند و آخوندها هم در درون جامعە بە حاکمیت مالکان مشروعیت میبخشیدند و شرایط روانی و اجتماعی جامعە را برای قبول اتوریتە آنها مهیا میکردند.آنها فکر میکردند کە طرح اصلاحات ارضی این تعادل و بستر تاریخی ر ا فرو می ریخت. بدون تردید مذهبیون برای طرح مخالفت خود بە آموزهای دینی و جو حاکم خرافی و مذهبی بر جامعە اتکا میکردند.

چپ‌ها نیز این رفرم را یک سناریوی طراحی شدە جهت بازدارندگی انقلاب سوسیالیستی در ایران بر علیە دیکتاتوری شاە، سرمایداری جهانی و امپریالیسم آمریکا بر می‌شمردند. در نتیجە در ١٥ خرداد ١٣٤٢ اعتراضات و تظاهرات‌های گستردەایی بر ضد این اقدام محمد رضا شاە راەاندازی شدند. در بطن این اعتراضات آخوندی بنام خمینی مطرح گردید.

خمینی بعنوان یکی از مخالفان شاە و کسی کە در سازماندهی این تظاهرات نقش داشتە است، توسط نیروهای ساواک دستگیر میشود. در آن زمان حکم اعدام برای وی صادر میشود. اما آیت اللە شریعمداری در آن زمان بعنوان یکی از مراجع شیعە با تائید آیت اللە بودن خمینی مانع اجرایی شدن حکم اعدام وی میشود. زیرا طبق قوانین دولت اجرای حکم اعدام شامل آخوندهایی کە بە مرتبە آیت اللە رسیدە بودند، نمی‌شد. ولو اگر جرم سنگینی هم مرتکب شدە باشند.

هرچند خمینی از اعدام نجات یافت، اما وی را ابتدا بە نجف (عراق)، بعدا بە ترکیە و در آنجا هم بە فرانسە تبعید کردند. یکی از دلایل اصلی بیم دولت پهلوی از خمینی فتوای وی مبنی بر لزوم بە قدرت رسیدن حکومت اسلامی و ولایت فقیە بطور مستقیم بود. بە این معنی اگر تا آنزمان مذهبی ‌ها و مشخصا آخوندها شرکت غیر مستقیم را در قدرت داشتند، طبق نظریە خمینی از این پس باید خود سکان قدرت را در دست بگیرند. یعنی خمینی بر خلاف مراجعی از قبیل بروجردی کە بە نحوی در راستای مصالح شاە و دولت فتوا میدادند، وی خواستار سرنگونی سیستم شاهنشاهی و بە قدرت رسیدن اسلام شیعە و در دست گرفتن تمام امورات قدرت توسط مزهبیون شیعە در ایران بود.

در این برهە و در درون دهە ٤٠ هجری شمسی حزب تودە کە در دو دهە گذشتە (دهە ٢٠ و ٣٠ هجری شمسی) رهبری جنبش چپ ایران را بر عهدە داشت، بدلیل عدیدەای از دلایل دچار انحطاط گشتە بود و توان و نفوذ آنچنانی نداشت. جبهەی ملی اول کە در سال ١٣٣٢ با رهبری مصدق پایگزاری شد، بعد از کودتای ٢٨ مرداد انسجام خود را از دست دادە بود. اما در دهەی ٤٠ باری دیگر جبهەی ملی کە بە جبهە ملی دوم شهرت داشت از نو تشکیل شد کە کسانی همچو یداللە صحابی، کریم سنجابی و مهدی بازرگان رهبری آنرا بر عهدە داشتند.

  همزمان در ابتدای دهە ٤٠ در داخل ایران، همچنین در اروپا و آمریکا بسیاری از جوانان حزب تودە شروع بە نقد سیاست‌های محافظەکارنە حزب تودە کردند و بسیاری از دانشجویان ایرانی کە در اروپا و آمریکا مشغول تحصیل و دارای گرایشات مختلف ولی چپگرایانە بودند فدراسیون دانشجویان ایرانی را تشکیل دادند. در درون فدراسیون دانشجویان، از سوی تاکید بر مبارزە علیە دیکتاتوری شاە و امپریالیسم آمریکا میشد، از سوی دیگر میان آنها روز بە روز بیشتر صدای مخالفت با حزب تودە و نقد شوروی بلندتر می‌شد.

از سوی دیگر بدلیل وقوع انقلاب‌های چین و کوبا کە شیوەهای نوین مبارزە را طرح کردە بودند بسیاری از این دانشجویان  تمایل زیادی بە انقلاب این کشورها پیدا کردە بودند. در نتیجە بسیاری از آنها روی خود را از شوروی بسوی چین و کوبا چرخاندند.

سرانجام گروەهایی از حزب تودە جدا شدند. یکی از این گروها تحت نام کمیتەی انقلابی حزب تودە اعلام موجودیت کرد. نقدهای کمیتە انقلابی حزب تودە از حزب تودە این بود کە اولا حزب تودە فعالیت مسلحانە را رد میکند کە خود این امر موجب پاسیڤیسم شدە است. ثانیا حزب تودە بجای داشتن استقلال و ارادە سیاسی، بە مطیع بی چون و چرای شوروی تبدیل شدە است. همچنین دولت شوروی را بە این دلیل کە از خط سوسیالیستی خود دور شدە مورد نقد شدید قرار میدادند و بعنوان سوسیال‌ امپریالیست از آن یاد میکردند کە همە چیز را طبق منافع حزب کمونیست روسیە پیش میبرد.

رهبران کمیتەی انقلابی حزب تودە برای آموزش بە کشورهای چین و کوبا سفر کردند و بعد از دیدن آموزشهایی در این کشورها، بعدها در مناطق قشقایی و شیراز بە یک دستە فعالیتهای محدود دست زدند. ولی متاسفانە در این مورد بە هیج موفقیتی دست نیافتند. بعدها گروهایی دیگر از حزب تودە همچو طوفان جدا شدند کە همان نقدها را از حزب تودە داشتند. جدایی دستە بە دستەی جوانان از حزب تودە بە بهانەی نبود فعالیت مسلحانە موجب شد کە بیشتر بە انقلابهای چین و چریکهای کوبا روی بیاورند. بطوری کە در میان این افراد بحث ضرورت آغاز فعالیت چریکی در ایران آغاز شد. یکی از این دستەها کە خود را در این چهار چوب سازماندهی کرد سازمان چریکهای فدایی خلق بودند کە از اتحاد دو گروە بیژن جزنی و مسعود احمدزادەدر پایان دهەی ٤٠ تشکیل شد.

گروە دیگر اسلامیست‌های چپ متمایل بە انقلاب الجزایر و انقلابی‌های فلسطین بودند. این گروە با تاثیرپذیری از انقلاب الجزایر و انقلابیون فلسطینی، بحث چپ اسلامی را بە میان آوردند. این دستە بر این باور بودند کە تئوریهای عدالت اجتماعی مارکس را قبول داشتە اما ئیدئولوژی و تئوریهای ماتریالیستی و مادەگرایانە مارکس را نمی‌پذیرفتند.آنها اصرار میکردند کە عدالت در اسلام با جامعە سوسیالیستی مورد نظر مارکسیسم در منافات نیست.

این نوع گرایش هم موجب تشکیل گروهای مارکسیست اسلامی و متمایل بە انقلابیون فلسطین و الجزایر شد. بعدها  گروهی از این مارکسیست‌های اسلامی با رهبری شخصی بە اسم محمد حنیف‌نژاد، سازمان مجاهدین خلق ایران را تاسیس کردند. در واقع تشکیل این سازمان و دستجات در نیمە دوم دهە ٤٠ و در دوران دهە ٥٠ دیگر داشت بە تک‌تازیهای پیشتر حزب تودە پایان می‌داد.

 همزمان با تاسیس سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدایی خلق در تهران، در لرستان نیز گروهی با رهبری دکتر هوشنگ اعظمی دست بە مبارزە زدند. همچنین در بلوجستان گروەهای شکل گرفتند کە تاحدودی با سازمان چریکهای فدایی رابطە داشتند. در آذربایجان و سایر نقاط هم گروهایی شکل گرفتند کە بعدها هریک از این گروها در یکی از این سازمانها (مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق) ادغام شدند.

در کوردستان هم بعد از فروپاشی جمهوری کوردستان در مهاباد تا انقلاب ملتهای ایران در زمستان سال ١٣٥٧ فعالیتهایی چپ محور و ملی با فراز و نشیب‌هایی در جریان بودند کە از مهمترین آنها جنبش سالهای ٤٦-٤٧ میباشد. همزمان با جنبش ٤٦ و ٤٧ در  داخل ایران و کوردستان، عدەایی از جوانان کورد کە در آن زمان در دانشگاهای تهران، تبریز و…، مشغول تحصیل بودند، با الهام گرفتن از انقلاب ١٩٦٨ جوانان فرانسە، مبارزات چریکی گروهای ضد امپریالیستی در آمریکای لاتین و مبارزە رهایی‌بخش ملی و تاریخی ملت کورد در صدد آغاز فعالیتهای نوینی در شرق کوردستان برآمدند کە در میان آنها میتوان بە کسانی همچو شهیدان کاک فواد مصطفی سلطانی و محمد حسین کریمی اشارە کرد کە بعدها و در دوران انقلاب خلق‌های ایران و مبارزات ملت کورد در شرق کوردستان بعنوان رهبران کوملە ایفای نقش نمودند.

در واقع تحولات بعد از اصلاحات ١٣٤٢ نشان داد کە این رفرمها نتوانست صدای مخالفان شاە از تمام طیفها همچو مبارزە ملیت‌ها، نیروهای چپ و زنان را خاموش کند. از سویی دیگر در همین برهە در درون مذهبی‌های عضو جبهەی ملی دوم کسانی همچو مهندس مهدی بارزگان از این جبهە جدا شدند و نهضت آزادی را تاسیس کردند کە منش اسلام شیعە لیبرال را بعنوان نقطە مقابل سازمان مجاهدین خلق کە نمایندە اسلام شیعە بە اصطلاح چپ جمع‌گرا بودند را دنبال میکردند.

کسانی همچو شریعتی و چمران نیز با این نهضت (نهضت آزادی) در رابطە بودەاند. در میان این گروەهای اسلامی افراد و گروهای محافظەکاری وجود داشتەاند کە اینان در بین نهضت اسلامی و مجاهدین خلق در تردد و نوسان بودندو هربار بە یکی از این دوشاخە نزدیک میشدند. این گرایشبعدها بە اسلامی‌های مکتبی شهرت یافتند و بە پیروان خمینی تبدیل شدند. نمونەی بارز آنها رفسنجانی و خامنەایی بودند.

کسانی همچو چمران و شریعتی نیز بعضی مواقع با گروهای مکتبی، نهضت آزدی، مجاهدین خلق و گروهای اسلامی شیعە لبنان در مقاطعی بطور همگام با بیشتر از یک گروە و در مقاطعی صرفا با یکی از این گروها در ارتباط بودەاند.

‌ظهور این گفتمان و گروەها بعد از طرح اصلاحات شاە در سال ١٣٤٢نشانگر تدوام مخالفت با سلطەی حاکم و بخصوص دیکتاتوریت شاە بود. این مخالفت و رویارویی‌ها در اوایل دهەی ٥٠ شمسی بە اوج خود رسیدە بود.

در آغاز دهەی ٥٠ چریکهای فدایی با تکیە بر تئوری نظامی مائو تسەدونگ کە باید از طریق کنترل روستاها شهرها را محاصرە کرد و انقلاب را تحقق بخشید شروع بە فعالیت کردند. اولین اقدام آنها عملیات سیاەکل بود کە متاسفانە با شکست مواجە شد. بعدها بطور کامل بە فعالیت چریک شهری روی آوردند.کسانی همچو حمید اشرف نزدیک بە چهار تا پنج سال در این زمینە فعالیت داشتند. بعدها اکثریت آنها در این راە جانباختند. کسانی همچو بیژن جزنی کە در رهبری این گروە قرار داشتند با سناریوسازیهایی از سوی ساواک بە بهانە اقدام فرار از زندان، توسط دولت محمد رضا شاە تیرباران شدند. بسیاری دیگر هم بە شیوەهای گوناگون کوشتە و اعدام شدند. همچنین مسعود احمدزادە نیز بعنوان یکی از رهبران برجستە این سازمان اعدام شد.

در سوی دیگر سازمان مجاهدین خلق در همان اوان دهە ٥٠ شمسی برای اعلام موجودیت و در رقابت با عملیات سیاهکل سازمان چریکهای فیدایی خلق بە چندین عملیات از جملە ترور مستشاران آمریکایی دست زدند. در همین اثنا فکر اقدام بە قطع برق تهران را در حین جشنهای دوهزار و پانصد سالە پادشاهی ایران را در سر می پروراندند کە از انجام آن ناکام ماندند.

در نتیجە افشای برنامە‌های مجاهدین، بسیاری از آنها دستگیر شدند و اعضای زیادی از آنها از جملە رهبر آنها محمد حنفیزادە اعدام شدند و عدەایی دیگر در زیر شکنجە جان باختند. کسانی همچو موسی خیابانی و مسعود رجوی در فراغ شخصیتهای موثرتر سازمان در اوایل انقلاب ١٣٥٧ بعد از آزادشدنشان از زندان رهبری سازمان را بە دست گرفتند.

 در میان مجاهدین خلق در اواسط دهە ٥٠ گروهی با رهبری تقی شهرام از این حزب بە بهانەی اینکە اتکا بەایدیولوژی اسلامی یکی از دلایل ناکامی‌های این سازمان در پیشبرد برنامەهایش بودەاست، سعی بە تغییر خطـ‌ مشی قبلی سازمان نمودند و در صدد برآمدند کە سازمان را کاملا مارکسیستی کنند. این اقدام موجب انشقاق در سازمان شد.

وقوع این اختلافات موجب شد کە در میان اعضاء رهبری اختلاف بە بالاترین حد خود برسد و بسیاری از کادرها و رهبران جناح اسلامگرای مجاهدین خلق بە شیوەهای گوناگون توسط جناح مارکسیست ــ لننیستی تصویە و حتی عدەایی از آنها بطور فجیحی بە قتل برسند. در ادامە جناح مارکسیستی مجاهدین هم دچار اختلافات درونی و انشقاق شد و بعدها بە سازمان پیکار تغییر نام داد. سازمان پیکار در سراسر ایران از جملە شرق کوردستان هم  اعضایی را بە خود جذب کرد.

در این میان و در اوائل دهەی ٥٠ شخصیتی همچو دکتر علی شریعتی نیز بە میدان آمد کە در صدد آن بود تا تفسیر نوینی از اسلام ارائە دهد. وی تشریح میکرد کە اسلام پتانسیل دربرگیرندگی معیارهای انقلابی و علمی را داراست. او بە نوعی خود و اندیشەاش را انقلابی و سوسیالیتی معرفی می‌کرد، خود را چپ قلمداد میکرد و ادعا میکرد کە از منتقدان سیستم سرمایداری و دیکتاتوری است. وی همچنینمعیارهای اسلام سنتی را نقد میکرد. اما مشکل اساسی نظریات وی این بود کە پاد زهر تمام این مشکلات را اسلام شیعە علوی طبق تفاسیر خودش میدانست.

حسینە ارشاد از جملە جاهایی بود کە شریعتی در آنجا بە سخنرانی و تبلیغ و ترویج باورهایش میپرداخت. رفتار منعطف دولت در برابر فعالیت‌های وی موجب آن شدە بود کە از سوی جناحهای چپ مورد انتقاد قرار گیرد و وی را دست نشاندەی ساواک بدانند. آنها بر این باور بودند کە وی از این طریق در صدد آن بودە است کە جوانان را با توسط اموزەهای اسلامی اغفال کند و آنها را از گرایش بە تفکرات چپ و مارکسیستی باز دارد.

در نهایت علی شریعتی طی مهاجرتش در ۲۹ خرداد ۱۳۵۶ بە انگلستان، در حالی که سه هفته از سفرش به آنجا می‌گذشت، در ساوت‌همپتون در سن ٤٣ سالگی در اثر سکتە درگذشت. عدەایی مرگ وی را دسیسەی ساواک با همدستی همسرش میدانند. اما پلیس انگلستان آنموقع علت مرگ را سکتەی قلبی اعلام کردە بود.

علی شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حسینیهٔ ارشاد دفن کنند، اما بدلایل ممانعت دولت جنازەی وی بە دمشق منتقل گردید و در کنار قبر زینبدفن شد. شایان ذکر است کەبعد از مرگ وی هم سازمان مجاهدین خلق و هم مکتبی‌های اسلامی کە جمهوری اسلامی تداوم آنهاست از نام و تفکرات او بە نفع خود استفادە کردند.

مورد دیگر این است کە در آن زمان برای گروەهای چپ، تئوری جهان سوم مائو از مباحث گرم روز بود. مائو بر این باور بود کە شوروی خود بە یک نیروی سوسیال ـــ امپریالیستی مبدل شدە است. طبق این نظریە آمریکا و روسیە علاوە بر تمام اختلافاتشان جهان اول و  اروپا و ژاپن و سایر کشورهای توسعە یافتە جهان دوم را تشکیل میدهند. در برابر این دو جهان کشورهای غیر صنعتی و توسعە نیافتە از جملە چین را کشورهای جهان سوم میخواند. این نظریە بر این باور بود کە باید جهان دوم و سوم با تمام اختلافاتشان در برابر زیادخوهی‌های جهان اول (امریکا و شوروی) با همدیگر در رابطە و همکاری باشند. همچنین در مورد کشورهای توسعە نیافتە بر این اعتقاد بود کە برای رسیدن بە یک زندگی بهتر باید در این کشورها بە تدارک انقلاب پرداخت.

  با توجە بە تئوری مائو و اقتباس از انقلابهای چین، کوبا، آلبانی و… نیروهایی در ایران بە میان آمدند کە بە نیروی خط سوم شهرت یافتند. اطلاق خط سوم در برابر خط‌مشی حزب تودە بعنوان خط یک و مش چریکی بعنوان خط دو بود. نیروهای خط سە از یک طرف حزب تودە را بخاطر وضعیت انفعالیش و دنبالەروی کاملش از شوروی بە باد انتقاد میگرفتند و از سوی دیگر مشی چریکی را کە مانع تودەای و اجتماعی گشتن مبارزە میشود مورد نقد قرار میدادند.

بە نوعی دیگر مشی خط سوم بر این اصرار میورزید کە نە باید بەشیوەی حزب تودە انفعال و دنبالەروی شوروی را برگزید و نە بە شیوەی سازمان چریکهای فدایی خلق و در کل مشی چریکی شیوە بریدن از جامعە و توسل بە عملکردهای ماجراجویانە را برگزید.

از جریاناتی کە در زمرە نیروهای خط سوم قرار میگیرند، میتوان بە کمیتە انقلابی حزب تودە، طوفان، اتحادیە کمونیست‌های ایران، اتحادیە مبارزین کمونیست، سازمان پیکار، رزمندگان و سازمان انقلابی زحمتکشان کوردستان، کوملە اشارە کرد. باید اینجا اشارە کرد کە تروتسکیست‌ها هیچگاە در ایران بە وزنەای تبدیل نشدند و اگر وجودی هم داشتەاند بسیار محدود و بیشتر بطور منفرد و در گروهای کوچک و منزوی بسر بردەاند.

در واقع در اویل دهە ١٣٥٠ ایران از لحاظ صنعتی بە جایگاهی در منطقە رسیدە بود. همچنین از لحاظ اداری، سیاسی و نظامی دولت پهلوی سطحی از فرم دولت ــ ملت تک تیپ، مرکزگرا، اوتوریتر و میلیتاری را البتە بر بنیانی سست و متزلزل کسب کردە بود. این موقعیت هم برای محمد رضاشاە موجب توهم و غرور کاذبی گشتە بود. او خود را شاە قدر قدرت میدید و دیکتاتوریش را بە اوج رساندە بود. در همین راستا و در جهت نشان دادن قدرتش بە جوامع و ملیت‌های داخل ایران، منطقە و جهان بە پرپایی جشنهای ٢٥٠٠ سالەی شاهنشاهی  پرداخت.

بە اینگونە شاە متوهم میخواست اقتدار خود را در مقابل آمریکائیها هم بە نمایش بگذارد تا استقلالی برای او قائل شوند. اما این کار نتیجە معکوس داشت و بلندپروازی‌های شاە امریکایی‌ها را نگران کرد. این نیز موجب بروز اختلافاتی بین شاە و آمریکا شد. از سویی دیگر بار دگر مانند اواخر دهە ٣٠ و ابتدای دهە ٤٠ ترس عمدەی امریکائیها این بود کە برخوردهای شاە کە موجب تقویت چپ در ایران شدە بود، مسبب بروز یک انقلاب سوسیالیستی در ایران شود و در نتیجە آن منافع آمریکا با خطر مواجە گردد.

البتە طبق بسیاری از دادەها آمریکائیها در دەهەهای چهل و پنجاە برای کم کردن نفوذ شوروی در خاورمیانە بە سازماندهی گروهای اسلامی در کشورهای خاورمیانە، شمال آفریقا و آسیای میانە پراداختە بودند. بەنحوی کە این گروها و دولتها از راە ترویج افکار دینی بە مانعی در برابر اشاعە افکار کمونیستی تبدیل شوند و بە این ترتیب نقش دیواری  مستحکم در مقابل ایدیولوژی چپ و نفوذ شوروی ایفا کنند. این سیاست آمریکا در مناطق نزدیک بە شوروی کە ایران را نیز شامل میشد بە سیاست کمربند سبز مشهور بود. 

در هرصورت دولت ایران در نیمە اول دهەی پنجاە بعنوان یک ابرقدرت خود را جلوە میداد. دیکتاتوری و احساس بە قدرت شاە چندان بالا گرفتە بود کە وی با انتشار بیانیەایی خواستار انحلال تمام احزاب قبلی، با وجود اینکە احزاب قبلی هم همیشە بلە قربان گوی وی بودند و تاسیس یک حزب بنام حزب رستاخیز گردید. در واقع طرح تک حزبی شدن توسط محمد رضا شاە اقتباس از نظریات ساموئل هانگینتن بود.

شاە بعد از تاسیس حزب رستاخیز، سپاە دانش را بە اصطلاح بە بهانە ارائە خدمات آموزشی و بهداشتی بویژە برای رسیدن بە مناطق روستایی تاسیس کرد. اما در حقیقت هدف وی ترویج ذهنیت دولت – ملت ایرانی و سازماندهی منسجم این تفکر در میان تمام اقشار جامعە بود. بویژە مناطقی کە تا آن زمان بطور کامل ضمیمە فرهنگ دولت ــ ملتی او نگشتە بودند.

زیادەخواهیها و توهم قدرقدرتی شکل گرفتە در محمد رضا شاە از یک سو و ترس از وقوع انقلاب سوسیالیستی در ایران از سویی دیگر دلایلی بودند کە آمریکایها را بر آن واداشت تا ایران را نیز در چارچوب پروژە کمربند سبز بسوی یک تحول هدایت کنند. بدون تردید همانند سوءاستفادە از خیزشهای موسوم بە بهار عربی در دهە گذشتە (دهە دوم قرن بیست و یکم) آن زمان نیز از خیزشهای گستردە فرودستان و ملیت‌های تحت ستم بر علیە شاە جهت بهرەبرداری در راستای پروژە خود سوءاستفادە کردند.

باید گفت کە آمریکائیها در ایران بعد از ١٣٤٢در نتیجە طرح کاپیتالاسیون از مصونیت قضایی برخوردار بودند و اختیارات زیادی را در ایران دارا بودند. بە این گونە کلیت امورات دولت محمد رضا شاە را در کنترل خود داشتند. با توجە بە این نیز غیر قابل اغماض است کە طرح اصلاحات سال ١٣٤٢ از سوی محمد رضا شاە کاملا طبق برنامە آمریکا طرح گردیدە است. همچنین قیام ١٥ خرداد ١٣٤٢ و علم شدن خمینی را نیز نمیتوان بی‌ارتباط با نقشەهای آمریکا دانست. در هر صورت در چهارم آبان ١٣٤٣ خمینی دستگیر و بە شهر نجف در عراق و متعاقبا بە ترتیب بە ترکیە و فرانسە تبعید میگردد.

تصویب قوانین کاپتالیسیون در سال ١٣٤٣ برای مصونیت قضاییآمریکائیها در ایران بعنوان یک سند تسلمیت شاە در مقابل آمریکا از لحاظ تاریخی میتواند حائز اهمیت باشد.  فارغ از این مسائل تاسیس دوبارە مجلس سنا در ایران در سال ١٣٣٣ را میتوان از رخدادهای دیگر دوران محمد رضا شاە برشمرد.

 همچنین تاسیس نهضت آزادی در سال ١٣٤٠ کە بعد از سقوط شاە رهبران آن از قبیل مهندس مهدی بازرگان و یداللە صحابی دولت موقت با قبول رهبری خمینی را تشکیل دادند و افراد دیگری مانند مهندس چمران را کە قبلا در نهضت آزادی عضویت داشتند و بە شاخە نظامی خمینیسم ملحق شدند را نمیتوان با دیدە شک ننگریست. شاید بسیاری از این رخدادها طبق همان برنامە کمربند سبز آمریکا رخ دادە باشند.

ترور جی اف کندی ریس‌جمهور آمریکا در سال ١٩٦٣بە وقوع میپیوندد. بعد از ترور کندی رئیس جمهور وقت لیندون بی. جانسون و ریچارد نیکسون بە ترتیب ریاست جمهوری امریکا را بر عهدە گرفتند. قابل ذکر است کە هر دوتای آنها نیز سیاستهای قبلی آمریکا را در ایران و منطقە دنبال کردند. در ادامەی این سیاستها آمریکا کنترل کشورهای عربی خاورمیانە را بە اسرائیل و نقش ژاندارم منطقە را بە محمد رضا شاە واگزار کرد.

در اواخر دەهە چهل و اوایل دهەی پنجاە بخاطر پیشرفتهای روزافزون صنعتی در بسیاری از کشورهای جهان قیمت نفت بە اوج خود رسید. بالا رفتن قیمت نفت موجب تعمیق توهم شاە بە قدرقدرت بودن و دهنکجی‌هایی از سوی او در مقابل آمریکائیها گردید. شاە برای نشان دادن اقتدار خود بە برپایی جشنهای ٢٥٠٠ سالەی شاهنشاهی پرداخت. این هم نگرانی‌هایی را برای آمریکایی‌ها برانگیخت و نتوانستند سادە از کنار آن بگذرند.

تشکیل کمیتەی انقلابی حزب تودە در نتیجەی انفعال حزب تودە،تشکیل سازمان‌هایی مانند سازمان چریکهای فدایی خلق در سال ١٣٤٩ و اعلام موجودیت سازمان مجاهدین خلق در سال ١٣٥٣ و بسیاری از رخدادهای دیگر موجب تحمیل فشارهای زیاد بر دولت محمد رضا شاە پهلوی شدند. گستردەتر شدن مخالفتها و نارضایتیها و تبدیل شدن آنها بە قیام‌های رادیکال موجب فرار شاە در ٢٧ دی ماە ١٣٥٧از ایران شدند.

بعد از فرار شاە امور توسط شاپور بختیارکە بنیان‌گذار نهضت مقاومت ملی ایران بود ادارە می‌شد. بختیار در ١٥ دی ماە ١٣٥٧ دولت تشکیل داد. اما دولت بختیار دوام چندان نیاورد و نتوانست کە حکومت پادشاهی ایران را در مقابل خشم مردم نگهدارد. در نتیجە اعتراضات عمومی ملتها و جناحهای سیاسی و اجتماعی ایران نزدیک بە دو هفتە ایران را دچار آشفتگی کرد. عاقبت در  بهمن ١٣٥٧ مبارزە ملتهای ایران در برابر سیستم استثمارگر و استعمارگر پهلوی بە نتیجە سقوط کامل حکومت محمد رضا شاە انجامید. بعد از پیروزی، انقلاب مصادرە گردید و آمریکائیها و اروپائیها برای جلوگیری از انقلاب سوسیالیستی در ایران و پیشبردن سیاست کمربند سبز، خمینی را بعنوان رهبر انقلاب بە ایران برگرداندند. روی کار آمدن خمینی و جمهوری اسلامی ایران را میتوان آغاز دورەایی سیاە از تاریخ معاصر ملت‌های تحت ستم ایران برشمرد.

٢٦-٠٢-٢٠٢١

Related posts