خط کلاسیک و ویژگی های آن در کوردستان

خط کلاسیک و ویژگی های آن در کوردستان

این متن برگرفتە از قسمت سی و ششم برنامە ڕێگا و ڕیباز (راه و روش) میباشد. این برنامە برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین درروزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحە فیسبوکی و کانال یوتیوب ڕێگا و ڕێباز پخش میشد.

 موضوع آموزشی این برنامە: خط کلاسیک و ویژگی های آن در کوردستان میباشد کە درتاریخ یکم آپریل ٢٠٢١ توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.

با درود بە رفقا. موضوع این بار خط کلاسیک و ویژگی های این خط می باشد. قبل از هر چیز لازم است در بە کار بردن اصطلاح خط کلاسیک دقت بخرج داد. چرا کە بسیاری مواقع در کنار این اصطلاح (خط کلاسیک) ما از اصطلاح احزاب کلاسیک هم استفاده می کنیم.

 در واقع اصطلاح خط کلاسیک گسترده‌تر از اصطلاح  احزاب کلاسیک می باشد. بدین معنی که امکان دارد فردی بدون اینکه لزوماً عضو یک حزب کلاسیک باشد اما  بە لحاظ ذهنیتی یک انسان کلاسیک باشد. حتی امکان دارد فردی در یک حزب آپوئیستی عضو باشد اما به لحاظ کاراکتر و شخصیت هنوز از خط کلاسیک گذار نکرده باشد.

در هرصورت مفاهیم خط  کلاسیک و احزاب کلاسیک در بسیاری موارد نقطە مقابل خط فکری و احزاب آپویی می باشند. در هفته آینده به خصوصیات خط فکری آپویی هم خواهیم پرداخت و در این دو مبحث کنونی و مبحث آیندە سعی مکنیم تفاوتها و تضادها را روشن کنیم.

اکنون ما در این بخش می خواهیم مقداری درباره خصوصیات و کاراکتر خط کلاسیک و پیرو آن احزاب کلاسیک صحبت کنیم. در اینجا من ویژگی های کاراکتر خط کلاسیک و احزاب کلاسیک را در دوازدە مورد دست‌نشان ساخته ام که بە شرح زیر می باشد.

 البته بغیر از موارد زیر می توان موارد و خصوصیات دیگری را هم اضافه نمود. امادر اینجا بە ذکر این دوازدە مورد کە از ویژگیهای عمدە این خط میباشند بسندە میکنیم. چرا کە با درک این مواردعمدە می توان ویژگی‌های ریز و نتایج عملی خط کلاسیک و احزاب کلاسیک را به خوبی بازشناخت.

همچنین لازم است کە در ابتدا بگویم بە هیچ‌وجە هدف ما بی احترامی و تحقیر کردن نیست و نە اینکه تلاش کنیم یک جریان سیاسی را سیاه نمایی کنیم  یا برای این که جریان خود را توجیه کنیم و مثبت نشان دهیم این بحث را ارائە میدهیم. بلکه هدف ارائه یک تعریف است که بر اساس فاکت هایی استوار می‌باشد که از پراکتیک این احزاب و جریانات سیاسی نمایان است.

ویژگی اول احزاب و جریانات کلاسیک، سیاست متکی بر یک بخش از چهار بخش کوردستان است کە در ادبيات سیاسی كوردستان این امر پارچەگرایی (بخشگرایی) خواندە می شود. برای دست نشان کردن این موضوع لازم است اشاره‌ای کوتاه به گذشته تاریخی کرد.

حقیقت این است که کوردستان در دوران عثمانی و صفویه به دو بخش تقسیم شد. هم عثمانی و هم صفویه و سلسله های حاکم بر ایران بعد از صفویە تا زمان قاجاریه همچون دولت-ملت امروزی عمل نمی کردند. بە این دلیل کە در واقع  دولت-ملت بە معنای امروزی نبودند.

 مرزبندی های سیاسی بە شکل مرزهای دولت-ملت امروزی سفت و سخت نبود و از طرفی خود این سیستم ها، سیستم های تک تیپ و یا یک بعد نبودە و اصطلاح یک ملت، یک پرچم، یک زبان هنوز حاکم نشده بود. این مفاهیم بعدها مد نظر دولت ـ ملت ها قرار گرفت و دولت – ملت ها و خصوصاً دولت-ملت های اشغالگر کوردستان این تک بعدی را اعمال کردند و تلاش عمدە برای همگون سازی نمودند.

در واقع امپراتوری های آن زمان بر این اساس اداره نمی شدند و حتی امپراتوری عثمانی براساس اصل مدارا مدیریت می شد. مدرکی دال بر اینکه در این امپراطوری‌ها ممنوعیت زبان اعمال شدە باشد و یا این کە در مسائل روزانەی مردم دخالت کرده باشند در دست نیست.

بیشتر مداخلات امپراتوری در دوران هایی که جنگ بوده است نمایان می شده است نه مداخله های روزانه و مستقیم. بنابراین رفت و آمد در بین خود کورد ها علی رغم اینکه بین دو امپراتوری تقسیم شده بودند وجود داشته است. در آن دوران مرزبندی‌های سیاسی امروزی نه تنها بین امپراتوری عثمانی و صفویه بلکه در کل خاورمیانه به شکل امروزی وجود خارجی نداشته است. گذر از مرزها و مسافرت بین کشورها در این منطقه امکان داشت.

در آن دوران که در خاورمیانه مرزبندی به شکل مرسوم امروزی وجود نداشت در اروپا جنگ برای مرزبندی در جریان بود و در روزگار ما کە در اروپا مرزبندی ها کمرنگ‌تر می‌شوند در خاورمیانه جنگ بر سر مرز بندی وجود دارد. خصوصاً در صد سال اخیر و بعد از جنگ جهانی دوم عبور از مرز ها همچون جرم تلقی می‌شود و از همه امکانات برای حفاظت از مرزها استفاده می شود.

هدفم از مطرح کردن این مسئله این است که بگویم از ابتدا ایجاد این مرزبندی‌های دولت ـ ملتی از طرف کوردها قابل قبول واقع نشد، اما با تشکیل احزاب کلاسیک این مرزها به نوعی تایید شند. اکنون به چگونگی این مسئله می‌پردازیم. همچنان که می دانیم جنگ جهانی اول ۱۹۱۴ شروع شد و تا ۱۹۱٨ ادامه داشت که امپراتوری عثمانی شکست خورد اما هنوز فروپاشیده نشدە بود. سلسله قاجاریە هم هنوز فرو پاشیده نشدە بود. تا اینکه کنفرانس صلح پاریس در سال ١٩٢٠ برای بحث و گفتگو در مورد وضعیت بعد از جنگ تشکیل شد. شریف پاشا بعنوان نمایندە کوردها در این کنفرانس حضور داشت. حضور نمایندە کوردها در این کنفرانس خود حائز اهمیت است و این نشان میدهد ابتدا موجودیت ملی کوردها پذیرفتە میشود و در ادامە است کە مورد انکار قرار می‌گیرد.

کنفرانس سور نیز در سال ١٩٢١ بسته شد و بازکوردها انکار نشدند. هرچند میتوان در مورد کیفیت حضور کوردها و اینکه  قبول کردن هویت کوردها به چه شکلی بودە است بحث کرد اما به هر حال هویت کوردها در این دو نشست انکار نمی شود. نوعی خودمختاری برای کوردها در نظر گرفته شده بود که اگر می توانستند آن را مدیریت کنند می توانست ماهیت آن تا حد تشکیل دولت ـ ملت کوردی تغییر کند.

 اما سال ۱۹۲۳ عهدنامه لوزان بسته شد و دولت – ملت ترکیە، سوریە، عراق و متعاقب آن در سال ١٩٢٥ دولت ـ ملت ایران بر مبنای تقسیم کوردستان و انکار و امحای ملت کورد تشکیل گردیدند. اما کوردها تا ١٩٢٥ و زمان وضع قانون اصلاحات شرق در ترکیە هنوز از موقعیت سیاسی موجود درک درستی نداشتند.

بە هر صورت در این دورە دولت-ملت ترکیه تاسیس شد و در پی آن دولت ـ ملت ایران نیز تاسیس گردید. رضاخان آنچه را که در ترکیه اتفاق می افتاد در ایران پیاده می کرد و این اقدامات کوردها را متوجه می کند که این پروسه باید به زودی متوقف  . در این برهه تاریخی قیام هایی از طرف عشایر و یا شیوخ کورد در برابر تشکیل دولت ـ ملت ها انجام گرفت که درمباحث قبلی بە آن اشاره کردەایم و تکرار آن در این بحث ضرورتی ندارد.

این قیام‌ها بعضا ماهیت ملی داشته و بعضاً جنبه ی عشیره‌ای و طایفه ای داشتە اند و یا مختلط از هردو جوانب بودەاند. در همین دوره روشنفکران کورد جمعیت های مختلفی را نیز تشکیل دادند،جمعیت هایی از قبیل جمعیت تعالی و ترقی، جمعیت خویی‌بون (جمعیت خود بودن)، جمعیت هیوا (جمعیت امید) و جمعیت  ژ ک (جمعیت احیای کورد). این جمعیت ‌ها سعی میکردند وجهەای روشنفکری، فرهنگی و ملی بە جنبش کوردستان ببخشند. ولی در واقع تا مقطع جمهوری کوردستان شیوخ و سران عشایر قیام‌ها را رهبری میکردند. اما فارغ از کیفیت این قیامها ماهیت آنها مقابلە با سیاست اشغالگرانە دولت ـ ملت‌های نوتاسیس حاکم بر کوردستان بودە است.

علی‌رغم تمام ضعف‌ها و کاستی‌ها یک نکته مثبت در همه این جمعیت ها و حتی قیام های عشیرە ای وجود داشتە است کە قابل تامل میباشد. این نقطە قوت نیز عدم قبول تقسیم کوردستان و نگاە بخشگرایانە در میان آنان میباشد. یعنی عهدنامه لوزان از طرف آنها به هیچ وجه مورد قبول واقع نشد.

آنان تقسیم کوردستان را قبول نکرده و مبارزە  را تنها بە یکی از بخش های كوردستان محدود نمی کردند. این مسئله حتی در جمهوری کوردستان هم صدق می کند. برای نمونه وقتی ملا مصطفی از جنوب کوردستان به مهاباد آمد حضور او پذیرفته شدە و از وی استقبال بە عمل آمد و تحت عنوان این که اهل بخش دیگری از کوردستان است با او برخورد نشد.

اسنادی وجود دارد مبنی بر اینکه حتی از شمال کوردستان و بخش‌های دیگر نیز به جمهوری مهاباد پیوسته اند و حتی پیمان نامه معروف سە سنور (سنور در کوردی بە معنای مرز میباشد) منعقد میگردد. منظور از قرارداد سە سنور انعقاد قراردادی در منطقە دالانپر میباشد کە واقع در نقطە مشترک مرزهای برساختە عراق، ایران و ترکیە میباشد کە بین جمعیت ژ کاف (شرق کوردستان) و جمعیت هیوا (جنوب کوردستان) و جمعیت خویبون (شمال و غرب کوردستان) بسته می‌شود.این امر نشانگر این است کە کوردها مبارزەی محدود در بخش های مجزای کوردستان را نپذیرفتەاند.

شوربختانە در اثنای جمهوری کوردستان، حزب دموکرات کوردستان عراق تشکیل می شود. اما این حزب بر میراث جمعیت های کوردی قبل از جمهوری کوردستان تاسیس نشدە و تشابهی با آنها ندارد. حتی تشابهی با حزب دموکرات کوردستان زمان قاضی محمد نیز ندارد. بدین ترتیب تقسیم کوردستان  در چهارچوب حزب دموکرات کوردستان عراق مورد تایید واقع شده و یک خط سیاسی که تقسیم کوردستان را قبول می کرد پایەریزی شد.

این خط سیاسی تا تشکیل حزب کارگران کوردستان ادامه داشت و خصوصاً احزابی که پایگاه اجتماعی داشتند و بر روی میراث فکری تقسیم کوردستان تاسیس شدە بودند جملگی تقسیم کوردستان را همچون یک تقدیر سیاسی قبول کردند. البته محافل و گروه‌هایی وجود داشتەاند که رویای کوردستان یکپارچه را داشته اند. اما احزابی که خود را گسترش داده، عضو گیری نموده و بە صورت فعال کار کرده‌اند از چپ تا راست و از مذهبی تا سکولار همگی بر اساس این استراتژی تاسیس شدند و فعالیت کردند که هر کدام برای بخشی از کوردستان کار کنند. به این معنا یکی از ویژگی های احزاب کلاسیک و خط کلاسیک قبول تلویحی تقسیم کوردستان و تن دادن بە آن است.

تا آن زمان و حتی تا دوران اخیر هم در ادبیات مردم مسئله کوردستان ایران، عراق، ترکیە و سوریە مطرح نبود بلکه مردم بخش های مختلف كوردستان را بە صورت گرمسیر و سردسیر و یا بالای خط و پایین خط و یا این سو و آن سوی مرز نام می بردند. اولین بار احزاب کلاسیک بودند که اصطلاح کوردستان ایران، کوردستان عراق، کوردستان ترکیه و کوردستان سوریه را به کار بردند و رواج دادند.

این ویژگی احزاب کلاسیک، یعنی فعالیت مبتنی بر تقسیم کوردستان قابل قبول امپریالیسم جهانی نیز بود. زیرا خود امپریالیزم این مرزبندی ها را گذاشته بود. در واقع تقسیم کوردستان پروژه خودشان بود و با قبول تقسیم و اشغال کوردستان از طرف خود کورد ها و احزاب کوردی بە عنوان یک تقدیر دولتهای ابرقدرت می توانستند کوردها را همچون کارت فشار بر علیه دولت های منطقه به کار ببرند کە تا کنون هم چنین کردەاند.

از طرف دیگر دولت -ملت های منطقه نیز که در طی سالهای ۱۹۲۰ تا  ١٩٢٥ تشکیل شده بودند و  برنامه محو کلیت هویت کوردها را داشتند اما موفق نشدە بودند، وجود مبارزەی متفرقەی کوردها در بخش های مختلف کوردستان را بر مبارزەی یک دست و یک پارچەی کوردها در هر چهار بخش کوردستان ترجيح می دادند.چون تا پایان  جنگ جهانی دوم نیز علیرغم اینکه کوردها هنوز تحت اشغال بودند اما به هر حال هویت خود را حفظ کرده بودند و از خواسته های خود عقب ننشسته و هنوز در میدان مبارزه بودند، برای دولت های منطقه جنبش کوردی که به بخش های مختلفی تقسیم شده است قابل قبول تر بود از یک جنبش یکدست، یکپارچه، متحد و منسجم سرتاسری برای همه بخش های کوردستان. چرا کە در این صورت دولت-ملت های اشغالگر آسان تر می توانستند کرد های بخش های مختلف را بر علیه یکدیگر به کار ببرند.

بنابراین هم امپریالیسم جهانی و هم دولتهای اشغالگر بر کوردستان وجود احزاب کلاسیک منطقە گرا را قبول دارند. دولت های اشغالگر کوردستان به این نتیجه رسیده بودند که علیرغم قتل عام ها و سرکوب هایی که تا ۱۹۴۶ انجام داده بودند نتوانسته بودند که جنبش و خواسته‌های کوردها را از بین ببرند و خود کوردها هم علیرغم اینکه نتوانسته بودند دولت ـ ملت خود را تشکیل دهند اما صحنه مبارزه را ترک نکرده بودند. در نتیجه دولت ملت های اشغالگر کوردستان وجود جنبش چند پارچه و تقسیم شده کوردها را بر جنبش یکپارچه و سرتاسری ترجیح می دادند.

در شمال کوردستان بعد از قتل عام درسیم در سال ۱۹۳۷  تا زمان تشکیل حزب کارگران کوردستان سکوت و خفقان کامل اعمال شده بود. غرب کوردستان هم که بخش کوچکتر کوردستان میباشد و آن زمان تحت تاثیر جمعیت خویبون  بود و در این برهە فعالیت سیاسی آن تا حد زیادی ضعیف شده و بیشتر فعالیت ها در چارچوب فعالیت های ادبی و فرهنگی محدود مانده بود.

در نتیجە خط کلاسیک که با حزب دموکرات کوردستان شروع شد بیشتر بر شرق و جنوب کوردستان تاثیر گذاشت. اگر بخواهیم خط کلاسیک را ارزیابی کنیم باید بر روی رویداد های شرق و جنوب کوردستان از ۱۹۴۶ به بعد تمرکز کنیم. بنابراین بیشتر مثال هایی که به آنها پرداختە خواهد شد نمونه هایی از جنوب و شرق کوردستان خواهد بود.

این سیاست متکی بر یک بخش مجزای کوردستان هنوز هم برقرار است و اینکه گاها انتقاد می‌کنند که چرا جوانی از قامیشلو در کرماشان شهید می‌شود و یا جوانی از کرماشان در روژاوا شهید می‌شود از همین دیدگاه سرچشمه می گیرد.

خصوصیت دوم خط کلاسیک در کنار قبول تقسیم کوردستان، منطقه گرایی  است. یعنی در خود شرق کوردستان و یا جنوب کوردستان هم نتوانسته‌اند مبارزه یکپارچه را پیش ببرند. همچنان که می دانیم در شرق کوردستان مناطق  مکریان، ارومیه و اشنویه به صورت دفاکتو تحت حاکمیت حزب دموکرات بود و از آنجا به پایین هم تحت حاکمیت کومله  و مناطق کرماشان و ایلام هم که کلاً در برنامه نبود.

در جنوب کوردستان هم بادینان و هولر (اربیل) بە منطقە تحت نفوذ پارتی و گرمیان و سلیمانیە و حلبجە منطقە تحت نفوذ اتحادیه میهنی کوردستان مبدل شدند. خانقین و بقیه مناطق هم آنچنان در برنامه فعالیت این دو جریان جنوب کوردستان نبودند. به دلیل اینکه ساکنان این مناطق شیعه مذهب هستند. البته انصاف باید رعایت شود و باید گفت که اتحادیه میهنی در بدو ظهورش تلاش کرد که این قاعدە را برهم بزند اما موفق نشد و بعد از مدت کوتاهی این جریان نیز همان راە را پیش گرفت.

خصوصیت سوم خط کلاسیک که هرچند این خصوصیت صرفا مختص این خط نیست بلکه کلیت جهانشمول دارد اما در این خط فکری و سیاسی با این ویژگی و ذهنیت مبارزه جدی نشده و آن مسئله مردسالاری است. ما در طول برنامه های راه و روشاشاره کردیم که کوردستان نیز مانند جوامع دیگر جامعەای با پیش زمینه مادرسالاری است. یعنی با هر حمله ای که از طرف نظام تمدن مرکزگرا و مردسالار کە به جامعه کوردستان می شدە است به مرور زمان ذهنیت مردم سالاری هم به این جامعه نفوذ کرده است.

علی الخصوص بعد از جنگ چالدران و قرارداد قصر شیرین که کوردستان به صورت پروتکلی تقسیم شد و از طرف عثمانی و صفوی نقش مرزبان به کوردها داده شد نوعی شخصیت جنگجو و غیرتمند، اما در خدمت آنها و نە جامعە کورد، ترویج داده شد. یعنی چنین شخصیتی می‌بایستی در برابر استعمارگر مطیع باشد ولی در برابر دشمنان استعمارگر و در راستای خدمت بە استعمارگر رزمندە و تند خو باشد. این کاراکتر نیز باید در مسیر تکوین مرد غیرتمند و حاوی خصوصیات مردانە (مردانگی جنسیت گرا) تشویق شود. این مردانگی هم باید همیشە در خدمت شاە و خلیفە باشد. در واقع این کاراکتری تازە بە کاراکتر مردسالاری جهانشمول و تاریخی جامعە کورد بخشید. لازمە این نیز دوری از ویژگیهای لطیف احساسی و رفتاری زنانە و تقبیح ویژگی‌های زنانە و زن بودن بود. یعنی برای اثبات مردانگی میبایستی نخست خصوصیات زنانگی بودن را تضعیف نمود و زن را، جز ناموس مرد نباید دید. نمیگویم این بر تمام جامعە کورد تسلی پیدا کرد ولی انکار ناشدنی است کە تا سطح بالایی نیز بر جامعە کورد تاثیر گذاشت.

اساساً ناموس و یا نوموس به معنای مقررات اجتماعی است. به دلیل اینکه اشغالگران اجازه نداده اند که کوردها مالک قوانین اجتماعی خود باشند مرد کورد نیز همه قوانین اجتماعی خود را در مسئله ناموس بە تعین مقرراتی در محور زن و برای کنترل زن محدود و خلاصە کرده‌ است. بە نوعی دیگر باید گفت: چون کوردستان سرزمینی اشغال شده است و موازین و مقررات اجتماعی و اخلاقی آن توسط اشغالگر و با مزدوری مرد کورد نقض میگردند، در نتیجە برای مرد کلاسیک کورد، مسئله ناموس در مسئلەی زن محدود مانده است.

همچنین باید گفت: جنبش های کوردستان در آغاز صد سال اخیر بیشتر در قالب جنبشهایی با رهبری شیوخ و روسای عشایر بوده است. حتی روشنفکرانی که در جمعیت ها فعالیت سیاسی داشته اند برخاسته از چنین پایگاه اجتماعی بودند و این به طور طبیعی نوعی میراث مردسالاری را به همراه می آورد کە بعدها وارد سیاست و خط کلاسیک کوردی میشود.

این ذهنیت مردسالاری خصوصاً بعد از تشکیل دولت-ملت ها و به ویژه در ایران با اطلاق اصطلاح مرزبان غیور سعی میشود بیشتر از پیش در مرد کورد تقویت گردد. در نتیجە این پروپاگندە دولت ـ ملتی نه یک مرد آزاد، بلکه کاراکتر یک مرد مرکزگرا، منگرا، تندخو و اما بردە متوهم بە آزادی می‌افریند. این مرد استعمار زدە از سویی قدرت و اتوریته خود را بر روی زن، فرزندو افراد ضعیف جامعە خود اعمال کردە و از طرف دیگر در برابر قدرت دولت استعمارگر و استثمارگر به شکل یک مزدور سربزیر و مطیع نمایان می شود.

شوربختانە این کاراکتر نامطلوب به درون احزاب کوردی نیز وارد میشود. نه به آن معنا که احزاب در این مسئله مقصر شناخته شوند کە چرا جنین کاراکتری در صفوف آنان جایی میگیرد. در واقع ورود این کاراکتر بە درون صفوف این احزاب ناگزیر بودە است چرا کە در نتیجە سیاست‌های استعمارگرانە بە یک واقعیت اجتماعی در آمدە است. این احزاب هم ناچارا باید از جامعە کورد بە جزب نیرو بپردازند. تقصیر در آنجاست کە در درون احزاب کلاسیک آنطور کە لازم است در برابر چنین کاراکتر و چنین شخصیتی مبارزەی لازم انجام نشده و همچون موضوعی نرمال دیده شده است.

شایان ذکر است که در اواخر دهه هفتاد در قالب اتحادیه میهنی و یا کومله تلاش‌هایی شد و شماری از زنان کورد به صفوف مبارزه پیوستند. این تلاشها قابل ستایش میباشند. اما تلاشها کافی نبود و محوریت اصلی ذهنیت مرد سالاری شکستە نشد. از سویی دیگر تلاشها تداوم نیافتند و بعد از مدتی این تلاشها هم کند و شکل روتین گرفتند.

قابل انکار نیست که به نسبت حزب دموکرات کوردستان عراق کوملەی رنجدران در جنوب کوردستان و حتی اتحادیه میهنی، همچنین نسبت بە حزب دموکرات کوردستان ایران، سازمان کوملە در شرق کوردستان گام های مهمی را برداشتند اما با وجود این نیز مردسالاری هنوز محور بودە و متاسفانە تا روز امروز هم در صفوف این احزاب چنین است.

ویژگی چهارم احزاب کلاسیک پیر سالاری (ژرنتوکراسی) است. بە این مفهوم کە هم به صورت ذهنیتی و هم در عمل برای جوانان راه باز نمی شود و عرصه برای جوانان باز نیست که بتوانند ایفای نقش بکنند و جوانان در درون صفوف این احزاب با موانع زیادی روبرو هستند. این مسئله نیز مانند مردسالاری پدیده‌ای تاریخی با قدمتی بسیار دیرین و از همان تمدن سومر به جا مانده است،در جامعە کوردی نیز رسوخ کردە و امروزە بعنوان یکی دیگر از شاخصەهای خط کلاسیک در کوردستان درآمدە است. این یک واقعیت است کە در تشکیلات این احزاب چنین خصوصیتیهم اکنون دامنگیر است و بدلیل جو پیرسالارانە در صفوف خود آنچنان فرصت بە جوانان و برجستە کردن نقش جوانان دادە نمیشود. در عین حال از لحاظ ذهنیتی راە بر نوآوری، خلاقیت ناهموار است و بر حفظ طرح کهنە اصرار ورزیدە میشود و راە بر طرح نو ناهموار می‌گردد.

ویژگی پنجم احزاب کلاسیک اقتدار گرایی و قدرت‌طلبی است. از سویی در مناسبات درون سازمانی این احزاب در بین اعضا جنگ قدرت و رقابت‌های ناسالم بە یک امر طبیعی تعبیر میشود کە با خواندن خاطرات اعضای رهبری این احزاب با آن مواجهە میشویم. حتی بر علیە همدیگر اقدام بە توطئه‌چینی تا حذف فیزیکی رقیب مواجە میشویم. بدلیل اینکە حتی در صفوف خود نیز بر اساس اصالت قدرت رفتار میشود.

از طرف دیگر در رقابت با احزاب دیگر هم بر اساس اصالت قدرت رفتار کردەاند. هم در روند مبارزه و هم بعد از به قدرت رسیدن در عین حال در مقابل جامعه نیز بر اساس مناسبات قدرت و قدرت طلبی رفتار شدە است. در واقع این نیز همیشە باعث عدم تکوین و انسجام درون سازمانی این احزاب شدە و با انشعاب‌های متوالی روبرو شدەاند. همچنین بدلیل برخورداری از این ویژگی قدرت‌طلبانە احزاب کلاسیک مانع بزرگی بر سر راە اتحاد سیاسی ـ نظامی و ملی ـ اجتماعی در جامعە کوردستان ایجاد کردەاند.

مشکل عمدە این است اگر فرد و جریانی طبق قاعدە و اصالت قدرت رفتار نماید در برابر دشمن براحتی تمکین وتعظیم خواهد کرد و در شرایط سخت بیچارەگی و بی‌ارادەگی بر آن مستولی میگردد. یعنی از لحاظ روانی وقتی طرفی بر اساس حس قدرت طلبی حرکت می‌کند شاید بتواند طرفهای ضعیف را مطیع کند ولی از سوی دیگر در مقابل طرف قدرتمند تر از خود حس بیچارگی بر وی چیرە خواهد شد و انگیزه مقاومت را از دست خواهد داد. این نیز بە مرور زمان بە یک عادت و ویژگی فردی و جمعی تبدیل میشود. یکی از دلایل فرار از جبهه ها، عقب‌نشینی‌ها و ناکامی‌های پی درپی از طرف احزاب کلاسیک در بسیاری از مقاطع ریشه در این واقعیت دارد.

ویژگی ششم خط کلاسیک ملی گرایی با محوریت گویش سورانی و مذهب سنی میباشد. همچنانکه ناسیونالیسم ایرانی بر اساس تشیع و فارس بودن و یا ناسیونالیسم ترکی بر اساس تسنن و ترک بودن شکل گرفتە اند، در جنوب و شرق کوردستان هم نوعی ناسیونالیسم کوردی با محوریت سورانی- سنی شکل یافتە است کە در درون احزاب کلاسیک الگوی کار و فعالیت شدە است.

در شمال کوردستان همچنان که در مباحث قبلی گفته شد بعد از قتلعام درسیم جنبش و حرکتی آنچنانی تا زمان بە عرصە مبارزە آمدن جنبش آپویی شکل نگرفت و اگر گروەها و جریاناتی هم در این میان دست بە فعالیت زدەاند در نطفە خفە گشتە و فرصت گسترش و اجتماعی شدن را نیافتەاند. رهبران جنبش‌های بین سالهای ١٩٢٥ تا ١٩٣٧ شمال کوردستان عمدتا هم کورمانج و هم سنی نبودەاند. شیخ سعید پیران از کوردهای زازا و سید رضا درسیمی نیز هم زازا و هم علوی بوەاند. حتی سعید تپراخ قرمزی (دکتر شوان) کە در سالهای آغازین دهە ٧٠ میلادی در قرن گذشتە تحرکاتی را آغاز کرد، از کوردهای زازا بودە است کە متاسفانە توسط بارزانی دستگیر، بە دولت ترکیە تحویل دادە شد و اعدام گردید.

البتە پدیدە ناسیونالیسم سونی ـ سورانی در شرق و جنوب کوردستان ریشه تاریخی دارد. اساسا نطفە ناسیونالیسم کوردی اولین بار در شهر سلیمانیە گذاشتە میشود.  تاسیس شهر سلیمانیە در اواخر قرن هیجدهم است و در آن مقطع ادبیات غالب کوردستان گورانی بود. اما انگلیس در اوایل قرن نوزدهم ارتباطاتی را با میرنشین بابان در این منطقە برقرار می کند و در صدد برمی‌آید کە در این منطقه یک جبهه علیه عثمانی باز کند. بدون تردید آغاز تلاش عثمانی ها و اقدام بە حملاتی بر میرنشینهای کوردستان نیز برای محدود کردن اختیار و خودمدیریتی میرنشینهای کورد در راستای سانترالیزە کردن سیستم خود (سیستم عثمانی) بابانها را نیز بر علیە عثمانی‌ها تحریک میکند و این نیز کار را برای انگلیسی‌ها آسان میکند.

همچنان که انگلیسی‌ها در مصر محمدعلی خدیو را بر علیە عثمانی ها ترغیب می کردند این سیاست را نیز در کوردستان و توسط میرنشین بابان پیش میبردند. مردم این منطقه نیز غالبا سورانی و سنی بودند. کسانی همچون نالی، سالم ومصطفی بگ کوردی بە تاسیس مکتب سه گوشه بابان دست زدند. بە این معنی سە نفری تلاش ورزیدند کە با ترویج ادبیات کوردی ـ سورانی و خلق آثار ادبی با این گویش، آن را جایگزین کوردی  گورانی کنند. در واقع این بە آغازی برای شکل گیری نوع ناسیونالیسم سونی ـ سورانی در جنوب و شرق کوردستان تبدیل می‌شود.

بعد از عصیان بابان در منطقە سلیمانیە، این بار در اواسط قرن نوزدەهم میر محمد رواندوز است که بە عصیان بر علیە عثمانی برمی‌خیزد و مرحلەای دیگر از ناسیونالیسم ابتدایی کورد را رقم میزند. او (میر محمد سوران یا رواندز) و منطقە تحت نفوذش نیز هم سنی و هم سورانی بوده است. مرحله بعدی اوایل قرن بیستم هست که شیخ محمود همچون فردی سنی و سورانی نمایان می شود و رهبری ناسیونالیسم کوردی را باز بە مرکزیت منطقە سلیمانیە برعهدە می‌گیرد. جمهوری کوردستان نیز در یک منطقه سورانی-سنی سر برمی آورد. قیام ایلول هم به رهبری بارزانی هرچند خود بارزانی سورانی نبود اما محوریت تماما سورانی و سنی بود.

اوایل انقلاب خلق های ایران هم محوریت جنبش کوردی در مناطق سنی و سورانی شرق کوردستان متمرکز است. دست آخر جنوب کوردستان و قیام (راپەرین) ١٩٩١ است که کل این مقطع نیز مرکزیت مناطق سونی و سورانی جنوب کوردستان میباشد. همە این مراحل هم بە نوعی بە فرست تکوین این نوع ناسیونالیسم کوردی تبدیل میشوند. البتە باید اشارە کرد کە ناسیونالیسم سونی ـ سورانی حتی در شرق کوردستان نسبت بە جنوب کوردستان عمیقتر میباشد. در هر صورت این پیشینە تاریخی اگر به صورت ناخودآگاه نیز باشد مسئله ناسیونالیسم کوردی خط کلاسیک را با مذهب سنی و گویش سورانی پیوند دادە است.

از سوی دیگر دولت ـ ملت ایرانی چە در جمهوری اسلامی و چە قبل از جمهوری اسلامی بدلیل اینکە مذهب تشیع را مذهب رسمی در ایران قرار دادە است بطور مداوم سعی نمودە کە در مناطق کرماشان، ایلام و لرستان با استفادە از مذهب امکان عرض اندام را برای مبارزە رهایی بخش ملی کورد تضعیف نماید.

اما ما می دانیم که در این منطقە بە طول سالها ایلات گوران، زنگنه، جاف، کلهر، ملکشاهی، عشایر لور و لک در آن مقاطع تاریخی از هویت ملی کورد راسخانە جانبداری کردەاند. هرچند کە در مقایسە با ایلهای بومی بعدها سنجابی ها کە برساخت آنها هم تصنعی و هم متاخر است بیشتر ایرانی محور عمل ‌کردەاند و دولت های مرکزی نیز در این مناطق بر هویت کوردی این مناطق تخریباتی را صورت دادە اند، اما با وجود این نیز آن مناطق همچنان پتانسیل ملی خود را حفظ کردەاند.

امروزە رژیم استعمارگر جمهوری اسلامی ایران حساسیت بسیاری بر این مناطق دارد. چرا کە این مناطق گلوگاە محور قم به نجف و کربلا است و تسلط بر آن برای دولت شیعەگرای جمهوری اسلامی طبیعتا اهمیت زیاد دارد. همچنین این مناطق از غنای بسیاری در زمینە منابع زیرزمینی و روزمینی برخوردار میباشد و رژیم استعمارگر ایران برای چاپیدن آن بطور یقین باید استعمار خود را در این مناطق تحکیم سازد.

البتە اصرار بر ناسیونالیسم سنی و سورانی از سوی خط کلاسیک باعث شده است که مناطق سورانی و سنی بیشتر از سایر مناطق متحمل هزینەهای سنگین و هنگفتی در مسیر مبارزات رهایی ملی کوردستان گردند. یعنی مردمان مناطق سنی و سورانی کوردستان بدلیل این نوع از ناسیونالیسم بە مدت دو قرن محکوم بە این شدەاند کە بار سنگین مبارزات کوردها را به دوش بکشند و قربانیان بسیار زیادی را در این راه بدهند. گسترش مبارزات ملی ملت کورد بە تمام نقاط کوردستان میتواند هم باعث گسترش این مبارزات گردد هم اینکە بار و هزینە مبارزە بر دوش تمام مناطق کوردستان تقسیم گردد و بر پشت مناطق محدود و مشخصی سنگینی نکند.

در واقع این محوریت سنی و سورانی در شرق و جنوب کوردستان به صورت ناخودآگاه در درون احزاب این بخش‌های کوردستان عمل میکند. ما می‌دانیم که حتی احزاب چپ هم از این مسئله استثنا نیستند. مثلاً کوملە که یک حزب چپ بوده و نه تنها مذهبی نیست بلکه بر اساس خصوصیت و ایدئولوژی خود مواضع تندی در برابر مذهب و حتی ناسیونالیسم داشتە است و در موقعیتی مانند موقعیت حزب دموکرات نیز قرار نداشتە است. بە این معنی کە بعد از سقوط جمهوری کوردستان و در دوران محمد رضا شاە پهلوی بسیاری از رهبرانحزب دمکرات یا دستگیر و بە حبسهای طویل المدت محکوم شدند و در زندان بسر بردند یا ناچارا جلای وطن نمودە و مجبور مهاجرت بە جنوب کوردستان، اروپا و سایر مناطق شدند. اما رهبران موسس سازمان کوملە در دانشگاه های ایران مشغول تحصیل بودند و در آنجا اقدام بە تشکل یابی کردەاند. اما اگر توجە کنید حلقه اولیه کومله نیز از شهرهای مریوان، سنندج، مهاباد، نقدە و بوکان (منطقە اردلان و مکریان) تجاوز نمیکند و عموما از مناطق سورانی -سنی هستند.

یعنی افراد متعلق بە این مناطق هستەهای اولیە و کنگره اول کوملە را تشکیل می دهند. همانطور کە اشارە کردیم هیچکدام از آنها هم انسان های مذهبی نیستند وادعایی مبنی بر ناسونالیسم بودن نیز ندارند. اما به صورت ناخودآگاه فضای سونی ـ سورانی بر آنها مستولی میباشد. در حالی که در حین فعالیت این رهبران اولیه کوملە در دانشگاه های تبریز و تهران و غیره، فعالین چپ کورد  اهل مناطقی از قبیل کرماشان و یا ارومیه وجود داشتەاند. حتی کرماشان در دوران پهلوی یکی از مراکز چپ بودە است. پس چرا در میان آنها و حلقە نخست کوملە افرادی از این مناطق حضور ندارند؟

به همین دلیل است که اگر گاها حتی با ادبیاتی ضد جمهوری اسلامی بیانیه هایی برای مناسبت های اهل تشیع صادر می‌شود پیروان خط کلاسیک فوراً واکنش نشان می‌دهند اما چنین واکنشی برای مناسبتهای همچون رمضان و غیره که بیشتر تجلی مذهب تسنن میباشند، نشان داده نمی شود.

مسئله فقط منطقه کرماشان و ایلام هم نیست بلکه مناطق گروس، سنقر، کولیایی و غیره هم به همین ترتیب از دایرە این نوع از ناسیونالیسم کوردی خارج میباشند. واقعیت این است کە اگر ما بر اساس این ناخودآگاهِ سورانی ـ سونی حرکت کنیم پتانسیل عظیم ملی و اجتماعی را در این مناطق از دست خواهیم داد. ایجاد این خلاء نیز می‌تواند توسط دشمن مورد سوء استفاده واقع شده و بر علیه جنبش کوردی به کار گرفته شود. بنابراین گذار از محوریت سنی-سورانی چە در ضمیر ناخوداگاە و چە در عرصە نظری و عملی بسیار مهم بودە و از حساسیت ویژەای برخوردار است.

البته نباید این مسئله هم چون ضدیت، توهین و یا حقارت به مناطق سنی و سورانی تلقی شود، بلکه همانطور کە پیشتر هم اشارە شد برعکس آن میباشد. چرا کە این مناطق متحمل بزرگترین فشارها و قربانی های زیادی شدەاند و جانفشنی‌ها و قهرمانی های بسیار ستودنی را در طول مبارزات خلق کورد انجام داده اند و نباید در ادامە هزینەهای سنگین را متحمل مردمان این مناطق کنیم.

بە هر صورت گذار از این ذهنیت بسیار مهم است. در واقع حتی در همین مناطق سورانی و سنی هم با تبعیض برخورد کردەاند و در همین مناطق نیز قاعدە مرکز/ پیرامون را پیادە کردەاند. برای نمونه در جنوب کوردستان طبق مرکزیت بخشیدن بە سلیمانیه و در شرق کوردستان نیز با مرکزیت بخشیدن بە مکریان و در مکریان نیز با مرکزیت بخشیدن بە مهاباد عمل کردەاند و ادبیات و فرهنگ سیاسی خود را طبق این شکل دادەاند.  این نیز بە معنی آن است کە دیگر مناطق سورانی ـ سنی هم در برابر این مرکزیت‌ها نقش پیرامونی داشتە باشند.

همچنین باید در این مسئله نیز دقت کرد که همچنان که هر کورد سنی مساوی با داعش نیست، الزاما هر کورد شیعه نیز مساوی با جمهوری اسلامی نیست. اساساً کوردهای شیعه نسبت بە شیعەهای سایر مناطق شیعە نشین منطقە و همچنین نسبت بە کوردهای سنی مذهب گرایش مذهبی ضعیف‌تری دارند. حتی در حال حاضر هم با وجود تمام فعالیت‌های جمهوری اسلامی کوردهای شیعە آنچنان بی رغبت بە مذهب و جمهوری اسلامی هستند کە اکثریت امام جمعه های مناطق شیعه نشین کوردستان را از دیگر شهر های ایران می آورند.

از طرفی دیگر بخش زیادی از افرادی که خود را شیعه معرفی می کنند در واقع از ریشه یارسان هستند. البتە این در مورد بسیاری از مناطق سنی نشین هم صدق میکند. منظورم یافت ریشەهای فرهنگ یارسانی در میان آنان است. با وجود گرویدن بە اسلام، اما کوردها هنوز بسیاری از معیارهای فرهنگی خود را حفظ کردەاند. برای نمونە رهبر آپو در جلد پنجم مانیفست تمدن دموکراتیک اذعان میکند کە اسلام اقتدارگرا چە سنی و چە شیعە آن لباس ناپاکی است کە با زور بر تن کورد پوشاندە شدە است و با رهایی در اولین فرصت این لباس ناپاک را از تن در آوردە و لباس فرهنگی خود را دوبارە خواهد پوشید. در نتیجە همچنان که یک فرد کورد سنی مذهب با یک ترک متعصب سنی مذهب و یا یک فرد عرب متعصب مذهبی متفاوت است، یک فرد کورد شیعه هم با یک فرد شیعه متعصب غیر کورد پیرو جمهوری اسلامی، حزب اللە و حشد شعبی متفاوت است. من خود در این مناطق زندگی کرده‌ام و دیدەام که جمهوری اسلامی با همه تلاش خود نتوانسته است آن نوع شیعەگریی که مدنظرش هست را در این مناطق پیاده کند.

در این مناطق همچنین یارسان ها هم هستند که ادبیات و فرهنگ محفوظ ماندە در نزد آنها جوهرەی هویت و فرهنگ کورد میباشد. بناببراین ما نباید دیدمان را بە جامعه کوردستان  به یک منطقه، مذهب و گویش محدود کنیم، بلکه باید با وجود تفاوت مندی های لهجه ای، فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و حتی تفاوت‌های دینی کلیت هویتی کورد و کوردستان را درک کنیم و بپذیریم.

ویژگی هفتم احزاب کلاسیک این است که از روح و آگاهی زمانە خود عقب هستند. روسای عشایر و قبایل همچنین شیوخی کە در آن زمان کە (ابتدای قرن بیستم) سیستم امپراتوری و پادشاهی در خاورمیانە رو به انقراض بود و سیستم دولت ـ ملت در شرف شکل‌گیری بود ادعای برپایی چنین سیستم هایی را داشتند و برای آن تلاش میکردند. شوربختانە احزاب کلاسیک هم به نوعی دقیقاً به همین شیوه و با همان ذهنیت رفتار می کنند. بر مسائل و پدیده هایی اصرار می کنند که در شکل جهان شمولیشان پایان آن رقم خوردە است و دیگر در روح و آگاهیی زمانەای که در آن زندگی می کنیم نمیگنجد.

ممکن است در ظاهر ژست پیشرفتە بودن بگیرند اما در باطن و ناخودآگاه از زمان خود بسیار عقب هستند. برای نمونه چپ هایشان ادعای سیستمی را دارند که  سی سال است در شوروی پایانش رقم خوردە و امروزە در چین نمایان است که چگونه سیستمی است. راست ها نیز از لیبرالیسم بحث می کنند. در حالیکه لیبرالیسم در خواستگاهش یعنی در اروپا و آمریکا رو به انحطاط است. تلاش برای رسیدن به دولت-ملت در نوع کلاسیکش می شود در حالیکه در جهان امروز دولت-ملت حتی اگر وجود هم داشته باشد شکل و ماهیتی آن تغییر کرده است و روز بە روز لزوم وجود آن حتی برای بانیان آن بە چالش کشیدە میشود. در واقع چون در مقطعی کە می‌توانست دولت ـ ملت را تشکیل داد نخبە، الیگارشی و طبقە فوقانی کورد نتوانسته اند به آن برسند این تبدیل به نوعی عقدە شده است و امروزە بدون اینکه تعریف مشخصی از این سیستم سیاسی داشته باشند، ناسنجیدە و غیرە عقلانی بر آن اصرار میورزند.

ویژگی هشتم خط کلاسیک ناتوانی در تعین استراتژی جنگ و دیپلوماسی است. این یکی از مشکلات اساسی کوردها می باشد. در دوران امپراطوری عثمانی و صفوی از جملە در کنار پرداخت مالیات دیگر شروطی کە برای میرنشین‌های کورد تعیین می شود. شرط اول این است کە برای دولت مرکزی سرباز و تفنگچی تامین کنند و دوم اینکە بە صورت مستقل  با دنیای بیرون روابط برقرار نکنند.

 نتیجەی این امر این بود کە کوردها در جنگ جسور، رزمندە و توانمند باشند اما تنها در مقام پراکتسین در رکاب شاە و خلیفە و استراتژی آنها نە در تعین ستراتژی جنگ و البتە در خدمت جامعە خود. در واقع رویداد جنگ داخلی بین احزاب کوردی از همین عدم توانایی در تعین استراتژی جنگ نشات می گیرد. جنگ را تنها در درگیری تعریف کردەاند و پایەهای سیاسی جنگ را درک نکردەاند. همیشە غافل از این گفتە  کارل فون کلاوزویتس  (نویسندە کتاب ـ ماهیت جنگ ـ) کە جنگ همان سیاست است ولی با ابزارهای متفاوت،  در امر جنگ عمل کردەاند.

مسئلەی دیپلوماسی را هم در تملق و چرب زبانی با پوشیدن لباسی شستە رفتە و ژست‌ها و پزهای ظاهری خلاصە کردە اند. البتە در روابط دیپلوماتیک رعایت یک سری اتیکت‌های رفتاری و پرتکل ها لازم است و این موضوعی مجزا است. اما دیپلوماسی بە این امر مرتبط است کە ما تا چە اندازە نیرو داریم و بر اساس سطح توانایی و برخورداری از نیرواست کە می توان صاحب وزن بود و امتیاز داد و امتیاز گرفت. طرف مقابل از توانایی و نیروی ما حساب می برد و یا بر اساس اینکە ما چە در چنتە داریم برخورد می کند نە بر اساس اینکە ما تا چە اندازە تملق می کنیم و خود را اتو میکشیم. بە هر صورت عدم برخورداری از دید عميق بە امر دیپلوماسی نیز یکی دیگر از کاستی های خط کلاسیک میباشد.

ویژگی نهمین احزاب کلاسیک این است کە مدیریت آنها در دست کاراکترهای خلقی نبودە است. مدیریت آنها در دست فئودال ها، خردە بورژوا و یا بورژواها بودە است. همچنانکە می دانیم بخشی از رهبران احزاب چپ و ملی کوردستان فرزندان فئودال ها بودند و بسیاری از آنها هم قهرمانانە شهید شدند. مورد بحث ما آنهایی نیستند کە بە قول لنین انتحار طبقاتی کردند و از منافع طبقاتی خود چشم پوشیدند و بە محافظ منافع زحمتکشان تبدیل شدند. اما بخش زیادی از این طیف با ژست پیشرو و روشنفکری سعی کردند حاکمیت خود را بر این احزاب اعمال کنند. اینان (فرزندان فئودال‌ها) اعمال قدرت و قبضەی قدرت را از کودکی می آموزند. ما می دانیم کە شمار زیادی اعضای  رهبری کوملە خواستگاە خوردە بورژوایی داشتند و از طیف فئودال حاکم بر کوملە بە لحاظ روشنفکری در سطح بالاتری بودند اما بتدریج همگی حذف شدند و میدان رهبری برای طیف فئودال و آریستوکراتیک باقی ماند. چون این روشنفکران خردەبورژوا همچون فرزندان فئودال ها مهارت در مناسبات قدرت و قبضە کردن قدرت را نداشتند.

افراد فئودال با شیوە تربیت آریستوکراتیک و فئودالی جنگ قدرت و شیوە حذف رقیبان خود را حتی در میان اعضای خانوادەی خود از همان دوران کودکی می آموزند. ویژگی دیگر و بارز طبقەی فئودال این است کە خلق را همچون رعیت میبینند و نگاە ابزاری بە آن دارند و آن را بعنوان بخش منقول ملک خود میدانند نە همچون سوژەای اجتماعی و انقلابی.

بعد از رهبریت فئودال، در مواقعی رهبری این احزاب بە دست کسان خردە بورژوا افتادە است. خردە بورژوایی تنها یک موقعیت اقتصادی نیست. بلکە یک ویژگی فرهنگی ـ شخصیتی و یک حالت روانی نیز هست. شاید طرف از آن موقعیت اقتصادی هم برخوردار نباشد. ولی میتواند دارای چنین شخصت، فرهنگ و حالات روانی باشد. یکی از ویژگیهای رهبریت خوردە بورژوا این است کە در دوران راحتی بسیار رایکال هستند اما بە محض سربرآوردن موانع و مشکلات سریع میدان را خالی می کنند و جامعە را برای دشمن رها میکنند. متعاقب آن نیز برای توجیه شکست خود بە جای خود انتقادی و تحلیل نتایج عمل خود بە انواع بهانە برای توجیە شکستشان متوسل می شوند. بخشی از شکست خود را بە قوی بودن و توحش دشمن ربط میدهند و آن را بە این طریق توجیە میکنند. حال آنکە ما می دانیم کە دشمن قصدش نابودی

ماست و بە هر طریقی میخواهد بە آن جامە عمل بپوشاند. در نتیجە گلەمندی از دشمن امری نامنطقی است و تنها باید با ارادەای راسخ با او جنگید و مانع عملی شدن خواستەهایش شد.

بهانە دیگری کە برای توجیە شکست خود مطرح می کنند ملامت خلق و جامعە است و اینکە مردم آنچنان کە لازم بودە آنها را همراهی نکردەاند. اینکە بعضی افراد در شرق کوردستان پیشرفت پ ک ک را در قهرمانی و آمادگی خلق شمال کوردستان می دانند و بە این طریق میخواهند موفقیت پ ک ک را در پیوند با ذات مردم شمال کوردستان تلقی کنند نە برخورد انقلابی و صحیح پ ک کحداقل در موارد کلی و کلان و همچنین در مقابل بە عدم آمادگی ذاتی خلق شرق کوردستان اشارە می کنند از همین ویژگی نشات می گیرد.

 حال آنکە در آن مقطع کە خلق کورد در شرق کوردستان در میدان بود و قهرمانانە مبارزە می کرد، جامعە شمال کوردستان در آستانە مرگ بود. کمتر خانوادەای هست از شرق کوردستان کە فرزندانشان در صفوف پیشمرگ ها نبودە باشد، بە زندان نرفتە باشد و یا شهید ندادە باشد. در کتاب مسئلەی شخصیت در کوردستاندر اوایل دهەی  هشتاد میلادی، کە شمال کوردستان در سکوت بە سر می برد و شرق کوردستان در اوج مبارزە و پ ک ک در بدو تاسیس خود است، رهبر آپو از شرق کوردستان بە عنوان خلقی کە در اوج هیجان مبارزە و انقلاب است نام می برد و از اینکە رهبری موجود نمی تواند این مبارزە را بە نتیجە برساند تاسف میخورد. همچنین رهبر آپو در این کتاب اضافە میکند کە در بخش های دیگر کوردستان زمینەی مبارزە وجود دارد اما در شمال کوردستان آنچنان راە مبارزە دشوار است کە بە مثابە آن است چاە را با سوزن حفر بکنیم.

یکی دیگر از رویکردهای رهبری خردە بورژوازی بعد از شکست حملە بە افکار، جریانات و احزاب تازە تاسیس است. در واقع بیشتر از ضدیت با دشمن با جریان ها و احزاب نو ضدیت می کنند. چرا کە واهمە دارد با پیشرفت کار آنها پردە بر بیلاقتی آنها برداشتە شود و ماهیتشان افشا گردد. ما این مسئلە را  بە عینە بعد از تاسیس پژاک دیدیم. بە جای اینکە تاسیس پژاک را همچون تلاش نسل نو برای پیدا کردن راهکار نوینی ببینند کە بە دلیل عدم نتیجە دهی روش آنها بر سر شرق کوردستان آمدە بود، این جریانات سخت تر از دشمن بە تاسیس پژاک واکنش نشان دادند. بە سیاهنمایی و تبلیغات منفی دامن زدند. بعد ها در مباحث مربوط بە تاریخ پژاک بیشتر بە این موضوع خواهیم پرداخت.

در مورد  طبقەی نو ظهور بوژوازی هم کە در جنوب کوردستان قدرت در دست گرفتە است باید گفت کە اساسا بورژوازی در مقایسە با فئودالیسم و خوردەبورژوازی ماهیتا از هر گونە اخلاق تهی بودە و هر چیز را از زاویەی منفعت و سود می بیند. در نتیجە رهبریت بورژوازی برای سود خود هزار بار جامعه و ملت را قربانی می کند. البتە همزمان بیش هر کس لاف ملت و وطن را می زند. منظور من از این مسئلە این است کە در کل رهبریت این جریان در دست طبقەی فئودال، خردە بورژوا و یا بورژوا بودە است کە ماهیت این نوع رهبری با منافع و ویژگی‌های اجتماعی و ملی ملت کورد در منافات است.

در واقع همیشە این طبقات زحمتکش جامعە کوردستان بودەاند کە قهرمانی کردە و هزینە دادە اند. اما  در خط کلاسیک کاراکتر خلقی تبديل بە رهبری نشدە است و در انحصار کاراکترهای فئودال، خوردە بورژوا و بورژوا ماندە است. در حقیقت این نیز پایەی ناکامی‌ها تا کنون بودە است.

ویژگی دهم خط کلاسیک مقلد بودن است. بویژە تقلید از ملت فرا دست کشورهای استعمار گر کوردستان. این ویژگی نیزاز ایجاد خط فکری، ایدئولوژیکی و سیاسی کە با واقعیت تاریخی، فرهنگی و اجتماعی شرق کوردستان سازگار باشد آنها را عاجز کردە است و نتوانستەاند تعریفی مستقل از هویت کوردی ارائە دهند. بە این ترتیب یا بە تعریف ارائە شدە از طرف اشغالگر متوسل شدە و یا تعریف کورد از دیدگاە اوریانتالیست های اروپایی را اساس قرار دادە اند. از طرفی دیگر از نسخەی دوم و سوم ایدئولوژیهای مرسوم تقلید کردەاند. برای مثال درچپ بودن نە بە شکل مستقیم از آثار مارکس و غیرە بلکە از زاویەی ترجمە و خوانش ترک ها، عرب‌ها و ایرانی ها از چپ تقلید کردە اند. در خوانشهای راستگرایانە  و لیبرالیستی هم بە همین شکل تقلید و کپی برداری شدە است. جریانات مذهبی هم، کە بە همین منوال بودە است. ترک ها و فارس ها و اعراب حداقل در بعضی مقاطع از هویت دینی برای منافع ملی خود استفادە کردەاند اما احزاب مذهبی کلاسیک کوردی در این مورد هم از اخوان المسلمین گرفتە تا القاعدە و وهابیت و غیرە تقلید کردە اند. در کل احزاب کلاسیک بە جای نوآوری و ابتکار فکری و تولید فکری و خوانش درست از هویت کوردی بە تقلید و کپی برداری رویی آوردە اند.

ویژگی یازدەهم خط کلاسیک ضمن گرایش منطقەای و سیاست متکی بر یک بخش کوردستان نوعی مرکزگرایی هم دیدە می شود.  مرکزگرایی جغرافیایی، محفلی و یا فردی. در شرق و جنوب کوردستان شماری مناطق و محافل مرکز قرار دادە شدەاند و بقیە را بە حاشیە راندەاند. اساسا با پیش کشیدن ذهنیت مرکز-پیرامون زمینە برای بیعدالتی باز می شود. برای مثال موکریان مرکز و اردلان حاشیە می شود. در منطقەی موکریان هم فلان شهر و در آن شهر هم فلان محفل و در آن محفل هم فلان فرد مرکز شمردە می شوند. این نیز راە را بر توسعە سازمانی و گسترش مبارزات ملی و اجتماعی ناهموار میسازد.

ویژگی دوازدهم خط کلاسیک بە جای کار بر روی فرصت‌ها و پتانسیل جامعەی کوردستان و سازماندهی جامعە برای مبدل کردن آن بە پشتوانە و نیروی مادی و معنوی مبارزات خود مدام تلاش شدە است کە بە درگاە آنانی متوسل شوند کە خود مسبب وضع کنونی کوردها هستند. یعنی رفتن بە درگاە نیروهای امپریالیزم و سرمایەداری جهانی و یا دول منطقەای. بجای اهمیت بە نیروی ذاتی جامعە کورد بطور مدام تلاش شدە است کە پروژەهایی را مطرح کنند تا نظر آمریکا، دولت های اروپایی، شوروی سابق، اسرائیل و یا حتی کشورهای عربی و اسلامی را جلب کنند.

در واقع این ویژگی منجر بە آن شدە است کە در فرد شرق کوردستان کاراکتری خلق شود کە بە کلان گویی و خطابت از سطح بالا بسندە کردە و در انتظار ناجی بە انفعال دامن زند. متاثرین از این ویژگی همە ادعای رهبری دارند و از دور برای جامعە نسخە می پیچند. همە میخواهند آغاز کنندە باشند نە ادامە دهندە. میخواهند در بالای دیگران قرار گیرند نە در کنار دیگران. در واقع آنانی کە هدفشان آن است بالا قرارگیرند همیشە در پایین تعدادی دیگر جایی می‌گیرند. در حالی کە اگر هدف در کنار دیگران قرار گرفتن باشد نە بالا و پایین دیگران، مزیت آن است کە انسان هم دچار نوسانات و اختلالات روانی نخواهد شد و هم میتواند ماثر واقع گردد.

افردی کە در این مسیر حرکت میکنند در گفتار مبالغە آمیز اما در عمل از سازماندهی پنج فرد کورد و توجیە حتی دو نفر کورد بە مبارزات عملی عاجز هستند. بە طوری کە مدام طرح و پروژەهای خیالی در سر دارند اما در عمل توانایی کار عملی دستەجمعی را با حتی یک گروە سە نفری ندارند. خبرە در تئوری بافی هستند، اما ناتوان در سازماندهی محدود کوردهایی کە در شهر و محل شان زندگی می کنند. تئوری ها و نسخەپیچی های فیسبوکی و کلاپهاوسی کە روزانە مطرح می شوند نتیجەی این کاراکتر است. البتە آن هم نشخوار تئوری های سوختە، اکسپایر و شکست خوردە کە کاملا دور از واقعیت کوردستان هستند.

این نشان از آن دارد کە دیدگاه ها بر خارج از کوردستان متمرکز است. در واقع اگر منشا نیروی خود را از جامعە بدانیم برایمان گفتگو و داد و ستد با یک فرد کورد بر ارتباط با تمام رئیس جمهورهای دنیا ارزشمندتر و نزدمان ارجحیت مییابد. زیرا زمانی کە ما جامعەی خود را سازماندادە و نیرومند کنیم دیگران نیز با دیدە احترام بە ما مینگرند و میتوانیم حقانیت خواستەهایمان را بە دیگران بقبولانیم. اما در  فقدان نیروی اجتماعی و نبود جامعەی سازمان یافتە تنها می توان در برخی عرصەها با قیافەای شستە رفتە حضور یافت اما دریغ از دستاوردی کە حاصل شود. وانگهی از ویژگی جهان لیبرال هم این است کە رودررو نظر واقعی را بیان  نمی کند اما پس از دیدار و با درک این کە نیروی اجتماعی پشتوانە نیست بە اسباب خندە تبدیل خواهید شد.

می توان بيشتر دربارەی خط کلاسیک بحث کرد اما ما بە این دوازدە مورد بسندە می کنیم و باید گفت کە خط کلاسیک بسیار گستردەتر است و در همەی ما کاراکتر خط کلاسیک وجود دارد و باید با این ویژگیها مبارزە کرد. با سیاستی متکی بر یک بخش کوردستان یعنی بخش‌گرایی، همچنین منطقەگرایی، مردسالاری، پیرسالاری و همەی ویژگی هایی کە مختص بە خط کلاسیک میباشند و در اینجا مطرح شد نمیتوان موفقیت را کسب کرد.

البتە همیشە کسانی و گروه هایی در همین احزاب بودەاند کە برای مبارزە با این پدیدە ها تلاش و مبارزە نمودەاند اما یا نیروی آنها کفاف نکردە و یا جریان حاکم بر این احزاب راە را بر آنها بستە است. حتی انسانهایی شریف و مبارزی بودەاند کە در این مبارزات فدا شدەاند. این امر قابل انکار نیست و دور از انصاف و عدالت است کە همە اعضای این احزاب و حتی رهبری آنها را یک کاسە کنیم. حتی نمیتوانیم تمام احزاب کلاسیک را بە یک میزان تاثیر یافتە از موارد ذکر شدە بربشماریم و همە احزاب را یک کاسە کنیم.

برای مثال نمی توان اتحادیەی میهنی کوردستان را با حزب دموکرات کوردستان عراق یکی دانست و یا کوملە را با حزب دمکرات کوردستان ایران  همسان دید. حتی کوملە دهەی هشتاد میلادی را با کوملەی کنونی نمی توان بە یک دید نگریست. اما ویژگی های کاراکتر کلاسیک کمابیش در همە وجود داشتە است. همانطور هم کە در آغاز اشارە کردیم امکان دارد فردی عضو هیچ یک از این احزاب نبودە باشد اما همچون فردی کلاسیک عمل کند. همچنین ممکن است فردی عضو یک حزب آپوئیستی نیز باشد اما از کاراکتر کلاسیک گذار نکردە باشد.

در پایان باید اشارە کنم کە در درون خط کلاسیک نیز بسیاری قهرمانی ها و فداکاری ها صورت گرفتە ودرتاریخ ثبت شدە است. هدف ما از این تعاریف انکار رنج‌ها و تلاشهای خلقمان در درون این احزاب نیست. انسان های والایی شهید شدەاند و افراد زیادی سال ها بە زندان افتادەاند. هزاران انسان اعدام شدەاند و هزاران انسان دیگر زخمی شدەاند و با شکنجە مواجە گشتەاند. در عین حال هزاران نفر مجبور بە ترک خانە و کاشانە خود شدەاند و مجبور بە مهاجرت شدەاند. اساسا انتقاد ما این است کە چە باعث شد این همە قهرمانی ها و فداکاری ها بە نتیجە نرسند. بنظر ما دلیل عمدە ناکامی‌ها بە همان خصوصیات برمی‌گردد کە در این بحث در حد توان بە آنها اشارە کردیم.

بە هرصورت کاری را کە ما میکنیم یک آسیب شناسی است و بە معنای حملە بە واقعیت مبارزاتی خلقمان در درون خط کلاسیک نمی‌باشد. این واقعیت بخشی از تاریخ ما است و ناچاریم آن را تجزیە و تحلیل کنیم. یقین داریم کە اگر همەی این صداقت و فداکاری ها بار دیگر بدون گذار از این ویژگی ها تکرار شود باز هم بە نتیجە نخواهیم رسید. هدف ما این است کە بە قول شاعر فقید جلال ملکشاە در شعر کاروان، برای اینکە بە سرانجام قبلی دچار نشویم باید راههای تکراری را نرویم. چرا کە راهای تکراری بە مقصدهای تکراری منتهی میشوند. در نتیجە بایستی راهی جدید را در پیش گیریم.

در واقع خود ما هم تدوام این تلاش و مبارزەای هستیم کە خلقمان در همین احزاب در مقطعی انجام دادەاند. آنچە کە مورد بحث است با خط کلاسیک رهایی اجتماعی و ملی محال است. خط کلاسیک در بهترین حالت مسکن است نە درمان و در بدترین حالت خود نیز پتانسیل آن کە، نتیجە منجر بە خیانت شود در خط کلاسیک بطور فزایندەای موجود است.

 برای نمونە می توان بە جنبش معروف سال های ٤٦ و ٤٧، مسئلەی قیادە موقت، جنگ حکاری، جنگ  ١٩٩٢  با جنبش شمال کوردستان، آوردن تانک‌های حکومت بعث بە داخل جنوب کوردستان در ٣١ آگوست ١٩٩٦، آوردن ارتش دولت فاشیست ترکیە و سپاە پاسداران در مقاطع متعدد بە درون خاک جنوب کوردستان، ترور دەها و صدها کادر و پیشمرگ قهرمان و جسور دمکرات و کوملە کە نمی خواستند تسلیم تلاشهای صورت گرفتە در راستای مارژینال کردن جنبش شرق کوردستان شوند و تا این اواخر حفر خندق بین روژاوا و جنوب کوردستان، مسئلەی شنگال و…، اشارە کرد کە همە و همە نتیجە عملکرد و خیانت خط کلاسیک میباشند.

سوال:

آیا اصطلاحات شمال، جنوب، غرب و یا شرق کوردستان بە نوعی همان اصطلاحات نظیر کوردستان ایران، عراق و غیرە تداعیگر نوعی تائید تجزیەی کوردستان نیست؟

جواب:

کاربرد این اصطلاحات دارای تفاوت بنیادی با خطاب کوردستان با پسوند دولت‌های استعمارگر میباشد. اصطلاحات شرق، شمال، جنوب و غرب جهات جغرافیایی میباشند و کاملا بە تشبیهی کە شما کردید در تضاد است و مشابە دانستن این دو مورد قیاس مع‌الفارق است. چون در نهایت از سرزمینی بحث می شود کە شمال، جنوب، غرب و شرق دارد همچون هر سرزمین دیگر.

 وانگهی کوردستان بین چهار کشور تقسیم شدە این نامگزاری برای تشخیص هر بخش اشغال شدە مورد بحث است. چون کوردستان مستعمرەی تنها یک کشور نیست. اگر کوردستان تماما آزاد شود میتوان بە لحاظ جفرافیایی جهت های آن را علمی تر مشخص کرد. اما کاربرد اصطلاحات شمال، جنوب، شرق و غرب کوردستان برای وضعیت کنونی بە همین طریق نیز بە خودی خود یک انقلاب بود. ضمنا باید کوردها بە این سطح شناخت از کوردستان برسند کە با نام بردن اسم هر شهر در کوردستان درک موقعیت جغرافیایی این شهر فورا برایش مشخص گردد. مثلا با شنیدن نام مریوان برای هر فرد کورد مشخص شود کە این شهر در شرق کوردستان وجود دارد.

سوال:

در هفتەهای گذشتە کە از احزاب شرق کوردستان نام بردە شد اما چرا از کوملەی یکسانی کوردستان نامی بردە نشد؟

جواب:

البتە کە انتقاد بە جایی است و پوزش می طلبم کە نام بردە نشدە است. اما کوملەی یکسانی دارای شخصیت های برجستە و مبارزی بودە است کە در جنبش موسوم بە سال های ٤٦  و ٤٧ حضور داشتەاند. کسانی همچون سید رشید کە کوملەی یکسانی را تاسیس کردند عقاید چپ و ملی داشتە است. سید رشید خود در حملە جمهوری اسلامی بە سقز بە شهادت رسید. حتی بە گفتەی اعضا و هواداران این کوملە سید رشید بە مبارزەی یکپارچە و سرتاسری کوردستان باور داشتە و سیاستی مبنتی بر یک بخش کوردستان را رد می کرد. اما کوملە یکسانی بە دلیل هژمونگرایی حزب دمکرات و سازمان کوملە، همچنین شهادت رهبرانش نتوانست تاثیرات آنچنانی بر جایبگذارد. لازم بە ذکر است کە مستورە شهسواری اولین زن اعدامی در شرق کوردستان توسط جمهوری اسلامی عضو کوملەی یکسانی بودە است. باز تشکر از رفیقی کە با طرح این سوال باعث شد ما این کاستی را جبران کنیم.

Related posts