جمهوری اعدام، استعمارگر و سرکوبگراسلامی ایران، انحراف و ضد انقلابی در درون یک انقلاب

جمهوری اعدام، استعمارگر و سرکوبگراسلامی ایران، انحراف و ضد انقلابی در درون یک انقلاب

این متن برگرفتە از قسمت سی و سوم برنامەڕێگا و ڕیباز (راه و روش) میباشد. این برنامەبرنامەای آموزشی است کەبە صورت آنلاین درروزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحەفیسبوکی و کانال یوتیوب ڕێگا و ڕێباز پخش میشد.

 موضوع آموزشی این برنامە: جمهوری اعدام، استعمارگرو سرکوبگراسلامیایران، انحراف و ضد انقلابی در درونیک انقلاب میباشد، کەدرتاریخ یازدەهم مارس ٢٠٢١ توسط رفیق اهون چیاکو ارائەشدە است.

ما در هفتە قبل اشارە کردیم کە قدرتهای جهانی، مخصوصا آمریکا بە این نتیجە رسیدە بودند کە شاە رفتنی است. از طرف دیگر سیاستهای سرکوبگرانە رژیم پهلوی در داخل،  بە دیالکتیک همدیگر برای ضرورت تغییر تبدیل شدە بودند. بدینمعنیکەاقدام بە تغییر حکومت در ایران از سوی نیروهای مدرنیتە سرمایداری بویژە آمریکا کە در کنفرانس موسوم بە گوادالوپ در دی ماە ١٩٧٩ نمود یافت و خیزش خلق‌های داخل ایران بر علیە حکومت شاە جهت سقوط دولت پهلوی بە مکمل همدیگر تبدیل شدند.

 البتە نباید فراموش کرد کە اگر قدرتهای خارجی بە هر دلیلی بخواهند در کشوری تغییر و تحول ایجاد کنند، اگر زمینە داخلی آن فراهم نباشد، بە هیچ‌وجە موفق بە موفقیت این کار نخواهند شد.

در اینجا میتوان این پرسش را طرح کرد کە چرا آمریکا مانند انگلیس عمل نکرد؟ بە یاد داریم وقتی کە در شهریور ١٣٢٠ هجری شمسی انگلیس رضا شاە را ناچار کرد کە قدرت را رها کند، پسر او، یعنی محمد رضا را بە جایش نشاند. سئوال این است کە چرا آمریکا چنین نکرد؟

در واقع برای پاسخ این سئوال دلایلی متفاوتی وجود دارد کە عمدە‌ترین آنها تفاوت فرهنگ سیاسی و سیستم آمریکا با انگلیس میباشد. سیستم انگلیس سیستمی آریستوکراتیک و مبتنی بر بروکراسی سلطنتی و اشرافی میباشد. هنوز هم در انگلیس ملکە و مناسبات اشرافی وجود دارد. در قرن بیستم میلادی و بویژە در سال ١٣٢٠ خورشیدی در ایران، انگلیس با توجە بە این سنت خود بە کشورهای مستعمرە و نیمە مستعمرە تحت استعمار خود مینگریست و مدلی مشابە را سعی میکرد در آن کشورها بە وجود بیاورد و یا اگر وجود داشت آن را حفظ کند.

 برای نمونە وقتی در پایان جنگ جهانی اول انگلیس دولت‌های تحت سلطە خود در  خاورمیانە از قبیل عراق، عربستان، اردن و… را برساخت مینماید بر پایە سیستم پادشاهی و سلطنتی آنها را میسازد. همانطور کە میدانیم با سقوط قاجار دولت پهلوی نیز کە با خواست انگلیس برساختە میشود همچنان سیستم سلطنت حفظ میگردد.

اگر توجە کنیم دولت سوریە کە در همین منطقە در همان دوران تحت سلطە فرانسە ساختە میشود، برعکس عربستان، عراق و اردن بر پایە سیستم سلطنتی و پادشاهی بنا نگردیدە است. همچنین دولت مصر و ترکیە کە بطور نسبی فاکتورهای داخلی بیشتر در برساخت آنها نقش داشتەاند نیز بنیانشان برا اساس سیستم سلطنتی و پادشاهی ساختە نشد.

 از سوی دیگر در سال ١٣٢٠ نسبت بە سال ١٣٥٧ در داخل ایران فاکتورهای پذیرش و یا اصرار بر سیستم سلطنتی و پادشاهی قویتر بودند. بە این معنی در کنار تفاوت فرهنگ سیاسی آمریکای ١٣٥٧ با انگلیس ١٣٢٠، در داخل ایران نیز دیگر دلایل و فاکتورهای داخلی مبتنی بر قبول سیستم سلطنتی بسیار تضعیف شدە بودند. همچنین عملکرد دولت پهلوی در هردو دورە پدر و پسر بغایت سیستم پاتریمونالیستی (پدر شاهی) ایرانی را تقبیح کردە بود.

از سویی دیگر جهان ١٣٥٧ نسبت بە ١٣٢٠ بسیار تغییر کردە بود. استعمار کلاسیک بە رهبری امپریالیسم انگلیس و فرانسە جای خود را بە استعمار نو بە رهبری امپریالیسم آمریکا و تا حدودی سوسیال امپریالیسم شوروی دادە بود. همچنین دهە ٧٠ میلادی اوج جنگ سرد بین شوروی و آمریکا را شاهد هستیم کە قویا بر تصمیمات جهانی و منطقەای در ساخت نوع حکومت‌ها تاثیرگذار بود.

با توجە بە شرحی کە ارائە شد فرهنگ سیاسی آمریکا کە در آن سیستم سلطنتی محلی از ارعاب ندارد و از بدو ساختش تا امروز هم بر پایە جمهوری بودە است مانند انگلیس اصراری بر برساخت دوبارە سیستم پادشاهی در ایران بعد از فروپاشی دیکتاتوری محمد رضا شاە پهلوی نداشت و بعید است کە بار دگر ایران این سیستم را بە خود ببیند.

هرچند در دهە ٧٠ میلادی فاکتورهایی منطبق با فرهنگ سیاسی شوروی در ایران ارتقاء یافتە بودند، ولی از سویی اتحاد جماهیر شوروی جذابیت ادوار پیشین را بدلیل مبدل شدن بە سویال امپریالیسم از دست دادە بود. از سوی دیگر شوروی در نتیجە جنگ سرد و دیگر عوامل درونی بسیار ضعیف شدە بود. در نتیجە توان آن را نداشت کە مهر کامل خود را بە سیستم بعد از پهلوی در ایران بزند.

در واقع در چنین وضعیتی بود کە ملت‌های تحت ستم دولت ـ ملت ایرانی و جنبش‌های اجتماعیشان در حال مبارزە بر علیە دولت پهلوی و تدارک انقلاب بودند. جنبش‌های انقلابی و اجتماعی مانند کارگران، زنان، جوانان، دانشجویان، دهقانان و از سوی دیگر جنبش‌های ملی ملت‌های تحت ستم روز بە روز ارتقاء مییافتند. دیکتاتوری محمد رضاشاە را بە چالش کشیدە بودند. مبارزات چریکی ضربات خود را بر احساس قدرقدرتی شاە فرود می‌آورد و ادعای پوشالی او را مبنی بر آسیب‌ناپذیری نقش بر آب کردە بود. در آن واحد این مبارزات بە تودەها امید و جسارت روز افزون میبخشید.

 فاکتورهای بیرونی و درونی کە بە آنها اشارە شد در سال‌های اواخر دهە ٧٠ میلادی  رژیم شاە را بغایت ضعیف کردە بودند. در حالی کە در ابتدای دهە ٧٠ میلادی محمد رضا شاە خود را ابرقدرتی منطقەای و حتی قدرتی جهانی میدانست و در نتیجە این توهم نیز جشنهای ٢٥٠٠ سالە شاهنشاهی برگزار میکرد. اما بعد از ٥-٦ سال بە میزانی ضعیف شدە بود کە دیگر دچار ضعف ارادە گشتە و در تدارک فرار بود. در نهایت هم چنین شد و موقعی کە محمد رضا شاە متوجە شد کە کارش تمام شدە است، فرار را بر قرار ترجیح داد و در ابتدای سال ١٩٧٩ میلادی از ایران گریخت.

با گریختن شاە و پیروزی مبارزات ضد دیکتاتوری محمد رضا پهلوی، بعد از سال‌ها فشار، ظلم و ستم ملیتهای ایران نفس راحتی کشیدند و فرصت‌های بزرگی جهت رهایی فرهم شدند. ولی متاسفانە بدلیل اینکە نیروهای چپ و دمکراتیک از اتخاذ تدابیر لازم جهت پیشگیری بروز ضد انقلاب بسیار ضعیف عمل کردند، انقلاب در نطفە خفە شد.

 در نتیجە جمهوری اسلامی بە مثابە یک ضد انقلاب با اتکا بە جو پوپولیستی آن زمان و جادە صافکنی نیروهای مدرنیتە ـ سرمایداری در درون انقلاب سر برآورد. این نیز تمام تلاشهایی را کە برای رسیدن بە رهایی، برابری و آزادی انجام گرفتە شدە بودند ناکام گذاشت. اکنون و در ادامە بحث سعی میکنیم توضیح دهیم کە واقعا جمهوری اسلامی محصول چە بود؟

در واقع قبل از انقلاب ١٣٥٧ و حتی در اوایل قرن ٢٠ و دوران مشروطە جریانهای اسلامی جهت بە قدرت رسیدن بە تکاپو افتادە بودند. قبلا گفتە بودیم کە در دوران جنگ جهانی اول نهادهایی در ممالک اسلامی از جملە در ایران (در گیلان و توسط کسانی همچو میرزا کوچک خان) تحت عنوان اتحاد اسلامی و در چارچوب سیاست‌های آلمان و عثمانی پدید آمدند.

همچنین بە نحوە پدید آمدن اخوان المسلمین در مصر و بعد از جنگ جهانی در دهە ٢٠ قرن بیستم میلادی اشاراتی داشتیم. از مرحلە دوم اخوان المسلمین یعنی بعد از جنگ جهانی دوم و در دهە ٥٠ همان قرن بە رهبری کسانی مانند سید قطب بحث کردە بودیم.

 در واقع در ایران قبل از شکلگیری اخوان‌المسلمین جریانات اسلامی فعالیت داشتند. مشهور است کە اخوان المسلمین حاصل افکار کسانی مانند سید جمالدین اسدآبادی میباشد کە سالها جهت بست اسلام سیاسی در حوزە ایران فعالیت کردە بود.

همزمان با مرحلە دوم اخوان المسلمین کە داعیە قبضە کردن قدرت را در سر داشت، در ایران نیز جریاناتی مشابە مانند فدائیان اسلام بە رهبری نواب صفوی فعالیت می کردند. خمینی یکی از آن کسانی بود کە از نواب صفوی متاثر گشتە و بعدها او هم راە ایشان را تداوم ‌بخشید.

در واقع اینها خود متاثر از افکار سید قطب بودند. آنان می‌خواستند مانند سید قطب اسلام بە اصطلاح انقلابی را مبتنی بر تلاش در جهت کسب قدرت سیاسی پیگیری کنند.  البتە با این تفاوت کە سید قطب و رهبران اخوان المسلمین اسلام سنی را مبنا قرار میدادند ولی کسانی مانند نواب صفوی و روح‌اللە خمینی در ایران بر مبنای اسلام شیعە افکار اسلام سیاسی خود را گسترش میدادند.

 همانطور کە پیشتر هم اشاراتی بە آن کردە بودیم در حقیقت مدتها پیش و بویژە در زمان صفویە و قاجاریە مذهب شیعە همیشە در رابطەای تنگاتنگ با دستگاە دولتی و سلطنتی بودە است. یعنی در تعین و تداوم دولت‌ها و سیستم سلطنتی نقش تعین کنندە داشتە است. بە نوعی دیگر همیشە پایە دوم سلطنت و شریک قدرت در دولت بودە است.

برای نمونە در زمان محمدرضا شاە مرجع تقلید شیعیان شخصی بە اسم آیت‌اللە بروجردی بود. لازم بە ذکر است کە بروجردی پدر زن روح‌اللە خمینی نیز بود. بروجردی بعنوان مرجع تقلید شیعیان در آن دورە رابطە بسیار محکمی با دربار داشت و با فتواهای خود بطور مداوم سعی میکرد بە دولت پهلوی مشروعیت ببخشد. دولت محمد رضا نیز منافع شخصی او و حوزە علمیە را تامین میکرد.

باید یاداور شد کە محمد رضا شاە بر عکس رضا شاە کە در مقاطعی بر خورد تند را با مراجع شیعە و در کل بامذهب داشت، او (محمد رضا) برخوردی بغایت با ملاطفت و سازشکارانە را در این خصوص اعمال میکرد. البتە از لحاظ اعتقادی نیز مانند پدرش نبود و اعتقاد عمیقی بە مذهب داشت. در نتیجە برخورد ملایمش با مراجع شیعە و حوزە صرفا سیاسی نبودە بلکە جنبە عقیدەتی نیز داشتە است.

  ولی خمینی بە این سطح از قدرت دین در دولت قایل نبود. او از این تئوری طبعیت می‌کرد کە بایستی اسلام خود کل قدرت را در دست بگیرد و دولت دینی (اسلام شیعە) را تشکیل دهد و قانون طبق شریعت تنظیم گردد. در این خصوص نیز کتاب و رسالە نوشت.

خمینی در نظریات خود بە طور صریح بە مقولە ولایت فقە اشارە میکند و میگوید کە باید اسلام حاکمیت را بە دست بگیرد و نباید حوزەها موازی قدرت و دولت باشند. بلکە باید خود قدرت را قبضە کنند.

در اینجا میخواهم این را بگویم کە بە قدرت رسیدن جمهوری اسلامی امری ابتدا بە ساکن و بی پیشینە نبودە است. مدتها جریانات مختلف اسلامی با قرائت و دیدگاههای مختلفی در مورد تقویت و لزوم قدرتگیری اسلام در ایران فعالیت کردەاند. با تمام تمایزات فکریشان در این نقطە با هم اشتراک داشتەاند کە باید در ایران اسلام بە نیرو و قدرت سیاسی تبدیل شود.

 بە هر تقدیر همە نحلەهایی کە بە درازای تاریخ ایران سعی در بە قدرت رساندن دین در ایران داشتەاند بطور مستقیم و غیر مستقیم در بە قدرت رسیدن خمینی نقش داشتەاند.

 حتی تفکر ایرانشهری کە از  فارابی شروع شدە و بعدها توسط ابن سینا، سهروردی و… ادامە یافت، همچنین نظریات افرادی مانند میرداماد و ملاصدرا کە در زمان صفوی میزیستەاند، تا برصد بە فعالیتهای روحانیان در دورە قاجار و مشروطە و بعد از آن، همە در دوران خمینی بە خدمت او در آمدند. توجە کنید، حکمت‌نامە فارابی سال ٥٩-١٣٥٨ بە فارسی ترجمە میشود. چرا؟ بە دلیل آنکە کسانی مانند فارابی، ابن سینا، سهروردی و… در نظریات خود بە دولت دینی و شیوەای اتوکراسی و تئوکراسی مشابە با ولایت فقە مشروعیت میدهند. بە همین دلیل برای اهداف خود بە اشاعە دوبارە این افکار نیاز داشتند و میخواستنند اذهان را برای تقبل یک حکومت اسلامی از نوع ولایت فقە هرچە بیشتر مهیا کنند.

آن زمانکە خمینی بە فرانسە میرود و یا بهتر بگوییم او را بە آنجا می‌برند، نیروهای مدرنیتە ـ سرمایداری بویژە انگلیس و آمریکا آسانتر با او ارتباط برقرار میکنند. او را بعنوان آلترناتیو علم میکنند و توسط امکانات رسانەای خود چنان او را مطرح میکنند کە تمام مخالفین شاە را بە دیدار و تبعیت از او سوق میدهند. تا جایی کە در نوفل‌لوشاتو (مکان اسکان خمینی در فرانسە) از انواع نحلەها و جریانت چپ و راست، سکولار و مذهبی روزانە برای دیدار با او صف میکشند.

در حقیقت فارغ از نیروهای مدرنیتە سرمایداری اکثر نیروهای اوپوزسیون دولت پهلوی در نتیجە اغفالی کە در آن فرو رفتە بودند و بویژە جریانهای اسلامی در راستای بە قدرت رسیدن خمینی سهیم بودە، بە خدمت افکار خمینی درآمدە و در مصادرە انقلاب از جانب خمینی نقش داشتەاند.

در واقع افرادی مانند شریعتی، بازرگان، طالقانی و… هرچند دارای دیدگاهای اسلامی متفاوتی بودە باشند، ولی در نهایت همە بە خدمت افکار خمینی در آمدند. حتی فعالیت دو دهە جریان‌هایی مانند مجاهدین خلق هم دست آخر آب بە آسیاب خمینی می‌ریخت و در نهایت ضمینە را برای بە قدرت رسیدن یک حکومت اسلامی بە رهبری خمینی فراهم ساختە بود.

بە هر تقدیر در ادامە بحث میتوان بطور مدون بە چند عامل اساسی کە در بە قدرت رسیدن جمهوری اسلامی بە رهبری خمینی نقش داشتەاند بە ترتیب زیل اشارە کرد:

دلیل اول خواست قدرتهای جهانی مخصوصا آمریکا بود کە سیستمی اسلامی در ایران بر سر کار آید. آمریکا میخواست با گسترش اسلام سیاسی در منطقە دور اتحاد جماهیر شوروی حصار بکشد تا مانع گسترش افکار سوسیالیستی و کمونیستی گردد. در راستای همین سیاست طرحی را تحت عنوان کمربند سبز در آسیای میانە، قفقاز، خاورمیانە و آسیای صغیر پیش میبرد. بە مفهوم کشیدن کمربندی از نظامهای اسلامی بە دور اتحاد جماهیر شوروی.

همانطور کە میدانیم همزمان با بە قدرت رسیدن جمهوری اسلامی ایران در سال ١٩٧٩، در ترکیە نیز بە سال ١٩٨٠ کودتایی بە رهبری کنعان اورن صورت میگیرد. اساس کوتای ١٩٨٠ ترکیە بە رهبری کنعان اورن آغاز و ابتدای اسلامی کردن حکومت ترکیە بود کە بعدها آ ک پ از دل آن بیرون آمد.

در عراق هم صدام حسین بە قدرت میرسد و طبق دادەهایی آمریکا در بە قدرت رسیدن صدام حسین نیز نقش دارد. حتی اسنادی وجود دارد کە آمریکا جهت عملی کردن این خواستە خود در انعقاد قرارداد الجزایر بین محمد رضا شاە و صدام حسین نقش داشتە است. شرایطی را فراهم می‌آورد کە صدام امضا کنندە آن قرارداد باشد تا از این طریق صدام هرچە بیشتر در بین نظامیان محبوبیت کسب نماید و بتواند بە قدرت برسد. چرا کە جنگ با کوردها سپاە عراق را بسیار ضعیف کردە بود و مسئولین نظامی توان ادامە جنگ را نداشتند.

همچنین ایجاد گروهای اسلامی تندرو در افغانستان در همان مقطع توسط آمریکا کە طالبان و القاعدە حاصل آن شد را دیگر خود آمریکایی‌ها هم انکار نمیکنند. چند سال پیش خانم هیلاری کلینتون بە وضوح بە آن اذعان کرد کە در ساخت القاعدە و طالبان آنها نقش کلیدی داشتەاند.

 بە هر تقدیر در سال ١٣٥٧ زمانی کە هنوز دولت محمد رضا شاە بر سر کار بود و خمینی در فرانسە بسر میبرد قدرتهای جهانی توسط شبکە تبلیغاتی خود خمینی را بە مخرج مشترک تمام جریانهای اعتراضی ایران تبدیل کردە بودند. تا حدی چهرەای مطلوب از خمینی را منعکس میکردند کە هر کس با هر مرام و عقیدەای از خمینی حرف شنوی داشت.

خمینی هم وقتی در فرانسە بود، برخوردی پولتیک داشت و بسیار ملایم و با مصامحە با جریانات چپ و دمکراتیک سخن می‌راند. پیامهای خود را نیز با توجە بە این رویکرد منعکس میکرد. تا بە همگان اطمینان خاطر دهد کە با او همراە شدن دمکراسی را برای ایران بە همراە می‌آورد. بە نوعی دیگر تبلیغات غرب و رویکرد خمینی در فرانسە همە را در غفلت فرو برد. بە این طریق توانست جریانهای چپ و راست را فریب دهد.

در واقع اظهار نظرهای خمینی در پاریس در مقایسە با بعد از بە قدرت رسیدنش در ایران، مشابە آیەها و احادیث مکی و مدینە قران و محمد است. در کنار این نیز رسانەها خارجی از جملە رادیو بی بی سی در بزرگنمایی خمینی نقش اساسی داشتند.

این رسانەها باعث شدند کە خمینی در میان آخوندهای هم عصر خودش، از قبیل طالقانی، طباطبایی و … برجستەتر شود و حتی جریانات چپ و سکولار هم تا حدود زیادی او را بعنوان آلترناتیو بپذیرند.

بعنوان دلیل دوم سر کار آمدن جمهوری اسلامی میتوان گفت کە جریان خمینی فرمول وسط ما بین آمریکا و شوروی بود. آمریکا و شوروی با وجود اینکە در حالت جنگ سرد با هم بسر می‌بردند، ولی باهم نیز در مورد بسیاری از مسائل عمدە جهانی در ارتباط بودند. در واقع پیشبرد همگام نزاع و رابطە بین دو نیروی درگیر نیز یکی از خصوصیات جنگهای سرد است.

 این دو قدرت هردو سعی میکردند کە بر همدیگر فشار وارد سازند کە در ایران جریانی بە قدرت نرسد کە تماما در خدمت یکی از آنها باشد. از سویی دیگر هیچکدام نمیتوانستند تاثیر و قدرت آن دیگری را نادیدە بگیرد. وضعیت ایران بعد از پهلوی نیز یکی از این موردها بود تا با تمام درگیریهایشان بتوانند بر سر فرمول میانە با هم بە توافق برسند.

 با توجە بە موقعیت این دو نیروی ابر قدرت (شوروی و آمریکا) در آن زمان و عدیدەای از مسائل دیگر کە در ادامە بە آنها خواهیم پرداخت با جرات میتوان گفت کە جمهوری اسلامی نتیجە توافق بین این دو ابرقدرت در آن برهە بود. آمریکا تحمل نمی‌کرد کە جریات چپ و شوروی محور مانند حزب تودە و همچنین جریانات چریکی و خط سومی متمایل بە چین و درکل هیچ نیروی چپی در ایران بە قدرت برسند.

این هم یک امر طبیعی است چرا کە تمام جریانات چپ خود را مقابل جریانات راست در داخل و امپریالیسم آمریکا میدانستند و تمایلی بە سازگاری با آمریکا نداشتند. هرچند هم جریانات چریکی و خط سومی در سطح حزب تودە تابع شوروی نبودند و بە جنبە سوسیال امپریالیسم آن نقد داشتند، ولی باز در بین آمریکا و شوروی در محور بلوک شوروی قرار میگرفتند و بدیهی بود کە آمریکا بە قدرت رسیدن آنها را برنتابد.

سازمان مجاهدین خلق هم اگر چە جریانی اسلامی بود، ولی خود را بعنوان جریانی چپ تعریف میکرد. حتی شاخەای از آنها جدا شد کە خود را مجاهدین مارکسیسم-لنینیسم اعلام کرد. همچنین اولین عملیات مجاهدین هم بر علیە مشاوران آمریکایی در ایران بود کە منجر بە کشتە شدن چند نفر از آنها شد. این نیز طبیعی بود کە آمریکا بە قدرت رسیدن آنها را نیز برنتابد.

دیگر جریانات دەستراستی مانند ناسیونالیست‌های لیبرال هم از چنان قدرتی برخوردار نبودند کە آمریکا روی آنها حساب کند. بە این دلیل کە محمد رضا شاە ژست لیبرال و غرب محوری را می‌گرفت، این طیف نمی توانستند بە قدرت برسند. چرا کە در نتیجە عملکردهای دولت پهلوی و تبلیغات مذهبی‌ها و افشاگری نیروهای چپ بر علیە آنها گفتمانشان بسیار تقبیح شدە بود. همچنین بسیاری از آنها از بیم گرفتار شدن توسط مذهبی‌ها و چپ‌ها در بحبوحە انقلاب سریع ایران را ترک کردە بودند.

جریانات ملی ـ مذهبی لیبرال نیز از قبیل نهضت آزادی کە کسانی مانند بازرگان آن را رهبری میکردند، هرچند آمریکا و در کل غرب بە قدرت گیری آنها رضایت داشتند و تا حدودی هم آمریکا در جهت آلترناتیو کردن آنها تلاش می‌کرد، ولی در میان تودەی مردم پایگاه آنچنانی نداشتند. البتە در دولت موقت هم امتحان خود را پس دادند و معلوم شد کە نمی توانند آلترناتیوی مناسب برای مهار قدرت در دست خود باشند.

از سوی دیگر شوروی هم نمی‌توانست بپذیرد کە جریانات راست و لیبرال متمایل بە غرب و بویژە متمایل بە آمریکا در ایران بە ‌قدرت برسند. حتی نمی توانست با بە قدرت رسیدن جریانات ملی ـ مذهبی لیبرال متمایل بە غرب هم تعامل کند.

همچنین میدانست کە حزب تودە دارای آنچنان قدرتی نیست کە بتواند در ایران قدرت را قبضە کند. چون حزب تودە در سالهای گذشتە ضربات زیادی خوردە بود و رهبران آن در دوران انقلاب ٥٧ دچار کهولت سن شدە بودند.همچنین عدیدەای از مسائل کە امکان بە قدرت رسیدن حزب تودە را  ناممکن میگرداند.

در عین حال شوروی میدانست کە سازمان چریکهای فدائی بیشتر از شوروی بە چین متمایل هستند. مجاهدین خلق هم آنچنان متمایل بە شوروی نبودند و شوروی بر آنها کنترل چندانی نداشت.بە نوعی دیگر برای آنها سازمان مجاهدین خلق جریانی شناختە شدە نبود.

 با توجە بە مواردی کە ذکر شد آمریکا و شوروی علیرغم میل خود، بر سر این آلترناتیو (خط خمینی و جمهوری اسلامی ‌ایران) بعنوان فورمول میانی بە توافق رسیدند. شاید آنها و بویژە آمریکا این را پیشبینی نکردە بودند کە جریان خمینی بە آن سمت و سویی میرود کە بعدها رفت و تا حدودی از کونترولشان خارج شد.

 البتە تا کنون نیز و بطور ویژەتری بعد از فروپاشی شوروی کشورهای آمریکا، اروپا و اسرائیل بهترین فایدە را از وجود جمهوری اسلامی بردەاند. انکارناپذیر است کە وجود جمهوری اسلامی در خاورمیانە بعنوان تهدیدی در برابر اسرائیل، عربستان و کشورهای دیگر تا کنون بسیار آمریکا را منتفع گرداندە است.

 از سویی بە موقعیت اسرائیل استحکام بخشیدە و از سویی دیگر موجب فروش تسلیحات انبوە آمریکا، اسرائیل و اروپا بە کشورهای منطقە بویژە کشورهای ثروتمند عربی شدە است.

دلیل سوم سر کار آمدن جمهوری اسلامی بە آن برمیگردد کە در زمان محمد رضا شاە جریانهای دیگر، مانند نیروهای مذهبی غیرە آخوندی و غیرە حوزەای از قبیل سازمان مجاهدین خلق و نیروهای چپ و سوسیالیستی مانند سازمان چریکهای فدائی خلق و… بە شدت ضربە خوردە بودند. بیشتر رهبران و فعالین آنها بە زندان افتادند و خیلی از آنها هم اعدام شدند.

برای جریان خمینی و هم کیشان او اینگونە نبود. اگرچە بعضی از فعالین آنها مانند رفسنجانی، لاجوردی و… در زندان بودند، ولی آنان مانند افراد و رهبران جریانات دیگر اعدام نشدند و بعد از چند سال ماندن در حبس آزاد شدند. زیرا در آن زمان دولت محمدرضا شاە بیشتر اعضای سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریک‌های فدائی خلق را بعنوان خطر جدی برای خودش قلمداد میکرد.

از طرف دیگر کسانی مانند منتظری، خامنەای، خالخالی و… هر چند تبعید میشدند، ولی بعدها از این تبعیدها نیز بعنوان کارت برندە استفادە کردند. چرا کە باعث شناخت بیشتر آنها در مورد شهر و منطقەای کە در آنجا تبعید بودند می‌شد و در همان شهر و منطقە ارتباطاتی را درست میکردند کە از این شناخت و روابط بنفع گسترش افکار خود استفادە کردند.

دست بر قضاء بیشتر آنها بە مناطق کوردستان تبعید شدە بودند. مثلا خالخالی بە بانە تبعید شدە بود. اینها در جریان تبعید کوردستان را نیز بیشتر شناختند. در آن مناطق ارتباطاتی را پایەگذاری کردە و توانستند از این ارتباطات بە نفع خودشان و برای سرکوب کوردستان در بدو جمهوری اسلامی استفادە کنند.

اما دلیل چهارم و عمدە کە باعث سرکار آمدن این رژیم منحوس شد ضعف جریانات چپ و دمکراتیک بود. مثلا حزب تودە کە بە نسبت جمهوری اسلامی مدعی چپ بودن و آزادیخواهی بود، استقلال عمل نداشت و بطور کامل طبق ارادە و خواست شوروی عمل میکرد.

 اگر چە پیشتر حزب تودە قوی بود و سازماندهی قدرتمندی را در بین تودەهای مردم براە انداختە بود، ولی هنگام انقلاب ١٣٥٧ دارای چنین قدرت و سازماندهی نبود. همچنین دارای نیروی نظامی نبود و بعد از افشاء شاخە نظامی و مخفیش در دهە ٣٠ خورشیدی در درون ارتش، مدتها بود کە این مقولە را از دستور کار خود خارج کردە بود. همچنین رهبران آنها افرادی بوروکراتیک بودند و نتوانستە ارتباطات خود را با تودەهای مردم حفظ کنند. نامشان حزب تودە بود. ولی در واقع تودەها را بە حال خود رها کردە بودند.

هرچند حزب تودە در حوزە فعالیتهای تئوریک و ترجمە متون سیاسی و تئوریک از جریانات دیگر فعالتر بود، ولی در دوران انقلاب محصور تئوری‌های اکسپایری از قبیل راە رشد غیر سرمایەداری، انقلاب دو مرحلەای، تئوری عمدە و غیرە عمدە و… شدە بود. خود این نیز راە را بر اغفال و انفعال این حزب گشودە بود.

 در کل نیروهای چپ مدعی کمونیست و مارکسیست در یک منجلاب دگماتیسم و جزمگرایانە گیر کردە بودند کە قدرت برقراری ارتباط با جامعە و انعطاف و خلاقیت در مبارزە و سیاست ورزی را از آنها گرفتە بود. برای نمونە طبق دترمینیسم و جبرگرایی تاریخی، میپنداشتند کە شاە کاپیتالیست است و حالا کە نظامی کاپیتالیستی در ایران سرنگون شدە است، پس پیروزی سوسیالیسم بعنوان مرحلە بعد از سرمایداری ناگزیر است.

طبق این گرایش نیز چنان بە مسئلە مینگریستند کە، مهم نیست جریانی کە (جمهوری اسلامی) بعد از شاە سرکار آمدە است، جریانی کاملا سوسیالیستی نیست، مهم این است کە جبر تاریخ آنرا بە سوی سوسیالیسم واقعی سوق میدهد.

با توجە بە این میتوان گفت مشکل چپ تنها سیاسی نبود. در واقع ایدئولوژیک نیز بود. از سویی دیگر بدلیل اینکە توانایی پراکتیک را هم نداشتند، این تئوری بافی‌ها را بە دستمایە انفعال و دلخوشی خود تبدیل کردە بودند. اکثر چپ‌ها خمینی را فردی ضد امپریالیست میدانستند و او را می‌ستودند. در نتیجە این ضعف‌ها و توهمات نیز نە تنها موانعی را بر سر راە قدرتگیری خمینی ایجاد نمیکردند، اتفاقا بە جادە صاف کن او هم تبدیل شدە بودند.

چریکهای فدائی کە از لحاظ سازمانی و عملی قویتر بودند، ابتدا دست بە فعالیت‌هایی زدند و نیروی نظامی را نیز برای رودرویی سازمان دادند. تا حدودی هم تاثیرگذار شد. ولی آنها هم در مدت کوتاهی دچار انشعابات متعدد شدند. مثلا یکی از شناختە شدەترین رهبران آنها اشرف دهقان بود. او بە این دلیل از آنها جدا شد کە بە تداوم مبازرە چریکی بعنوان هم استراتژی و هم تاکتیک با توجە بە دنبالەروی از مسعود احمدزادە اعتقاد داشت. ولی رهبری سازمان ابتدا با دنبالەروی از بیژن جزنی مبارزە مسلحانە را تنها یک تاکتیک میدانستند کە در ماهای اول انقلاب، دیگر طبق آن نیز عمل نمی‌کردند و مسیر را بسوی حذف کامل آن سوق میدادند کە عاقبت هم چنین کردند.

بعد از جدا شدن شاخە اشرف دهقان، بدلیل اپورتونیسم رهبران این سازمان در همان اوایل انقلاب یک انشعاب دیگر در درون آن رخ داد و بە دو شاخە تحت نام اکثریت و اقلیت منشعب شد. در نهایت شاخە اکثریت تماما دنبالەروی از حزب تودە را برگزید و مبارزە مسلحانە را کنار گذاشت. شاخەی اقلیت نیز هرچند اصراری بر مبارزە و از جملە مبارزە مسلحانە داشت، اما بسیار ضعیف بود و نمی توانست تاثیر آنچنانی داشتە باشد.

مجاهدین خلق هم ابتدا از طریق پدر معنویش یعنی طالقانی خود را بعنوان شریک قدرت در رژیم خمینی می‌پنداشت و از راە مسامحە و مماشات با این رژیم تعامل میکرد و نهایتا رهبری خمینی را پذیرفت. در واقع این وضعیت و سیمای سیاسی آنزمان در تهران بود. بدون شک در کوردستان وضعیت بە گونەی دیگری بود کە ما در هفتە آیندە با تفصیل بە آن اشارە خواهیم کرد.

دیگر جریانات چپ نیز، مانند توفان، کمیتە انقلابی حزب تودە و اتحادیە کمونیستهای ایران کە بە بعنوان خط سوم شناختە میشدند، ادعاهای بزرگی داشتند ولی در عمل نقش آنچنانی نداشتند. فعالترین آنها اتحاد کمونیستهای ایران بود کە میخواستند با توسل بە یک عملیات مسلحانە تحت عنوان سربداران در منطقە آمل یک قیام انقلابی و خلقی را رقم بزنند. با این هدف نیز ١٠٠ نفر از افراد خود را بە آنجا فرستاند کە همە آنها جانباختند. باید یاداور شد کە اکثر آنها کورد و اهل مهاباد بودند. حتی فرماندە ارشد این عملیات شخصی بە اسم اسماعیل محمدی اهل مهاباد بود.

جریانات چپ دیگری مانند اتحاد مبارزان کمونیست ـ سهند (جریان منصور حکمت) وجود داشتند. افراد و گروهای کوچک تروتسکیستی نیز در ایران بودند. این دو نحلە در اروپا شکل گرفتە و بە زعم خود مدعی مارکسیست انقلابی بودند. ولی واقعیت این است کە این گروها از تاثیری آنچنانی در جو سیاسی آنزمان ایران برخوردار نبودند. بیشتر مشغول تئوری بافی و گزافەگویی بودند. البتە جریان حکمت بعدها بە کوردستان آمدە و تاثیرات منفی زیادی بر جنبش کوردستان برجا گذاشت کە ما در هفتە آیندە بە آن اشاراتی خواهیم داشت.

جریانات دیگر ملی‌گرا، دمکرات، سکولار و لیبرال از سنخ مذهبی و غیر مذهبی، مانند رهبران جبهە ملی (بە رهبری کسانی مانند کریم سنجابی) و نهضت آزادی (بە رهبری مهندس مهدی بازرگان) هرچند بعد از سقوط شاە در درون دولت موقت جایی گرفتند، ولی از تاثیر و پایگاە اجتماعی آنچنانی برخوردار نبودند.

یعنی با وجود اینکە دولت موقت با استفادە ابزاری از آنها تشکیل شدە بود اما در برابر شورای انقلاب (شورایی متشکل از طرفداران خمینی کە موازی دولت موقت بود) نتوانستند دوام بیاورند. میدانیم عاقبت مهندس بازرگان از نخست وزیری دولت موقت استعفا داد. قطب زادە کە وزیر امور خارجە بود اعدام شد و در نهایت دولت موقت از هم فروپاشید. بعد از آن نیز دیگر خود پیروان خمینی بودند کە قدرت را بطور کامل قبضە کردند.

ابتدا خمینی می گفت کە آخوندها نباید در حاکمیت باشند. بە همین دلیل دولت موقت از افراد مذهبی و غیر مذهبی تکنوکرات تشکیل شد. البتە بسیاری از این افراد نیز بویژە بازرگان و قطب ‌زادە افرادی مذهبی  و بە نوعی مرید خمینی بودند. اما سعی میکردند کە تا حدی بر پایە معیارهای لیبرال دمکراسی و سکولاریسم غربی سیستم و دولت را مدیریت کنند. بدون تردید این نیز بە مزاق خمینی و سایر هواداران مکتبی او خوش نمی‌آمد. در نتیجە آن نیز خمینی شورای انقلاب را از طرفداران مکتبی خود تشکیل داد و در عمل دولت موقت را بی تاثیر کردە بود.

دلیل پنجم سرکار آمدن رژیم جمهوری اسلامی، پوپولیسم بود. در میان شیعیان جو پوپولیستی قدرتمندی حاکم بود و بعد از ١٥ خرداد ١٣٤٢ خمینی نیز در میان جامعە شیعە ایران شهرت زیادی را کسب کردە بود. پوپولیسم تا جایی پیش رفتە بود کە ادعا میشد عکس خمینی در ماە دیدە شدە است. برای تهییج هرچە بیشتر این جو عوامفریبانە ابزارهای فراوانی از قبیل مساجد، حسینیەها، هیئتها و مراسمها و مناسک مذهبی را در اختیار داشتند.

دلیل ششم کە در استقرار جمهوری اسلامی نقش داشت، سرکوب بود. رژیم جمهوری اسلامی در روزهای ابتدای بە قدرت رسیدنش، سرکوبها را آغاز کرد و زنان از اولین قشرهای جامعە بودند کە مورد سرکوب قرار گرفتند. در واقع در اولین سالروز ٨ مارس بعد از ٢٢ بهمن ١٣٥٧ وقتی کە زنان مراسم هشت مارس را برگزار کردند، عوامل رژیم بە آنها یورش بردند و آنها را سرکوب کردند. پروسەی حجاب اجباری از آنجا شروع شد. زنان کە نقشی پر رنگ و اساسی در مبارزات علیە شاە را بە عهدە داشتند و دارای مطالبات خود بودند، رژیمی کە تازە بە قدرت رسیدە بود، آنها را سرکوب کرد و از رسیدن بە حقوقی کە برایش مبارزە کردە بودند، آنها را ناکام گذاشت.

رژیم بعد از سرکوب زنان، از همان اوان سرکوب خلقها را هم در دستور کار خود قرار داد. رژیم کە میدانست در کوردستان و ترکمن صحرا ارادەای وجود دارد و میخواهد خلقها را سازماندهی کند، بە آن مناطق حملە کرد و بە شدیدترین شیوە سرکوب و توحش را اعمال کرد. برای نمونە یک ماە بعد از بر سر کار آمدن رژیم شاهد رویدادهای نوروز ١٣٥٨ سنندج هستیم کە بە جریان نوروز خونین سنندج شهرت دارد. طی آن نیز حدود ٢٠٠ نفر جان باختند و بسیاری هم زخمی و دستگیر شدند.

 متعاقبا بە سرکوب قرائت و خوانشهای غیر از خوانش و قرائت رسمی جمهوری اسلامی و جریاناتی کە جهابینی و خوانش دیگری از دین داشتند، پرداخت. مانند سرکوب جریانات مذهبی از قبیل فرقان و حزب خلق مسلمان کە آیت‌اللە شریعتمداری آن را پایەریزی کردە بود.

 شریعتمداری اهل آذربایجان و مرجع تقلید شیعیان بود. سال ١٣٤٢ کە خمینی زندانی شد و بە اعدام محکوم شد این شریعتمداری بود کە خمینی را نجات داد. او اعلام کرد من شهادت میدهم کە خمینی بە مقام آیت‌اللە رسیدە است. رژیم پهلوی هم آیت اللەها را اعدام نمی‌کرد و بە این شیوە خمینی از اعدام نجات یافت. همان شریعتمداری کە خمینی را نجات داد، وقتی خمینی بە قدرت رسید توسط او مورد شدیدترین سرکوبها قرار گرفت.

بعدها رژیم جریان انقلاب فرهنگی را براە انداخت و در نتیجە آن دانشگاەها را تعطیل کرد و بە این طریق زمینە را برای تدریس و آموزش رسمی ایدئولوژی خود فراهم کرد. در واقع خود این نیز نوعی سرکوب و خشونت نرم و عریان توام بود.

در همین اثنا پیروان خمینی بە سفارت آمریکا حملە کردند و آنجا را تسخیر کردند. این نیز بیشتر از همە دولت موقت را در تنگنا قرار داد. تا جایی کە بازرگان استعفا داد و دولت موقت فروپاشید. در واقع این اقدام و جنگ عراق را نیز میتوان بعنوان دلیل هفتم قبضە کردن قدرت از سوی پیروان مکتب خمینی و استقرار و تداوم عمر جموری‌اسلامی برشمرد.

در نهایت اسلامی‌های مکتبی توانستند قدرت را قبضە کنند. وقتی کە جنگ ایران و عراق هم شروع شد از این جنگ نیز بە نحو احسن بە نفع خود استفادە کردند. تحت نام اینکە موجودیت ایران در خطر است، توانستند احساسات شوونیستی را در ایران تقویت کنند و حتی بعضی از جریانات چپ و غیر مذهبی تحت تاثیر این فضا قرار گرفتند و جمهوری اسلامی را پذیرفتند و در خیلی از موارد با او همسوئی کردند.

بە هر تقدیر جمهوری اسلامی توانست از جنگ ایران و عراق بە نفع خود بیشترین استفادە را ببرد. بە هیمن خاطر است کە وقتی جنگ بە پایان میرسد و خمینی ناچار میشود پایان جنگ را بپذیرد، میگوید من ناچارا جام زهر را می نوشم!

بە هر صورت از بدو سر کار آمدن رژیم خمینی در سال ١٣٥٧ تا مرگ خمینی در سال ١٣٦٧ بە مدت ١٠ سال بیشترین قتلو عام و سرکوبها در ایران بە اجرا در آمدند. سرکوب زنان، ملیت‌ها، کارگران، دگراندیشان و…، حتی بە نزدیکترین دوستان خود هم رحم نکردە و آنها را با شدیدترین شیوە حذف کردند. نمونە برجستە آن منتظری بود. البتە قبل تر از منتظری بدلیل اینکە طالقانی بە مجاهدین خلق گرایش داشت، او را نیز بی‌تاثیر کردند.

در واقع بسیاری از کارهایی را کە داعش سنی در عراق، سوریە، کوردستان و سایر نقاط انجام داد، جمهوری اسلامی بعنوان داعش شیعە در آن زمان انجام داد. کسی نیست کە از اعمال شکنجە، تجاوز و اعدام جمهوری اسلامی نشنیدە باشد. این جنایتکاران وقتی زنان جوان باکرە را اعدام میکردند، قبل از اعدام بە آنها تجاوز میکردند. زیرا معتقد بودند کە زنان اگر باکرە باشند و بمیرند بە بهشت میروند و بایستی با گرفتن باکرگی آنها مانع ورودشان بە بهشت شد. چرا کە طبق افکار ارتجاعی آنها بهشت جای این کافران نیست. در واقع این دیگر اوج توحش و جنایت است کە آن زمان داعش شیعە بە نمایش گذاشت.

این جنایتکاران بە این نیز بسندە نمیکردند و پاسداری کە قبل از اعدام بە زن اعدامی تجاوز میکرد فردای آن روز با جعبەای شیرینی بە در خانە آن زن اعدامی میرفت و بە خانوادەاش اعلام میکرد کە من دیشب داماد شما بودم و امروز صبح دختر شما اعدام شد. این متجاوزان بدین گونە بعد از تجاوز بە خود مقتول در مقابل خانوادە مقتول نیز این جنگ روانی و عمل بغایت غیرە انسانی را راە می‌انداختند.

حزب تودە و چریکهای فدائی (اکثریت) کە بزرگترین یاری رسان جمهوری اسلامی بودند تا موقعیتش استحکام یابد، وقتی کە کارائی خود را جهت خدمت هرچە بیشتر بە جمهوری اسلامی از دست دادند و دیگر نیازی بە آنها نماندە بود، آنها نیز با سرکوب جمهوری اسلامی مواجە شدند و تحت تعقیب قرار گرفتند. جریانات چپ دیگری هم کە در مقابل جمهوری اسلامی مقاومت میکردند، ناچار شدە بودند از تهران و دیگر مناطق ایران فرار کنند و بە کوردستان پناە بیاورند.

سران مجاهدین خلق نیز بعد از اینکە مورد غضب جمهوری اسلامی قرار گرفتند، مجبور بە فرار شدند و در فرانسە پناهندە شدە بودند. در فرانسە همراە با بنی صدر (اولین رئیس جمهور ایران کە او نیز بعد از خلع شدنش از ریاست‌جمهوری از بیم جانش گریختە بود) شورای ملی مقاومت را تشکیل دادند. تلاش کردند کە جریانات دیگر بە آن بپیوندند. بر همین مبنا بود کە حزب دمکرات کوردستان ایران و بعضی از افراد و گروهای بە اصطلاح چپ هم بە آن پیویستند.

اما با تمام هارت و پورتی کە میشد شورای ملی مقاومت هم نتوانست کاری از پیش ببرد. هنگامی کە جنگ ایران و عراق شروع شد، مسعود رجوی بە عراق رفت و خواست تحت حمایت صدام حسین رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کند. در نهایت و در جنگی بنام عملیات فروغ جاویدان کە میخواستند تهران را فتح کنند، شکست خوردند. خمینی این عملیات را دستاویز قتل عامی قرار داد کە بە کشتار شهریور ١٣٦٧ مشهور است.

در جریان این قتل عام موسوی اردبیلی نامەای بە خمینی می نویسد و از او سٶال میکند کە آیا بایستی زندانیان را بە تهران منتقل کنیم تا در آنجا محاکمە و اعدام شوند؟ در جواب خمینی میگوید لازم نیست. برای اینکە پروسە محاکمە و اعدامها هرچە زوتر بە سرانجام برسد، در هر شهر و زندانی میتوان محاکمە و اعدام کرد. طی این جنایت نزدیک بە ٧ الی ١٠ هزار زندانی سیاسی اعدام شدند. این آمار جدای اعدامهایی است کە پیشتر در کوردستان و سایر نقاط دیگر توسط جنایتکارانی از قبیل خلخالی بە انجام رسیدند. حتما ما در بحث هفتە آیندە بە قتل و عامهایی کە در کوردستان صورت گرفت بیشتر خواهیم پرداخت.

بە هر صورت خمینی در سال ١٣٦٨ هجری شمسی مرد. همانطور کە میدانیم بعد از خمینی خامنەای بە قدرت رسید و شیوەی بە قدرت رسیدنش را هم همگان میدانند. در این خصوص اخیرا ویدئوها و مقالاتی در فضای رسانەای منتشر میگردنند کە از بسیاری از زوایای پنهان مسئلە پردەبردری میکنند.

در اینجا قبل از اینکە بە مرحلە بعد از خمینی بپردازیم، میخواهم بار دیگر تیتروار دلایل بە قدرت رسیدن جمهوری اسلامی  را برشمارم.

١- از لحاظ تئوری. جریانات اسلامی از بدو تاریخ تمایل داشتەاند کە بە حاکمیت برسند. و جریان خمینی هم جهت جا انداختن سیستم ولایت فقیە تلاش کردە بود.

٢ـ سرکوب و اعدام رهبران و اعضای لایق و توانمند جریانات چپ در دورە پهلوی و مصون ماندن مذهبی‌های مکتبی متمایل بە خمینی از کشت و کشتار دورە پهلوی.

٣- خواست و تمایل قدرتهای جهانی، مخصوصا آمریکا.

٤ـ تمکین بە همدیگر دو ابرقدرت آنزمان یعنی شوروی و آمریکا و رضایت بە فورمولی میانی از سوی هردو طرف.

٥- ضعف، نارسائی و ناکارآمدی نیروهای چپ، دمکراتیک و سکولار.

٦- جو مذهبی و پوپولیستی حاکم در آن زمان.

٧- سرکوب و حاکم کردن جو اختناق در جامعە

٨ـ بهرە بردن از حملە عراق بە ایران و…

با بە قدرت رسیدن خامنەای مرحلەای دیگر از حاکمیت جمهوری اسلامی آغاز میشود. اگر چە خامنەای دارای همان چهرە کاریزماتیک خمینی نبود، ولی نسبت بە خمینی فردی با توان سیاسی، نظامی و امنیتی بیشتری بود. از لحاظ سخنوری عوامفریبانە هم از خمینی خبرەتر بود. از لحاظ سنی هم جوانتر از خمینی بود. میگویند با (ک گ ب) ارتباط داشتە است. در این مورد کتابی نوشتە شدە است بە بنام رفیق آیت اللە و بە ارتباط خامنەای با ک گ ب اشارە میکند. من نمی توانم محتوای این کتاب را تایید کنم ولی بعضی معلومات این کتاب قابل تامل است.

در واقع بە قدرت رسیدن خامنەای نتیجە توافقی بود کە میان خامنەای، رفسنجانی و موسوی خوئینی انجام گرفتە بود. در سالهای آیندە، خامنەای و رفسنجانی موسوی خوئینی را کە بە عنوان پدر اصلاح طلبان شناختە میشود بی تاثیر کردند. همانطور کە میدانیم رفسنجانی کە بیشتر از هر کس زمینە بە قدرت رسیدن خامنەای را فراهم کرد، در نهایت خامنەای خود رفسنجانی را هم حذف کرد.

در دهە دوم عمر جمهوری اسلامی اتفاقاتی رویی میدهند کە اشارە بە آنها خالی از لطف نیست. زمانی کە دیگر جنگ ایران و عراق تمام شدە بود، سران رژیم را واداشت کە بازیهایی تازەای را راە بندازند تا بە عمر خود تداوم بخشند. زمان جنگ کە بیشتر مشغول جنگ و تحکیم پایەهای حکومت اسلامی بودند، فرصت بعضی کارها را نداشتند. بعد از تمام شدن جنگ، امکان رانتخواری و سهم خواهی از امکانات و فرصتها بە میان آمد. بە همین منظور تحت نام جهاد سازندگی سیستم مافیایی را پایە ریزی کردند. از این طریق طبقە متوسط متمایل بە رژیم را شکل دادند تا بتوانند در بازی میان جناحهای برساختە خود جهت ماندگاری رژیم از آن استفادە کنند.

از لحاظ سیاسی در این مقطع سە جناح را شکل دادند. جناح اصولگرا، اصلاح طلب و میانەرو. تا بتوانند از این طریق تنور انتخابات را همیشە گرم نگە دارند و هرچە بیشتر مردم را بە پای صندوقهای رای بیاورند و بە این طریق پز دمکراسی و مشارکت جمعی در سیاست را برای درون و بیرون بزنند. تا از سویی بحران منطقەای و خارجی خود را تا حدودی تنزل دهند و از سوی دیگر جامعە را دچار اغفال نمودە و مخالفین خود را بی‌تاثیر و سرکوب نمایند. قتل‌های زنجیرەای در داخل و ترورهای مخالفین در خارج نکاتی برجستە از کارنامە جنایتکارانە رژیم در این دهە بودند.

در دهە سوم و چهارم عمر جمهوری اسلامی، خامنەای کم کم رفسنجانی را هم محدود کرد. این باعث گسترش نزاعهای درون حکومتی جهت کسب قدرت شد. خامنەای جهت قوام حاکمیت خود نهادهای امنیتی و نظامی جدیدی را پایەریزی کرد. جدای از اینها قوانین مجلس خبرگان را بە نفع خود تغییر داد. ویتا همین حالا هم در قدرت باقی ماندە است کە در نتیجە آن مشکلات فراوانی را برای خلقهای ایران ایجاد نمودە است. تا کنون نیز حاصل عمر جمهوری اسلامی، گرسنگی، فساد، فحشا، تبعیض، نابرابری و اعدام است.

اگر بە یاد داشتە باشید ما در قسمت مربوط بە هخامنشیان، بە سیستم خسروانی اشارە کردیم. جمهوری اسلامی در اصل تداوم همان سیستم است. ما اشارە کردیم کە در سیستم خسروانی، شاە در راس هرم قدرت قرار دارد. در واقع در جمهوری اسلامی ولایت فقیە در راس هرم قدرت قرار میگیرد.

یکی از پایەهای سیستم خسروانی دیوان بود. جمهوری اسلامی نیز با الگوبرداری از آن سیستم دیوانسالاری مخصوص بە خود را ایجاد نمودە است. یکی دیگر از پایەهای سیستم خسروانی، اندرون بود. در جمهوری اسلامی بیت رهبری نقش همان اندرون را بازی میکند. ارتش و سپاە پاسداران هم وجود دارد کە سپاە پاسداران نقش حفاظت از ولایت فقیە را بر عهدە دارد. یعنی همان نقش گارد جاویدان. وزارت اطلاعات هم نقش چشم و گوش شاە را بر عهدە دارد کە یکی از مخوفترین نهادهای امنیتی دنیا است.

دین اسلام و شیعە اثنا عشری را نیز بە دین و مذهب رسمی حکومت تبدیل کردەاند. درست مانند نقش دین زردشت دولتی در سیستمهای خسروانی هخامنشی و ساسانی. اینها بە ما نشان میدهد کە ما با رژیمی طرف نیستیم کە از سال ١٣٥٧ سر کار آمدە است، بلکە با سیستمی طرف هستیم کە پیشینەای تاریخی دارد.

با توجە بە همین دلایل باید مبارزە ما در برابر این رژیم بر مبنای این واقعیت استوار باشد کە با رژیمی روبرو هستیم کە تمام سنت مرکزگرایی، قدرتگرای و پدرسالاری را جهت تداوم عمر خود بە کار میبندد. باید بە این نکتە واقف بود کە در صورت غفلت، این رژیم چە با ماسک مذهبی و چە با ماسک غیر مذهبی میتواند از نو خود را باز تولید کند.

 میدانیم با وصف اینکە جمهوری اسلامی دچار بحرانهای شدیدی است، تلاش میکند کە خود را باز تثبیت کند. عمق چشم اندازە آنها ٢٠٢٥ است. تلاش میکنند کە بە هر نحوی از انحا تا سال ٢٠٢٥ موجودیت خود را برای تداوم قدرت در قرن بیست و یکم باز تولید کنند.

 اکنون مقامات جمهوری اسلامی ایران با وضعیت بازترسیم نوین خاورمیانە روبرو هستند. بە همین خاطر میخواهند بعضی از خواستەهای سرمایە جهانی را بپذیرند و بعضی از ویژگی‌های خود را نیز حفظ کنند. از طرف دیگر سرمایە جهانی با سرکردگی آمریکا با بسیاری از سیاستها و رفتارهای آنها مخالف است. اما با وجود این نیز جمهوری اسلامی در منطقە عامل تامین بسیاری از منافع آنها نیز هست. در واقع اگر جمهوری اسلامی انعطافاتی را در راستای اهداف منطقەای و جهانی آمریکا بە خرج دهد، آمریکا نیز آن چنان بی‌میل بە تداوم عمر او نیست.

بە هر جهت جمهوری اسلامی میخواهد بە چهار طریق بە عمر حاکمیت خود تداوم ببخشد. قبل از هر چیز میخواهد قدرت را یک دست سازد. تلاش میکند کە در انتخابات پیشرو بە این هدف دست بیابد. اکنون قوە قضائیە و قوە مقننە متعلق بە جناح اصولگرا است و کاملا تحت اوامر خامنەای هستند. این بە این معنی نیست کە قوە مجریە تحت اوامر او نیست. بدون تردید قوە مجریە هرچند گاەگداری دهن کجی کند باز مطیع خامنەای است. مسئلە این است کە این نیاز را نمی‌بینند کە جهت تداوم عمرشان هرچە بیشتر قدرت را یکدست نمایند. بە همین خاطر میخواهند در انتخابات پیشرو، رئیس جمهوری باب میل خامنەای کە ابراهیم رئیسی میباشد را بە کرسی بنشانند.

این یک واقعیت است کە این جناحها دارای منافعی مشترک هستند و بقای جمهوری اسلامی خط قرمز  آنها و از منافع مشترک شان است. ولی در طول این سالها منافع متضاد و کاراکترهای متفاوت نیز در درون رژیم تا حدودی بروز کردە و باعث اختلافاتی در درون حاکمیت جمهوری اسلامی شدە است.

 بعضی از آنها منافع اقتصادیشان در اقتصادی بستە تامین میشود. مانند آستان قدس رضوی و … غیرە. در درون رژیم نیز کسانی هستند کە منافع خود را در مسیر انتگرە شدن اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی و نئولیبرالی میبینند و ژستی لیبرال‌مابانە بە خود میگرند. اگرچە همە آنها در جنایتهایی کە جمهوری اسلامی مرتکب شدە است، شریک هستند، ولی این واقعیت و طبیعت حیات است کە تدریجا تفاوتمندی را ایجاد میکند.

بە هر صورت در اختلافاتی کە در بین مسئولان و بدنە رژیم ایجاد شدە است، هم تضاد منافع و هم تفاوت کاراکتری دخیل هستند. مثلا در جمهوری اسلامی هم کاراکترهایی مانند ظریف و هم کاراکترهایی مانند احمدی‌نژاد وجود دارد. بهر حال برای مقابلە با وضعیت موجود این پراکندگی و آشفتەگی درون خود را تهدید میپندارند و میخواهند خود را یکدست سازند.

بعد از یکدست کردن حاکمیت، سران رژیممیخواهند فشار و سرکوب و فضای خفقان را بر جامعە بیشتر از پیش حاکم گردانند و جامعە را خالی از ارادە کنند. مورد دیگری کە میخواهند گسترش دهند، گسترش بی اخلاقی در جامعە و واژگون کردن معیارهای اخلاقی است.

مورد دیگر، بە زعم خودشان میخواهند در فاصلەای ٢٠٠٠ کیلومتری خارج از مرزهای ایران دشمن را زمین گیر کنند. میخواهند با مداخلە در کشورهایی مانند عراق، سوریە، لبنان، یمن و  غیرە، بە این هدف برسند.

بعضی مواقع میخواهند بطور مستقیم بە آمریکا امتیاز بدهند و از فشار بحران در سیاست خارجی خود بکاهند و بعضی اوقات در تقابل با آمریکا اتکا بە اروپا، روسیە و چین را مبنا قرار میدهند. ولی هیچ کدام از اینها نمی تواند آنها را نجات دهد. چون از لحاظ ایدئولوژی دچار شکست بزرگی شدەاند. البتە در مورد مسئلە زنان، خلقها و سرکوب آزادیهای اجتماعی و مدنی راەحلهای سرکوبگرانە و اغفالگرانە آنها کارایی خود را از دست دادەاند و دیگر مانند پیش نمی‌توانند بی محابا هرچە کە دلشان می‌خواهد اعمال کنند.

در واقع رژیم جمهوری اسلامی میتواند با امتیاز دادن و خود را بە حراج گذاشتن بە چین، روسیە، اروپا، آمریکا و یا هر نیروی دیگری آنها را راضی کند، ولی با رویکردهای اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک مرتجعانە خود بە هیچ عنوان قادر نیست کە جامعە ایران و جنبش‌های ملی و اجتماعی درونش را راضی نگە دارد. چون آنها آزادی را مطالبە میکنند و این در قاموس جمهوری اسلامی محلی از ارعاب ندارد.

در اصل در جمهوری اسلامی دو گرایش وجود دارد. گرایشی کە میخواهد با آمریکا تعامل کند. صاحبان این گرایش بر این باورند کە اگر با آمریکا تعامل نکنند، عواقب بدی بدنبال خواهد داشت. اینان بوروکراتها و تکنوکراتهای درون رژیم هستند کە میخواهند رژیم بە درون مرزهای خودش برگردد و دست بە کارهایی در منطقە نزند کە موجب تحریک نیروهای سرمایە جهانی بویژە آمریکا و اروپا گردد. اینها همچنین میخواهند کە سیاستهای رژیم در برابر اسرائیل تعدیل شود و تغییر و تحولی در قانون و سیستم آموزشی ایجاد شود کە هم بقای رژیم را تضمین کند و هم مورد قبول سیستم جهانی باشد.

گرایش دیگر بر این است کە هرگونە تنازل در برابر فشارهای خارجی و هرگونە امتیاز دهی، زمنیەی عقب نشینیهای بیشتر و در نهایت محاصرە نظام را جهت سرنگونی بدنبال خواهد داشت. اینها در یک نقطە اشتراک نظر دارند و آنهم حفظ رژیم جمهوری اسلامی است. فقط راهکارهای آنها جهت رسیدن بە این هدف متفاوت است. سکان هرکدام از این گرایشات نیز در دستان خود خامنەای است. میدانیم کە خامنەای طبق اقتضای شرایط هر بار  بە یکی از این گرایشها میدان میدهد.

در پایان آنچە کە مسلم است جمهوری اسلامی رژیمی نیست کە خلقهای ایران جهت رسیدن بە آن دست بە قیام زدە بودند، بلکە نتیجە آن مواردی است کە در طول بحث بە آن اشارە کردیم. در واقع ضد انقلابی است کە در درون یک انقلاب سر برآورد.

١٠-٠٣-٢٠٢١

Related posts