مقاومت هوری ها، بعنوان قبایل پروتو کورد (کوردهای اولیه) در برابر تمدن مرکزی مزوپتامیای سفلی (سومر، آکد، بابل و آشور) و نقش فرهنگ و تمدن کوردی در درون تمدن تاریخی و جهانی بشریت
این متن برگرفتە از قسمت نوزدهم برنامە رێگا و رێباز (راه و روش) میباشد. این برنامە، برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین در روزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحەی فیسبوکی و کانال یوتوب ریگا و رێباز پخش میشود.
اهون چیاکو
در این بخش از برنامه رێگا و رێباز (راه و روش) در واقع وارد مبحث تاریخ کوردستان به صورتی شفافتر و ملموسترخواهیم شد، به همین دلیل بحث پیش رویمان از اهمیت فراوانی برخوردار است. طبق بسیاری از دادهها قبایل هوری که در تاریخ نیز به آنها اشاره شده است، پروتو کورد بودهاند و اگر از تاریخ و فرهنگ کوردی سخن به میان آوریم، بطور یقین نمی توانیم رابطه کوردهای امروزی را با هوریها مورد انکار قرار دهیم.
در واقع در درون تمدن بشریت، هوری ها از اولین پایه گذاران هویت کورد و کوردستان هستند، به نوعی تاریخ تمدن کورد و کوردستان به صورت شفاف تری با نقش آفرینی قبایل هوری آغاز و در گذر تلاطمات تاریخی به امروز میرسد. در نتیجه با صراحت هرچه تمامتر میشود گفت آنچه را که امروزه به عنوان فرهنگ ملی و خصلت اجتماعی ملت کورد میشناسیم منشاء خود را از دوره حیات هوریها گرفته است.
در مباحث قبلی ما به سه مرحله Middle Paleolithic,Neolithic paleolithic, (دیرینه سنگی، میانه سنگی و نوسنگی) همچنین عوامل شکل گیری فرهنگ آریاییها در چارچوب تاریخ بشریت که بیشترین آثار آن نیز در کوردستان یافت میشود، اشاره نمودیم، اما هرچند فرهنگ و خصلت اجتماعی کورد، ریشه عمیقی در این ادوار تاریخی دارد، باز هم هیچ کدام از این مراحل را نمیتوان صرفا و انحصارا مختص به تاریخ کوردستان دانست. چرا که ادوار فوق الذکر پایه و منشاء فرهنگ و خصلت اجتماعی بشری و گستره وسیعتری میباشد و صرفا منشاء اجتماعی و فرهنگی یک ملت و بطور مشخص ملت کورد نمیباشد. اما در مورد فرهنگ و حیات هوری مسئله فرق میکند و هر گاه از هوری ها بحث میشود، در واقع منظور همان تاریخ فرهنگ و تمدن کورد و کوردستان بطور مشخص است. در نتیجه لازم است که قبل از هرچیز به پرسش هوریها کی هستند؟ پاسخ داده شود.
در متون سومری، سومریها همسایگان شمالی خود را، یعنی ساکنین مزوپوتامیای علیا (بین النهرین یا میان رودان شمالی) که همان جغرافیای کوردستان امروزی است را هوری مینامند. در متون سومری، هوریها مردمانی بودند که خانههایشان را در سراشیبی ها بنا کرده و در کوهستانها سکونت گزیدهاند، تا هم از حوادث و بلاهای طبیعی در امان باشند وهم به عنوان دژی در مقابل حملات دولت شهرهای سومری، جهت حفاظت از این شیوه سکونت و بناسازی بهره بگیرند. خود ویژگی جغرافیای محل سکونت و شیوه تولید باعث شکل گیری یک نوع ویژگی فرهنگی و خصلت اجتماعی در بین هوریها گشته است، در نتیجه دارای خصوصیات مدیریت اجتماعی کمینال و غیرهرمی بوده اند که نه خود میل به هرمی کردن شیوه مدریت اجتماعی داشته اند و نه تسلیم سیستمهای استیلاگر تمدن مرکزی شده اند. بدون تردید مقاومت ٥٠٠٠ ساله کورد از هوری ها تا به امروز ریشه در این امر دارد. اگر ما امروزه با درنظر گرفتن متون سومری به روستاها و جغرافیایی که امروز کوردها در آن سکونت دارند نظر بیفکنیم، مناطقی همچون بوتان، هورامان، درسیم و بیشتر مناطق کوردستان همان شیوه زندگی و معماری هوری ها برایمان تداعی میگردد.پس در واقع هر گاه سخن از هوریها بعنوان پروتو کورد به میان میآید، مقصود همان کوردهای اولیه است.
هوری ها به شاخههایی مانند لولویها، گوتیها، میتانیها، کاسیها، هیتی ها، کاردوخها، نایریها، خالدیها، ماناها، اورارتوها و مادها منشعب میگردند و هریک از آنها در مقطعی از تاریخ درسرزمین کوردستان زیستهاند. درآناتولی شاخهای ازانسانها به نام هیتیها شناخته شده اند که دارای فرهنگ و تمدن هوری بوده اند. زیستگاه این انسانها تا منتهاالیه جنوبی زاگرس بوده است، تمدن و تاریخ هوری، بخشی از تاریخ و منشاء هویتی کوردها و لورهای امروزی را تشکیل میدهد که در ادامه بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت.
اسامی یاد شده در واقع در مقاطع مختلف تاریخی دگرگون میشوند و تغییر نام می یابند. همانطور که امروزه نیز آنچه که ما به عنوان کورد میشناسیم دارای زیر مجموعههای گویشی و فرهنگی در هر بخش و مناطق مختلف از کوردستان هستند، مانند کرمانج، سوران، کلهر، هورام، لک، لور، گوران، زازا و…، درگذشته نیزتحت نامهای گوناگون در دوره های تاریخی از کورد نام برده شده است. بدین معنی که اگر در مقطعی از تاریخ، در بخشی از جغرافیای کوردستان ما به اسامی مختلف از کورد برخورد میکنیم، در واقع به این معنی نیست که این اسامی دلالت بر اقوام دیگری در این جغرافیا دارند بلکه تمامی این اسامی که ذکر شد، در نهایت همانطور که امروز کرمانج، سوران، کلهر، هورام، گوران، زازا، لک و لر در یک واحد به نام کورد معنا مییابند، در دوره های تاریخ باستان نیز تمامی این عنوان ها و اسامی در هوری جمع شده بودند. در دوره میانی نیز نامهایی مانند شدادی، روادی، هازبنی، مروانی، ایوبی، اردلان، مکری، بوتانی، حسنویه و… را مشاهده می کنیم که همه آنها نیز مانند ادوار باستان و معاصر دلالت از همان واحد کورد را داشتهاند.
مقاومت هوریها در برابر تمدن دولتی و مرکزگرای سومری
مقاومت هوریها در برابر تمدن مرکزی سومریها و اکدی ها و امپراطوری آنان بوده است، این مقاومت در مرحله بعد در برابر آشوری ها و بابلی ها نیز انجام گرفته و هوریها با رویکردی مقاومتطلبانه در برابر حملات استیلاگرایانه آنها به حیات خود ادامه میدهند. زمانی که ما از مقاومت سخن به میان میآوریم تنها مقصود از مقاومت به معنای دفاع و جنگ در معنی تک بعدی آن نیست، بلکه مقاومت هوریها دارای جوانب مختلفی است، بحث ما به جوانب مادی وذهنیتی این مقاومت نیز اشاره دارد. همانطور که در مزوپوتامیای سفلی تمدن دولتی و مرکزگرا، به قدرت چهره روحانی و الهی میبخشد و با به میان آوردن قدرت متافیزیکی ( مابعدالطبیعه ) درواقع به قدرت، مشروعیتی فرا زمینی و متافیزیکی میبخشد. امروز نیز تقدس بخشی به قدرت گرایی به قوت خود باقی است و تقدس بخشی به قدرت ولایت فقیه درایران نمونه ای بارزهمان رویکرد درتاریخ میباشد.از دید این نوع قدرتگرایی در واقع مدیریت جامعه به صورت امری فرازمینی به شخصی یا گروهی اعطا میشود. اما در میان هوریها مدیریت اجتماعی توسط مشارکت جمعی و دور از بنیانهای فریب دهنده الهی، متافیزیکی و ایده ئالیستی قدرت و مدیریتهایی خارج از اراده، بلکه تحت امر و اراده اجتماعی بر بنیانی عینی، مادی و قرارداد اجتماعی تحقق یافته است.
به این معنی که عشایر و قبایلی که به تنهایی توانایی مقاومت و دفاع از خود در برابر هجوم تمدن مرکزی را نداشته اند، با ایجاد هم پیمانی وایجاد ساختارهای فرا قبیلهای و عشیره ایی، از خود در برابر هجوم تمدن مرکزی محافظت میکنند. در برابر تمدنی که با ایجاد دولتشهرها از سومر آغاز شده و بعدها ادامه پیدا کرده و منجر به پیدایش امپراتوری آکد، بابل و آشور گردیده است. مصریها نیزبعنوان یکی دیگر از نیروهای تمدن مرکزی درشمال افریقا قدرت داشته اند و تا حدودی با میتانیها، بعنوان شعبهای از هوریها، درارتباط بودهاند. این رابطه نیز حاوی چالش و سازش بوده است، اما ما بیشتر هجوم اقوام مزوپوتامیای سفلی همچون سومر، آکد، بابل و آشوریها را در اینجا مورد بحث قرار میدهیم.
در رابطه با نحوه مقاومت هوریها اشاره نمودیم که عشایر و قبایل ساختارهای فرا عشیرهای و قبیلهای واتحاد وهم پیمانی جهت مقابله با هجوم تمدن مرکزی ایجاد میکرده اند و از ساختار محدود عشیرهای به هم پیمانی عشایر برای مقاومت و همچنین مدیریت حیات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و نظامی رویی آورده اند. خمیرمایه این اجتماعات، مقاومت و اتحادیهها، آئین میترایی بوده است. آئین میترایی دارای سه ویژگی مختص به خود بوده که آن را از متولوژی و تفکر سومر در مزوپوتامیای سفلی متمایز میکند.
ویژگیهای متولوژی سومری
اساس متولوژی سومری، مشروعیت بخشی به قدرت است، اول آنکه متولوژی و تفکر سومر در مزوپوتامیای سفلی بر اساس مرد سالاری استوار است و قدرت مطلقه و حاکم را در تمامی متولوژی های سومری، آکدی، بابلی و مصری را مرد برعهده میگیرد. مورد دوم، نوع قدرت، قدرت متافیزیکی است، به این معنی که قدرت از جانب نیروهای متافیزیکی به عدهای یا اشخاصی مشخص که نمایندگی نیروهای فراطبیعی را در داخل اجتماع به عهده دارند، سپرده شده است. نکته سوم نیز خصلت طبقاتی و برده داری این ایدئولوژیها و مشروعیت بخشی به آن و تحمیل بردهداری بر جامعه است. آنچه که میترائیسم را از آئین و عقاید تمدن مرکزی متمایز میسازد، اول اینکه در آیین میترایی، قدرت تقدس یافته و الهی نیست. همچنین مدیریت در میترائیسم متافیزیکی و ورای تعیین جامعه نیست وحیات و مدیریت اجتماعی بر مبنای مادی واجتماعی استوار است. بدین معنی که میترائیسم معتقد به وجود نیروی متمرکز و متافیزیکی تحت عنوان خدا یا خالقی نیست که در آسمانها است، بلکه میترائیسم بر این باور است که جهان تشکیل شده ازعناصری طبیعی همچون «آب، آتش، خاک و هوا» است، که این خود جنبه طبیعت گرایی آیین میترائیسم را نشان میدهد. دوم اینکه، قدرت و مدیریت متافیزیکی به شیوه تمدن مرکزی در آموزههای آیین میترایی وجود ندارد، یعنی میترائیسم همانگونه که جهان را طبیعی و مادی البته زنده و توام با انرژی تبیین میکند برای نیرو و مدیریت نیز قائل به وجود امری خارج از جهان مادی و طبیعت زنده نیست، بلکه نیروی مدیریت و سازماندهی اجتماعی را در درون خود جامعه میبیند و با توجه به این نوع نگرش رهایی و تداوم حیات را در ایجاد قراردادهای اجتماعی، هم پیمانی و اتحاد عمومی میجوید. نیاز به ایجاد این اتحاد نیز، صرفا امری دفاعی یا مدیریت جنگی نیست، بلکه اتحاد برای اداره امور، حفظ ساختار اجتماعی، تولید، فرهنگ و… میباشد. در نتیجه تمامی زیرساختها و روساختهای حیات و ممات عشایر و قبایل هوری بر سازماندهی، اتحاد و همپیمانی اجتماعی استواربوده است. این امر نیز در موازات با طبیعتگرایی جنبه جامعهگرایانهی آیین میترایی که آیین جوامع هوری بوده است را بیان میکند.
بنابراین آنچه که امروز در روژآوای کوردستان مشاهده میکنیم بیربط به جوانب تاریخی، فرهنگی و اجتماعی نوع مدیریت در تاریخ کوردستان نیست، به این معنی که عدهای از اشخاص، خاندان و خانواده با انواع توجیه متافیزیکی یا برگزیده شدن از جانب نیرویی ماورا طبیعی بر اریکه قدرت تکیه نزده اند، بلکه نوع مدیریت اجتماعی بر اساس همپیمانی، اتحاد و ایجاد قراردادهای اجتماعی، ولو شفاهی نیز بوده باشد، بوده است. یعنی امر سیاست یک امر جمعی و برای رسیدگی به نیازها وایجاد نهادها جهت مدیریت جامعه، نتیجه خرد جمعی بوده است. معیاری که امروز روژآوای کوردستان نیز بر آن استوار است. چنانچه در سفر آسیه عبدالله ریاست مشترک حزب اتحاد دمکراتیک ـ پ. ی، د، به فرانسه، فرانسو اولاند ( رئیس جمهوری سابق فرانسه2012 – 2017)، در خطاب به آسیه میگوید: نقش تاریخی را که امروز شما در خاورمیانه به دوش گرفتهاید، همان نقش تاریخی فرانسه است، در تاریخ پایه گذاری دمکراسی اروپایی امروز و قرارداد روژآوا برای خاورمیانه همان نقشی را دارد که قرارداد ژان ـ ژاک رسو برای اروپا ایفا کرد.
در نتیجه آنچه که ما امروز از آن تحت عنوان قرارداد اجتماعی یاد می کنیم در واقع مدلی از دمکراسی مزوپوتامیایی، زاگرسی و کوردستانی است، که از نظر اولاند قابل مقایسه با همان مدل فرانسوی که از قرن ۱۷-۱۸ آغاز و در نهایت منجر به ایجاد اتحادیه اروپا امروزی شد، میباشد. خود این نیز یعنی نوزایی و رنسانس خاورمیانه.
بدون تردید نوع این دمکراسی، دمکراسی مستقیم، رادیکال و کومینال میباشد، نه دمکراسی بر اساس تعاریف و معیارهای لیبرالیستی و بورژوایی اروپامحور. یک نوع از دمکراسی که ریشه در اعماق تاریخ اجتماعی سرزمینمان دارد. در نتیجه، این قرارداد اجتماعی قابل اجرا در بین جوامع درکوردستان ودردیگر جوامع خاورمیانه و جهان قابل اجرا است که میتوان بیشترآن را مورد بحث قرار داد.
در واقع از لحاظ تاریخی هوری ها بر اساس قرارداد اجتماعی اتحاد خود را در یک ساختار اجتماعی فرا قبیلهای ایجاد کردهاند، به نوعی انعقاد قراردادهای اجتماعی هم دردرون خود جوامع هوری و همچنین با جوامع خارج از خود همپیمانیهایی منعقد کرده اند، مانند انعقاد همپیمانی میتانی ها با مصریها و همچنین بین مادها و بابلیها. بعضا جوامع دیگردرتاریخ نیزاین قراردادهای اجتماعی را که ازابتکاراولیه هوری ها بوده است، در بین خود و جوامع مجاورشان بکار بردهاند.
بحثی دیگر در رابطه با میترائیسم این است که میترا در متولوژی و روایات آئین میترایی فارغ از جنسیت مشخص است. یعنی از میترا به عنوان زن یا مرد یاد نشده است، بلکه واژهای غیر جنسیتی است و بیانگر انسان به صورت کلی و فارغ از جنسیت است. به بیانی دیگر، اندیشهای که هوریها بدان متوسل میشوند فارغ ازمردمحوری و پدرسالاری در سطح مردسالاری موجود درمزوپوتامیای سفلی بوده است. این نکته را نیز باید متذکر شد که ما در اینجا صرفا قصد تعریف یا بازگویی تاریخ به گونهای که تنها به بازگویی روایات رسمی نیروهای حاکم میپردازد را نداریم. به نوعی دیگر تنها هدفمان ذکر جنگها، حملات و فتوحات پادشاهان نیست، بلکه مقصود اصلی ارائه تعریفی ازجامعه، انسان، زن، فرهنگ، زبان، آئین و تمامی جوانب و اجزای تشکیل دهنده کلیت تاریخی و پیوند آن با وضعیت امروز کوردستان است.
در باب فرهنگ وآئین هوریان میتوان گفت: فرهنگ وآئینی که هوریها در صدد محافظت از آن برمیآیند یک ساختار خشک صرفا فیزیکی و یا متافیزیکی نبوده و نیست. بلکه فرهنگ و ئایینی بر مبنای عناصر مادی و اما زنده و حاوی انرژی درونی، میباشد. اعتقاد به ترکیب عناصر چهارگانه در طبیعت (آب، خاک،هوا وآتش) که شکل ترکیبی ماده و انرژی میباشند، خود دال بر عدم تک بعد نگری دراین جوامع به مقولاتی همچون آفرینش و حیات بوده و حقیقت خلقت و حیات را درهردو بعد مادی و معنوی آن دیدهاند، این نیز با فیزیک کوانتم که امروزه در محافل علمی، پیشروندهترین معیار و پایهی تحلیلات جامعهشناسی، روانشناسی، معرفت شناسی و… است، همخوانی دارد. از سویی دیگربه جای فرماسیون بردهداری که در مزوپوتامیای سفلی تکوین یافته و طبق آن طبقهای در راس جامعه به عنوان پیشوایان و کاهنان دینی قرار گرفته بودند و در مقابل آن تودهای مردم به عنوان برده در این دسته بندیها جای میگرفتند، فرماسیون اجتماعی، سیاسی و مدیریتی دیگری در بین هوریها حاکم بوده است. سیستمی عشیرهای و قبیلهای که دراساس برای رفع نیازهای جمعی توسط مردمان پدید آمده است، سیستمی که درمقابل جامعه ی طبقاتی تبیین یافته توسط نهادهای طبقه حاکم، نوعی زندگی کمینال بر پایه همکاری و همیاری انسانها نسبت به هم را بنا نهاده است، چرا که میزان فشارومشقات زندگی، تنها با توسل به یک ساختار جمعی و متحد قابل کاهش بوده است.
با توجه به آنچه ذکر شد و به استناد به بسیاری از دادههای تاریخی، میتوان گفت: مردمان کورد ازکهنترین مردمانی هستند که به معنای واقعی کلمه، در یک ساختار و واحد اجتماعی فرا قبیله ای و عشیره ایی که در قالب اتحاد عشایر و قبایل، فارغ ازشکل دسته بندی و طبقاتی، جهت ایجاد وارتقا بخشیدن نیروی دفاعی خود در برابر هجمه بیگانگان وجواب به نیازهای جوامع خود متشکل گشته اند. در واقع اگر تمدن به معنای مقررگرداندن هنجارهایی برای ایجاد قبول تفاوتهای موجود و نهادینه نمودن قدرت تحمل صدای مخالف در جامعه باشد، ساختار اجتماعی که هوریها ایجاد کرده بودند، به نوبه خود پیشرفتی واقعی در تبیین تمدن دمکراتیک بوده است.
روابط و مناسباتی که در بین هوریها و ساختار اجتماعی آنها وجود داشته است، در مقایسه با فرماسیون بردهداری و نوع تراکم جمعیت در مزوپوتامیایی سفلی بسیار متفاوت بوده و بجای محوریت دولت و نهادهای ایجاد شده توسط طبقات حاکم، نوعی از کنفدراسیون جامعه محور و خلقی موجود بوده است. در این ساختار مجموعهای از انسانها در قالب اجتماعات، عشایر و قبایل آزاد در همان اوان تاریخ انسانیت با هم زیسته و به تولید محتوای فرهنگ مادی و معنوی مبادرت ورزیدهاند. خود این نیز گذار از هویت و ساختار محدود قبیله و عشیره به سوی هویت و ساختاری وسیعتر که همانا هویت و ساختار خلق وهمچنین مقاومتی در برابر به برده تبدیل گشتن بوده است.
خلق به عنوان یک واحد اجتماعی، با ترکیب اجتماعات در هم تنیده یا مردمانی که در چارچوب منافع مشترک، فرهنگ مشترک، احساسات مشترک و… همزیستی دارند، تعریف میگردد. مردمانی که در برابر همدیگر دارای جنبه ی مسئولتپذیری میباشند، به این مفهوم نهتنها در صدد مغلوب گراندن و به استثمار کشاندن یکدیگر نیستند، بلکه آزادی و امنیت خود را در آزادی و امنیت عموم در درون واحد اجتماعی که عضو آن میباشند، جستجو مینمایند. در واقع یک ساختار بردهدار، بعنوان یک واحد خلقی به شمار نمی آید، چرا که بردهداری خود درنتیجه عدم مسئولیتپذیری افراد نسبت به هم، استثمار انسان از انسان به جود میآید. نمیتوان مجموعه بردهها را در کاتگوری تعریف خلق جا داد. زیرا در فرماسیون جوامع بردهدار، برعکس فرماسیونهای اجتماعی و خلقی، بردهها به عنوان مجموعهای از افراد فاقد اراده فردی و جمعی میباشند وبر امورات خود دخالتمندی ندارند. در درون این فرماسیونها، مناسبات برده ابژه و بردهدار سوبژه موجود است و عمل میکند.
در واقع برعکس مزوپوتامیای سفلی، در مزوپتامیای علیا ما شاهد این نوع از مناسبات برده و بردهدار نبودهایم و آنچه که موجود بوده است، اجتماعات مردمی در قالب کلان، قبیله، عشیره و خلق بوده است. ابتدا ساختارهای کوچکی مانند کلان به قبایل و عشایر گسترش یافته و بعد با انعقاد قراردادهای اجتماعی و ایجاد همپیمانی بین این قبایل و عشایر به ساختاری وسیعترتحت عنوان خلق تبدیل گشته است . بر همین مبنا نیز، قبایل و عشایر هوری در گذر زمان با ایجاد اتحاد، به ساختن اجتماعات گستردهتری دست میزنند که در نتیجه آن به دفع هجمه و حملات سومریها، آکدیها، بابلیها، آشوریها بعنوان فرماسیونهای بردهدار و کولونیالیست پرداخته و در کنار آن، راه را بر روند حیات اجتماعی خود، نسبت به قبل هموار ساخته اند.
در نهایت بعد از انعقاد قرارداد بین قبایل و عشایر و انسجام اتحاد آنها هوریها رفته رفته از موضع دفاعی خارج شده اند، زیرا درآغازآنان هنوزبه واقعیت و نحوه عملکرد و اداره دولت ـ شهرهای مزوپوتامیای سفلی چندان آشنایی نداشتند و صرفا به دنبال تقویت و پشبرد قراردادهای منعقد شده برای دفع هجوم و دفاع از خود بوده اند. اما رفته رفته با ایجاد کنفدراسیون عشایر و سازماندهی قوای خود، درصدد تقویت مواضع خود از رویکردی دفاعی به رویکرد هجومی روی می آوردند. برای مثال میتوان به حمله لولویها (که از زیر شاخههای هوری ها بودند) به سومریها اشاره کرد که منجر به وارد ساختن ضرباتی سنگین به آنان شده است؛ همچنین حملات گوتیها به آکدیها نیز درهمین راستا حکایت از خروج و چرخش از حالت تدافعی به حالت تهاجمی هوریها دارد. تا جایی که مزوپوتامیای سفلی را برای مدتی به زیر سلطه خود درمیآوردند. قلعه اربیل که قدمتی هزاران ساله دارد، بازمانده دوران گوتی میباشد.
در نهایت هوریها با خارج شدن از حالت دفاعی و همزمان با حمله به اطراف در صدد پیشبرد و اشاعه تمدن خود نیز برآمده اند، در این رابطه میتوان از کاسیها که لرهای امروزی از بازماندگان آنها هستند نام برد که با نفوذ به داخل بابلی ها شیرازه قدرت آنها را از هم می پاشند و از خارج نیز به آنها حملهور شوند. هر کدام از این وقایع بیانگر خارج شدن هوریها از رویکردی دافعی که دراوایل انعقاد قراردادهای عشایری داشته اند، میباشد. تا جایی که کاسیها ساختار مرحله نخست تمدن بابل را ساقط کرده و خود زمام امور بابل را به دست میگیرند و بعنوان مرحله دوم تمدن بابل به شمار میآیند واز دوره نخست تمدن بابل بغایت معتدلتر بوده اند، در متون تاریخی از زندگی مسالمتآمیز ٧٢ واحد فرهنگی متمایز از هم، ولی در کنار هم صحبت به میان میآید.
رویکرد تهاجمی هوریها که بعد ازآشنایی با تمدن مرکزی مزوپوتامیای سفلی صورت گرفت، صرفا در برخورد هوریها با نیروهای خارج ازخود نبوده بلکه رویکرد تهاجمی هوریها نسبت به جوامع خود نیز اعمال گشته است. وباید اذعان کرد که آشنایی با تمدن مرکزی برفرهنگ و تمدن هوریها تاثیر داشته و قطعا این تاثیرپذیری بر روی مناسبات اجتماعی داخلی آنها (هوری ها) نیز تاثیرگذار بوده است. بدون تردید حمله قبایل هوری در مزوپتامیای علیا به تمدن های مرکزی سومر، آکد، بابل وآشوردرمزوپوتامیای سفلی خود فرهنگ و تمدن دمکراتیک هوریها را نیز تحت تاثیر قرار داده است، هر چند، به دلیل استحکام و قوام دمکراسی حاکم در میان هوریها، این تاثیرپذری قادر نبوده در کوتاه مدت بر تمام مناسبات اجتماعی، تمدنی و فرهنگی هوریها مستولی گردد. به این مفهوم هرچند بسیاری از روئسای قبایل و عشایر، فرماندههان جنگی و مدیران سیاسی هوریها، در حین جنگ و نزاع با تمدن مرکزی، با تمدن و فرهنگ قدرت گرا، مردسالار، طبقاتی و مرکزگرای قبایل و اقوام مزوپوتامیای زیرین آشنا میگشتند و متمایل به پذیرش و تحمیل آن به مناسبات اجتماعی و فرهنگ داخل برمیآمدند، اما انسجام و استحکام فرهنگ و مناسبات اجتماعی دمکراتیک و کمینال هوریها در درون مانع ازاین امرمیشده است.
در واقع نوع تولید و ویژهگی سنگلاخی جغرافیای کوردستان ازهمان اوان تاکنون ساکنان این سرزمین را برخوردار از یک نوع ویژهگی فرهنگی و خصلت فردی، گروهی و اجتماعی خاص کرده است، یکی از ویژگیهای مهم کوردها این بوده است که نه در برابر سیستمهای کلونیالیست تمدن مرکزی و نسخهی امروزین آن یعنی مدرنیته سرمایداری سر تعظیم فرود آورده و نه به عناصر قدرت طلب، منفعت طلب، سودجو و… اجازه استقرار سیستمی مرکزگرا را داده اند. شاید جدال تاریخی ملت کورد در طول سالیان طولانی، در کنار موقعیت ژئوپلیتیک کوردستان، ریشه در این واقعیت فرهنگی، روانی و اجتماعی دارد.
در این میان میتانی ها نیز بعنوان شاخهای از هوریها که در ۱۵۰۰ سال قبل از میلاد در مناطقی از روژاوای کوردستان و شمال کوردستان در مجاورت با تمدن مصر میزیستهاند، و با توجه به کاوشگریهای باستان شناسی شهر سرکانی در روژآوای کوردستان مرکز مدیریت آنها بر پایه تمدن ـ دمکراتیک بوده است، اما در نتیجهی روابطی که با مصریها داشتهاند، به نوعی از تمدن مرکزی مصر تحت تاثیراتی قرار گرفته و تاثیراتی نیز بر تمدن مصر گذاشتهاند. یعنی هم تاثیر پذیری و هم تاثیرگذاری را در قبال تمدن مصر داشته اند.
میتانیها در جغرافیایی امروزی کوردستان، در مناطق روژآوای کوردستان و در قسمتی از مناطق شمال (باکور) با مصری ها ارتباط برقرار کرده اند، این ارتباط تا آنجا پیش میرود که ازدواج در بین میتانیها و فراعنه مصر به عنوان استحکام بخشیدن به این رابطه انجام گرفته است. با توجه به شواهدی نفرتی تی ملکه مصر زنی میتانی بوده که با فرعون مصر یعنی آخناتون ازدواج کرده و در نتیجه این وصلتها، بویژه ازدواج نفرتی تی با اخناتون، میتانیها بر مصریان تاثیر فرهنگی بسیارگذاشتهاند. برای مثال مصریها خوردن غذا با قاشق را از میتانیها آموختهاند. در موردی دیگر زمانی که نفرتی تی هنگام سجود بردگان برای فرعون، ازعدم رسم سجده به پادشاهان درسرزمین خود میگوید و با استدلال اینکه، پادشاهان، خدا نیستند، عنوان میکند که در سرزمین او تنها خورشید را شایسته ی سجده انسان میدانند. نفرتی تی فرعون مصر را تحت تاثیر قرارمیدهد و در نتیجه این تاثیرات فرعون به بردگان و رعایای خود امر میکند که در برابر او سجده ننمایند و در نهایت با بنیاد نهادن شهری به نام آتین، برابری همگان را اعلام میدارد. اما به دلیل باوربردگان به بردگی خود و خدایی فراعنه مصر که در طول تاریخ به آنان القا شده است و به ذهنیتی غالب درمیانشان تبدیل گشته است، آخناتون را دیوانه میپندارند و بر علیه او قیام میکنند.
در این میان لازم است که اشارهای نیز به هیتیها بعنوان شعبهای دیگرازهوریها که در آنادول و ترکیه امروزی میزیسته اند، داشته باشیم. با اینکه ترکهایی که درکشورترکیه ساکن هستند، چند سده بیشتر از حضورشان در خاور میانه و مناطق آسیای صغیرنمیگذرد، اما تاریخ را به نفع خود تحریف کرده و خود را به بازماندگان هیتی ها نسبت میدهند اما این نسبت دادن، جعلی در تاریخ بیش نیست، چرا که قدمت حضورو سکونت هیتی ها در مناطق مذکور به هزاران سال بر میگردد.
هیتی ها ازاولین اقوامی بودند که آهن را کشف کردند، رام شدن اسب توسط کاسی ها صورت گرفت، ایجاد کانال آب ودرست کردن سد برای انتقال و ذخیره آب، ابتکار اورارتوها بود و همه این اکتشافات وابتکارات پایههای تمدن هوری را تشکیل داده وتاثیرات خود را برجامعه انسانی گذاشته اند. هرچند نمی توان منکر این امر شد که رام کردن اسب ابتدا به منظور استفاده ازاسب در جنگ و آهن نیز به منظور ساختن سلاح بوده است، اما واقعیتی انکار ناپذیرهم وجود دارد که تمامی این دست آوردها و ابداعات درراستای دفاع از خود در برابر هجوم مداوم تمدن مرکزی و کولونیالیسم بوده است و این ابتکارات به غیر از بهره برداری در عرصه جنگ، در دیگر عرصههای اجتماعی، فرهنگی واقتصادی نیزبه کاربرده شده است.
اورارتوها بیشتر در نواحی شمال شرقی کوردستان به مرکزیت شهر وان امروزی زیستهاند، کانالهای آبیاری و سد سازی که برای اولین بار توسط آنها (اورارتوها) ایجاد شده است، تاثیر بسیاری در پیشرفت کشاورزی، دامداری و درابعاد وسیع برتولید فرهنگ مادی و معنوی جامعه انسانی داشته است. در واقع این سد سازیها و کانالهای آبیاری موجب ایجاد تحولات عظیمی در تمدن بشری گشته است. همزمان با تمدن دمکراتیک میتانیها، اورارتوها و هیتی ها، مانیها نیز در مناطق امروزی موکریان تا سقز، دارای تمدن دمکراتیک مختص به خود بوده اند، همچنین در موازات با تمدنهای ذکر شده در زاگرس جنوبی نیز تمدن دمکراتیک ایلامیها وجود داشته است و در جوار آن هم در مناطق اردلان، کرماشان و هورامان امروزی تمدن دمکراتیک ماد که بعدها جهانگیرشد در حال رشد و تکامل بوده است.
با وجود شکل گیری هریک ازاین ساختارهای تمدنی در مقطع تاریخی مشخص و واحدهای جغرافیایی و اجتماعی متفاوت، همه آنها از یک وجهه مشترک برخوردار بوده اند، آن نیز فرهنگ و تمدن دمکراتیک آنها در برابر تمدن مرکزی مزوپتامیای سفلی، یعنی تمدنهای سومر، آکد، بابل، آشور و مصر بوده است. وجه افتراق تمدن دمکراتیک زاگروسی و تمدن مرکزی سومری نیز در طبقاتی گشتن، مردسالاری، دولت محوری، قدرت گرایی و مرکزگرایی که فاکتورهای تمدن مرکزی سومری بوده است، میباشد. این تمایز نیز در طول تاریخ آنها را در مقابل هم قرار داده است.س
اوایل هزاره اول قبل از میلاد، با وجود تمام قبایل واقوامی که نام برده شدند در بینالنهرین، آشوریها قدرت مطلق بوده اند تا جایی که بابل را به زیر سلطه خود درآورده اند. این دربرههای از تاریخ صورت گرفته است که سومر و آکد از میان رفته و بابل نیزبه شدت رو به ضعف بوده، اما تماما سقوط نکرده است. قدرت آشوریها تا حدی پیش میرود که کنترل تمامی راهای تجاری را در دست گرفته و به قدرت بلامنازع منطقه تبدیل میگردد. چنان قدرت و حاکمیتی در منطقه پیدا میکند که در هر جا حتی اگر فقط دو سرباز آشور حضور داشته اند، آن منطقه جزو حکومت آشور و حوزه قدرت و کنترل آنها قلمداد میشده است. این نیز به دلیل قدرت آشوریها و ایجاد رعب و وحشتی بود که سربازان و جنگجویانشان در میان مردم ایجاد کرده بودند. در این برهه هیتیها در آسیای صغیر، اورارتوها در مناطقی از شمال کوردستان و ارمنستان امروزی و ماناها در مناطق موکریان به شدت تحت فشار آشور قرار داشتند اما به گونهای نبود که تماما تحت سلطه آشور در آمده باشند. خلاها و نفاقهایی که در بین اقوام و نیروهای تمدن ایلام ایجاد شده بود، زمینه را برا ی هجوم آشوربانیپال به ایلامیها هموار میسازد و درنتیجه سال ٦٤٥ قبل از میلاد، تمدن هزاران ساله ایلام سقوط میکند وقدرت و سلطه آشوری ها بر آنان (ایلامی ها) آغاز میگردد. تا جایی که مناطق جنوبی شرق کوردستان به زیر سلطه آشور در میآیند. اما در مناطق شمالی شرق کوردستان اورارتوها و ماناها مقاومت کرده و از حملات و هجوم آشور جلوگیری میکنند. اما تدریجا با قدرتگیری هرچه بیشترآشور از قدرت دفاعی آنان نیز کاسته میشود.
در نیمه دوم هزاره دوم قبل از میلاد، میتانیها یک نیروی گسترده در کوردستان بوده اند. رهبران سیاسی و مذهبی آنها با تقلید از آیین و مناسک کاهنان کلدانی تحاریفی را در آیین و مناسک میترایی اتخاذ کرده اند که منجر به پیدایش نظام کاستی (طبقاتی بر پایه دین و عقیده، نه اقتصاد و سرمایه) در کوردستان گشته است. هرچند این نظام ابتدا پایهاش اعتقادات بوده است، ولی نمیتوان منکر آن شد که با گذر زمان به انحصار قدرت و سرمایه در آمده اند. در نتیجه ی واهمه از عواقب این تحریف ومغایرت با آیین میترایی همچنین رشد قدرت طلبی و انحصار سرمایه، زرتشت به عنوان یکی از مغهای میترایی (ایدئولوگهای آیین میترا) واکنش نشان داده و برای جلوگیری ازاین تحریف به ایجاد رفرم در بعضی از مناسک و باورداشتهای آیین میترا جهت بهروزگرداندن وانطباق آن با تغییرهای اجتماعی و تولید تفکر توام با آموزههای اقتصادی، سیاسی و دفاعی برای ایجاد بستر مقاومت در زاگرس در برابر کولونیالیسم، توسعهطلبی و زیاده خواهی همراه با جنایت و سرکوب آشوریها، قد علم میکند. در واقع زرتشت نه یک دین، بلکه ادامه دهنده پایههای معرفت، فکر و اندیشه میترا، این آیین کهن زاگرسی میباشد که در مقابل نظام نوظهور کاستی در داخل و مخاطرات آشور در بیرون قد علم کرده و شروع به اصلاحاتی در جهت حفظ معیارهای کمینال جامعه در داخل و تجهیز و ایجاد جسارت برای مقاومت جوامع زاگرسی در برابر هجمههای تمدن مرکزگرای آشوری مینماید.
زیر سایه همین اصلاحات زرتشت است که ارادهای گسترده و منسجم در زاگرس به نام ماد شکل میگیرد و گسترش مییابد و به مرور زمان ماناییها، اورارتوها و تمامی نواحی جنوبی شرق کوردستان را دربرمیگیرد. به گونهای که خواستگاه اصلی مادها همان مناطق جنوب شرق کوردستان یعنی کرمانشاه، هورامان و اردلان است، که رفته رفته به قدرتی در برابر آشور تبدیل میشوند و در نهایت اتحاد و همپیمانی این قبایل منجر به تشکیل پیمانی واحد و گستردهتر به نام ماد میگردد که در نتیجه آن شکست خونخوارترین نماینده تمدن مرکزی، یعنی آشور را رقم میزند، کاملا بر او فائق میآید و برای همیشه به قدرتش پایان میبخشد.
اما در این راستا مادها برای فائق آمدن بر آشور در کنار بسیج تمام پتانسیلهای دفاعی و جنگی در درون زاگرس با بابلیها نیز متحد و همپیمان میشوند. چرا که بابلیها نیز هرچند خود یکی از نیروهای تمدن مرکزی بودند و در نتیجه تضعیف آنها آشوریها قدرت منطقه را قبضه کرده بودند، همچنان آشوریها را برای بقای خود تهدید میدیدند و به همین دلیل به همپیمانی با مادها در تقابل با آشوریها روی آوردند. در واقع قدرت رو به افزون مادها این جسارت را به بابلیها نیز بخشید که ریسک رودرویی با آشور را امتحان کنند. بدین سان مادها یکی از درنده خوترین امپراطوری آن دوران را منحل میکنند، همان گونه که امروز در روژآوا درندهترین قدرت ارتجاعی خاورمیانه یا جهان، یعنی داعش توسط نوادهگان ماد، درهم شکسته و نابود شد.
با شکست آشور توسط مادها، در واقع میتوان گفت: از این به بعد است که کورد به عنوان آنچه که امروز ملت نامیده میشود، نشو و نمای سیاسی و نظامی در یک واحد گسترده اجتماعی و جغرافی را مییابد و از یک خلق که بیشتر موجودیتی اجتماعی و فرهنگی داشت، به یک واحد اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و نظامی به مراتب وسیعتر تبدیل میگردد. در نتیجه همانطور که نام کهنترین خلق را بر آن اطلاق میداریم، اطلاق کهنترین ملت نیز به کوردها، اطلاقی مناسب می باشد. به این مفهوم که اتحاد مردمانی ازاقوام و قبایل مختلفت در یک واحد اجتماعی، سیاسی ونظامی شکل میگیرد. یک واحد اجتماعی، سیاسی و نظامی وسیع بر مبنای قراردادی اجتماعی و ایجاد اتحادیهای بزرگ و گسترده تحت عنوان ماد. کوردهای امروزی نوادگان مادها هستند که کسی نمیتواند وجودشان را انکار کند. مادها به شکلی منسجم و محکم نظامی را تشکیل دادند که شباهت زیادی به واحدهای ملی و اجتماعی دنیای معاصرداشته است به طوری که هر چهار قسمت کوردستان امروزی و حتی فراتر از آن را نیز دربر میگرفته و جوامع زاگرسی همه در درون اتحادیه و کنفدراسیون ماد جای داشته اند.
اگر به اسامی شهر یا شهر هایی همچون همدان نظر بیفکنیم متوجه نکات تاریخی قابل توجهی خواهیم شد که منطبق با ساختار و دستور زبان کوردی در گویش و شیوههای مختلف آن است. همدان در واقع از لحاظ معنایی در زبان کوردی (از آن ماد، مال ماد، برای ماد) معنا میدهد. در کوردی “هی” (ضمیر مالکیت) به معنای مال کسی بودن است و هی مدان یا همدان به معنای مال ماد، از آن ماد است. از طرفی دیگر تلفظ کلمه ماد در کوردی کرمناجی نه به صورت الف کشیده بلکه به صورت med نه mad تلفظ میگردد و نوشته میشود. یا شهری همچون آمدی Amedi در جنوب کوردستان بازبه همان معنا با پیشوند و ضمیری متفاوت در شیوه و گویشهای هر منطقه دارای همان معنای همدان است. باز در روژآوای کوردستان شهر ئامودی و در باکور یا شمال کوردستان شهر آمِد Amed، بە گونەای کە در زبان کوردی با توجە بە گویش و شیوە هر منطقە اسامی بریدە و ادغام میگردنند و این تغییر شکل در نحو گفتار اسامی و کلمات در زبان کوردی را میتوان مشاهدە کرد، کە تلفظ یک اسم یا کلمە از مناطقی بە مناطقی دیگر منطبق با گویش و شیوە و دیالکت همان منطقە در گفتارتغییرشکل میدهد. بدون آنکە تغییر درمعنای آن کلمە یا اسم ایجاد گردد. هدف از یادآوری و بیان این موضوع در واقع بیان وجود اتحاد و همبستگی در میان این شهرها و تمدن ماد بودە است کە دلیلی بر وجود سیستم گستردە اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، فکری و… میباشد که بیش از ۲۷۰۰ سال قبل در میان کوردها و کوردستان امرزی تحت نام ماد وجود داشته است.
بنابراین با صراحت میتوان ماد را به عنوان سیستم گستردهای که کوردها در آن زمان در یک ساختار واحد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی یکی میشوند، شناخت. به معنای یکی گشتن و جمع شدن قبایل هوری از قبیل نوادگان گوتیها، ماناییها، میتانیها، اورارتوها، هیتیها و … در یک ساختار واحد. ههمانطور که امروز شاخه های متعددی از قبیل گوران، کلهر، زازا، سوران، کرمانج، هورام و … در واحدی تحت عنوان کورد، حقیقت هویت اجتماعی، فرهنگی و ملی خود را ابراز میدارند.
اکنون سوال اینجاست که مادها بعد ازآنکه توانستند همه قبایل و اقوام کورد را زیر یک چتر جمع و متحد گردانند و در نتیجە آن قدرت بلامنازع آن دوره یعنی آشور را نیز از میان بردارند، چرا نتوانستند بیش از ۱۵۰ سال به حیات خود در همان واحد متحد و یکدست ادامه دهند؟
در اینجا، جهت پاسخ به این سئوال میتوان دو دلیل عمده را ذکر کرد. اول آنکه بزرگترین قیامها، انقلابها و پیروزیها اگربا بینش وهوشیاری کافی و لازم همراه نباشد، به بیراهه کشیده خواهد شد و از بین خواهد رفت؛ به ویژه هنگامی که عدهای یا قشر خاصی به قبضه کردن قدرت و قدرتطلبی متمایل شوند و راه تقلید را در پیش بگیرند، که شوربختانه در این میان در سالهای قبل از فروپاشی مادها نیز با پیروی و تقلید از فرهنگ قدرتطلبی که از بابلیها تاثیرگرفته بودند، کنفدراسون ماد را رو به زوال و نابودی کشاند. در نتیجه این تاثیرپذیری نامیمون و نفوذ سیستم اداری و فرهنگ قدرتطلبی بابل، بعنوان آخرین نماینده باستانی تمدن مرکزی مزوپتامیای سفلی، رفته رفته نحوه اداره مرکزگرایانه در ساختار سیاسی و اداری ماد رخنه کرد و عدهای از مادها تسلیم وسوسه قدرت شدند و در راستای انحصار سرمایه و مال اندوزی پیش میرفتند، که این نیز سبب فساد در روابط و مناسبات میگشت، در نتیجه با گسترش روابط قدرت طلبانه و سودجویانه عمق فساد در داخل بیشترودر نهایت منجر به فراهم گشتن زمینه فروپاشی سیستم کنفدراسیون مادها را فراهم می سازد.
دومین عامل در فروپاشی کنفدراسیون ماد توطئه خارجی و خیانت داخلی بود. در این رابطه ابتدا باید مرور مختصری داشته باشیم بر تاریخ قبایل یهودی، در متون تاریخی یهود آمده است، قوم یهود متشکل از ۱۲ قبیله بوده و عدهای نیز بر۱۳ قبیله بودن آن متفقالقولند. عدهای از قبیله سیزدهم به عنوان قبیله مفقود شده در تاریخ یهود یاد میکنند. در بتن متون تاریخی آمده است که در ٧٤۰ قبل از میلاد، ۱۰ قبیله از ۱۲ قبایل یهود توسط آشوریها اسیر و به مناطق زاگرس و مزوپوتامیا کوچ داده شده اند. بعدها در دوره زمامداری بختالنصر، درسال ٥٩٧ میلادی بیت المقدس، پایتخت پادشاهی داود و سلیمان تخریب و دو قبیله دیگر یهودی که ساکن بیت المقدس بودند نیز توسط بابلیها اسیروبه همراه تمام گنجینههای یهود به بابل کوچ داده میشوند، که بسیاری ازسرشناسان آن دوره یهود، مانند دانیال و مردخای در میان آنها بوده اند.
در نتیجه سایر قبایل یهود که توسط آشوریها در مزوپوتامیا پراکنده شده بودند، به فکر چاره اندیشی برای رهایی دو قبیله مبحوس شده در بابل و یافتن قدرتی هستند که توسط آن بتوانند بر بابل غلبه کرده و گنجینههای یهود و دو قوم مبحوس در بابل را آزاد سازند. با این باور که مادها از عهده ی چنین کاری برنمی آیند، چرا که از سویی مادها روبه ضعف رفته وتوانایی غلبه بربابل را ندارند و از سوی دیگر نیز شیوه اداره مادها شیوه ای کنفدراسیونی میباشد نه شیوه ی امپراطوری یا قدرت متمرکز گشته برای تهاجم و فتح و اهداف مزدورانه و یا کولونیالیستی؛ بدین جهت تنها در صورت ضرورت واجتناب ناپذیری ویا تحمیل جنگ از سوی دیگران بر آنان، جهت دفاع اقدام به جنگ خواهند کرد. به سخنی سیستم کنفدراسیونی فاقد تمایل هجومی و تعارضی همچون سیستمهای امپراطوری، قدرتطلب، مرکزگرا و کولونیالیست است. از طرفی دیگر همانطور که قبلا نیز اشاره شد مادها از همان آغاز برای جنگ علیه آشور، همپیمانی و روابطی را با بابل ایجاد کرده بودند که تا پایان کنفدراسیون ماد روابط، طبق همین همپیمانی پیش میرفته است و احتمالا مادها نمیخواستهاند به این هم پیمانی و روابط لطمه وارد گردد. در نتیجه مادها گزینهای مناسب برای هدف یهودیان نبودهاند که با آنها وارد معامله یا درچارچوب اهداف خود از آنها درخواست کمک و همکاری نمایند. نهایتا یهودیها در پی چارهجویی به حل مسئله ی خود توسط قبیلهای به نام پارس یا پارسوا می اندیشند. پارسوا در شمال شرقی، شرق کوردستان مناطقی که امروز آذربایجان شرقی نام دارد، میزیسته اند. پارسوا در زبان کوردی به دندههای پهلویی هردو طرف انسان گفته میشود که به نوعی معنای کنار و پهلو را هم میدهد. در متون تاریخی نیز به همسایگان شمال شرقی ماناها ومادها نام پارسوا اطلاق گردیده است. احتمالا این قبیله همان پارس هستند که با تغییر وادغام لفظی مصدرش به پارسوا تبدیل شده است ودر شمال شرقی مادها میزیستهاند.
همچنین بدور از هر گونه حقارت یا تحریف تاریخی محتملا پارسوا همچون قبایلی دوره گرد و کولی میزیستهاند و مدام در صدد ایجاد مزاحمت برای قبایل و جوامع اطراف بودهاند، تا جایی که امروزه نیز در زبان کوردی کرمانجی پارس یا پارسک به معنای گدا است، یا حتی در خود زبان فارسی به معنای پارس کردن سگان میآید. شاید اطلاق این نام به این صفات و خصلتها به نوعی مرتبط باشد. رفته رفته این قبایل که دررفت و آمد بین مناطق شمال و جنوب شرق ماد یعنی نواحی شرقی شرق کورستان بودهاند، با فروپاشی ایلامیها توسط آشور، پارسوا که تمایل به یکجانشینی نیز پیدا کرده بودند در صدد سکونت در آن مناطق بر میآیند. با توجه به شواهد تاریخی نیزدورازواقعیت نیست که این قبایل به عنوان ستون پنجم آشور، در فروپاشی ایلامیها نقش داشتهاند تا این امکان را بیابند که درآن مناطق سکونت گزینند، اما بعد از ضعف آشوریها و نیرومند شدن مادها تغییرموضع داده و به کنفدراسیون ماد پیوسته باشند.
یهودی ها نیز که در پی یافتن و یا ایجاد قدرتی بودند که بتواند برای آزادی هم تباران اسیرشان در بابل از آن استفاده کنند، فردی به نام کورش را میابند که ضمن اینکه پسر رئیس قبیله پارسها بوده به شدت تشنه قدرت نیز بوده است، لذا او را برای اهداف خود مناسب دیده و با برنامه ریزی دراین جهت وکمک و پشتیبانی همه جانبه مالی و فکری آنها (یهودیان) کورش قدرت را قبضه و با حمله ی کورش به بابل، آنها نیز به هدفشان میرسند.
یهودیان دراین راستا قبل از هرچیز شروع به دسیسه چینی و گماشتن مخبر، جاسوس و خائن در درون خود ماد نموده اند. یکی از خائنین داخلی مادها، هارپاگ یکی از فرماندههان ماد بوده است. اودرداخل به بخشی از نیروی توطئه دربرابرماد به نفع کورش و بانیان او تبدیل شده است. از سوی دیگر با تجمع نیرو از بیرون و ایجاد چند دستگی و دسیسه چینی در داخل کنفدراسیون، ماد را به عنوان قدرتی در سر راه خود از میان برداشته اند؛ و بدین شکل کنفدراسیون ماد ازبین میرود.
کورش با حمایت و پشتیبانی مالی یهود حملات خود را آغاز میکند که اولین حمله او به لیدیا یعنی آنادول کنونی میباشد که منجر به فروپاشی دولت لیدیا میگردد، و در ادامه با حمله به بابل و به سقوط کشاندن آن یهودیان اسیر را آزاد میکند. سوالی که اینجا پیش می آید این است که علت ستایش اغراق آمیز تورات از کورش چیست؟ در حالی که این تعریف و تمجید از کورش در تناقض با متون تاریخی باقی مانده از آن دوران است و برعکس تلاش تورات، که میخواهد از کورش چهرهای مطلوب نشان دهد، متون به جا مانده از آن زمان دلالت بر توحش و جنایات کورش دارند.
طبق شواهد کورش بعد ازحمله و به سقوط کشاندن بابل، به سکاها حملهور میشود، سکاها نیز در واقع از اقوام آری و بخشی از اتحادیه ماد بودهاند که بعدها به سمت مناطق جنوبی تا منطقه سقز امروزی روی آورده و آنجا تمدن زیویه را پایه گذاری میکنند که آثار آن بعد از کاوشگری زیویه کشف شده است. با حمله و به شکست کشاندن سکاها، کورش جوان نکونامی از میان آنان را به نزد خود فرا میخواند و بعد از هم پیالگی و نوشیدن شراب با او، وی را به طرز فجیعی به قتل میرساند، مادر آن جوان به خون خواهی فرزندش، عدهای از جنگجویان را به قتل کورش می گمارد، در نهایت کورش به دست سکاها کشته میشود. دررابطه با افسانه پردازی هایی که در باب کورش و منشور رعایت حقوق بشرتوسط او که رژیم شاهنشاهی در دههههای اخیر آن را ساخته و پرداخته است، طبق شواهد وتحقیقات انجام شده، میتوان گفت که جعلی بیش نیست و باید یادآور شد که طبق مستندات تاریخی کورش در واقع راهزن و شرلاتانی بیش در قبیله خود نبوده است که توسط یهودیان برای آزادسازی قبایل و گنجینه های به غارت رفتهاشان اجیر و به کار گرفته شده است.هرودوت نیز که در کتاب تاریخ خود تمجید وستایشی از او نوشته است، کورش را از نزدیک نمیشناخته و طبق گفته و نوشتههای خود هرودوت تنها نقل به قول از گفته های یک شاهزاده پارسی نموده است که کورش را بدین گونه نزد وی وصف نموده و متذکر میشود که نوشته های او در مورد کورش صرفا نقل قول از یک شاهزاده پارسی است و در مورد صحت آنها اظهار نظری نمیکند. اما سوای هرودوت تاریخ نویس یونانی دیگری به نام کستیاس که طبیب دربار هخامنشیان بوده و از نزدیک جنایات آنها را مشاهده کرده است، در کتاب تاریخ خود، از کورش به عنوان فردی خون خوار و ستمگر نام برده است.
مقصود از یادآوری این رویدادهای تاریخی در باب کورش افشای یک سری توهمات و حماسه سرایی های دروغین و دور از واقعیت شوونیسم فارس در رابطه با کوروش است، عدهای از کوردها نیز به دام این تحریفات تاریخ افتاده و توهم خویشاوندی کورش با کوردها یا مادها را باور کرده اند. تا جایی که در تحریف تاریخی خود از کورش به عنوان نوه آستیاگ یا مادها یاد میکنند که به شهادت تاریخ، این توهم بافی ها و داستان سرایی ها بیش از چند دههه بیشترقدمت ندارند. به گونهای که هر کدام از به اصطلاح تاریخ نویسان فارس با سلیقه و باب میل خود به داستان سرایی و قصه پردازیهای بی پایه واساس در رابطه با کورش روی آوردهاند.
بعد از کشته شدن کورش و ایجاد خلاءهایی در بین قبایل پارس و کشته شدن دو پسر او یعنی بردیا و کمبوجیه، مادها مجددا در صدد باز پسگیری قدرت و ایجاد کنفدراسیون ماد برآمدند. گئومات سردار ماد که در صدد تشکیل دوباره کنفدراسیون ماد برمیآید مجددا با دسیسه یهودیان روبرو میگردد. یهودیان برای حفظ موقعیت و موضع خود و جلوگیری از قدرت گیری مجدد ماد، داریوش پارسی را بعد از میان براشتن دو پسر کورش با حمایت مالی و نفوذی که در بین قبایل پیدا کرده بودند بر مسند قدرت مینشانند و گئومات سردار ماد را شکست میدهند.
در نهایت این نکته را نباید فراموش کرد که فروپاشی ماد بیش از هر چیز ناشی از دسیسه و خیانت بوده است، به گونهای که نقل شده است آستیاگ در هنگام شکست رو به هارپاگ میگوید: تو که خیانت کردی، اما چرا ماد را به حرامزادهای پارسی واگذار کردی (مقصود از حرام زاده پارس همان کورش است در حالی که توهم و قصه پردازی فارس کورش را نوه آستیاگ معرفی میکند). فروپاشی ماد منجر به آشفتگی و پریشانی حال کورد از همان زمان تا کنون گردیده و هنوز هم سایهی این شکست بر دوش نوادگان ماد سنگینی میکند. اما این را نیز نباید فراموش کرد که مادها در طول حکومت داری خود، دستاوردهای ویژهای را درتاریخ انسانیت، چه از لحاظ سیاسی و نظامی و چه از لحاظ اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تاریخی داشته اند، به گونهای که حتی امروزه اکثریت بر این اتفاق نظر دارند که ورزشهای رزمی از دستاوردهای ماد بوده است که بعدها به خاور دور و مناطق شرق آسیا منتقل میشود. تاکتیکهایی از قبیل کمین گذاری، شیوه جنگ چریکی همگی از ابتکارات و دستاوردهای مادها در عرصه های نظامی بودهاند که نشأت گرفته از جغرافیایی است که مادها در آن سکونت داشته اند. از لحاظ فکری و فرهنگی نیز نمیتوان تاثیر میترا و زردشت را بر کنفوسیوس، تائوئیسم، بودیسم و فلسفه یونان انکار کرد. قطعا این تاثیر پذیری از مادها در عرصه سیاسی، اجتماعی، شیوه تولید و امر اقتصاد نیزدرسایرمناطق و جوامع جهان غیر قابل انکاراست.
٢٦-١١-٢٠٢٠