اهون چیاکو
دگم جبر اقتصادی در مارکسیسم
کارگریسم و اکونومیسم خود بە بزرگترین دگم و مانع بر سر راە رهایی طبقه کارگر مبدل شده اند. این نوع نگرش تمام جامعه و دنیا را بعنوان یک واحد کار و تولید (یک کارگاە یا کارخانە) میپندارد.
کارگر را نیز تنها بعنوان یک سوژه اقتصادی و منبع نیروی کار میپندارد که این جنبه آن توسط کارخانەدار یا سرمایدار مورد استثمار قرار میگیرد. در نتیجه ناخواسته دیگر جوانب فرهنگی، اجتماعی و روانی انسان کارگر را تحت شعاع نیروی کار او قرار میدهد و به این طریق به ورطه یک تقلیل دهی در امر مفهوم انسانی و اجتماعی می افتد.
مارکسیسم این وضعیت را حاصل یک جبر در روابط تولیدی و اقتصادی بر میشمارد. در واقع به این طریق استثمارگر از لحاظ اخلاقی تبرئه میشود و استثمار شونده نیز محصور یک جبر گریزناپذیر معرفی میگردد. به این معنی که خطای کار حاصل این جبر است و فرد و انسان استثمارگر نیست که این تصمیم را اتخاذ نموده است.
در واقع در دین و فلسفه ایدەئالیستی، دوگانه ظالم و مظلوم (غنی و فقیر) به جبر الاهی و جبر متافیزیکی و در لیبرالیسم شکاف طبقاتی به جبر قوانین طبیعی ربط دادە میشوند. به این طریق نیز افراد و طبقات ظالم و استثمارگر را تبرئه مینمایند.
چرا کە طبق استدلال آنها وضعیت پیش آمده نه حاصل میل آنها بلکه حاصل میل الاهی و تصویرهای ثابت در کائنات میباشند کە در زمین و در درون جامعە انضمام مییابند.
البته با مقرر نمودن شروط و معیارهای بەاصطلاح اخلاقی مبتنی بر لزوم خیر بودن و ترحم به حال ضعغا برای رضایت خدا و یا بەاصطلاح انسانیت (انسانیت انتزاعی) از سوی افراد غنی و متعلق به طبقات فوقانی.
طبق نظریه ماتریالیسم پوزتویستی نیز قوانین طبیعی، فیزیولوژیک و بیولوژیک وجود دارند که قوانین اجتماعی را نیز تعین میکنند که بایستی آنها را کشف کرد و در جامعه شناسی پوزتویستی آنها را گنجاند و در یک رویکرد مهندسی اجتماعی در درون جامعه به آنها عینیت بخشید.
شوربختانه نظریه مارکسیسم نیز با اعتقاد به جبر قوانین اقتصادی به نوعی دیگر مسئله را به همان منوال بیان میکند. ستایش مارکس و انگلس از بدو ظهور سرمایداری و بورژوازی نتیجه سهم بری آنها از همان دگم متافیزیک مذهبی، فلسفه ایدەالیستی و پوزتویسم لیبرایستی مبتنی بر تعمیم قوانین فیزیکی، شیمی و بیولوژیک بر امر جامعە شناسی و روانشناسی میباشد.
البته متوجه این هستم که مارکسیسم مانند مذهبی ها و ماتریالیست های لیبرالیست این قاعده را ازلی و ابدی نمیپندارد و آغاز و پایانی برای آن تعین میکند. ولی پایانش تا کنون رقم نخرده است و تاریخی که خود مارکسیسم برای پایان آن اعلام نمود تاکنون چیزی بیشتر از یک نگرش انتزاعی و ایدەالیستی را تداعی ننمودە است.
در واقع مارکسیسم با اتکا به جبر اقتصادی و تعین آغاز و پایان این مسیر ادعا کرد که نظریه سوسیالیسم علمی را در برابر سوسیالیسم تخیلی علم کرده است. ولی همان سوسیالیسم علمی تاکنون از دایره تخیلات نگذشته و شکل انضمامی و عینی را کسب ننموده است. آیا خود این جستجوی یافتن اشکال کار را نمیطلبد؟
در واقع مارکسیسم در تقابل با اندیشە جبر متافیزیکی دین و فلسفە ایدئالیستی و اندیشە پوزتویستی لیبرالیسم، این جبر اقتصادی را مبنای فلسفه خود قرار داد. تاریخ اثبات میکند که این یکی از ضعفهای اندیشه مارکسیستی میباشد که اصرار بر آن ، دگم در سیاست، جامعه شناسی و روانشناسی را نیز با خود حمل میکند. شاید دلیل تخیلی ماندن سوسیالیسم علمی مارکسیسم در همین اشکال نهفته است.
البته این دگم در نظریه مارکس در کتاب فقر فلسفه که در سال ۱٨۴۷ در جواب کتاب فلسفه فقر پرودون و در مانیفست کمونیست که در سال ۱٨۴٨ جهت رهبری مبارزات کارگری این دوره در اروپای صنعتی نوشته شدند، با وجود اینکه دو اثر فلسفی و سیاسی – اقتصادی میباشند، نسبت به آثار بعدیش بیشتر است.
بویژه در اثر بسیار معروف و عمده مارکس یعنی کاپیتال که در سال ۱٨۶٨ جلد اول آن منتشر شد و جلد دوم و سوم آن بعد از مرگش توسط رفیق همیشه همراهش فردریش انگلس منتشر شدند، با وجود اینکه اثری خالص اقتصادی میباشد و حتی در پیشگفتار جلد اول مارکس اعلام میکند که اشاره به افراد و گروەهای اجتماعی تنها در زمینه نقش اقتصادی آنهاست، انعطافی بیشتر در مقایسه با آثار دوران جوانی مارکس مشهود است.
مارکس یک متفکر بود و جستجوگر حقیقت. انتقاد میپذیرفت و کاستی هایی را که در مییافت، آنها را رفع میکرد. برای مثال در پیشگفتار چاپ دوم جلد اول کاپیتال که به سال ۱٨۷۲ بر میگردد، خود مارکس مینویسد: انتقادات و توصیەهایی را دریافت کردم و نارساییهایی را یافتم کە در این چاپ دوم آنهار گونجانده ام
همیشه مانع راه گذار از دگمها و نارسایی های یک مکتب فکری – انقلابی نه متفکرین آن مکتب، بلکه پیروان متعصب و دگماتیک آن بوده اند. برای نمونه مارکس در پیشگفتار کتاب سرمایه با شفافیت تمام اعلام میکند که پذیرای نقد و انتقاد سازنده در مورد این اثر و شاەکار خود میباشد.
باید با رویکردهای مارکسیسم عامیانه و مارکسیسم پیچیده راه را بر منزوی کردن هرچه بیشتر مارکسیسم بی آلایش هموار نکنیم لازمه آن نیز این است که راه را بر نقد آن ناهموار نسازیم.