درس سی ام: کورد و کوردستان از جنگ جھانی اول تا جنگ جھانی دوم

این متن برگرفتە از قسمت سی ام برنامە ڕێگا و ڕیباز (راه و روش) میباشد. این برنامە برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین درروزهای پنجشنبە بە زبان کوردی ازطریق صفحە فیسبوکی وکانال یوتیوب ڕێگا و ڕێباز پخش میشد. 

 موضوع آموزشی این برنامە: کورد و کوردستان از جنگ جھانی اول تا جنگ جھانی دوم میباشد، کە درتاریخ هیجدەهم فوریە ٢٠٢١ توسط رفیق اهون چیاکۆ ارائە شدە است.

با اینکە موضوع بحث  ما از جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم است ولی ناچاریم برای فهم بیشتر و ورود بە مبحث کمی به عقب تر برگردیم. ما می‌دانیم که جنگ چالدران در سال ۱۵۱۴ بین دو کشور عثمانی و صفویه رخ داد و کوردستان به شیوه دفاکت بین این دو قدرت تقسیم شد.

در واقع تقسیم کوردستان برای بار اول در سال ۱۶۳۹در قصرشیرین به شکل مکتوب و پروتکلی آن درآمد. در اصل دو قرارداد دیگر هم وجود دارد که کمتر به آنها اشاره می شود. این در حالی است که این دو قرارداد بسیار مهم هستند.  بە چە اندازە قرارداد قصرشیرین که در سال ۱٦۳۹ جهت تقسیم کوردستان بین عثمانی و صفوی منعقد گشت برای کوردها مهم است، به همان اندازه این دو قرارداد هم مهم می‌باشند و باید  مورد کنکاش و توجه  قرار گیرند. به این قراردادها قرارداد ارزروم گفته می شود.

ارزروم   یکی از شهرهای شمال کوردستان می باشد. قرارداد مزبور طی دو مرحله در شهر ارزروم انجام  گرفته است. همان طور که پیشتر به آن اشاره شد، قرارداد قصرشیرین در ١٧/٠٥/۱۶۳۹  بین دو امپراطوری عثمانی و صفوی بە توافق میرسد، اما ایندو قرارداد (قراردادهای ارزروم) مابین عثمانی و قاجاری منعقد گشتەاند. 

اولین قرارداد در سال ۱۸۲۳ در زمان فتحعلی شاه قاجار و قرارداد دومی در سال ۱۸۴۷ در زمان محمد شاه با عثمانی ها و  در زمان میرزا تقی خان امیرکبیرمنعقد شده است. میرزا تقی خان امیرکبیر در خاطرات خود به این قرارداد اشاره می کند و می‌گوید که او دو تا سه  سال در ارزروم  مانده و در این مدت روی مسئله مشخص کردن  مرز بین عثمانی و قاجار  مزاکرە کرده است. در آن زمان امیرکبیر از تظاهراتی  بحث  میکند که در ارزروم بر علیە انعقاد این قراردا رخ داده است. او می‌گوید که مردم روزانه برضد  ما و دولت عثمانی تظاهرات می کردند و شب ها نیز بطور گروهی و انفرادی حملات ضربتی را بە محل اسکان ما و محل مذاکرە انجام میدادند.

با توجه به این موردی کە امیر کبیر بازگو میکند میتوان گفت: کوردها در همان زمان در کنار شیوە‌های دیگر مبارزە بە شیوەای مدنی نیز بە مخالفت با سیاست‌های استعمارگرانە بر کوردستان مبادرت داشتەاند و بر علیە این دو استعمارگر در اثنای نشست‌هایی کە برای نوسازی قرارداد قصرشیرین انجام شدە است، شوریدەاند.

اما با وجود همه این رخدادها تا اواخر جنگ جهانی اول هر چند  ناآرامی هایی در این مناطق مرزی  رخ داده است و بعضی اوقات عثمانی‌ها به این طرف مرز(منظور کوردستان تحت اشغال  ایران )  و از طرفی دولت ایران هم در زمان صفوی، افشاری و قاجاری به آن طرف مرز(کوردستان تحت اشغال ترکیە و عراق ) حملاتی  کرده‌اند، اما از ١٥١٤ بە بعد بطور دیفاکتو و از سال ١٦٣٩ بە بعد بطور پروتکلی و قرارداد منعقد شدە کوردستان بین دو امپراتوری عثمانی و صفوی تقسیم میشود کە در دوران قاجار این قرارداد از نو در ارزروم تازە میگردد. درنتیجە می توانیم بگوییم  که شرق  کوردستان زودتر از ۳ بخش  دیگر کوردستان از پیکرە کلی کوردستان جدا گردیده است.

در واقع تا زمان تشکیل دولت ـ ملت در پایان جنگ جهانی اول  و در سال ۱۹۲۰ که کنفرانس بین‌المللی صلح در پاریس توسط  دو کشور فرانسه و انگلیس کە نیروهای پیروز جنگ جهانی بودند برگزار میشود، ، ترسیم نوین خاورمیانە صورت میگیرد و طی آن در بخش هایی از امپراطوری عثمانی دو دولت ـ ملت تحت حمایە آنها یعنی عراق و سوریه پایەگزاری میگردند.

 دولت ـ ملت ترکیە و ایران هم در همین اوان برساخت میگردند. این تقسیمات ما بین سالهای۱۹۲۰ تا ۱۹۲۵ انجام گردیده است. در نتیجە بخش بزرگ کوردستان که زیر سلطه دولت عثمانی بود، بین دولت ـ ملت های برساختە عراق، سوریه و ترکیه تقسیم می شود و کوردستان تحت اشغال قاجار نیز زیر سلطه دولت ـ ملت برساختە ایران باقی می ماند. 

جدا از این چهار بخش اصلی کوردستان ما کوردستان سور (کوردستان سرخ) را بین دو کشور آذربایجان و ارمنستان که قره‌باغ کنونی است داریم. کوردستان سرخ بعد از انقلاب بلشویکی برای مدت کوتاهی از خودمختاری برخوردار گشت. اما بعدها در نتیجه توافقی که بین ترکیه و ستالین انجام گرفت، این خودمختاری ملغا میگردد.

اساساً بە این شیوە کوردستان به چهار بخش اصلی تقسیم می شود. روژآوای (غرب) کوردستان تحت اشغال دولت سوریه که در آن زمان خود تحت سلطە فرانسه بود وباشور (جنوب) کوردستان در اشغال دولت عراق که خود  تحت سلطە انگلستان بود، درمی‌آیند. باکور (شمال) و روژهلات (شرق) کوردستان هم تحت اشغال دولت‌های ترکیە و ایران درمی‌آیند. با وجود این در حقیقت تا جنگ جهانی دوم کوردها مسئله تقسیم کوردستان را هضم نمی‌کردند و نمی‌پذیرفتند. بە هر جهت با آغاز قرن بیستم کوردها  و میهن‌شان طی قراردادهای لوزان، بغداد، قاهره، آنکارا و بروکسل تا برسد به قرارداد سعدآباد که به آن اشاره خواهیم کرد، مورد شدیدترین سیاست‌های انکارگرایانە و امحاگرایانە قرار گرفتند. اما در مقابل کوردها نیز راە مقاومت و مبارزە بی‌وقفە را در پیش گرفتند و تا کنون هم این ستم نتوانستە است بە رؤیای آزدیخواهی آنها پایان دهد. بە عبارتی دیگرکوردها در همان اوان در شکلهای مختلفی مبارزە خود را برای جلوگیری از این سیاست سامان دادند و بر علیە فرهنگ و نهاد دولت ـ ملت، جهت حفظ جامعە و فرهنگ خود شوریدند کە تا کنون هم ادامە دارد.

قسمتی از آن فعالیت‌ها را روشنفکران و نخبەگان آن مقطع کورد انجام می‌دادند. آنان نهادها و جمعیت‌های مدرن کوردی را برای پیشبرد اهداف خود تشکیل می‌دادند. هـچنین در حوزە روزنامەنگاری کوردی فعالیت‌های را نیز صورت دادند. ولی  باید به این موضوع نگاه کرد و فهمید که این بخش از جامعە کورد چه کسانی بودند و موقعیت اجتماعی و سیاسی آنها را مورد بحث قرار داد. قطعا در ادامە بحث اشاراتی در این ضمینە خواهیم داشت. بخشی دیگراز این قیام‌ها، قیام های عشیرتی بودند که زیر نام کورد و کوردستان به پا برمیخواستند و هرچند ادعاهایی مبنی بر حقوق ملی را هم طرح کردە باشند، اما دارای برنامە و ستراتژی مشخصی نبودە و گاهی اوقات دچار خیانتهای درونی میگشتند. سران این قیامها با درخواست منافع محدود از دولت‌های اشغالگر کوردستان با آنها بە سازش روی می‌آوردند و طعمە دسیسەها و توطئەهای آن دولت‌ها شدە و بدون آنکە نتیجەای مطلوب حاصل گردد، ساقط میگشتند.

بخش دیگر این تحرکات نیروهای کاملا عشایری بودند کە سالهای طولانی برای چراندن احشام خود در بین مناطق کوردستان بدون موانعی نقل مکان میکردند و حتی قرارداد قصرشیرین و ارزروم هم در این ضمینە موجب ایجاد مانع نشدە بودند. ولی تقسیم نوین کوردستان و تعین مرز دولت ـ ملت‌های اشغالگر بر پیکر کوردستان ایجاد موانع شدید بر راە کوچ آنها میکرد. آنها هم بیشتر از مطالبەی سیاسی و ملی در برابر این موانع جهت حفظ سنت طولانی مدت کوچنشینی و منافع ایلی خود می‌جنگیدند.

برای مثال عشایر جاف و منگور با توجه به ضرورت کوچ عشایر برای چرانیدن احشام خود و یافت مراتع بهتر سالیانی طولانی بین شرق و جنوب کوردستان در حال کوچ بسر بردە بودند. اما دیگر از طرف دولت ـ ملت‌های اشغالگر ایران و عراق در آغاز تاسیس آنها بە بهانە حفظ تمامیت ‌ارضی و حفاظت از مرزهای برساختە خود بر سر راە آنها ایجاد مانع میکردند. در نتیجە این عشایرهم در برابر قوای دولتی این دو دولت اشغالگر در مقاطعی از این برهە جنگیدەاند.

در بعضی از مناطق برخی از شیوخ کورد تحرکاتی را صورت دادەاند، ولی با کمال تاسف با وجود اینکە دورانی پایان مییافت و دورانی جدید آغاز میشد آنها هنوزدر احاطە افکار کهن بودند و توان خود تطبیق دهی آنها با شرایط جدید حتی از راسای عشایر هم ضعیفتر بودە است. از سویی دیگر قیامهایی کە از سوی رؤسای عشایر و شیوخ کوردستان صورت میگرفت در سطح ملی گسترش نمی‌یافت و محدود بە مناطق خود آنها میشد. 

روشنفکران و نخبه‌گان کورد هم در آن دورە اگر تا حدودی شرایط دنیای جدید را درک کردە بودند، ولی به جای سازماندهی اقشار مردم بیشتر در حول و حوش  ایجاد روابط محافل روشنفکری حرکت میکردند و زیاد وارد بطن تودەها و جامعە جهت سازماندهی نظامی، سیاسی و اجتماعی نمیشدند. البتە باید در اینجا هم انصاف را رعایت کنیم و ابراز داریم کە در واقع ساختار عشایری و انحصاری کە رؤسای عشایر و شیوخ کوردستان بر ذهن، حیات و  ممات مریدان و رعایای خود داشتند کە منجر بە سلب ارادە از آنها شدە بود، کار را برای چنین امری بغایت دشوار کردە بود.

در واقع قیام عشایر نیز بیشتر مسلحانه بوده و حتی با توجە بە شرایط آن زمان نیز از بخشیدن شکل سیاسی و ملی بە آن ناتوان بودند. بعضی اوقات این٣ طیف (روشنفکران، رؤسای عشایر و شیوخ) در جهت ایجاد اتحاد و جبهە واحد تلاش‌هایی کرده اند، اما باز هم نتوانستەاند در سطحی مطلوب بە آن جامە عمل بپوشانند و اگر اتحادهایی هم صورت گرفتە بودە باشد از لحاظ انسجام و دوام ضعیف بودە، گسترش و توسعە نیافتە و نتیجە لازم حاصل نگشتە است.

برای مثال میتوان اتحاد سمکو شکاک (رئیس عشیرە شکاک)، عبدالرزاق بدرخان(فرزند میر بدرخان کە بە یک روشنفکر ملی‌گرا تبدیل شدە بود) و شیخ طە شمزینان (نوە شیخ عبیداللە نهری) را برشمرد کە در واقع در این حلقە سە کارکتر مؤثر آن دورە جامعە کورد یعنی رئیس عشیرە، شیخ و روشنفکر قرار گرفتەاند. در نتیجە این هماهنگی در آن مقطع نسبت بە ادوار قبلی تا حدودی هم بە مبارزە ملی کورد نشو و نما دادە شد. تاسیس اولین مدرسە کوردی و انتشار روزنامە یکی از محاسن این اتحاد بود. اما این نوع اتحادهاهم نتوانستەاند قوام، دوام و گسترش یابند و در برابر ناملایمات تاب نیاوردە و در مدت کوتاهی از هم گسستەاند. در این رابطه نیز (عدم انسجام و توسعە نیافتگی جنبش کوردستان) نباید سیاست امپریالیسم را هم از دید نظر خارج کرد. 

 قبل از اینکه ما به سده بیستم وارد بشویم اشارەای بە دلایل شکست میرنشینان کورد که در مقابل صفوی‌ها و قاجاری‌ها عصیان کردەاند خالی از لطف نخواهد بود. میتوان این دلایل را در چند مورد برشمرد. اول اینکە، به جای جنگ چریکی و گریلایی کە جغرافیای کوردستان مناسب چنین جنگ‌هایی است، بیشتر در درون قلعه ها به مبارزه می‌پرداختند و با توجه به اینکه دشمن از لحاظ  توپخانە و دیگر تاسیسات نظامی و تعداد افراد از آنها مجهزتر بودە با به توپ  بستن قلعه‌ها استحکامات آنها را در هم میکوبید و شکست را بر آنها تحمیل میکرد.

نداشتن استراتژی نظامی و سیاسی یکی دیگراز دلایل شکست آنها بود. همانطور کە در بحث‌های پیشین هم بە آن اشاراتی داشتیم با توجه به اینکه یکی از مفاد قرارداد بین ادریس بدلیسی و عثمانی ها کە می توان تا حدودی رابطه بین کوردها با صفویه و سلسلەهای بعدی را نیز در همین چارچوب محسوب کرد، این بود کە بایستی میرنشین‌های کورد در جنگهای خلافت عثمانی بە عثمانی سرباز بدهند. این بدان معنی است که کوردها طراح و استراتژسین  جنگ نبودند و اکثراً صرفا پراکتسین جنگ بودندەاند. در نتیجە با وجود رشادت و جسارت در جنگ، بدلیل ضعف در استراتژی و هنر جنگ نتوانستەاند جنگ را بە اهرمی در کسب موفقیت در عرصە سیاسی تبدیل کنند. یعنی از یک ناتوانی سیاسی و دیپلوماتیک رنج میبردەاند و از خود چنان توانی را در این ضمینە نشان ندادەاند. 

بسیاری مواقع در خود میدان جنگ هم عرصە را بە خود تنگ کردە، دچار ضعف و گسست درونی گشتە و در همانجا شکست را متحمل گشتەاند. در نتیجە می توان گفت که عدم اشراف بە استراتژی  جنگ یکی دیگر از عوامل اصلی شکست آنها بودە است. متاسفانە این ضعف امروزە هم گریبانگیر خط کلاسیک کورد میباشد. در کنار این موارد یکی دیگر از علل شکست، عدم اتحاد و فراتر از آن وقوع خیانت در صفوف‌ آنها بودە است. مثلاً زمانی که “بدرخان بگ” در حال جنگ بود و خلافت را در تنگنا قرار دادە بود، در مقابل برادرزادەاش “یزدان  شیر” با عثمانی‌ها رابطە برقرار کردە و بە میر بدر خان و عصیان او خیانت میکند. در واقع همین خیانت هم منجر بە شکست عصیان میر بدرخان گشت. مسائلی از این دست همیشه وجود داشته است. قبلا هم از خیانت خان احمد خان اردلان به هه لو خان اشارە داشتەایم.

پس عدم اتحاد و خیانت های داخلی یکی دیگر از دلایل ناکامی این عصیان‌ها بودە است. بە نوعی دیگر  دور افتادن از فرهنگ  و ذهنیت زاگرسی و به جای آن تقلید ازفرهنگ و ذهنیت عثمانی و صفوی در میان طبقە فوقانی کورد کە منجر بە جنگ و تصفیه های داخل خاندانی می‌شد و انگیزە توسل بە خیانت‌ و در پی آن بستر شکست‌ها را فراهم می‌کرد از دلایل ناکامی این عصیان‌ها بودە است. همچنین می‌توان به عدم برخورداری از تئوری و ایدئولوژی مبارزه  در بطن این عصیانها اشاره کرد. یعنی در تدوین تئوری و ایدئولوژی جهت پیشبرد مبارزه، حتی با توجە بە موقعیت زمانی خود، ناتوان عمل کردەاند. افراد خود را تنها با اتکا بە چهارچوب‌های عشیرتی، دینی و مذهبی محدود بە مبارزە توجیە کردەاند. آموزەهای دینی و مذهبی کە در انحصار خلیفە و شاە بودەاند، نمیتوانستەاند افراد و جامعە کورد را برای طولانی مدت در مقابل آنها نگە دارد. چرا کە هیچگاە نمیتوان با اتکا بە جنبە فرعی یک عقیدە، دین، مذهب و ایدئولوژی بە مصاف جنبە جریان اصلی آن عقیدە، دین، مذهب و ایدئولوژی رفت و اگر هم رفت سرانجامی جز شکست را بە همراە نخواهد آورد.

مثلاً آنها وقتی کە افراد خود را بر اساس آموزە‌های اسلام توجیە می‌کردند از آنسو دستگاه خلافت در این ضمینە قدرتمندتر عمل میکرد. یعنی ایدئولوگ‌ها، مفتی‌ها و ملا های بیشتری برای استفادە از دین و فتوا در مقابلە با عصیان‌های کوردی در اختیار داشت. ما این مسئله را در زمان عصیان میر محمد رواندوز شاهد هستیم کە تنها با دادن یک فتوا  از طریق “ملا ی خه تی ” ۸۰ هزار نفر مسلح متعلق بە این عصیان سلاح‌هایشان را به زمین گذاشتند و در نتیجە عصیان میر محمد رواندز کە در اوج خود بود و بسوی تبدیل شدن بە یک جنبش ملی گام برمیداشت، از هم فروپاشید.

در بحث‌های قبلی ذکر کردیم کە بعد از فروپاشی میرنشینها و امارت‌های کوردی دو نوع سازه پدید آمدند. یکی از آنها نهاد آغا (آقا) و دیگری نهاد شیخ بود. در این میان نهاد آغا نهادی کاملاً  برساختە، اجیر و نوکر اشغالگران کوردستان برای کنترل جامعه کوردستان بود. این نهاد از لمپن‌ها و ارازل و اوباش سپاە اشغالگران کوردستان تشکیل یافتە بود. این نهاد از بدو شکل گیری خود تا اکنون، بویژە در نیمە اول قرن بیستم بزرگترین مانع بر راە شکل‌گیری جنبش ملی‌ دمکراتیک کورد بودە است. 

بیگمان تمام تعریف مان را در مورد نهاد آغایی نمیتوانیم و نمیخواهیم بە نهاد شیخ تعمیم دهیم. در واقع این نهاد ابتدا رغبتی بە مسئلە ملی داشت و رهبران و شخصیت‌‌هایی هم کە مسئلە کورد را مورد توجە قرار میدادند در میانشان برخواست، بە ادبیات و فرهنگ جامعە کورد هم هرچند کە محتوای آن مطلوب ما نباشد نیز خدماتی کردند. اما این نهاد هم هرچە پیش میرفت مسائل دینی و مذهبی را بیشتردر برابر مسئلە ملی و فرهنگی جلوگر ساخت و موجب اغفالاتی در درون جامعە کورد گشت و زیان‌هایی بە مبارزە ملی دمکراتیک خلق کورد وارد آورد. 

در واقع این وضعیت قبل از جنگ جهانی اول و بحبوحه  جنگ جهانی اول کوردستان بود. یعنی زمانی کە دیگر دولت-ملت‌ها در خاورمیانە تاسیس میگشتند و دورانی که مسئلە کورد و رهبری آن عمدتاً  در درون دایرە روشنفکران ملیگرای کورد با خاستگاە طبقاتی اریستوکراتیک، رؤسای عشایر و شیوخ غالبا متعلق بە طریقت نقشبندی میچرخید. این زمانی است کە در کوردستان بورژوازی حتی در شکل کمبرادور آن هم شکل نگرفتە بود. از سویی دیگر هنوز جنبش کوردی از محوریت و ماهیت خلقی و دمکراتیک آنچنانی بهرمند نگشتە بود و میتوان گفت این مرحلە بە نوعی تا دوران جنگ جهانی دوم نیز ادامە داشت.

اکنون می خواهیم وضعیت بخش بزرگ کوردستان را که زیر تسلط عثمانی‌ها بوده و بعدها به سه کشور ترکیه عراق و سوریه الحاق گشت در این برهە از زمان مورد تحلیل و بررسی قرار دهیم. درست در زمان جنبش مشروطیت، هم در عثمانی و هم در قاجارییە بعضی از نخبەگان کورد نیز برای تشکیل جمعیت های نوین تلاش نمودەاند. در آن زمان  فرماسیون جمعیت بیشتر از فرماسیون حزب باب بوده است. اگر توجە کنیم در مرکز عثمانی و قاجاری هم بە همین روال بودە و مدتی قبل از تشکیل احزاب این جمعیت ها بودند کە بعنوان نهاد سیاسی تشکل مییافتند. 

در همین راستا تعدادی از روشنفکران و نخبە‌گان کورد نیزسعی میکردند برای جامعە کورد کاری انجام دهند. مخصوصاً در این برهە در استانبول بعضی از روشنفکران کورد حضور داشتە و با تاسی از دگرگونی‌های آن دورە در مرکز خلافت عثمانی محافلی را تشکیل میدهند.

 این روشنفکران اکثراً فرزندان  فئودالها  و رؤسای عشایر کورد بوده‌اند و برای تحصیل در شهرهایی مانند استانبول حضور داشتەاند. چرا کە در آن زمان مدرسه ای تحت عنوان مدارس عشایر توسط دستگاە خلافت تاسیس شده و خیلی از فرزندان فئودالها و رؤسای عشایر در این مدارس به تحصیل می‌پردازند.

در همین دوران زمانی که در درون عثمانی ترک های جوان بە طرح مفاهیم ملی‌گرایانە پرداختند و جمعیت اتحاد و ترقی را تاسیس کردند ودر حالیکە مفاهیم تازه در حال رشد بودند، نخبگان کورد نیز با مفاهیمی از قبیل ملت، حقوق ملی، ملی‌گرایی و غیره  آشنا شده و با توجە بە سطح درک و مقتضیات زمان خودشان به اقداماتی از قبیل، روشنگری، فعالیت‌های فرهنگی، سازماندهی و تشكیل نهادهایی برای جامعه کورد دست زدند.

 مثلاً آنها تلاش هایی در زمینه ادبیات و شعر کوردی و همچنین روزنامه نگاری  داشته اند. یکی از این اشخاص حاجی قادر کویەای بود که می توان از ایشان به عنوان اولین شخصی که در زمینه ناسیونالیسم کورد شعر سروده است، نام برد. هر چند اطلاق عنوان ناسیونالیستی بە این فعالیت‌ها چقدر مناسب باشد خود مسئلە است، ولی در هر صورت ایشان فعالیت هایی و آرزوهایی برای  رهایی خلق کورد از ستم ملی و ملت گشتن آن داشتە است.

در واقع از  سال ۱۹۰۸ به بعد دهها جمعیت با نام های مختلف از طریق اشخاصی که در مدرسه عشایر  در استانبول تحصیل کرده بودند، تشکیل میشوند. در میان این فعالین میتوان بە فرزندان و نوەهای بدرخان بگ و شیخ عبیدالله نهری نیز اشارە کرد. در واقع این طیف از نخبگان و روشنفکران کورد در استانبول با روشنفکرانی از شرق کوردستان نیز در تماس بودەاند. با توجە بە شواهدی هدف این جمعیت ها تلاش برای همه بخش های کوردستان بوده است و فقط یکی از بخش های آن را مد نظر قرار نداشەاند. در این راستا در سال ۱۹۰۸ ارگانی  به اسم “لوکال کورد” تشکیل میشود. همچنین در سال ١٩٠٩ ارگانی تحت عنوان “جمعیت نشر و معارف کورد”، در سال ١٩١٢ “جمعیت محب کوردستان”، در سال ١٩١٢ “جامعە طلاب کوردستان” و در سال ١٩٢٠ “جمعیت تشکیلات اجتماعی کوردستان” در کوردستان تحت استعمار عثمانی تشکیل میشوند.

یکی از بارزترین این جمعیت ها، جمعیت تعالی کوردستان بودە که یکی از حامیان شورش درسیم بە رهبری نوری  درسیمی در سال ١٩١٩نیز بوده است. همچنین جمعیت تعالی کوردستان در پیشبرد روزنامه‌نگاری کوردی و سازماندهی اقشاری از مردم ایفای نقش نمودە است. افرادی از قبیل “سید عبدالقادر فرزند سید عبیداللە نهری” و”عبدالرزاق بدرخان فرزند بدر خان بگ” در این جمعیت مشارکت داشته اند. البتە بین آنها ” سید عبدالقادر و عبدالرزاق بدرخان” مخالفت هایی وجود داشتە کە بدون تردید تاثیراتی بر روند کاری این جمعیت داشتە است. عبدالرزاق بدرخان بیشتر موافق جدایی از ترکیه عثمانی و تمایل در جهت استقلال کوردستان داشتە است. ولی شیخ عبدالقادر بیشتراصرار بە سازش و عدم گسست از دولت ترکیە عثمانی را داشتە و طبیعتا هریک از آنها سعی کردە است جمعیت را با توجە بە امیال و تمایلات خود جهت دهی کند. در واقع  شیخ عبدالقادر قربانی همین توهم خود شد و در سال ۱۹۲۵بعد از شکست جنبش شیخ سعید همراە با شیخ سعید اعدام شد.

یکی از خصوصیات بارز جمعیت تعالی کوردستان تشکیل جمعیت تعالی زن بودە است. هرچند کە بسیاری، اولین سازماندهی و تشکیل نهاد ویژە زنان کورد را مختص بە جمهوری کوردستان میدانند، اما ما شاهد سازماندهی و ایجاد نهاد ویژە زنان در سال ١٩١٩ با ابتکار جمعیت تعالی کوردستان و تحت عنوان جمعیت تعالی زنان کورد هستیم و این مسئلەای بسیار حائز اهمیت است. به احتمال زیاد زنهای فعال در این نهاد همان همسران و دختران رهبران جمعیت تعالی کوردستان و تحصیلکردگان مدارس عشایر بودەاند و حضور تودە زنان را در بر نداشتە است. ولی باز نیز اهمیت همچین اقدامی برای آن برهە بر جای خود باقیست.

سال۱۹۱۹ قیام درسیم به رهبری نوری درسیمی صورت میگیرد. نوری درسیمی زمانی که شکست میخورد شعر پر محتوایی را در مورد کورد و کوردستان و رهنمودهایش بە جامعە کورد، بویژە جوانان در مواجهە با دشمن استعمارگر می‌سراید که بسیار نیرومند است و بە زبان کوردی کورمانجی موجود است. البتە فکر نمی کنیم هنوز این شعر به زبان کوردی سورانی ترجمه شده باشد.

یکی دیگر از این نمونەها عصیان کوچگری است که قهرمانانی به نام علی شیر و همسر ایشان به نام ظریفه رهبری آن را بر عهدە داشتە اند. این عصیان در سال ١٩٢٠ انجام میگیرد و نوری درسمی رهبر عصیان ١٩١٩هم بە آنها میپیوندد. متاسفانە این عصیان هم بعد از مدتی بە شکست می‌انجامد.  قابل توجە است کە بعدها ظریفە و علی شیر بعد از ناکامی عصیان کوچگری بە عصیان۱۳۳۷درسیم در زمان سید رضا ملحق میشوند و در آنجا نیز بعنوان فرماندە جنگ ایفای نقش میکنند کە عاقبت در نتیجە خیانت شخصی بنام رهبر کە برادرزادە سید رضا نیز بودە است، بطور فجیعی بە قتل میرسند.

 در سال ۱۹۲۰ کنفرانس صلح یا کنفرانس پاریس بسته می شود. قبلاً به آن اشاره شد کە کوردها نیز از طریق نمایندگی شریف پاشا مشارکت دارند.  شریف پاشا یکی از کوردهای درون عثمانی بودە و مدتی سر کنسول عثمانی  در کشور سوئد بوده است. در این میان بابت حق و حقوق کوردها میخواستە است تلاش‌هایی را صورت دهد. ولی متاسفانه هیچ نتیجه ای نمی گیرد و بویژە تلاشهایش در کنفرانس صلح در پاریس نتیجەایی را حاصل نمیکند.

  در سال ۱۹۲۱ در کنفرانس سیور تصمیم گرفته می شود  که ادارە خودمختار به کوردها داده شود. اما نه در همه کوردستان، بلکە در جغرافیایی بسیار محدود. همچنین در این کنفرانس تصمیمی مبنی بر تشکیل دولت ارمنستان اتخاذ میگردد. 

در مورد کوردستان چنین شرطی صورت میگیرد کە اگر کوردها در عرض یکسال توانستند اداره منطقه خودمختار خود را به خوبی انجام دهند، متعاقبا باید حکومت آنها بە رسمیت شناختە شود و مناطقی دیگراز کوردستان به آن الحاق گردد. اما بی شک در طول این سال ناآرامی های عمدی و خرابکاری هایی در این منطقه توسط استعمارگران کوردستان شبیە سازی میشوند تا دلیلی بر ناتوانی کوردها بە ادارە امور خود و نیاز آنان بە قیم تلقی گردد. درنتیجە وعدە و وعیدهای کنفرانس سیور هم خالی از آب درمی‌آیند. در واقع کورد ها دیگر در کنفرانس های بعدی کە در مورد وضعیت خاورمیانە بعد از جنگ برگذار میشوند غایب هستند و دیگر هیچ نقشی برای آنها در مورد سرنوشت خود محترم شماردە نمیشود.

از سوی دیگرمصطفی کمال آتاتورک تحت لوای جنبش رهایی ملی ترکیە، انقلاب دموکراتیک و وعدە زندگی برابر کوردها و ترکها در آیندە، موفق به همراه کردن کوردها با خود در جنگ رهایی بخش ترکیە بویژە در جنگ با یونانی ها میشود. اما شایان ذکر است بدانیم که آنهایی که با مصطفی کمال آتاتورک همراه می شوند ازکدام کوردها هستند؟ آنان فرماندهان آلای حمیدیه (گردانهای حەمیدیە) هستند کە بعد از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول، این تشکیلات (آلای حمیدیە یا سوارەی حەمیدیە) از هم فرومیپاشد و فرماندهان و افرادشان بعد از فروپاشی در چارچوب وعدە‌های مصطفی کمال آتاتورک با او همکاری می کنند.

در سال ۱۹۲۳ کنفرانس لوزان بر گذار میگردد. در این کنفرانس با وجود عدم حضور نمایندە کوردها از سوی برگزارکنندگان بە مسئلە کورد اشاراتی میشود. زمانی کە کنفرانس در مورد وضعیت ترکیە بە گفتگو میپردازد، اذعان میشود کە در ترکیە بغیر از ترک‌ها، کوردها هم وجود دارند و باید در مورد سرنوشت آنها هم چارەای اندیشید. نمایندگان ترک بطور مزورانە میگویند که ما با ملت کورد هیچ مشکلی نداریم و میتوانیم بطور برابر با هم دیگر در درون دولت ترکیە زندگی کنیم. عصمت اینینو که خود اصالتاً یک کورد بودە و نمایندگی دولت ترکیه را در کنفرانس بر عهدە داشتە است بە کمال مصطفی آتاتورک تلگراف میزند و میگوید کە در درون کنفرانس مسئلە کوردها بە موضوع بحث تبدیل شدە و باید چارەای اندیشید. مصطفی کمال اتاتورک برای حل این مسئلە از شخصی بنام حسن خیری می خواهد که با پوشیدن لباس کوردی در مجلس بعنوان نمایندە کوردها حضور یابد و با زبان کوردی جلوی خبرنگاران صحبت کند و بە این طریق پیام خود را به کنفرانس لوزان برساند که ما کوردها با ملت ترک مشکلی نداریم و هردو میتوانیم در درون کشور ترکیە باهمدیگر زندگی کنیم. 

در واقع ترکها این اقدام حسن خیری را برای تثبیت اهداف خود در لوزان و  تشکیل دولت ترکیه بە کار میبندند. لازم بە ذکر است کە بعدها وقتی کارشان با حسن خیری تمام می شود او را اعدام میکنند. قبل از اعدام از حسن خیری سوال می‌شود کە قبل از مرگ بگویید: چه وصیتی  داری؟ در جواب می‌گوید: من را در جایی خاک کنید کە سر راه کوردها باشد، تا هر کوردی کە از آنجا رد می‌شود مرا لعنت  کند و بخاطر خیانتی که به آنها کردم بە قبر من تف بیندازد.

 اما زمانی که عهدنامه  لوزان بسته می شود به دلیل اینکه دولت ترکیه هنوز قدرت  خود را تثبیت نکرده است از همان ابتدا با روشهای سخت و خشن تا مدت دو سال برخورد نمیکند. این نیز باعث عمق توهم در بعضی از کوردها میگردد کە با آتاترک و دولت ترکیە سر همکاری داشتەاند و یا در نتیجە اغفال، مبنی بر این کە کوردها هم میتوانند از این دولت بهرمند شوند، در یک وضعیت انفعال سیاسی فرو میروند.

سرانجام در سال ۱۹۲۵دولت ترکیە قانونی را تحت عنوان “اصلاحات شرق” تصویب میکند. منظور از شرق ترکیە همان شمال کوردستان است. طبق این قانون برنامەهایی را جهت استحالە کوردها در دولت ـ ملت ترکیە لحاظ میکنند. زبان کوردی ممنوع میگردد وتنها به موجودیت ملتی بنام ملت ترک اشاره می‌شود. می گویند تنها ترکها در این کشور زندگی میکنند و هر کس کە خود را غیرە ترک بداند محکوم بە خدمت کردن ترک‌ها است. 

کوردها را ترک‌های کوهستانی بر میشمارند کە بایستی متمدن شوند و در درون ملت ترک آسمیلە گردند. تا آن حد کە یکی از مادەهای این طرح چنین میباشد که برای به کار بردن هر کلمه کوردی باید یک قروش جریمه پرداخت شود. این در حالی بود کە در آن زمان هر دو قروش  قیمت یک بز بوده است  و اگر کسی میخواست یکپاراگراف کوردی صحبت کند، می بایست کل گله و گوسفندان را همچون جریمەپرداخت می‌کرد. 

در واقع بعد از قانون اصلاحات شرق و رخدادهای متعاقب آن بود کە بخشی از کوردها متوجە شدند بر سرشان کلاە رفتە و در تکاپوی تدارک عصیان افتادند. بعضی از اشخاص که قبلا در سازمان آلای حمیدیه حضور داشتند  و در جنگ رهایی ملی ترکیه با اتاتورک نیز سر همکاری داشتند بعد از قانون اصلاحات شرق است کە متوجه خطر می شوند. بویژە وقتی دولت ترکیە جهت انسجام ارتش ملی در صدد خلع سلاح آنها برمی‌آید آنان را بیشتر بر آشفتە میکند. همچنین تعدادی از روشنفکران، شیوخ و رؤسای برخی از عشایر کورد نیز متوجە میشوند کە سیاست سرکوب، انکار و امحا بر کوردستان بطور شفاف خود را نمایان نمودە و بایستی بە تدارک مقاومت برخاست.

در نتیجە افرادی مانند ضیا یوسف، خالد جبرانی، شیخ عبدالقادر و شیخ سعید پیران  گرد هم آمده و بر ضد این قوانین در تکاپوی تمهیدات برای انجام عصیان و مقاومت برمی‌آیند. در میان این افراد شیخ سعید پیران را که هم یک بازرگان (بازرگان گوسفند) و هم یک شیخ طریقت نقشبندی دارای نفوذ بوده به عنوان رهبر قیام  انتخاب می کنند.

در این میان بعضی از افسران مبارز کورد نیز که در داخل ارتش ترکیه بودند متوجه این قوانین ضد انسانی و ضد کورد شده  و تصمیم میگیرند کە بە جنبش بپیوندند. از قضا مقرر گشتە بود کە بعد از تمهیدات در ٢١ مارس ١٩٢٥جنبش حملات خود را بە ارتش استعمارگر و سرکوبگر ترکیە آغاز کند، اما شرایطی  پیش می‌آید کە رهبران جنبش مجبور می‌شوند زودتر از زمان مقرر گشتە حملە را آغاز کنند.  با توجه به اینکه تا زمان شروع مدت زیادی مانده بود و همه گروه‌های جنبش نمی‌توانستند بە آن ملحق شوند، باعث ضعف جنبش می‌گردد و عاقبت جنبش با شکست مواجهە میشود.

در حقیقت جمعیت مستقل و آزادی کوردستان در تدارک این جنبش نقش بسزایی را ایفا نمودە است و یکی از نیروهای مؤثر سازماندهی جنبش بودە است. شیخ سعید با وجود آغاز زود هنگام و غافلگیرانە عصیان در مدت کوتاهی بسیاری از شهرهای شمال کوردستان را آزاد نمودە و شهر آمد را تحت کنترل در می‌آورد. اما بدلیل ضعف‌ها و خیانت‌های درونی، جنبش شکست می‌خورد و شیخ سعید و ٤٩ نفر از یارانش در ٣١/٠٦/١٩٢٥ بە دار آویختە میشوند.

در واقع دولت ترکیە در روز ٣١/٦/١٩٩٩ حکم اعدام را برای رهبر آپو صادر کرد. یعنی روز اعدام شیخ سعید. بدون تردید ترکیە این تاریخ را آگاهانە انتخاب کردە بود تا برخورد خود با رهبران و جنبش‌های کورد را دوبارە تداعی گرداند.

بە هر جهت در مدت کوتاهی قیام کوردها بە رهبری شیخ سعید در شمال کوردستان سرکوب‌ و بسیاری از رئیس و روسای این  قیام اعدام  می‌شوند. مانند شیخ عبدالقادر، شیخ سعید پیران، خالد جبرانی، یوسف ضیاء و…  آنهایی هم که از اعدام جان سالم بدر می‌برند به سوریه و روژاوای کوردستان میگریزند و در آنجا جمعیت خود بودن (کۆمەڵەی خۆی بون) را جهت تداوم فعالیت تشکیل می دهند.

 بعضی دیگربعد از شکست جنبش ١٩٢٥ به منطقه آرارات  آمده  و در آنجا برای مقاومت و عدم تسلیم شدن بە جمهوری فاشیستی ترکیە مستقر می‌گردند. کسانی مانند  “بروی حسکی تلو از بزرگان ایل جلالی” در آنجا به قیام نظامی دست می زنند. بعدا جمهوری آرارات را در ٨ اکتبر ١٩٢٧ اعلام  میکنند و بروی حسکی را بە عنوان استاندار آگری و احسان نوری پاشا را بعنوان فرماندە نیروهای مسلح کورد منصوب میکنند.

در واقع بروی حسکو پیشتریکی از اعضای آلای حمیدیه بود کە در برابر قانون اصلاحات شرق عصیان نمود. چرا کە قانون اصلاحات شرق اختیارات و منافع ایلی و خانوادگی این نوع افراد را کە در درون دولت عثمانی از آن برخوردار بودند نیز با خطر جدی مواجە میکرد. همزمان با عصیان بروی حسکو، کوردهایی کە در نتیجە شکست جنبش شیخ سعید بە سوریە، لبنان و مصر متواری شدە بودند با افرادی از کوردهای روژآوای کوردستان جمعیتی تحت عنوان “خۆی بوون” کە معنی لغوی آن بە معنی خود بودن و معنی ماهوی آن بە معنی مستقل بودن است را تشکیل دادند. افرادی مانند کامران بدرخان، جلادت بدرخان، ممدوح سلیم و مهدی سعید (برادر شیخ سعید) از اعضای برجستە این تشکل بودند.

باید یادآور شد کە از طرف این جمعیت بود کە احسان نوری پاشا  برای همکاری با بروی حسکو و گسترش عصیان و هرچە بیشتر بەروز کردن آن از لحاظ سیاسی و نظامی بجای ماهیت عشیرتی آن، به آرارات  فرستاده میشود. لازم بە ذکر است کە احسان نوری پاشا یک افسر کورد ارتش ترکیە بود کە بعد از قانون اصلاحات شرق از ارتش بریدە و بە جنبش رهایی بخش ملی کورد ملحق شدە و بە یکی از افراد برجستە “جمعیت خوی بون” و “جنبش آرارات” مبدل گشت. احسان نوری پاشا و بروی حسکو  که هر دو از تجربه نظامی برخوردار بودند تا مدتها با دولت ترکیه جنگیدند، ولی با وجود این نیز بعدها بدلیل شرایط منطقەای و بین‌المللی، همچنین ضعف‌های داخلی جنبش آرارات نیزشکست میخورد.

کشت و کشتار ١٢ و ١٣ ژوئیە ١٩٣٠ در “درە زیلان” در دوران جنبش آرارات کە منجر بە قتل و عام دهشتناک کوردها می‌شود یکی دیگر از کارنامەهای جنایتکارانە استعمارگران کوردستان بر علیە ملت کورد و انسانیت میباشد. در درە زیلان دهها زن به خاطر آنکه به آنها تجاوز نشود از کوهستانها خود را به پایین پرت میکنند. حتی  در این باره داستان مشهوری وجود دارد و بیان از قصد تعرض یک سرباز ارتش ترک به یک دختر جوان و زیبای کورد میکند کە دختر کورد برای جلوگیری از مورد تجاوز قرار گرفتن، بسوی پرتگاە میدود. وقتی سرباز ترک در میابد کە این دختر قصد انتحار خود را دارد، برای آنکە او را زندە دستگیر کند و بە آن تجاوز کند با اسب به سوی دختر در لبە پرتگاه می تازد. در حین پرتاب دختر، سرباز دستش بە گیسوان او گیر میکند و موها و پوست سر دختر جوان هنگام پرتاب از پرتگاه از سر ایشان کندە میشود و در دست سرباز ترک میماند.

جنایت های بسیار وحشتناکی  در گلی زیلان (درە زیلان) رخ داده است کە تاریخ نتوانستە همە را ضبط کند و آنچە هم در خاطرەها باقی ماندە است، بدلیل فجیح بودن آن، زبان از بازگویی کامل آن قاصر بودە است. گلی زیلان یا درە زیلان (گلی در کوردی ـ کورمانجی بە معنی درە میباشد) در مجاورت شهر وان قرار دارد. لازم بە ذکر است کە جنایت درە زیلان بە فرماندهی سرلشکر ارتش ترک صالح عمرتک انجام گرفتە است و با توجە بە اسنادی ١٥٠٠٠ نفر در این جنایت کشتە میشوند.

بعد از شکست جنبش آرارات احسان نوری پاشا  به ایران گریخته و در سال ۱۳۵۷ بر اثر تصادف با موتور سیکلت جان خود را از دست میدهد. مزار ایشان هم اکنون در بهشت زهراست و در ردیف۱۲ قطعه ۵٧ مدفون میباشد. بروی  حسکو نیز در آرارات مانده و به مقاومت ادامه میدهد تا زمانی که متوجه می‌شود که شکست اجتناب ناپذیر است و برای اینکه زن ها و بچه های خانواده‌اش به اسارت دشمن درنیایند، آنها را به دست خود کشته و با یکی از پسرانش به جنگ ادامه می‌دهند. در نهایت هر دو کشته  میشوند  و به این شکل جنبش آرارات نیز پایان مییابد.  بعدها جلالی هایی که در جنبش آرارات حضور داشتەاند به کوردستان تحت اشغال ایران آمده و جنبش آرارات کوچک را برپا می کنند کە آن نیز تا مدتی ادامە داشتە است.

 بعد از شکست جنبش آرارات  ظلم و ستم و سرکوب بر ملت کورد فزونی مییابد و وزیر داد آن وقت ترکیه در روزنامە اعلام میکند که در ترکیه فقط یک ملت وجود دارد و آن هم ملت ترک است و هرکس خود را غیر ترک بداند تنها یک حق دارد و آنهم نوکری و بردگی ترک هاست. همچنین در روزنامه حریت کاریکاتوری از یک قبر بتونی ترسیم کرده و روی آن می نویسند کوردستان خیالی را زیر بتون دفن کردیم. بە این مفهوم کە نه تنها کوردستانی بطور واقع وجود ندارد، بلکه خیال وجود آن را هم دفن کرده ایم.

 بعدها  در سال ۱۹۳۷ مردم منطقه درسیم که تا آن زمان هم بطور خودمختار ماندە بودند با یک سرکوب دهشتناک مواجە می‌شوند. سرکوب بە این شیوە شکل میگیرد کە ماموران مالیات دولت ترکیه  به آنجا (درسیم) رفته تا از آنها  مالیات بگیرند و آنها را هر چه بیشتر  مطیع دولت ترکیه کنند. درسیمی‌ها نیز که زمان‌ طولانی از خودمختاری برخوردار بوده اند و نمیخواهند طبق خواست این ماموران عمل کنند با ماموران دولتی درگیر می شوند. جنگ بزرگی آغاز شده و در نهایت سرکوب گستردەای صورت میگیرد کە در تاریخ جنایات استعمارگران کوردستان بر علیە ملت کورد مندرج است.

 ظریفه و علی شیر که در قیام “کوچگری” در سال  ۱۹۱۹قیام را رهبری میکردند به این قیام پیوسته و قهرمانانە جنگیدند. بعدها  یکی از  برادرزاده های  شیخ رضا  به نام رابەر (رهبر)  با دولت هم دست شده، به قیام خیانت کرده و هر دوی آنها یعنی علی‌شیر و ظریفه را بطور فجیعی میکشد. متاسفانە این عصیان هم طعمە خیانت میشود و سرکوب میگردد. بعد ها رابەر نیز مانند حسن خیری و همه خیانتکاران دیگربعد از اتمام کار و خوش خدمتی‌هایشان بە دشمنان ملت کورد، به دست دولت کشته می شود. سید رضا درسیمی نیزبعنوان رهبر قیام دستگیر و بە همراە چندی از یارانش اعدام میشود.

در واقع بعد از شکست قیام درسیم  دولت ترکیه قتل‌عام‌های  بسیار فجیعی در این منطقه انجام میدهد. از کشتارهای دسته جمعی گرفته تا تجاوزات گروهی انجام میگیرد کە در این ضمینە کتاب‌ها و مقالاتی نیز بە رشتە تحریر درآمدەاند و این سرکوب و جنایت را بازگو میکنند. همچنین عکس ها و مدارکی که از این قتل عامها به جا مانده است گواهی بر شدت و گستردگی این جنایات‌‌ها دارند.

   با اعدم شیخ سعید و سرکوب قیام ١٩٢٥، شکست قیام آرارات در ١٩٣٢ و قتل عام درسیم و بدار آویختن سید رضا در سال ١٩٣٧ دولت ترکیه تماماً بر شمال کوردستان استیلا یافتە و از آن پس سکوتی دردناک سرتاسرشمال کوردستان را فرا می‌گیرد و دیگر کسی را یارای قیام و تمرد نماندە بود.

در واقع این وضعیت تا شروع جنبش رهبر آپو و پ ک ک ادامه مییابد. هرچند  حرکات کوچکی مانند فعالیت فایق بوجاق از حزب دموکرات کوردستان ترکیه در دهە ٦٠ میلادی و مدتی هم از طرف کسانی مانند سعید تپراق قرمزی (دکتر شوان) و سعید الچی در ابتدای دهە ٧٠ میلادی نیز سربرآوردە باشند، اما هرگز فراگیر و اجتماعی نشدند و با بە قتل رسیدن رهبرانشان توسط ملامصطفی بارزانی و دولت ترکیە از نطفە خفە گشتند.

درحقیقت روژاوای کوردستان بیشتر دنباله‌رو شورش ها و قیام های شمال و جنوب کوردستان بوده است. اگر فعالیت‌هایی هم داشتەاند بیشتر در زمینه ادبی و فرهنگی بوده است. بعدها  که دولت سوریه تشکیل می شود، زیر نام  ایجاد کمربند عربی اقدام های گسترده ای بر علیە سرکوب ملت کورد در آنجا صورت میگیرند. قسمت های کوردنشین را از هم جدا و این نیز یک گسست جغرافیایی را در روژآوای کوردستان سبب میگردد.

در جنوب کوردستان نیزاز همان اوان بعد از جنگ جهانی دوم قیامی به رهبری شیخ عبدالسلام بارزانی صورت میگیرد. شیخ عبدالسلام بر علیە عثمانی‌ها قیام کرد. وی بعدها به شرق کوردستان آمده و آنجا توسط  شخصی به نام ملا عبدالله فنکی لو دادە میشود، دستگیر و بعدا اعدام میگردد. در واقع شیخ عبدالسلام هم طعمە خیانت و دسیسیە میگردد. فنکی یکی از طوایف کنفدراسیون عشایر شکاک میباشد. بعد از شیخ عبدالسلام شیخ ئەحمەد برادر شیخ عبدالسلام بارزانی برای ریاست بارزانی‌ها برگزیدە میشود. بعدها این  قیام توسط شیخ احمد بارزانی ادامە و رهبری میشود. در سال ۱۹۳۰و در دوران جوانی ملا مصطفی بارزانی، عشیرە بارزان به جنوب عراق تبعید می شوند و مدتی را در آنجا بسر میبرند.

انگلیسی ها که در منطقه سلیمانی حضور داشتند و در کل حاکمیت عراق تحت نفوذ آنها بود، نمی خواهند به همان شکل دولت ـ ملت های نو تاسیس ترکیە و ایران با مسئلە کورد برخورد کنند. یعنی سیاست انکار موجودیت کوردها را بە همان نسبت ایران و ترکیە مبنا قرار ندادند و بر خورد نسبتا منعطفی را بە دولت عراق تحت نفوذ خود با کوردها توصیە کردند. بنابراین در این بخش از کوردستان، کوردها توانستند تا حدودی از حقوق ابتدایی برخوردار شوند. البتە این نە از سخاوت آنها بود، بلکە بدلیل کنترل آسانتر دولت عراق تحت سلطە خود بود تا بهتر برایشان کنترل گردد. 

در همین راستا در سال ١٩١٩انگلیسی ها سعی می کنند  در  بخشی از جنوب کوردستان و در منطقه سلیمانی منطقەای خودمختار برای کوردها، اما تحت نفوذ خود تاسیس شود. آنها ابتدا شیخ محمود حفید را برای ریاست این حکومت خودمختار مناسب میبینند.

در این دوران نیز عدم اتحاد و سازگاری سران کورد با یکدیگر از عوامل مؤثر سوزاندن فرصت‌ها در راستای حل مسئلە کورد بودە است. در این راستا نیلسون نماینده وقت انگلیس در عراق تعریف میکند کە وقتی ما می‌خواستیم در سلیمانیە یک ادارە خود مختار را برای کوردها در جنوب کوردستان بپذیریم، تمام سران عشایر و اشخاص با نفوذ کورد را در این منطقە گرد هم آوردیم. وی در ادامە میگوید کە در این جلسە ما در بین آنها شیخ محمود را برای ریاست این ادارە خود مختار پیشنهاد کردیم و در آنجا کسی مخالفت نورزید، اما بعد از اتمام جلسه تمام کسانی کە در جلسه حضور داشتند و با انتخاب شیخ محمود موافقت کردە بودند، تک ‌تک پیش ما آمده و  مخالفت خود را با ایشان اعلام کردند و از میان  خودشان کس دیگری را هم بجای او (شیخ محمود) پیشنهاد نمی کردند. 

شاید این همان سنت طبقە فوقانی کورد است کە حاضر هستند سیادت خارجی را بپذیرند، ولی خود نتوانند توافق برسر انتخاب شخصی در میان خود را صورت دهند. در واقع این تداعی گر همان مسئلە ادریس بدلیسی و سران کورد در هنگام توافق با یاووز سلیم عثمانی در قرن شانزدەهم میلادی میباشد کە پیشتر در مورد آن بحث کردە بودیم.

به هر حال در سال ۱۹۱۹ به رهبری شیخ محمود اداره‌ای خودمختار در این منطقه (سلیمانییە) ایجاد می شود. بعدها  شیخ محمود با انگلیسی ها  بر اثر اعمال قدرت هرچە بیشتر از سوی آنها مشکل پیدا کرده و از دستورات آنها سرپیچی و تمرد می‌جوید. در نتیجە اختلافاتی کە بین آنها و شیخ محمود پیش می‌آید وی (شیخ محمود) را دستگیر و به هندوستان تبعید می کنند. بعد از مدتی اقامت در هندوستان ایشان را دوبارە به کوردستان آورده و بار دیگر حکومتی با ریاست او دائر میگردد.

 اما این بار شیخ محمود می‌خواهد قسمت‌هایی از شرق  کوردستان را ضمیمە قلمرو خودش کند و سعی میورزد کە اتحادی بین عشایر کورد در جنوب و شرق کوردستان بە وجود بیاورد. با این هدف در مریوان جلساتی را با محمود خان کانی سانان و محمود خان  دزلی برگذار میکند. از طرف شمال شرق کوردستان نیز با اسماعیل خان سمکو پیوندهایی در بینشان برقرار میشود. اما در نهایت تلاش‌های  شیخ محمود به نتیجه نمی‌رسد و دولت عراق توسط انگلیس تکوین مییابد و انگلیس بە شیخ محمود حملە کردە و حکومت دوم شیخ محمود نیز در سال ١٩٣٠از هم فرومی‌پاشد.

اما همانطور کە پیشتر نیز اشارە کردیم، دولت عراق به مثابه دولت ایران و ترکیه در مورد کوردها سیاست انکار، امحا و سرکوب کامل را مبنای کار قرار نداد، ولی با وجود این هم در نهایت این دولت نیز مانند یک مستعمره با این بخش از کوردستان تعامل نمودە است. در واقع بعد از سرکوب جنبش شیخ محمود برزنجی در سال ١٩٣٠ تا زمان جمهوری کوردستان در سال ١٩٤٦، در این بخش از کوردستان (جنوب کوردستان) یک وضعیت مسکوت وجود دارد. یعنی تا زمانی کە بارزانی ها و تعدادی از افسران کورد در درون ارتش عراق بر علیە دولت عراق بە تکاپو افتادە و از جنوب کوردستان بە شرق کوردستان در دوران جمهوری کوردستان می‌آیند وضعیت بە این صورت بودە است. اما از اتمسفر ایجاد گشتە در نتیجە اعلام جمهوری کوردستان، جامعە جنوب کوردستان نیز متاثر میگردد.

یکی از جنبش های مهمی که در شرق کوردستان و در ابتدای قرن بیستم ما شاهد آن هستیم،  جنبشی است که اسماعیل خان سمکو (سمکو شکاک) در بخش شمالی شرق کوردستان رهبری آن را بر عهدە دارد. در واقع اولین عصیان سمکو یعنی در مرحلە قبل از جنگ جهانی اول تا دوران چهارسالە و پایان جنگ، بیشتر دارای ماهیتی خاندانی و عشیرەای بود کە در نتیجە خونخواهی برادرش کە بە دست قاجاری‌ها کشتە شدە بود، برخواست.

وقتی برادر بزرگ اسماعیل خان سمکو کە جوهر آقا نام داشت در ارومیه به دست حکومت قاجاری طی توطئەایی کشته می شود، ایشان (سمکو) و عشیرەاش (عشیرە شکاک) در برابر این جنایت قاجار بە عصیان بر علیە آنها (حکومت قاجار) برمی‌خیزند. 

اما در مرحلە دوم قیام سمکو کە بە مرحلە  بعد از جنگ جهانی اول برمیگردد، با شرکت روشنفکرانی مانند عبدالرزاق بدرخان (فرزند بدر خان بگ) و شیخ طاها شمزینی (نوە شیخ عبیداللە نهری) و ملحق شدنشان بە قیام سمکو تاثیرگذاریشان روی شخص سمکو شکاک جنبش نشو و نمایی ملی بە خود میگیرد، تا جایی کە اولین مدرسە کوردی را تاسیس میکنند. همچنین روزنامەای کوردی تحت عنوان”روژی کورد” بە معنای “روز کورد” را دایر میگردانند. شمارەهایی از این روزنامە موجود است کە محتوا و ادبیات آن با توجە بە مقطع زمانی خود، بسیار سیاسی، ملی و مبارزە طلبانە میباشد.

جنبشی کە سمکو رهبری آن را برعهدە داشت با برخورداری از فراز و نشیب هایی بە مدت ٢٠ تا ٢٥ سال در جریان بوده است. بە عبارت دیگر این جنبش در دو مرحلە قبل از جنگ جهانی اول و طی دوران چهار سالە آن جنگ، مرحلە نخست و بعد از جنگ جهانی اول تا جان باختن سمکو در ١٩٣٠ را بعنوان مرحلە دوم جنبش شامل میگردد. 

همچنین میتوان تاریخ این جنبش را بە مرحلە قبل از تشکیل دولت ـ ملت ایرانی و بعد از آن تقسیم کرد.همانطور کە پیشتر هم اشارە شد مرحلە اول این جنبش بە مثابە یک عصیان عشیرتی عمل نمودە و اما در مرحلە دوم بطور نسبی نشو و نمایی ملی بە خود گرفتە است.

با توجە بە دادەهایی سمکو تلاش‌هایی در جهت ایجاد تماس با عصیانهای سایر مناطق شرق کوردستان بە خرج دادە است. حتی زمزمەهایی از تماس بین سمکو و میرزا کوچک خان جنگلی رهبر جنبش گیلان، بە گوش میرسد. یعنی بحث از رد و بدل کردن نامه بین آنها (سمکو و میرزا کوچک خان) میشود ودر کتابی  به اسم “شهر ویران” به این پیوند ها اشاره شدەاست. حتی خالو قربان که یک فرد کورد بود و بە میرزا کوچک خان جنگلی خیانت کرد و او را کشته و سر از تنش جدا می کند، بعدها در رکاب قشون دولتی به جنگ با جنبش سمکو می‌آید و در این جنگ توسط نیروهای سمکو کشتە میشود.

مدام انتقاداتی متوجە سمکو میگردند و خطاهایی  به او و جنبشش نسبت داده می شوند. یکی از این خطاها برخوردش با یکی از فرماندهان ارشد نیروهایش بە اسم عمر خان شکاک یا عمر خان شریفی میباشد.

در واقع عمر خان شخص دوم جنبش وبعد از سمکو مسئول شاخە نظامی جنبش بودە است. در این میان کدورتی  بین سمکو و عمر خان پیش می‌آید. بعضی میگویند سمکو بە عمر خان ضن امنیتی و سیاسی داشتە است. بعضی هم میگویند مسئلە اجتماعی بودە است. بهر حال بنیان و جزئیات این اختلاف و یا اینکە کدام مقصر بودە است، بحث ما نیست. آنچە کە میخواهیم بە آن بپردازیم نوع برخورد سمکو با مسئلە و تاثیر عواقب آن بر روی جنبش می‌باشد.

بە هر جهت سمکو عمر خان را دستگیر میکند و از او می پرسد که تو را خود بکشم یا به دولت تحویلت دهم؟ در واقع اگر این روایت درست باشد کە شواهدی بە آن صحە میگذارند، این خود یک قباحت است. یعنی سمکو با وجود اینکه با دولت مرکزی در جنگ بوده است، ولی متاسفانه هنوز ذهنیت توهم و مغلوبیت ذهنی را در برابر دولت مرکزی در سر می پروراندە است. شوربختانە بیشترافراد متعلق بە طبقە فوقانی کورد با آنکە در برابر نمایندگان و نیروهای منطقەای دولت مرکزی در جنگ و نزاع بودەاند، اما همیشە توهمی بە مرکز این دولت‌ها داشتەاند و از نظر روانی و ذهنی در برابر کلیت دولت ایرانی مرزهایی را برای خود تعین کردەاند.

بە هر صورت عمرخان بعد از درخواست سمکو، زکاوت بە خرج میدهد و میداند اگر بگوید من را بە دولت تحویل بدە، سمکو بە احتمال زیاد برعکس آن را خواهد کرد و امکان دارد در همانجا او را بکشد. در نتیجە میگوید: خودتان من را بکشید و مرا تحویل دولت ندهید. اما سمکو می گوید: نخیر من تو را نمی کشم و به دولت تحویلت می دهم.

در هر صورت سمکو چند نفر از افرادش را موظف میکند کە عمرخان را جهت تحویل دادنش بە دولت، بە ارومیە ببرند. چند ساعتی بعد از راهی شدن آنها، سمکو متوجە اشتباە خود میشود و دستور میدهد فوری گروهی بە دنبالشان بروند و قبل از آنکە بە ارومیە برسند و عمر خان را تحویل دولت دهند، آنها را بیابند و عمر خان را نزد سمکو بازگردانند. اما دیگر دیر شده بود و آنها نمیتوانند بە گروهی کە عمر خان را جهت تحویل بە دولت بە ارومیە میبردند، برسند. 

عاقبت عمر خان تحویل دولت دادە میشود. بعد از اینکە عمر خان بە دست دولت می‌افتد و نیروهای دولتی از وجود اختلاف بین سمکو و عمرخان مطلع میشنود در صدد استفادە کردن از عمر خان جهت ضربە زدن بە سمکو برمی‌آیند.  دولت به او (عمر خان) پیشنهاد می‌کند که ما  تو را به خاطر همه کارهایی که کردەای خواهیم بخشید، منوط به اینکه در جنگ و حملە بە سمکو با ما همکاری کنید.

در نهایت عمر خان همکاری با دولت را می‌پذیرد و نیروهای دولتی با همکاری تمام و کمال عمر خان شکاک بە اسماعیل خان شکاک حمله میکنند. در نتیجە آن حملە نیز سمکو شکست سختی را متحمل میگردد و در نتیجە آن نیروهایش پراکندە میشوند و خود نیز بە طرف شمال و جنوب کوردستان متواری میگردد. در حقیقت در بطن این ماجرا ما شاهد خطای فاحش سمکوی شکاک و خیانت بزرگ عمر خان شکاک هستیم.

شایان ذکر است کەعمر خان شکاک در کنار اینکە با دولت ایرانی بە همکاری میپردازد، با انگلیسی‌ها نیز همکاری را آغاز میکند و در واقع بە یکی از مهرەهای آنها تبدیل میشود. این راهم  بگوییم شخصی که در این اواخر بە اسم ناجی شریفی مطرح شد و ترکیە او را بعنوان مهرە جمهوری اسلامی از ترکیە اخراج کرد و سالیان زیادی در ترکیە بعنوان یک مافیای بزرگ با میت نیز سر همکاری داشتە است، نوە همین عمر خان شکاک میباشد.

خوش خدمتی‌ بە دولت و ارتکاب بە خیانت از سوی عمر خان  شریفی تنها بە جنبش سمکو محدود نمیشود. وی برای نمونە در رکاب همین دولت به جنگ با لرها میرود و در سرکوب جنبش قدم‌خیر لرستانی ایفای نقش میکند. بهرحال بعد از آنکه سمکو مرتکب خطا میشود و عمر خان را بجای اینکە خود مجازات کند بە دولت ایران تحویل میدهد، عمر خان نیز بە خدمت انگلیس و دولت ایرانی درآمدە و خدمات زیادی بە آنها ارائە میدهد. 

میدانیم کە در آن زمان انگلیسی ها قصد تشکیل یک دولت ـ ملت ایرانی به سرکردگی رضاخان بعنوان مهرە خود را داشتەاند و در این جهت هم با توسل بە خشونت شدید جنبش‌های لرستان، کوردستان و سایر ملیت‌های ایران سرکوب میشوند. همچنین در زمان جمهوری کوردستان عمرخان شریفی یکی از ژنرالهای این جمهوری بوده است کە بعد از بە مخاطرە افتادن جمهوری، یکی از آن کسانی بود که سریع به جمهوری کوردستان پشت کرد و هیچ مقاومتی از خود نشان نداد.

یکی از انتقادات دیگری که به سمکو وارد می شود این است که مارشیمون رهبر سریانیها را در اثنای مزاکرە و گفتگو کشتە است. در واقع، این عمل هم از لحاظ اخلاقی و هم از لحاظ سیاسی خطا و مردود است. هرچند اخیرا بر این اصرار میشود کە چنین عملی از سوی سمکو سر نزدە است و این خود سمکو است کە در این ماجرا قربانی یک دسیسیە و توطئە گردیدە است. 

اخیرا ادعایی مبنی بر این مطرح میگردد کە بعد از اتمام گفتگوی سمکو و مارشیمون، مارشیمون مورد سوءقصد دستی پنهانی قرار میگردد تا بە گردن سمکو انداختە شود و بە این طریق اسباب تفرقە و سیاەنمایی جنبش سمکو فراهم گردد. البتە اختلاف ماشیمون و سمکو بر کسی پنهان نبودە و این اختلاف دلایل سیاسی داشتە است. اما اینکە سمکو بخاطر این اختلافات دست بە چنین عمل ناسنجیدەای از لحاظ اخلاقی و سیاسی بزند، برای خود من هم جای سئوال است. 

طبق شواهدی دلیل اختلاف سمکو با مارشیمون بر سر این بودە است کە  روسها و انگلیسی می‌خواستەاند دولتی برای سریانی‌ها و ارمنی‌های مسیحی در این منطقه از شرق کوردستان  تاسیس کنند کە با منافع کوردها و آذریهای ساکن این منطقە منافات داشتە و حتی خطر اینکە موجب پاکسازی اتنیکی گردد، سمکو را نگران کردە و در واقع سمکو در صدد بودە است کە بتواند از این اقدام جلوگیری کند.

یکی دیگر از انتقاداتی که به سمکو وارد می شود این است که فرست از بین بردن رضاخان برایش فراهم میشود، ولی او از این کار امتناع می‌ورزد. حتی روایتی مبنی بر اینکە سمکو گفتە است کە من دو تا خطای بزرگ را مرتکب شدەام کە بە خورە جانم تبدیل شدەاند، تعریف میشود. گویا یکی از آنها از فرست فراهم گشتە برای کشتن رضاخان استفادە نمیکند و دوم مسئلە کشتن مارشیمون بودە است. البتە این روایت تا چە حد صحت داشتە باشد بر ما محرز نیست.

همچنین سمکو بە دلیل غارت مهاباد در یکی از جنگ‌هایش و کشتن ٧٠٠ ژاندارم ارتش ایران مورد ملامت و انتقاد قرار میگیرد. البتە در مصاحبەایی کە آنزمان شخصی بنام مصطفی باموکی از او انجام دادە و در کتابی کە توسط ماموستا هاوار رسول بە رشتە تحریر در آمدە است مندرج میباشد. سمکو در مورد غارت مهاباد میگوید: عملی کە انجام شد نە درنتیجە خواست و فرمان من بودە است، بلکە بدلیل عدم کنترل اوضاع از سوی فرماندهی این جنگ بود کە بعد از آنکە متوجە شدم جلوی آن را گرفتم و عاملین آن را نیز مجازات کردم. لازم بە ذکر است کە فرماندگی این جنگ بر عهدە شیخ طه شمزینی بودە است. 

در مورد کشتن ژاندارمها نیز میگوید: ما در جنگ ارومیە آنها را اسیر گرفتیم. ولی با ملاطفت با آنها رفتار کردیم و حتی پول راە را تا رسیدن بە خوانوادەهایشان را بە آنها دادیم بە شرط اینکە دیگر بە جنگ ما نیایند. ولی آنها از ملاطفت ما سوءاستفادە کردە و بە قول خودشان عمل نکردە و دوبارە بە جنگ ما آمدند. ما نیز تصمیم گرفتیم کە آنها را مجازات کنیم و برای این هم پشیمان نیستیم.

در واقع  این مصاحبە از اهمیت بسیاری برخوردار است و جنبەهایی از سیاست و شخصیت سمکو و همچنین گوشەهایی از ویژگی و اهداف جنبش او را هویدا میکند. با توجە به تمام انتقاداتی که به  سمکو وارد میشود و تعدادی او را تنها یک رئیس عشیرە معرفی میکنند، اودر این مصاحبە مانند یک رهبر و یک سیاستمدار بسیار با تجربه  ظاهر میشود و به سوالات پاسخ می دهد.

  مثلاً از او سوال می شود چرا شما پرچم خود را ندارید؟ او در جواب می گوید: اگر زمانی ما توانستیم کشورمان کوردستان را آزاد کنیم، آنوقت آنچە کە آسان است ترسیم و بە اهتزاز در آوردن پرچم کشورمان است. وی می‌گوید که ما اول باید کشور خود را آزاد کرده و موسسات خود را تاسیس نمایم بعدا بە دنبال تعین پرچم و موارد مشابە باشیم.

سمکو با شیخ محمود هم در تماس بوده و زمانی که سمکو به سلیمانی می رود شیخ محمود مانند رهبر  یک دولت از او استقبال می کند. در واقع خود شیخ  محمود هم قصد داشته است مانند یک رهبر ملی ایفای نقش کند. حتی نامه‌ای از شیخ محمود به لنین  وجود دارد که نامەای بسیار پر محتواست. اما متاسفانه لنین و شوروی به دو دلیل هیچ وقت از جنبشهای کوردستان پشتیبانی  نکردند.

دلیل اول اینکە شورویها با دولت ایران و ترکیە از همان آغاز انقلاب اکتبر شوروی قرارداد همکاری بسته و از در دیپلوماسی با آنها رفتار میکردند و حمایت از جنبش کوردی در راستای منافع آنها نبود و میتوانست در روابطشان با این دولت‌ها خلاء ایجاد کند. دوم اینکه آنان با دید دترمینیستی خود بە تاریخ و جامعە، کوردها راعشیرە و فئودال می‌انگاشتند کە رضاخان و آتاترک باید انقلاب دمکراتیک را در ایران و ترکیە بە قیمت قلع و قمع عناصر فئودالی انجام دهند تا ضمینە برای انقلاب سوسیالیستی فراهم گردد. در نتیجە آنها هیچگاە موضع حمایت از کوردها را در برابر این دولت‌ها اتخاذ نکردند. میدانیم کە جهانبینی دترمنیستی چپگرا معتقد بر این بود کە برای فراهم گشتن ضمینە انقلاب سوسیالیستی بایستی ابتدا انقلاب بورژوا دمکراتیک صورت گیرد و سرمایداری صنعتی در آن کشور تبیین یابد. شوربختابە آنان (رهبران شوروی) میپنداشتند کە عملکرد رضاخان و اتاترک منجر بە این امر میگردد. 

در واقع ملت کورد در این برهە نە از طرح تعیین سرنوشت لنین و نە از طرح تعین سرنوشت ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا چیزی دستگیرش شد. هرچند طرح ویلسون بیشتر برای جامعه اروپایی بود، اما در بسیاری از مناطق دیگر مورد توجە قرار گرفت. طرح ویلسون بر این مبنا بود کە هر ملتی در هرجا کە مورد استعمار کلاسیک قرار دارد، حق مبارزە برای رهایی و تشکیل دولت خود برای این ملت محترم شمردە میشود. لنین هم حق تعین سرنوشت را برای ملت‌ها قائل گشت و ملت‌هایی از آن بهرە گرفتند. ولی همانطور کە پیشتر اشارە شد هیچکدام از این طرحها شامل حال کوردها نگشت. بعبارت دیگر کوردها هم از طرف جهان لیبرالیستی ـ سرمایه داری وهم از طرف جهان سوسیالیستی ـ کمونیستی مورد ظلم و انکار قرار گرفتند.

سمکو از ویژگی‌های شخصیت ماجراجویانە نیز برخوردار بودە است. هرچند، چندبار متحمل شکست میشود و از بخشی از کوردستان بە بخش دیگر متواری میگردد، ولی دچار یاس و وضعیت انفعال نمیگردد و با برخورداری از پشتکار منحصر بە فردش، باز بە تدارک عصیان و جنب و جوش نوین میپردازد. از لحاظ نظامی انسانی جسور، زبدە و با تجربه بوده است. از لحاظ اخلاقی نیز فارغ از خطاهایی کە بە او و جنبش تحت رهبریش میدهند، بە خوبی از او یاد می‌شود. با توجە بە دادەهایی، از لحاظ سیاسی نیز نسبت بە بسیاری از سران و رهبران معاصر خود باهوشتر و از شم سیاسی قویتری برخوردار بودە است. 

بطور نمونە یک بار انگلیسی ها به او پیشنهاد می‌کنند که ما شما را جهت به دست گرفتن ریاست منطقه بهدینان یاری خواهیم کرد و بە این طریق میخواهیم با شما  رابطە و همکاری پایداری داشتە باشیم. در واقع انگلیسی ها بە این طریق میخواهند دو هدف را پیگیری کنند. یکی اینکە در جنوب کوردستان ایجاد تفرقە کنند، تا آسانتر نفوذ خود را اعمال کنند. دوم اینکە میخواهند درد سر سمکو را برای اهداف خود در شرق کوردستان و ایران کە در صدد بودند رضاخان را بعنوان مهرە خود بە قدرت برسانند، کمتر کنند. 

سمکو بسیار دوراندیشانە بە آنها جواب میدهد. میگوید: با توجه به اینکه شیخ محمود ریاست منطقە سلیمانی را در دست دارد، شما می‌خواهید با گماشتن من به ریاست منطقه بهدینان بین ما اختلاف ایجاد کنید. بە همین دلیل من این پیشنهاد را نمی‌پذیرم. در ادامە میگوید: اگر در پی همکاری با ما هستید و قصد همکاری دارید، ما را در جهت ایجاد کوردستان مستقل همکاری کنید و موانع بر سر راهمان نگذارید. آنوقت فرقی نمیکند کە ریاست آن بر عهدە من باشد یا شخص دیگری. 

در حقیقت کتاب و نوشته های متعددی در مورد سمکو و جنبش او وجود دارد کە توسط ایرانیها و اروپایی ها نوشتە شدە است و بسیاری از این ایرانیها و اخیرا پانترکها همە سعی در سیاەنمایی سمکو داشتە و دارند. خود کوردها هم سعی کردەاند کە در مورد جنبش سمکو کتاب و مقالە بنویسند و در حد توان واقعیت سمکو و جنبش تحت رهبری او را بازگو نمایند. یکی از این کتاب‌ها، کتابی به اسم اسماعیل خان سمکو بە قلم ماموستا رسول هاوار میباشد کە خواندن آن خالی از لطف نیست.

شوربختانە عاقبت اسماعیل خان شکاک بعد از یک دورە طولانی مبارزە و جنب و جوش پر از فراز و نشیب، در سال ۱۹۳۰با چیدن یک توطئە از سوی دولت ایران و نیروهای رضاخان بە گفتگو دعوت میشود و ایرانی‌ها مانند تمام عملکردهای توطئە گرانەشان او را غافلگیر کردە و بە همراە چندی از همراهانش او را بە قتل میرسانند.

همانطور کە پیشتر بە آن اشارە کردە بودیم در همان اوان قرن بیستم در منطقه اردلان عصیان‌هایی تحت رهبری “سردار الرشید” یا عباس خان روانسر که تا بانه، سنقر، کرمانشاه، مریوان، هورامان و جوانرود گسترش یافتە و بین خوانین این منطقە اتحادی صورت گرفتە بود، در جریان بود. اما این اتحاد زمان زیادی تداوم نیافت و با سردرآوردن اختلافات از هم فروپاشید. جعفر سان هورامان کە یکی از مهرهای این اتحاد بود از او جدا شد و با رضاخان جهت شکست سردارالرشید بە همکاری پرداخت. 

در واقع جعفرسان نه تنها در برابر سردار الرشید با رضا پالانی همکاری کرد، بلکە بر علیە دیگر خانهای هورامی و بویژە حسین خان رزاب، نهایت همکاری را بە رضا خان کرد. در آن  زمان فرماندهی ایرانی به نام امیراحمدی به او (جعفر سان) وعده و وعیدهای دادە و جافرسان  نیز با توهم بە این وعدەها بە همکاری با آنان میپردازد.

بعد از شکست سردارالرشید بە حسین خان رزاب حملە میکنند و بعد از شکست او این بار حسین خان رزاب نیز با آنها همراە شدە و بە محمود خان دزلی حملە میکنند. محمود خان دزلی همان کسی بود که زمانی انگلیسی‌ها به سلیمانی برای برچیدن حکومت شیخ محمود حمله کردند و او با سه هزار جنگجویی کە در اختیار داشت بە یاری شیخ محمود شتافت و سلیمانی را از دست انگلیسی‌ها درآورد. در واقع قهرمان مقاومت سلیمانی قبل از اینکە شیخ محمود و حکومتش باشند، محمود خان دزلی و جنگجویانش هستند.

 به هر حال آنها به محمود خان دزلی حمله کرده و محمود خان نیز متواری می‌شود و بصورت پارتیزانی با نیروهای دولتی و ایادی آنها در هورامان مدتی در جنگ و گریز بسر میبردە است. در نهایت مراتب نیروهای دولتی او را بە مزاکرە دعوت میکنند و بار دیگر با توسل بە توطئە در برابر سران عصیانهای کوردی او را مسموم میکنند و در نتیجە او (محمود خان دزلی) نیز کشتە میشود. جعفر سان  نیز که با دولت جهت سرکوب دیگر خانهای اردلان و هورامان همراە شدە و در واقع مرتکب بە خیانت شدە بود، بعد از اتمام کار این بار خود او نیز بە هدف سرکوب از سوی دولت ایرانی مبدل گشت. 

البتە هرچند جعفر سان در سرکوب حسن خان رزاب و محمود خان دزلی دچار خیانت شد، اما وقتی دولت ایران بە خود او حملە کرد مدت زمانی با مقاومت بالایی جنگید و دولت را در تنگنا قرار داد. هرچند او نیز در نهایت تاب نیاورد، شکست خورد و تا پایان عمرش متواری بود. حتی در باب این جنگ ها کتابی به اسم جنگ نامه هورامان وجود دارد و رزم آرا  در خاطرات خودش بە شدت این جنگ و مقاومت بە روشنی اشارە میکند. بویژە جنگ و مقاومتی کە در منطقه “شمشیر” و درواز ورود بە شهر پاوە بە فرماندهی یکی از پسران جعفرسان به اسم محمدرشید بگ صورت میگیرد. در واقع جعفرسان پسران زیادی داشتە است. حدودا ١٦ تا ١٧ پسر داشتە است کە هریک آز آنها را بە فرماندە یکی از جبهەهای جنگ در این خنگ منصوب میکند و طبق روایات لایق‌ترین شان همین محمد رشید بیگ بودە است.

همچنین در مورد جعفر سان داستانها و روایات زیادی وجود دارد. یکی از این روایات آن است کە گویا رزم آرا به جعفر سان می‌گوید  در برابر ما نمیتوانید بلند مدت بجنگید و دوام بیاورید. عاقبت شکست میخورید و مغلوب میشوید. بهتر است کە تسلیم شوید. میگوید ما دولت هستیم و امکانات زیادی برای ادامە جنگ داریم و میتوانیم تحریم‌های زیادی را بر منطقە تحت نفوذ شما اعمال کنیم. میتوانیم نگذاریم هیچگونە آذوغە و کالایی بە منطقە شما وارد شود، حتی یک کبریت هم و این باعث میشود منطقە شما دچار فقر شدید گردد و پتانسیل و یارای مقاومتتان پایان یابد.

جعفر سان  در جواب می گوید: من باید این موضوع را با افراد خودم در میان بگذارم و فردا که شما قرار است پیش ما بیایید به شما ابلاغ نمایم. اگر شما دیدید که ما سیگار خود را با چوب کبریت روشن کردیم این بدین معناست که ما به شما تسلیم می شویم. ولی اگر غیر این بود بە معنای عدم قبول تسلیمیت ما بە شما میباشد.

 فردای آن روز ۳۰ تا ۴۰مرد هورامی با لباس کوردی هورامی در پیشواز رزم آرا  سیگار خود را با سنگ چخماق روشن می‌کنند و می‌گویند اگر شما ما را به حال خودمان بگذارید ما  به هیچ چیزی از سوی شما نیازی نداریم، حتی  به چوب کبریت شما. این مساله خود نشانەای بە فرهنگ و توان خود کفایی در هورامان میباشد. لازم بە ذکر است که شیخ حسام الدین بعنوان مرشد ارشد آن دوران طریقت نقشبنیدی با دولت بر ضد جعفرسان همکاری زیادی را صورت میدهد.

باید یادآور شد کە در شرق کوردستان بغیر از این عصیانهای نظامی و عشیرەایی جمعیت های هم تشکیل میشوند. برای نمونە جمعیت خیر کورد (کۆمەڵەی خەیری کورد) در مهاباد در سال ۱۹۲۷تاسیس و خواهان  استقلال کوردستان میگردد. این جمعیت چشم بە حمایت بریتانیا داشتە و توسط روسای عشایر و شخصیت های آیینی و با نفوذ منطقه تشکیل میگردد. از نامدارترین این شخصیت ها میتوان به کدخدا رحیم  پسر شیخ برهان نقشبندی، حاجی بابا شیخ، قرنی آقای مامش و عزیز آقای دهبوکری اشارە کرد. لازم بە ذکر است کە مسئول ارومیه این جمعیت عمر خان شکاک یا همان عمر خان شریفی بودە است.

 در همان سال ۱۹۲۷جمعیتی دیگر در مهاباد تحت عنوان جمعیت کورد (کۆمەڵەی کوردی)    تاسیس می‌شود و برعکس جمعیت  خیر کورد با چشمداشت از حمایت شوروی داعیە استقلال کوردستان را میکند.

در سال ۱٩۳۹حزب آزادی کوردستان تشکیل میشود کە میتوان گفت تا جایی کە ما اطلاع داریم اولین نهاد کوردی است کە اسم حزب را بر خود مینهد. این حزب با رهبری  عزیز زندی و با مشارکت اشخاصی از قبیل کریم یاهو، محمود محمودیان، محمد نانوازاده،  عبدالرحمان شرفکندی (هژار موکریانی) تشکیل میگردد. هر چند عبدالرحمان شرفکندی تاسیس این حزب را سال ۱٩۴١ عنوان  می کند و تعدادی هم از سال ١٩٣٨ بعنوان تاریخ تاسیس این حزب سخن میگویند، ولی در واقع و طبق اسناد قابل اعتماد تری تاریخ واقعی تاسیس آن سال ۱٩۳۹ میباشد.

حزب آزادی کوردستان اهداف و مرامنامە خود را در ٢٨ مادە منتشر میکند کە مفادی از آن بسیار قابل توجه میباشد. بویژە سە مادە آن بسیار مترقی و امروز نیز میتوان از آنها الگوبرداری کرد. یکی از این سە بند بە این شیوە میباشد: ما برای اتحاد و برابری بدون تبعیض میان کوردها، ترکها، ارمنی ها و آشوری ها در سرتاسر کوردستان فعالیت خواهیم کرد. این بدین معناست که سیاست دمکراتیک کورد در همان زمان نیز معتقد بە همزیستی مسالمت آمیز فرهنگ‌ها، ملل و جوامع در کنار همدیگر بودە است. 

مادە دیگر بە این طریق است: برای گسترش و فراهم سازی پیوند های مادی و معنوی برادران کوردستانی بدون توجه به زبان، لباس و یا دین، جهت برگشتن بە مرزهای کوردستان و لرستان کهن، بحالت قبل از دستکاری مرزها (منظور مرزبندیهای دولت ـ ملتی و طرح استانی کردن کوردستان و لورستان توسط رضاخان است) مبارزە خواهیم کرد. این بدان معناست که کوردها و لرها  تا آن زمان یکی بوده و در زمان دولت ـ ملت بودە است کە روز بە روز بیشتر بین آنها فاصله انداختە شدە است. یکی دیگر از این مفاد چنین است: ما کار میکنیم در جهت آماده سازی و فراهم سازی بستر لازم ومناسب برای مسلح شدن و دفاع همه جانبه از کوردستان ضد دیکتاتوری و فاشیسم. این نیز دال بر مترقی بودن حزب آزادی کوردستان از لحاظ سیاسی میباشد کە با مفاهیم نوین و مدرن سیاسی ماهیت طرف مقابل خود را مشخص میکند و میداند با چە نوع دشمنی روبرو است. باید یادآور شد کە با توجە بە شواهدی حزب آزادی کوردستان در شورشهای سال‌های۱٩۴۱ و ۴۲ ارومیه نقش بسزایی داشته است.

جالب آن است کە حزب آزادی کوردستان آنزمان اساسنامە و بیانیەهای حزبی خودش را به زبانهای کوردی، ارمنی، ترکی ـ آذری و آشوری ترجمە و منتشر می‌کردە است. در واقع آنچە که امروز در روژاوای  کوردستان اتفاق می‌افتد در فرهنگ سیاسی و نوع  برخورد با تنوعات ملی و فرهنگی ملت کورد ریشەدار است. بعضی ها معتقدند کە جمعیت احیای کوردستان (کۆمەڵەی ژیانەوەی کورد) کە بعدها بە حزب دمکرات کوردستان تغییر نام یافت و در نتیجە آن جمهوری کوردستان در مهاباد تاسیس شد، نتیجە ادامە کار و تغییر نام همین حزب بودە است.

این فعالیت ها کە از دوران مابین جنگ جهانی اول تا جنگ جهانی دوم رخ میدهند  برعلیە دولت ـ ملت های نوتاسیس و اشغالگر کوردستان بودە است. در مقابل این دولت ـ ملت‌ها در کنار اعمال سرکوبی کە هر یک از آنها صورت میدهند، قراردادهای نوینی را جهت اتحاد عمل و همکاری مشترک بر علیە مبارزات خلق کورد و خلق‌های منطقە منعقد میکنند. یکی از این قراردادها “قرارداد سعدآباد” میباشد کە در سال ١٩٣٧ بین رضا شاە، مصطفی کمال، ظاهر شاە افغانستان و نوری سعید نخست وزیر عراق، منعقد میگردد.

در واقع قرارداد سعد آباد برای کوردها بە معنای تازە کردن قرارداد قصرشیرین و ارزروم بود. قرارداد سعدآباد بە نوعی دیگر ناهموارکردن مسیر مبارزە کوردها جهت آزادی خویش بود کە در ابتدای تشکیل دولت ـ ملتهای اشغالگر کوردستان آن را آغاز کردە بودند.

در اینجا میتوان دلایل ناکامی این عصیانهای کوردستان را در این مقطع (بین جنگ جهانی اول و دوم)، علیرغم ‌هزینەهایی هنگفتی کە در راە آنها صرف شد و ملت کورد را متحمل رنج‌ها و آلام فراوانی کرد، در چند نکتە اصلی برشمرد:

یکی از این دلایل سیاست‌های نیروهای امپریالیستی، بویژە انگلیس بود کە در صدد ساختن کارت کورد برای مهار کردن دولت ـ ملت های منطقه بویژە ایران و ترکیە بود. بطور ویژەتری برای کنترل توسعە‌طلبی ترکیە بود که به ایالت موصل چشم دوختە بود و انگلیس میخواست بە هر طریقی کنترل خود را بر مناطق نفت خیز موسل و کرکوک حفظ کند.

همچنین فرانسه کە در صدد بود بعنوان پایگاە خود در منطقە دولت سوریه را برساخت نماید با  آتاتورک مشروط بر اینکە دستش را از ایالات حلب که روژاوا کوردستان را در برمیگرفت کوتاە کند، کنار آمد.

ضعف رهبری در جنبش کوردستان و پراکندگی و عدم انسجام و اتحاد در آن دلیل دیگری است. یعنی عدم وجود رهبری کە از آن توانایی برخوردار باشد تا همه اقشار جامعە کورد را در یک سیر مبارزاتی همسو و متحد گرداند. میدانیم که در آن زمان رهبری جامعه کورد را اقشار فوقانی جامعە کورد در انحصار داشتند و آنها نیز نمیتوانستند با همدیگر مصالحە و مسامحە کنند و حتی فراتر از آن مانع نقش آفرینی همدیگر میشدند و قیمومیت خارجی را بە مسامحە داخلی ترجیح میدادند. 

پیشتر بحث کردە بودیم که در زمان ادریس بدلیسی و یاووز سلیم، سلطان عثمانی میگوید: در میان خودتان یکی را انتخاب کنید، تا ما نیز او را بعنوان نمایندە رسمی شما بپذیریم. آنها کە نمیتوانند در بین خود بر سر فرد مناسب بە توافق برسند، نزد سلطان برگشتە و میگویند خود شما بە این امر همت بگمارید.

همچنین پیش‌تر نیز اشارە کردیم کە ویلسون نمایندە انگلیس در عراق ابراز داشتە است کە در نشست هایی کە بە منظور انتخاب شخصی بە نمایندگی کوردها با راسای عشایر، شیوخ و افراد متنفذ جامعە کورد برگزار کردەاند و زمانی کە آنها شیخ محمود را پیشنهاد میکنند  کسی با انتخاب او در درون جلسە مخالفت ابراز نکرده، ولی بعد از اتمام جلسه یکی یکی به سراغ ویلسون  رفتە و معترض به انتخاب شیخ محمود میشوند. آنهم بدون اینکە شخص دیگری را بعنوان آلترناتیو معرفی کنند. در واقع در این مورد نیز باز بجای تفاهم با همدیگر، انتخاب نمایندە خود را بە طرفی خارجی میسپارند.

در همین مورد موضوعی را درمورد جنبش سمکو و تصادمات و تقابل بین عمرخان شکاک و اسماعیل خان سمکو کە تداعیگر همان فرهنگ در بین طبقە فوقانی کورد میباشد راتعریف کردیم. همچنین در همین راستا وضعیت عصیان سردار الرشید و نحوە تعامل افراد این طبقە را با همدیگر بیان کردیم کە چگونە جهت نپذیرفتن همدیگر آغوش را بر سیادت خارجی گشودند.

شوربختانە در آنزمان طبقات و اقشار پایینی و افراد متعلق بە تودەها از توانایی و بستر لازم برای بدست گرفتن رهبری جامعە برخوردار نبودند. امکان سرباززدن تودەها از تحت امر بودن این طبقە فوقانی، برای جامعە کورد هنوز مهیا نگشتە بود. در واقع این جنبش آپوئیستی بود کە بە این وضعیت پایان بخشید و رهبری را بە دست خود جامعە کوردستان و تودەها بازگرداند.

اگر تعمقی بر مبارزە احزاب کلاسیک کورد با ادعای دمکرات، سوسیالیست و چپ نیز بیندازیم مشاهدە میکنیم کە بغیر از پ ک ک تمام رهبران و بنیانگزاران همین احزاب هم از پایگاە اجتماعی و طبقاتی فوقانی برخوردار بودەاند. در واقع بسیاری از منازعات، عدم تسامح، جنگ قدرت، انشعاب و اختلافات درون حزبی این احزاب بورژوا و خوردەبورژوای کورد بە تاثیر پذیری از همان فرهنگ طبقە فوقانی کورد برمیگردد.

مورد دیگری کە در شکست این عصیانها و فعالیت‌ها دخیل بودە است عدم هماهنگی اندیشە و ستراتژی رهبران و نخبگان کورد در این تحرکات با روح زمانە بودەاست. متاسفانە ما در درون بسیاری از نخبگان کورد هنوز هم با این ضعف مواجە هستیم. بە عبارت دیگر زمانی کە در ابتدای قرن بیستم یک دورە پایان مییابد و دورەای نوین در خاورمیانە آغاز میشود، بسیاری از رهبران این عصیانها هنوز بر تبل کهنە میکوبند. 

یعنی وقتی کە در ایران و ترکیە سیستم‌های پادشاهی قاجار و خلافت عثمانی در حال فروپاشی و ملیگرایی ترک و فارس در صدد ساخت دولت ـ ملت خود می‌باشند، تازە شیخ عبیداللە نهری بحث از پادشاهی میکند. شیخ محمود، شیخ سعید و شیخ عبدالقادر نیز بحث از ساخت سیستم ملک و خلافت را بە میان می‌آورند. در واقع آنها دم از سیستمی میزنند کە طبقە فوقانی کورد در زمان رایج بودن آن نتوانستە بود آن را برساخت نماید و این برای فرزندان این طبقە بە یک عقدە تبدیل شدە بود و در ناخوداگاە خود هوای این نوع حکومتها را برای خود در سر میپروراندند. برعکس تودەهای مردم کە بدنبال آزادی و رسیدن بە خودمدیریتی بودند. آنها در مرحلەای این افکار و حسرت درونی خود را پیگیری میکردند و میخواستند تودەها را جهت رسیدن بە این خواست خود بسیج کنند کە تومار سیستم کهنە در حال پیچیدن بود و سیستم نوین دیگری یعنی دولت ـ ملت در حال جایگزینی آن بود.

اکنون نیز بسیاری از نخبگان کورد بر دولت ـ ملت کە در سطح جهانی دوران اضمحلال آن مدت‌هاست آغاز گشتە اصرار میورزند. یعنی باز اصرار بر سیستمی کە در دورە خودش بە هر دلیلی کوردها نتوانستند از آن برخوردار شوند و این بە یک عقدە برای نخبەگان و طبقات فوقانی جامعە کورد تبدیل گشتە است و اکنون سودای آن را در سر می‌پرورانند.

درواقع مدت‌هاست کە حداقل شکل کلاسیک دولت ـ ملت در اروپا اگر در حال پایان هم نباشد، شمارش معکوس پایان آن آغاز شدە است. در خاورمیانە هم وضعیت رو بە همان مسیر یعنی پایان عمر دولت ـ ملت میرود. رهبر آپو در این مورد جمله‌ای معروف دارد که می‌گوید: همانطور کە جدا شدن سر لویی شانزدهم از بدنش در فرانسه آغاز و تکوین دولت ـ ملت بود، با جدا شدن سر صدام حسین از بدنش نیز بویژە در خاورمیانە پایان عمر دولت ـ ملت رقم زدە شد.

مورد دیگر کە میتوان بە آن اشارە کرد و در مورد شکست این عصیانها مزید بر علت بودە است، عدم هماهنگی تمام شیوەهای مبارزە و کانالیزە کردن آنها در یک مسیر جهت انسجام بودە است. برای نمونە تعدادی تنها صرفا با یک رویکرد نظامی و آنهم بە شیوەی کلاسیک و عشیرتی مبارزە را پیش بردەاند. تعدادی هم صرفا با رویکردهای ساسی و روشنفکری وارد میدان مبارزە شداند. شوربختانە نمی‌توانستەاند مبارزە را با کلیت آن مبنای کار قرار دهند و مبارزات سیاسی، نظامی، اجتماعی، فکری و فرهنگی را با هم ادغام و همگون سازند و در نتیجە آن یک کلیت قوی و منسجم مبارزاتی را سازماندهی کنند.

موضوع دیگر کە به نظر من بایستی در این بحث بە آن پرداخت، بحث زبان کوردی است. در واقع زبان کوردی داری دوشاخه عمدە گورانی و کرمانجی میباشد. خود کرمانجی بە چند شاخە تقسیم میشود. شاخەهایی از قبیل کرمانجی شمالی کە اکنون در شمال کوردستان، روژاوای کوردستان، منطقە بهدینان در جنوب کوردستان و قسمت‌هایی از شمال شرق کوردستان بە آن تکلم دارند. همچنین جمعیت بسیاری از کوردهای خارج از کوردستان مانند کوردها در روسیە، لبنان، خراسان، قونیە، اروپا و…، متکلم همین شاخە از زبان کوردی میباشند.

شاخه دیگرکرمانجی کە بە کرمانجی میانە یا همان سورانی معروف میباشد، کوردها در مناطقی از جنوب کوردستان مانند هولیر، سلیمانی و شهرها و روستاهای اطراف آنها و همچنین منطقە مکریان در شرق کوردستان بە آن تکلم دارند. کرمانجی جنوبی کە مشتمل از جافی، اردلانی، گروسی، کلیایی و تا حدودی هم کلهری و فیلی را میتوان جزو این شاخە محسوب کرد، یکی دیگر از شاخەهای زبان کوردی ـ کرمانجی میباشد.

 البتە باید بە این مهم اشارە کرد کە کرمانجی جنوبی بسیار بیشتر از کرمانجی شمالی و میانە بە گورانی در آمیختە شدە است و در کل میتوان گفت این شاخە از کرمانجی، در کل تلفیقی از کرمانجی و گورانی میباشد. 

شاخە زبان کوردی ـ گورانی هم مشتمل زیر مجموعەهایی از قبیل هورامی، لکی، زازا، شبکی و تا حدودی هم لری میباشد (هرچند بر سر جایگاە لری مناقشە زیاد است). بیشتر کوردهایی کە بە شاخە کوردی گورانی تکلم دارند، در جنوب و شرق کوردستان ساکن هستند. البتە زازاها در شمال کوردستان ساکن میباشند. تعدادی از کوردهای متکلم بە زبان کوردی ـ گورانی نیز در خارج از کوردستان میباشند، مانند عبدالملکی‌های اطراف شهر ساری در مازندران و شیخ بزنی‌های ساکن در اطراف آنکارا. البتە همانطور کە پیشتر اشارە شد شیوەهایی مانند اردلانی، گروسی، کولیایی، جافی، کلهوری و فیلی بعنوان زیرمجموعەهای کرمانجی جنوبی تا حدود زیادی بە شاخە کوردی ـ گورانی نسبت بە کورمانجی شمالی و میانی از لحاظ آواها و واژەها نزدیکترند.

بە هر جهت ما دو شاخە عمدە زبان کوردی تحت عنوان کوردی گورانی و کوردی کرمانجی را در زبان کوردی دار هستیم. اگر بە تاریخ زبان کوردی هم نگاهی بیندازیم ما این واقعیت را بە وضوح مشاهدە خواهیم کرد. بە روشنی خواهیم دید کە در طول حداقل هزار سال پیش تا کنون متون کوردی با این دو شاخە از زبان کوردی نوشتە شدەاند. البتە متون کرمانجی بیشتر بە شاخە کورمانجی شمالی و متون گورانی بیشتر بە شاخە هورامی امروز نزدیک میباشند. 

تمام متون دینی موجود و اشعاری کە شاعران و ادیبان کورد آنها را سرودەاند تا ابتدای قرن هیجدهم کە کرمانجی میانە (سورانی) بیشتر پا میگیرد و بە زبان شعر و ادبیات در کوردستان تبدیل میشود، با این دو شاخە از زبان کوردی (کورمانجی شمالی و گورانی ـ هورامی) انگاشتە و سرودە شدەاند. 

اگر توجە کنیم متون آیینی ایزدی‌ها بە کورمانجی شمالی و متون آیینی یارسانی‌ها بعنوان دو آیین کهن کوردستان بە گورانی ـ هورامی نگاشتە شدەاند. همچنین در طی ٥٠٠ سال اخیر در شمال کوردستان با اشعار شاعران کوردی مانند فقه طیران، ملای جزیری، احمدخانی و…، مواجە هستیم کە بە شیوە کرمانجی شمالی سرودە شدەاند. همچنین در شرق و جنوب کوردستان نیز شاعران و نغمە سرایان کوردی مانند افرادی که مقاومت  نامه کوردی را سرودەاند کە مشهورترینشان الماس خان کنولەایی و رستم باباجانی میباشند، تا برسد بە شاعرانی مانند مولوی، سید یعقوب ماهیدشتی، بیسارانی، خانای قبادی، غلام‌رضای ارکوازی، مهجوری و… را شاهد هستیم کە اشعار خود را بە شیوە هورامی ـ گورانی سرودەاند.

اما در قرن بیستم بدلیل سرکوب جنبشهای شمال کوردستان توسط دولت فاشیست ترکیە، کرمانجی شمالی تا حدود زیادی فرصت‌های شکوفایی را از دست داد و نتوانست بسیار توسعە یابد. هرچند توسط  فعالیت هایی کە شاعرانی مانند “جگرخون” در روژ‌آوای کوردستان و ادیبان و نویسندگانی مانند “موسی انتر” در شمال کوردستان در جو خفقان نیز فعالیت‌هایی انجام میگرفت، در حقیقت شکستن سکوت در این بخش از کوردستان بعد از بە میدان آمدن جنبش آپویی میباشد کە در نتیجە آن فرست‌هایی برای احیای این شاخە زبان کوردی ایجاد شد. هرچند هنوز هم بشدت تحت فشار دولت فاشیست ترکیە و بطور مضاعف در مضیقە میباشد.

همچنین بعد از فروپاشی امارت اردلان در شرق کورستان و قدرت گیری بابانها در جنوب کوردستان در قرن نوزدهم، در عین حال بدلیل افزایش فشارها بر جامعە یارسان کە جهت محفوظ ماندن از سرکوب هرچە بیشتر سکوت و پنهانکاری را ترجیح و چارە کار دیدەاند، شاخە گورانی نیز طی دو قرن نوزدەهم و بیستم بعنوان زبان شعر و ادب جنوب و شرق کوردستان مجبور بەعقب نشینی تدریجی گشت و تا ابتدای قرن بیست و یکم کە فعالیت‌های نوینی در این ضمینە آغاز گشت، در یک وضعیت مسکوت قرار داشت. باید یادآور شد فرصت‌هایی کە در قرن بیست و یکم برای سر از نو فعالیت گورانی درکل و هورامی بطور اخص ایجاد گشتەاند، شامل حال کلهوری، فیلی، لکی، زازایی و لوری نیز شدەاند.

در واقع در حالی کە در قرن بیستم راه تداوم و شکوفایی کرمانجی شمالی و گورانی ـ هورامی ناهموار میگشت، بطور نسبی راە بر شکوفایی کرمانجی میانە (سورانی) هموار میگشت. نوع انعطاف دولت عراق با ملت کورد در جنوب کوردستان و پاگیری مبارزە رهایی بخش خلق کورد در جنوب و شرق کوردستان، بویژە دورەهای ابتدای قرن بیستم و دوران حکومت شیخ محمود حفید، دورە جمهوری کوردستان، انقلاب ٥٧ و باز شدن فضایی در شرق کوردستان، دورە بە حکومت تبدیل شدن کوردها در جنوب کوردستان بعد از جنگ خلیج تا کنون در این هموار گشتن راە بر شکوفایی این شاخە از زبان کوردی تاثیر قوی و مستقیم داشتەاند. امروزە این شاخە از زبان کوردی تا حدود زیادی استاندارد گشتە و بە وفور متون ادبی، سیاسی و فلسفی با آن وجود دارند و بسیاری از متون ادبی، سیاسی و فلسفی جهانی هم بە آن ترجمە شدەاند.

درحقیقت جنبش عمدە و فعال شمال کوردستان و انقلاب روژاوا نیز فرصت‌های زیادی را امروزە برای احیا و شکوفایی شاخە کرمانجی شمالی فراهم کردە است و آنچە کە امروز بیشتر در تنگنا و مسیر ناهموار قرار دارد شاخە گورانی زبان کوردی با تمام زیر مجموعەهایش و همچنین شاخەهایی از کرمانجی جنوبی مانند کلهوری میباشد. همچنین گویش لری کە بعضا آن را بخشی از گورانی و بخشی دیگر بعنوان شاخەای مستقل از آن یاد می‌کنند، کمترین امکان را جهت شکوفایی و بیشترین سهم را در معرض خطر آسمیلاسیون داراست.

همانطور کە همە بە آن اشراف داریم اکنون برای نوشتن زبان کوردی از دو الفبا استفادە میشود. “الفبای لاتینی و الفبای آرامی” کە در هریک از آنها حروفی علامت گزاری شدە با توجە بە آواهای کوردی ساختە شدەاند و بطور رایج مورد استفادە قرار میگیرند.

 درواقع تا سال ١٩٣٢ در کل الفبای آرامی بە طریق تنظیم عربی و فارسی برای هردو شاخە زبان کوردی یعنی کرمانجی و گورانی مورد کاربرد بودە است. اما از سال ۱٩۳۲بە بعد جلالت بدرخان الفبای لاتین را با علامت گذاریهای لازم جهت ادای آواهای زبان کوردی تنظیم کردە و امروزە در شمال و روژاوای کوردستان برای نگارش زبان کوردی ـ کرمانجی شمالی از آن استفادە میشود و در جنوب و شرق کوردستان نیز بیشتر از پیش مورد توجە قرار میگیرد.

امروزە در جنوب و شرق کوردستان هم برای نگاشتن متن کوردی کورمانجی میانە و جنوبی، همچنین کوردی گورانی از الفبای آرامی استفادە میشود. این شیوە نگارش با الفبای آرامی توسط افرادی مانند “توفیق وهبی بگ” تنظیم گشتە و طبق نیاز برای ادای آواهای کوردی حروف علامتگزاری شدە مشخص شدەاند. مراحل سیاسی مانند دوران جمهوری کوردستان، فرصت های ایجاد شدە بعد از انقلاب ٧٩ در ایران برای شرق کوردستان و موقعیت ٣ دهە اخیر جنوب کوردستان در تقویت این شیوە نگارش یاری رسان بودەاند.

البتە  امروزە در بسیاری از محافل کوردی در مورد مسئلە الفبای کوردی بحث‌هایی صورت میگیرد. تعدادی تاکید دارند کە الفبای لاتین برای نگاشتن زبان کوردی مناسبتر است و باید سعی کرد آن را برای دیگر شاخەهای زبان کوردی نیز بیشتر گسترش داد. استدلال آنان این است کە در عین حال کە لاتین در سطح دنیا معتبرتر است و زبان انگلیسی کە بعنوان یک زبان جهانی عمل میکند، همچنین زبان فرانسەای و آلمانی و سایر مناطق اروپا، کانادا، آمریکا، اسپانیا و استرالیا با این الفبا انگاشتە میشوند، بنابرین این الفبا جهان گسترتر است. همچنین جهت فهم کوردها از همدیگر رفتن بسوی الفبایی یگانە ضروری است و با توجە بە موارد ذکر شدە الفبای لاتین را برای رفع این نیاز بە آرامی ترجیح میدهند. 

البتە نظری مبنی بر اینکە حذف هریک از این الفباها، بویژە الفبای آرامی کە متون کوردی فراوانی بە آن انگاشتە شدەاند، خسارتی جبران ناپذیر را بە همراە خواهد داشت. درنتیجە طرفداران این نظریە بر حفظ و تداوم هردو الفبا جهت انگاشتن زبان کوردی اصرار دارند. 

 در کنار بحث هایی کە در مورد نوع برخورد با مسئلە این دوگانگی در الفبای کوردی انجام میگیرد، بعضا این بحث هم مطرح میگردد کە کورد میتواند باری دیگر الفبای باستانی اوستا را کە در هزارە اول قبل از میلاد در کوردستان از آن استفادە شدە است، از نو احیا کردە و برای نگاشتن زبان کوردی از آن بهرە گرفت. مانند یهودیان کە در اسرائیل الفبای باستانی عبری را از نو احیا کردند و بە آن گسترش دادند. البتە این بحث بسیار محدود انجام میگیرد و جنبە گستردە و عمومی ندارد.

شایان ذکر است کە در همان پایان قرن نوزدەهم و آغاز قرن بیستم روزنامەنگاری مدرن کوردی نیز پا میگیرد. اولین اقدام هم توسط “مقداد مدحت بدرخان” صورت میگیرد و با تلاش او اولین شمارە روزنامە کوردستان بە تاریخ ٢٢ آپریل ١٨٩٨ منتشر میگردد. متعاقب آن در نیمە اول قرن بیستم روزنامەها و نشریات متعددی منتشر گشتند کە میتوان بە روزنامەهایی از قبیل هاوار (فریاد) در ١٩٣٢، روناهی(روشنایی) در سال ١٩٤٢ تا ١٩٤٥، همچنین روزنامە رۆژی کورد (روز کورد) درزمان جنبش سمکو شکاک اشارە کرد.

نقطه دیگر که می‌توان به آن اشاره کرد تحریف تاریخ کوردستان از سوی دولت ـ ملت ایرانی در همان اوان با همکاری گماشتەگانش در کوردستان میباشد. طبق اسنادی ادارە معارف رضاخان رشید یاسمی، آیت اللە مردوخ و مینورسکی را میگمارد تا کتابها و جرایدی را بە رشتە تحریر درآورند کە کوردها را ایرانی و محصور آن تاریخ جعلی و برساختە ایرانی گردانند. همچنان که در میان آذری ها  شخصیتی مثل احمد کسری را به این کار گماشته بودند.

در واقع به این منوال میتوان از ابتدای قرن بیستم و آغاز جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم  و بە اتمام رسیدن دورە رضا شاه اوضاع کوردستان را چنین تعریف کرد. بیگمان ما در جلسە بعدی بە مقطع روی کار آمدن محمد رضا شاە در شهریور ١٣٢٠ تا سر کار آمدن خمینی در بهمن ١٣٧٥ خواهیم پرداخت. بە همین دلیل در همینجا بە بحث این هفتە پایان میدهیم.

١٩-٠٢-٢٠٢١

Related posts