وحشت از مواجهه با رخداد؛ پاسخ به گزارش “روژاوا: نگاهی از درون”
رضا صالحینیا – جمیل رحمانی
۱. زمینههای انقلاب روژآوا
نام روژآوا یا همان کردستان سوریه با نام انقلابی که در این منطقه رخ داده، شناخته میشود. پیش از این رخداد تاریخی، حتی بسیاری از کُردها نیز اطلاع چندانی از وضعیت و تاریخ کُردهای شمال سوریه یا همان روژآوا (در کُردی: غرب) نداشتند. تا پیش از تفاهمنامه سایس-پیکو سرزمین کردستان بین دو امپراطوری ایران و عثمانی تقسیم شده بود. پیش از جنگ اول جهانی، پادشاهیهای مستقر در ایران و عثمانی به هیچ وجه شباهتی با دولتهای متمرکز کنونی نداشتند. اساسا مدرنیزاسیون در خاورمیانه پس از این جنگ و با تاسیس دولتهای تمامیتخواه در این دو کشور و سرزمینهای جدا شده از امپراطوری عثمانی آغاز شد. پیش از این تحولات، پادشاهیهای ایران و عثمانی با کمک خوانین محلی بر کردستان حکومت میکردند. تسلط مطلق بر سرزمین کُردها در این دوره برای دربار دو کشور ضرورتی نداشت. همواره کشور مقابل در کمین بود تا در ازای امتیازاتی به اشراف و خوانین کردستان، آنها را ترغیب به ضمیمه شدن به خاک سرزمین خودش کند. البته باید در نظر گرفت که تسلط تام و تمام بر مستعمرات در این دوره برای این دولتها به آسانی میسر نبود. به طور کلی نمیتوان سرزمین کردستان را در این دوره یک مستعمره مطلق نامید. شورشهای کُردها پس از توافق سایس-پیکو، عمدتا از سوی اشراف و خوانین محلی تدارک دیده شد. واضح است که در ابتدا این زمینداران کردستان بودند که منافع خود را در خطر میدیدند. اما در نهایت تمام این شورشها با شدت تمام توسط دولتهای نوپای ترکیه و ایران سرکوب شد و مرحله تازهای در تاریخ مبارزات کُردها در خاورمیانه کلید خورد. در طول صد سال گذشته این مبارزات ادامه داشته و احزاب و گروههای مختلفی درصدد مقابله با حکومتهای مرکزی حاکم بر کردستان بر آمدهاند. این قیامها در دورههایی که حکومتهای مرکزی دچار جنگ یا انقلاب بودهاند، به نتایجی، هرچند کوتاه مدت دست یافته است. نقطه شروع انقلاب روژآوا هم با قیام مردم سوریه علیه حکومت دیکتاتوری بعث به رهبری بشار اسد پیوند خورد. روشن است که درک ریشههای تاریخی شکلگیری قیامهای کردستان از اهمیت بالایی برخوردار است. هیچ انقلاب مدرنی از خلاء متولد نشده است. انقلابها نیازمند بسیج و سازماندهی تودههای مردم است. هیچ کدام از قیامهای کردستان در هر بخش هم به صورت ایزوله شده از بخشهای دیگر به وقوع نپیوسته است. انقلاب روژآوا ارتباطی تنگاتنگ با جنبشهای خلقی در بخشهای دیگر کردستان دارد. سهم پَکَکَ در این ناحیه به مراتب بیشتر بوده و از این رو نمیتوان سازماندهی مردمی در روژآوا را به صورت یک اتفاق لحظهای درک کرد.
واضح است که هر انقلاب چپ و مدرنی میبایست با روی گشاده با انتقادهای مختلف روبرو شود. انتقادهایی که نه بر مبنای دشمنی، که بر اساس درک تاریخی و دیالکتیکی سعی دارد که به رشد و بالندگی تغییرات مثبت در منطقه کمک کند. متاسفانه در چند سال اخیر دشمنی کردن و برخورد خصمانه با انقلاب روژآوا از سوی احزاب و روشنفکران چپگرای خاورمیانه، دستکمی از مواجهه دیگر گروههای مرتجع منطقه با این انقلاب نداشته است. گزارشهای چهارگانه مورد بحث در این جستار نیز گرچه دارای فرم ظاهری مناسبی هستند، اما محتوای مبتنی بر پیش داوری غیرمنصفانه در آنها پنهان نمانده است. هر چند این گزارشها در قسمتهایی القا میکنند که تا حدی با این انقلاب ابراز همدلی میکند، و رژیم اسد یا نیروهای دیگری که در جنگ سوریه دخیل هستند را قابل دفاع نمیداند، اما تلاش زیادی میکنند که کلیت این انقلاب را به تبلیغات رسانهای و مساله کُرد تقلیل دهند. به نظر میرسد که عدهای از فعالان چپ ایرانی در مورد بازتاب این جنبش انقلابی در میان جوانان چپگرای ایرانی، نگرانی مشترکی با سیستم امنیتی مستقر در کشور دارند. در این مقاله سعی شده تا به مهمترین اشکالات این گزارشها پرداخته شود.
۲. نگرش ضددیالکتیکی و همدلی ریاکارانه
انقلاب روژوا در سالهای گذشته با واکنش طیفهای مختلف چپ و دگراندیشان خاورمیانه روبرو شده است. گرچه بسیاری از آنها ابتدا محافظهکارانه عمل کرده و حتی سکوت پیشه کردند اما مقاومت کوبانی نه تنها آنها، بلکه هر دگراندیش دیگری در جهان را ناچار به موضعگیری کرد. ابتدا لحن این واکنشها کم و بیش همدلانه بود، اما با پایان کار داعش در کوبانی و آغاز مواجهه انقلاب روژوا با دولت ملتهای منطقه، لحن واکنشها نیز تغییر کرد و بسیاری از همان دگراندیشان که با “ترند شدن” کوبانی خود را از قطار این انقلاب آویزان کرده بودند، یکی پس از دیگری از مواضع پیشین خود عقبنشینی کرده و در مواردی هم با نامهای واقعی و مستعار به تجربه روژآوا حمله کردند. آنچه در پیمیآید، بررسی انتقادی یک نمونه از این برخوردهاست. گزارشهایی که تحت عنوان روژآوا؛ نگاهی از درون در وبسایت اقتصاد سیاسی، منتسب به گروهی از چپگرایان فارسِ ایرانی منتشر شدهاند اگر نگوییم خصمانه، بیشک غیر همدلانه هستند. این گزارشها با تکیه بر عنوان آنها ظاهرا “نقدی هستند از درون روژآوا و همراه با روژآوا” که بنا دارند فضای مهآلود ناشی از تبلیغات رسانهای را کنار زده و با تکیه بر یک شناخت بیخدشه و بینقص، مخاطب را به حقیقت تشکیکناپذیر حاصل از درک یک شخصِ حامل نگاه علمی برساند. ادعای همراهی البته ادعایی گزافی است. منظور این گزارشها احتمالا این باشد که نگارنده آنها شخصا به این منطقه رفته و رویدادها را از نزدیک، ولو برای مقطعی کوتاه، مشاهده کرده است. اغلب این افراد هم که با آنها گفتگو شده، گویی نامهایی مستعار دارند چون غالبا هیچ ارجاع روشنی به مسئولیتها و جایگاهشان در انقلاب روژآوا نشده است. نباید هیچ مدرک مستندی از ایشان طلب کرد. او دانای کل است. او بر دیوید گرابر ارجحیت دارد نه فقط به این دلیل که به جای ۲۰ روز، شاید چند ماه در این مکان بوده، بلکه به این دلیل که او از یک مرکز محلی آمده است. تهران، بغداد یا آنکارا. گرچه او یک مسئول امنیتی نیست اما با همین نگاه وارد شده است. او کُردها را بهتر از خودشان میشناسد چون تنها او، و نه خود کُردها، مستحق داشتن نگاه نافذ از درون است. اسامی اشخاصی ذکر شده که حتی مسئولیتهایی هم دارند. اما هیچ سندی وجود ندارد که بتوان با تکیه بر آن به صحت ادعای نویسنده اعتماد کرد. به این ارجاعهای مبهم باز خواهیم گشت. اما صرف نزدیکی مکانی به یک تحول اجتماعی و سیاسی، نمیتواند به این معنی باشد که شخص گزارشگر با این تحولات همدل و همراه است. محتوای کلی گزارشهای ذکر شده نشان میدهد که نگارنده آنها نه با این انقلاب همدل است و نه همراه. نویسنده این گزارشها قرار است به مدد نزدیکی اقلیدوسی با مکان روژآوا ما را به یک شناخت تام از واقعیت این مکان، آنگونه که هست برساند. گویی روح سوژه دکارتی یا همان دانای مطلق فرانسیس بیکن است. قبل از اینکه به جزئیات متنها بپردازیم، بهتر است نظری بیاندازیم بر نگاه از درون و ببینیم تا چه حد نویسنده محق است که دیدگاه خود را نزدیک به واقعیت یا خود واقعیت بپندارد.
اصولا درک فاصله واقعیت با خود واقعیت حقیقی، حاوی شکافی پر نشدنی است. مفهوم یک برساخت انتزاعی است و نمیتواند شکاف مابین سوژه و واقعیت عینی را کاملا پوشش بدهد. مفاهیمی که ما بر جهان پیرامون خویش بار میکنیم، مبتنی بر ساختاری زبانی است. زبان همواره با واسطه نشانهها، واقعیت را نامگذاری میکند. شناخت واقعیت نه از خود واقعیت، که از نامیدنها آغاز میشود. نگارنده مطالبی که در بالا ذکر شد به صورت آشکاری خود را محق دانسته که مدعی شود به دلیل کم کردن فاصله مکانی با یک منطقه و گفتگو با اشخاصی که در منطقه حضور دارند به درک درست و کاملی از واقعیت در روژآوا دست یافته است. مساله در اینجا، محک ادعای نزدیک شدن به واقعیت یا اینهمانی با تعین اجتماعی است. نویسنده بلافاصله به تبلیغات پروپاگاندایی ارجاع داده و نگاه خود را مقابل این بازتاب رخدادهای انقلاب روژآوا در فضای مجازی تعریف کرده است. منظور از موضع سلبی یا واکنشی در نوشتار، موضعی است که ناخودآگاهانه، حدود نتایجش را، با توجه به جایگاه هویتی نویسندهاش، از پیش گرفته است. به عبارت دیگر، وقتی یک متن به صورت پیشینی خود را درگیر اصول کلیشهای کند، بیآنکه متوجه باشد، رویدادهای پیش روی خود را در ظرفهای از پیش ساخته شده میریزد و قضاوت نهایی را پیش از آغاز روند نوشتار، در ذهن قالب گرفته است. این گزارش از قبل کُردها را به صورت یک دیگری تعریف شده و تغییرناپذیر در نظر گرفته است. در نتیجه، واکنشی که نشان داده، سلبی و ناخودآگاهانه است. به عنوان مثال، یک نوع پیش فرض پنهان در متن حضور دارد که چون کردها در دوره مدرن فاقد دولت بودهاند، پس هر نوع تحرکی از جانب آنها نوعی دسیسه است بر علیه مرزهای کنونی و منطبق بر یک تفکر ناسیونالیستی. هر نوع ارزش جهان شمولی نیز در انقلاب روژآوا انکار شده و به همین میدان بسته هویتی کاسته میشود.این گزارش نیز بلافاصله خودش را به صورت سلبی تعریف کرده و درست همین جا است که وجود و حضور دارد. در واقع بارزترین جنبه مواجهه روشنفکران و فعالان چپ خاورمیانه با انقلاب روژآوا به نوعی سلبی و در تقابل با فضایی رسانهای است که انقلاب به واسطه آن انعکاس یافته است. ایجاد این فضای تبلیغاتی هم از نظر گزارشگر کار خود کُردها است. هرگز هم نخواستهاند به آن خدشهای وارد شود. این گزاره مبتنی بر یک پیش فرض نادرست است. کُردها رسانه جهانی ندارند. دلیل تمرکز رسانههای جهان در مقطعی خاص بر روژآوا را بایستی به صورت جداگانه بررسی کرد. اما به سادگی میتوان تشخیص داد که کُردها در آن سهم حداکثری نداشتهاند. حدود یک سال پس از رسانهای شدن مبارزه کوبانی، ارتش ترکیه حمله همه جانبهای را به بخشهای کُردنشین این کشور یا همان باکور به انجام رساند که تقریبا با سکوت رسانههای جهانی همراه شد. اگر کُردها رسانه جهانی داشتند، یا دست کم پتانسیل مداخله در ساز و کار این سازمانها در توانشان میبود، در این مقطع هم میتوانستند موثر واقع شوند. در ادامه چندان سخت نیست که تشخیص دهیم، متن با ساختاری اثباتی از قبل حدود نتایجش را مشخص کرده است. در منطقه استبداد زده خاورمیانه، کمتر شخص یا گروهی قادر است از این نوع مواضع سلبی مبتنی بر هویتگرایی مصون بمانند. این محافل و گاهی اوقات جریانها که متصدی ترویج اینگونه موضعگیریها هستند، پیشاپیش اسیر نگاه کلی و مرکزگرای دولتهای متمرکز منطقه هستند. کُردهای مورد دلخواه این افراد و گروهها، مردم مظلوم و بیپناه کُردستان هستند. ابژههایی که هیچ پتانسیلی در جامعه خود ندارند و یک سازمان چپ مرکزگرا با تعریف خودش به عنوان کمونیست، محق خواهد بود که تنها راه نجات منطقه را کسانی بداند که پیشاپیش خود مرکزنشین هستند. اما وقتی که تحولی بنیادین توسط همین مردمی که در ذهنیت ایشان قابلیت انجام کاری را که کردهاند ندارند، ابعاد فرا منطقهای مییابد، دست به کار شده و به هر روشی درصدد مقابله با آن بر میآیند. این نوع مواضع سلبی، ضد دیالکتیکی هستند. این تعین اجتماعی است که آگاهی ما را نیز میسازد و نه برعکس. نویسنده با انواع و اقسام ترفندها موفق نشده که نگرش ضد دیالکتیکی خود را پنهان کند. این تصور مشوش مبتنی بر پیشداوری، عمق نفوذ نگرشهای هویتگرایانه در منطقه را به خوبی آشکار میکند. در اینجا قصد نداریم تمام اتهامات بدون سند و پشتوانه را یک به یک زیر سوال ببریم. خواننده میتواند این اتهامات را در ذهنش زیر سوال ببرد. اما در کل میتوان مواضع گزارش را به چند مورد کلی تقسیمبندی کرد.
۳ . مساله پَکَکَ و ارتباط با انقلاب روژآوا
خلاصهای از روایت گزارش:
” پکک و گریلاهایش سوژه انقلاب روژآوا هستند. در انقلاب روسیه کارگرها، و در انقلاب چین کشاورزها سوژه انقلاب بودند. حزب کارگران کردستان با فداکاریهای مقطعی و با پیشینه مبارزهای که از قبل داشت، توانست دل مردم منطقه را بدست آورد. این حزب فرصتطلب از قندیل آمد و در خلاء وجود هرگونه سازمان آمادهای، یک ایدوئولوژی ناسیونالیستی آماده را، در این موقعیت آماده ارائه کرد. سپس شروع کرد به ارائه الگوی آمادهاش که در کتابهای رهبرش عبدالله اوجالان وجود داشت. این حزب قوانین سخت و استالینیستی خود را بر روژآوا تحمیل کرد. زنها و مردها را از هم جدا کرد. سازمانهایی برای دفاع از زنها و کارگرها به وجود آمد که نتیجه نفوذ و لطف برخی سوسیالیستهای خالص تر و قدیمیتر حزب است. البته هنوز هم درک این افراد از سوسیالیسم تحت تاثیر شخص محافظهکار و متوهمی همچون اوجالان است. اما همین هم نعمتی است. این درک به دلیل ارتباط اعضای قدیمیتر حزب با انقلاب فلسطین به دست آمده است. با وجود این از زنان و کودکان در کارخانه های روژآوا سوءاستفاده میشود.”
اولین چیزی که نویسنده مقالات به مقابله با آن پرداخته حزب کارگران کردستان است. این حزب حتی قبل از تحول بنیادین۱ خود از مارکسیسم-لنینیسم به سمت نوعی ایده خودگردانی۲ (که درآن پروژه تشکیل دولت مستقل و سوسیالیستی کردستان جای خود را به کنفدرالیسم دمکراتیک داده است) هم مورد غضب و نفرت بسیاری از جریانهای چپ در ترکیه، ایران و حتی عراق و سوریه بود. پس از این چرخش ایدئولوژیک، دشمنی با این حزب نیز در میان این سازمانها بیشتر شد. حزب کارگران کردستان، سازمانی نیست که با پست سفارشی از مکانی نامعلوم به کردستان فرستاده شده باشد. قندیل هم کوه المپ نیست. مکانی است در کردستان که تا حد زیادی صعبالعبور و کوهستانی است. در این منطقه دهها روستا وجود دارد که هر ساله تعدادی از مردم غیر نظامی ساکن در آن بر اثر بمباران جتهای آمریکاییِ ترکیه جانشان را از دست میدهند. قندیل در باشور یا همان کردستان عراق قرار دارد و فاصلهاش با برخی شهرهای روژآوا ممکن است به نهصد کیلومتر برسد. در کنار هر کدام از شهرهای روژآوا یک قندیل وجود ندارد. حزب کارگران کردستان هم هدیهای الهی از طرف خدایان ساکن در قندیل نیست. این حزب نتیجه مبارزات سیاسی و اجتماعی کُردها است که بیش از یک قرن امتداد داشته است. تفاوت اساسی این حزب با احزاب و سازمانهای پیش از خودش این بود که ریشه در طبقات ممتاز و اشراف کردستان نداشت. یکی از تفاوتهای اساسی و قابل توجه این حزب با سایر احزاب در کردستان این است که خاستگاه طبقاتی رهبران و موسسهای آن همانند اعضا و هوادارانش از طبقات پایین و فرودست جامعه کردستان هستند. به قول دیوید مک داول” آپوئیستها با سایر گروههای کُرد ترکیه (یا سایر جاها) از این لحاظ فرق داشتند که هوادارن خود را تقریبا به تمام و کمال از میان ‘پرولتاریا’ی روبه رشد ترکیه میگرفتند۳.” این حزب پیش از هر چیز سعی کرد که از لحاظ اقتصادی مستقل باشد و در بازیهای سیاسی منطقه اسیر وابستگی مالی به دولت خاصی نباشد. در مرحله بعد این حزب به شیوههای رادیکال نسبت به باورهای سنتی و در اغلب موارد ارتجاعی جامعه کردستان موضعی انتقادی و رادیکال اتخاذ کرد. در کوتاه مدت این شیوه مواجهه با ساختار عشیرهای و مبتنی بر سنتهای خرافی، مشکلات زیادی برای این حزب چپگرا به وجود آورد. “جنبش کُرد در طی سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تحت تاثیر فعالیتها و آموزههای حزب کارگران کردستان به شدت دچار چرخش فرهنگی- سیاسی شده بود. این حزب به ترویج برابری جنسیتی در میان ساکنان کُرد دست زده و در راستای تحلیل بردن مبنای عشیرهای و تعلقات مذهبی که شالوده فعالیت نخبگان سنتی کرد را شکل میداد به تلاش پرداخت.”۴
اما این مواضع رادیکال، در بلند مدت نتایج درخشانی برای مردم کردستان داشت. در حال حاضر تعداد زیادی از کادرهای برجسته این حزب را زنان تشکیل میدهند. چنین ابعادی از مشارکت گسترده زنان در یک سازمان سیاسی در خاورمیانه و در یک حزب مترقی و چپ، بی سابقه است. پَکَکَ دارای نیروی نظامی مستقل زنان است و در حال حاضر تعداد زیادی از کادرهای بلند پایهاش زن هستند. بیشک این دستاورد به راحتی و یک شبه به دست نیامده است. برجسته بودن نقش زنان در انقلاب روژآوا ریشه در ایدئولوژی حزب کارگران کردستان دارد.پَکَکَ در ابتدا با شعار آزادی کردستان بزرگ پا به عرصه مبارزه گذاشت و برخلاف احزاب دیگر در کردستان ایران و عراق که خواستار خودمختاری بودند هدف مبارزه برای پَکَکَ تشکیل دولت مستقل کردستان بود. از این رو در اواسط دهه هشتاد میلادی و همزمان با آغاز جنگ مسلحانه با دولت ترکیه در سایر بخشهای دیگر کردستان هم شروع به عضوگیری نمود. به طوریکه در حال حاضر یکی از معدود احزاب کُردی است که در همه بخشهای کردستان عضو و هوادار دارد. به دلیل نزدیکی کردستان سوریه و ترکیه به همدیگر از لحاظ جغرافیایی و فرهنگی عضوگیری در این منطقه برای پَکَکَ آسان تر از کردستان ایران و عراق بوده است. به طوریکه بخش قابل توجهی از گریلاهای پَکَکَ را کُردهای سوریه تشکیل میدهند.
نکته قابل توجه در مورد تاریخ مبارزات کُردهای سوریه این است که در نسبت با سایر بخشهای کردستان، کُردهای این بخش تا حد زیادی از نظر سیاسی به قیامها و احزاب سیاسی سایر بخشها وابسته بودهاند. برای مدت زیادی تحت تاثیر مستقیم حزب دمکرات کردستان عراق بودند و در حداقل دو دهه گذشته پَکَکَ این نقش را برعهده گرفته است. از این رو نفوذ وسیع پَکَکَ در روژآوا را باید در قدرت این حزب برای سازماندهی تودهای و بسیج اجتماعی از یک طرف و ویژگیهای تاریخی میدان سیاست در روژآوا دید و تبیین نمود نه به شکلی تقلیلگرایانه و بدور از درک تاریخی آنگونه که نگارنده متن “روژآوا نگاهی از درون” به آن پرداخته است. این حزب در میان مردم کُرد سوریه ریشه دارد. همانطور که گزارشگر تاکید کرده، پَکَکَ اولین و تنهاترین حزب پدیدار شده در کردستان سوریه نیست. احزاب و سازمانهای دیگری هم در گذشته وجود داشته و یا حتی هم اکنون هستند. اما پَکَکَ اولین حزبی است که از میان تودههای طبقات فرودست مردم کُرد برخواست. تاثیری چنین عظیم در انقلاب روژآوا بدون شک مقطعی نبوده است. اما نویسنده از زبان شخصی به نام عمر اودکی در مورد درگیریهای سریکانی چنین ادعا کرده است:
” حدود بیست یا بیست و پنج نفر از جوانان محله را جمع کردیم. تعداد ما بیشتر از سلاحهایمان بود! اما همین برای مدتی مقاومت کافی بود. از میان این جوانان کسی تجربه نظامی نداشت…. اما چند گریلا از راه رسیدند. شاید شش نفر! ما به آنها میگفتیم کجا موضع بگیرند… همین حضور آنها بود که روحیه ما را چند برابر کرد. آمده بودند کنار ما و برای ما بجنگند.”
نخست در باور به وجود این افراد با این نامها تا زمانی که هیچ سندی ارائه نشده است، میبایست تردید کرد. اگر نویسنده این مقاله به دلیل مسائل امنیتی برای خود اسم مستعار انتخاب کرده باشد، قابل درک است. اما چرا از مردم ساکن منطقه با اسم مستعار نام برده است؟ چریکی که اسلحه به دست گرفته و در منطقهای میجنگد که دور از کنترل حکومت مرکزی است، چرا باید در این مقاله اسم مستعار داشته باشد؟ اما نکته مهمتر این است که نگارنده خواسته است نفوذ جریانهای چپ مرتبط با پَکَکَ در روژآوا را به یک سری اتفاقات اینچنینی با چاشنی کلماتی مثل فداکاری گریلاها به جهت کسب همدلی خواننده، تقلیل دهد. در این میان حقایق بیشماری نادیده گرفته میشود. تمام دستاوردهای انقلاب به یک سری تجربیات گسسته و تصادفی کاسته شده است. مردم کُرد در باطن هرگز تسلط دولتهای اشغالگر کردستان بر مرزهای دروغین کنونی را نپذیرفتهاند. همزمان با تاسیس دولت ملتهای مدرن و آغاز پروژه آسیمیله کردن کُردها از سوی دولتهای حاکم بر کردستان، همواره مقاومتی مردمی در برابر آن وجود داشته است. مردم کُرد حاکمیت این دولتها در کردستان را به مثابهی انکار خود دانستهاند. اگر هم احزاب قدیمیتر که رهبری۵ آنها ریشه مردمی نداشتهاند، با تاکید بر این مرزها به برخی قیامهای گسترده شده در چهار بخش کردستان تاختهاند، به خاطر ترس از موقعیتی بوده که احتمال میدادهاند تحت تاثیر آن جایگاه طبقاتیشان به مخاطره بیافتد. در این زمینه کُردهای سوریه همچون بخشهای دیگر کردستان، قیام پَکَکَ را همچون حرکتی رهاییبخش پذیرفتهاند. توجیه نفوذ تفکر پَکَکَ به صورت گذرا و مقطعی، به هیچ وجه از یک نگاه تاریخی و دیالکتیکی ناشی نشده است. در جای دیگری نویسنده اینگونه موضع گرفته است: “در حقیقت دو عامل اصلی منجر به پذیرش عمومی پ کک در آن شرایط ویژه شد: سازماندهی و ایدوئولوژی ناسیونالیستی کُردی.”
این موضع به شکلی آشکار خصمانه است. حزب کارگران کردستان هرگز، حتی زمانی که در پی تشکیل کردستان بزرگ بود، خود را حزبی ناسیونالیستی معرفی نکرده است. هر قیامی در هر نقطهای از این کره خاکی، به هر حال به زبانی سخن میگوید. این انقلاب در کردستان رخ داده و سوژههای آن کُردها هستند. کردها نیز مانند هر ملت دیگری دارای فرهنگ و زبان خاص خود هستند، این خاص بودگی البته به معنای عدم پیوند با حقیقتهای جهان شمول نخواهد بود، چه بسا کُردها نیز بتوانند خالق حقیقت یا حتی حقیقتهای جهان شمولی باشند که برای دیگر ملتها نیز قابل درک باشد. آلن بدیو فیلسوف فرانسوی در رابطه با پیوند فرهنگ، زبان و حقیقت میگوید: “به نظرم باید از این نقطه اساسی شروع کنیم که گرایش مسلط در فلسفه معاصر نسبیگراست. نسبیگرایی به چه معناست؟ به این معنا که حقیقت کلی و جهان شمول وجود ندارد، یعنی هیچ چیزی وجود ندارد مگر امور و گزارههای خاص که وابسته به وضعیتها یا سوژههای جزئی هستند. به همین دلیل اگر بخواهیم چیزی را بفهمیم، باید بدانیم چه کسی سخن میگوید و سخن از کدام بدن بیرون میآید. گزارهها در کدام زبان و کدام فرهنگ بیان شدهاند. زمانی که همه چیز به نظام فرهنگی مشخصی وابسته میشود مسئله این خواهد بود که باید بسترها و زمینههای فرهنگی محترم شمرده شود و کثرتها و چندگانگیها به رسمیت شناخته شود. آنچه من در این جمله {«بدنها و زبانها وجود دارند، اما حقیقتها نیز»} میخواهم بگویم این است: طبیعی است که من وجود بدنها، زبانها و فرهنگها را به رسمیت میشناسم، حتی میپذیرم که ابداعات و مخلوقات در درون این جزءها اتفاق افتادهاند. اما معتقدم بعضی از این ابداعات برای همه بشر قابل درک، قابل تصاحب و جهتدهنده است، بنابراین جهانشمولاند. من اینها را تحت عنوان حقیقتها نامگذاری کردهام، این یک واژه فلسفی بسیار ساده است، بنابراین، میگویم، وجود حقیقتها به هیچ وجه به معنای رد و انکار این واقعیت نیست که بدن و فرهنگهای متفاوت وجود دارند، واضح است در میان عناصر این بدنها و فرهنگهای متفاوت است که حقیقتها به شکلی تاریخی خلق و آشکار میشوند، اما این مانعی در برابر اینکه حامل بار و ارزشی جهان شمول و کلی یا خود ارزشهای جهان شمول باشند ایجاد نمیکند.”۶
اگر انقلاب روژآوا هم متاثر از آموزههای چپگرایانه پَکَکَ باشد، میبایست بازتاب این اندیشه در آنجا هم قابل مشاهده باشد. همزیستی کُردها و دیگر ملیتها در روژآوا و شمال سوریه که مبتنی بر ایده “ملت دمکراتیک” است و در منشور “کنفدرالیسم دمکراتیک” عینیت یافته است، بهترین دلیل برای رد ادعای ناسیونالیستی بودن ایدئولوژی حاکم بر روژآوا است. همزیستی کُردها با اقلیتهای دیگر در این مقطع گواهی بر این واقعیت است. نیروهای SDF یا همان نیروهای سوریه دموکراتیک، متشکل از کُردها، عربها و سایر اقلیتهای دیگر است. تعداد زیادی از جانباختگان انقلاب روژآوا را اقلیتهای غیرکُرد تشکیل میدهند. سیاست احزاب تحت نفوذ پَکَکَ مانند هدپ (HDP) در کردستان ترکیه نیز نمونهای عینی است تا با ارجاع به آن کژفهمی نگارنده در فهم ایدئولوژی پَکَکَ را نشان داد. همچنین نویسنده گزارش اظهار داشته سوژههای انقلاب اکتبر روسیه کارگران بودند، بدون اینکه نامی از بلشویکها ببرد. آیا این حزب کمونیستی و رهبری کاریزماتیک لنین، در این رخداد انقلابی بیاثر بودند؟ هیچ سازماندهی سیاسی و هیچ برنامه حزبی از پیش وجود نداشت؟ انقلاب از اصطلاحی نامفهوم به نام کارگرانِ دارای خصلت سوژگی درآمد؟ حزب کمونیست چین در انقلاب آن کشور دخیل نبود؟
مساله مهم بعدی فلسطین است. متاسفانه از دل قیام فلسطین هیولاهای وحشتناک حماس و جهاد اسلامی درآمد. نباید فراموش کرد که این دو سازمان مرتجع و چپستیز برای کشتهشدن اسامه بن لادن بیانیه دادند و از خدایشان خواستند که وی را با اولیا و پیامبران محشور کند. این اوج احترام مسلمانان برای یک شخصیت است. خالد مشعل، رئيس سابق دفتر سیاسی حماس در پی اشغال عفرین از رجب طیب اردوغان قدردانی کرد و اشغال این شهر روژآوا را نمونهای از “عزم و اراده” ترکیه دانست. مواضع این احزاب اسلامی در حقیقت نه ضد امپریالیستی، که ضد غرب است. این سازمانها از موضع چپ قابل دفاع نیستند. نویسنده گزارش تنها موضع بخشی از اعضای قدیمی پَکَکَ را شایسته دفاع میداند که تحت تاثیر قیام فلسطین بودهاند. پَکَکَ زمانی در فلسطین حضور داشت. دورهای که این سازمانهای متحجر اسلامی هنوز آرمانش را نبلعیده بودند. حماس و جهاد اسلامی احزاب دلخواه دولت تندرو اسرائیل هم هستند. این سازمانها توجیهگر تداوم اشغالگری دولتهای تندرو اسرائیل نیز هستند. از این رو، نگاه کلی و کلیشهای به مساله فلسطین بهتر است بار دیگر مورد بازبینی قرار بگیرد.
۴. جایگاه روژآوا در چپ جهانی و مساله امپریالیسم
خلاصهای از روایت گزارش:
” انقلاب روژآوا فقط دارای روکشی از تبلیغات سوسیالیستی است. امپریالیسم قبایی است که از روز اول بر قامت آمریکا دوختهاند. ایالات متحده آمریکا امپریالیسم در فرم خاص آن و کشورهای غربی، امپریالیسم در قالب کلیِ آن هستند. انقلاب روژآوا تحت تاثیر رهبر محافظه کار پَکَکَ، عبدالله اوجالان، یک حزب ناسیونالیستی و مترصد همراهی با امپریالیستها است و در نهایت توسط همین سوداگران معامله خواهد شد. برخی از اندیشمندان کُرد ساکن اروپا مانند دکتر عباس ولی و دکتر کامران متین انتقاداتی با تکیه بر تفکر چپ نو به انقلاب روژآوا داشتهاند اما چون از اتاقهای دانشگاهی که در آن مشغول تدریس هستند، خارج نشدهاند و از نزدیک تحولات این منطقه را ندیدهاند، صلاحیت اظهار نظر ندارند.”
امپریالیسم واژهای است که برای بار اول، لنین آن را به کار برد. امپریالیسم در نتیجه برخی اعمال کشورهای قدرتمند در سطح بین المللی به وجود میآید. امپریالیسم یک وضعیت تاریخی، و نه طبیعی است. امپریالیست بودن در نتیجه اعمال برخی سیاستهای معین کشورهای توانمندتر جهان معنا پیدا میکند. لنین از جنگ امپریالیستها سخن گفته است. او تاکید کرده که در زمان جنگهای امپریالیستی که نتیجهای جز کشتار مردم و فقر و فاجعه ندارد، کمونیستها باید در فکر توقف آن و گشایش یک نبرد طبقاتی باشند. برخی متفکران چپ معاصر همچون جورجیو آگامبن و مایکل هارت و آنتونیو نگری بر این عقیده هستند که در دوره پسافوردیسم، امپریالیسم دیگر مانند قرن بیستم وجود ندارد. آنها عصر حاضر را عصر امپراتوری مینامند. مایکل هارت در جواب به این سوال که اشکال اصلی سلطه در عصر پیش رو چیست؟ اینگونه پاسخ میدهد: “از یک سو، شکلهای سلطه نوظهور نهادهای فراملی و اشکال قدرتی وجود دارند که دولت ملتها را شامل میشوند اما از سوی آنها کنترل نمیشوند و منافع سرمایه جهانی هدایتگرشان است…از سوی دیگر شکلهایی از سلطه وجود دارند که زیر مجموعه شکلهای ملیاند اما به شکل حاکمیت ملی در نمیآیند.”۷
مایکل هارت و آنتونیو نگری مشخصا در مورد امپریالیسم آمریکا در اثر ارزشمند خود “امپراتوری” مینویسند: ” ایالات متحده، و در واقع هیچ دولت ملتی امروز دیگر نمیتواند کانون یک پروژه امپریالیستی باشد. امپریالیسم پایان یافته است. هیچ ملتی به گونهای که ملتهای اروپایی مدرن بودهاند، رهبر نظم جهانی نخواهد بود.”۸ هارت در توضیح بیشتر زوال قدرت امپریالیستی آمریکا میگوید: “دغدغه اصلی ما در زمان نگارش آن کتاب این بود که تشخیص دهیم چه طور امپریالیسم ایالات متحده (که برای دهههای متمادی نیرویی چنان تخریبگر در جهان بوده) رو به زوال بود؛ البته نه چون آمریکا ناگهان به نیرویی خیر بدل شده است؛ برعکس، چون ایالات متحده دیگر نمیتوانست همچون سابق روند رویدادهای جهانی را بر دیگران تحمیل کند. پس ما استدلال کردیم که نه ایالات متحده میتواند در سالهای پیش رو همچون یک قدرت امپریالیستی واقعی دست به عمل بزند و نه هیچ دولت دیگری.”۹
تجارب مشخص در مورد رابطه با آمریکا چه در حال و چه در گذشته نشان میدهد همانگونه که همه اشکال آمریکا ستیزی و عدم رابطه با آمریکا نمیتواند لزوما ضد امپریالیستی باشد، ارتباط با آمریکا و همکاری با آن نیز لزوما به معنی به خدمت در آمدن امپریالیسم نیست. در مورد مشخص روژآوا هم لازم است به این گفته وزیر دفاع آمریکا در دیدار با بن علی یلدرم نخستوزیر ترکیه اشاره نمود که رابطه آمریکا با یپگ را نه یک اولویت برای آمریکا بلکه آن را ناشی از ضرورت دانسته بود. ضرورتی که بدون شک در نتیجه شکست آمریکا برای ایجاد رابطه با همه نیروهای مرتجع حاضر در سوریه به وجود آمد. بنابراین مجبور شد تا اولویتها را کنار بگذارد و به ضرورت توجه کند. یا به قول رضا آلتون عضو شورای اجرای کنفدرالیسم جوامع دمکراتیک (کجک) “این رابطه برای هر دو طرف یک ضرورت است… آنچه نیروهای انقلابی حاضر در صحنه را نیز به جلو سوق داد ضرورت اتحاد تاکتیکی ناخواسته به منظور حفظ موجودیت خود در جهنم خاورمیانه بود. این مشابه معاملهای است که لنین با کاپیتالیستها برای حفظ انقلاب اکتبر در اتحاد جماهیر شوروی انجام داد. شبیه مبارزه استالین علیه فاشیسم است علی رغم آنکه نمیخواست در جبهه امپریالیستها بجنگد.”۱۰
نحوه ورود آمریکا به روژآوا را هم میتوان از همین منظر دید. در این عصر دیگر صحبت از امپریالیسم در معنای یک قرن پیش، محلی از اعراب ندارد. در رقابت بینالمللی میان دولتهای بزرگ هم تفاوتی بین رویکرد روسی و آمریکایی وجود ندارد. روسیه از رژیم اسد دفاع میکند تا به نفوذ خودش در منطقه بیافزاید. کاری که آمریکا هم به همان سیاق در صددش است. ایجاد اتحاد تاکتیکی با هر کدام از طرفین هیچ حقانیتی به طرفین درگیریها در منطقه نمیدهد. بماند که روژآوا با هر دو قدرت بزرگ جهانی دارای رابطه بود. این اتحاد تاکتیکی از طرف آمریکا پیشنهاد شد. اگر انقلابیون روژآوا درخواست همکاری داده بودند، آمریکاییها شروط زیادی بر آنها تحمیل میکردند. این چرخش تاکتیکی آمریکا هم تاثیرات کوتاه مدت شگرفی داشته است. بدون شک تا چند سال پیش هیچ تحلیلگری نمیتوانست تصور کند که سیاست خارجی کشور ترکیه تا این حد دچار دگرگونی شود. رژیم ترکیه یکی از اعضای ناتو است. از نیم قرن پیش تا کنون آنها تمام سیاست خارجی خودشان را در هماهنگی با غرب تنظیم کرده بودند. اما مساله اتحاد تاکتیکی آمریکا با روژآوا سبب شد که آنها به روسیه نزدیکتر شوند. ترکیه تا آن حد نسبت به نابودی این انقلاب اصرار دارد که حاضر است از منافع خود بگذرد و سیاستهای بلند مدت خود را تغییر دهد. وقتی چنین دشمن قسم خورده ای بیخ گوش انقلاب روژآوا است، اتخاذ سیاستهای تاکتیکی یک اصل مهم است.
اشاره گزارش به نویسندگانی مانند عباس ولی و کامران متین هم درخورد توجه است. او با طعنه این نویسندگان را گوشهنٔشین اتاقهای دانشگاه دانسته است. اما میشود پرسید که خودش از کجا آمده است؟ از طرف حزب کمونیست کشور دیگری در منطقه که درگیر مبارزات طبقاتی است؟ به نظر میرسد که پاسخ خیر باشد. ظاهرا او هم قرار است به گوشه اتاقی در تهران برگردند. کمونیسم نیاز به تصاحب زمینی دارد که بشود ایدهاش را آنجا پیاده کرد. شاید کمونیسم کنج کتابخانهها بسیار کامل و بینقص باشد، اما تئوری کمونیسم بدون عمل در میدان سیاست هیچ تاثیری بر واقعیت نخواهد گذاشت. البته عمل نیز بدون تئوری به احتمال بالا به نتایج مطلوبی نخواهد رسید. پیوند تئوری و عمل در سیاست می بایست یک بازده ملموس داشته باشد.
۵. مساله زن و انقلاب روژآوا
خلاصهای از روایت گزارشگر:
” انقلاب روژآوا منجر به رهایی زنان نشده است. زنها تنها یک ابزار تبلیغاتی برای جلب توجه غربیها هستند. اینجا هم پروپاگاندا حرف اول را میزند. زنها از برخی قیود سنتی و مذهبی رها شدهاند، اما در زنجیرهای دیگری گیر افتادهاند. فاصله رویکرد به زن و زنانگی در روژآوا با همین نگرش در غرب سبب شده که آزادیهای فردی زنان از آنها سلب شود. زنها باید موقعیت تازه خود را صرفا در جهت خدمت به اهداف حزب پَکَکَ درک کنند. اگر زنها و مردها بخواهند رابطه عاطفی داشته باشند، تنبیه میشوند. این تنبیه ممکن است که شامل تبعید یکی از طرفین هم بشود. عشق در تفکر این جنبش، گناه محسوب میشود. به طور کلی زنان روژآوا از چاله به چاه افتادهاند. رابطه عاشقانه بین مرد و زن ممنوع است و نوعی گشت ارشاد در روژآوا وجود دارد. تمام این دگمها در خود پکک بوده و به تدریج در حال انتقال به مردم روژآوا است. اطلاع دارم که در حزب پکک مردها تحت تاثیر فرهنگ عقب افتادهشان به زنها تجاوز میکنند اما زنها حتی جرات اعتراض کردن ندارند. تمام این رویکردها، منشعب از نظریات عبدالله اوجالان است.”
انقلاب روژآوا، انقلابی زنانه است. برجسته بودن مساله زن در این انقلاب یکی از ویژگیهای منحصر به فرد آن در تاریخ انقلابهای سوسیالیستی است. گزارشهای متعدد پژوهشگران و محققان مستقل اینترناسیونال از این ناحیه به خوبی تائید کننده این حقیقت است حتی. تا کنون هیچ موردی از نقض حقوق بشر از این ناحیه از طرف نهادهای حقوق بشری مستقر در دمکراسیهای بورژوایی گزارش نشده است. در نیم قرن گذشته، همین سازمانها، گزارشهای متعددی از نقض حقوق بشر در کشورهایی که متحد دول غربی هستند، منتشر کردهاند. البته که نوع نگرش به مساله زن در این انقلاب با نگاهی که در دمکراسیهای غربی وجود دارد دارای تفاوتهایی است. اما به هیچ وجه نمیتوان گفت که مقابل هم قرار میگیرند. نقاط مشترکی هم وجود دارد. مبارزات زنان در غرب، دستاوردهای زیادی داشته است. اما نمیتوان نسبت به برخی ضعفهای ریشهای در آن بی تفاوت بود. انقلاب روژآوا هم بسیار جوان است. باید از این نگاه ایدهآل که با هر رخداد تازهای، تمام مشکلات در لحظه بر طرف میشوند خداحافظی کرد. این انقلاب همچون تمام انقلابهای رادیکال و پیشرو، به مرور زمان رشد میکند و میبالد. در منطقه استبدادزده خاورمیانه، هر رخداد نوی در ابتدا باید هم با مشکلات زیادی مواجه شود.
قرار نیست پذیرفتن نگرش فرهنگ رشد یافته در بطن سرمایهداری به عنوان ارزش مطلق و صحیح در تمام مسائل از جمله مساله زن مورد قبول انقلابیون چپگرا باشد.. نوعی از ابتذال مبتنی بر منطق بازار در این رویکردهای مبتنی بر فرهنگ سرمایهداری حاکم هست. فرهنگ سرمایهداری هر پدیدهای را که در منطق بازار حل شود، میپذیرد. هر چیزی را که بشود خرید و فروش کرد، میتوان در این فرهنگ حل کرد. بازنمایی مدنظر فرهنگ سرمایهداری از زن، حامل نوعی ابتذالِ آغشته به منطق سرمایه است.
در نهایت ادعای وجود تجاوز مردان به زنان در پَکَکَ بدون ارائه هیچ سند و مدرکی، بیشرمانه است. مایه تاسف است که در این قسمت، متن ناخودآگاه به کیفرخواست و بازجویی ماموران اطلاعاتی ترکیه و ایران شبیه شده است. حزب کارگران کردستان قوانین سفت و سختی را در مورد کادرهای خود اتخاذ کرده است. دلیل این قوانین سختگیرانه، تجربه پَکَکَ از احزاب پیشتر از خودش بود. سیستمهای امنیتی مخوف کشورهای حاکم بر کردستان همیشه در صدد نفوذ در ساختار احزاب کرد بوده اند. پکک می خواست از این خطر در امان بماند. وضعیت خاص کردستان به خاطر فضای به شدت امنیتی و بستهاش، رهبران این حزب را به ناچار بر آن داشت که انضباط سختگیرانهای بر کادرهایشان اعمال کنند. در روژآوا اتخاذ این رویکردهای سفت و سخت ضرورتی ندارد. هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد کانتونهای روژآوا از همین قوانین تبعیت میکنند.
۶ ضد تبلیغات؛ رسوایی و رویکرد سکسیستی
گزارشها و تصاویر مستند زیادی توسط غربیها از انقلاب روژآوا در دست است که با موضع این گزارشگر متفاوت است. به بخشی از یک مصاحبه در زیر اشاره میشود. چند زن فمینیست اروپایی در این گفتگو حضور دارند و مطالبی که بیان میکنند، با موضع گزارشهای مورد بحث در این مقاله فاصله زیادی دارد. خواندن نظرات این زنان که خود نیز در روژآوا حضور داشت اند، و مقایسه آن با نظرات نگارنده گزارشها، میتواند روشنگر باشد.
“پرسش: چه تصاویر ذهنی جا افتاده دیگری را هم میخواهید تغییر بدهید؟
آنا: برای مثال، تصویر فرضی “انقلاب خالص کُردی” را. ساختارها و تشکیلات روژاوا متاثر از همه کسانی است که در اینجا زندگی می کنند. اینها فقط شامل کردها نیستند. هم اینک در رسانههای اجتماعی عکسی دست به دست میشود که یک زن کُرد را با کلاشینکوفی در دست نشان میدهد و در زیر آن نوشته شده است: “از کردها و متحدانش حمایت کنید”. این تصاویر مخصوصا از زمان آزادسازی مناطق عمدتا عرب نشین، قطعا گمراه کننده هستند. ما در دیدارهایمان از رقه و تبقه به این مساله پی بردیم. این تصور که پروژه فدرال–دموکراسی یک پروژه خالص کُردی هست، تصور کاملا اشتباهی است.
یانا: من هم میخواهم در مخالفت با این تصویر ‘انقلاب رمانتیک’ چیزی بگویم. اینجا مسلما کامل و بیعیب و نقص نیست. در واقع، اگر بینقص میبود، جای شگفتی داشت. اینجا با مشقت بیاندازه در هر گوشه و کناری چیزی نوین بنا میشود. این کار هم طبعا اشتباهات و نارساییهای خودش را دارد و این در ذات هر کاری نهفته است.
ایسا: در این رابطه و اینجا ما هنوز به مسئله ضد تبلیغات اصلا نپرداختهایم. من شخصا بارها در مقالههای مختلف خواندهام که جنبش در اینجا در حقیقت کاملا اقتدارگرا و وهنِ انسان است و آزادی زنان فقط یک پوشش [تبلیغاتی] برای پنهان کردن واقعیت آن محسوب میشود. این نگاه، یک رسوایی وحشتناک و یک رویکرد آشکارا سکسیستی است. چون این نگاه دوباره زنی را به تصویر میکشد که اساساً نمیتواند برای خود تصمیم بگیرد.
زارا: چپها هم باید نگاهشان را نسبت به انقلاب تغییر دهند. خیلیها میگویند که پروژه روژاوا انقلاب نیست، زیرا اولین تغییرات در اینجا رهایی زنان هست، و نه دگرگونی اقتصادی به نفع تودهها. این طور به نظر میرسد که برای کسانی که از این دیدگاه وضعیت ارزیابی روژاوا را ارزیابی میکنند. تشخیص تفاوت تضادهای اصلی و فرعی هنوز بزرگترین مسئله باشد.”۱۱
یکی دیگر از مشکلات اساسی گزارشهای ‘روژآوا نگاهی از درون’، فاصلهای است که نگارنده علیرغم ادعای متناقضاش از رخدادهای روژآوا دارد. ما هیچ گزارش مختصری هم در مورد نحوه عملکرد کمونها، دانشگاهها و یا نهادهای دیگر این منطقه در این گزارشها نمیبینیم. توضیحهای مختصری از نحوه عملکرد نهادهای زنان گفته شده اما چیزی از جزئیات آنها ارائه نشده است. در مقایسه میتوان به گزارشهای دیگری اشاره کرد که علاوه بر حفظ دید انتقادی، وارد جزئیات شده و اطلاعات دقیقتری در اختیار مخاطب قرار میدهد. برای نمونه گزارشی توصیفی که به وضعیت نهادهای مختلف در روژآوا پرداخته است در مورد کمونها اینگونه مینویسد: “در سوال و جوابهای فراوانی که با مردم داشتم، با نوعی کج فهمی عمومی نسبت به کمونها مواجه شدم. نظر مغازهداری نسبتا متمول را در این باره جویا شدم، او میگفت شکر خدا احتیاجی به کمون ندارم، بگذار باشد برای فقرا. از آنجایی که در وضعیت سخت اقتصادی کنونی جمعآوری و رد و بدل کردن مواد غذایی، از وظیفههای اصلی آنهاست، تلقی عمومی از کمونها چیزی در مایه کمیته امداد یا سهام عدالت است.”۱۲
انگیزه پاسخ به این گزارشهای ذکر شده در بالا به این دلیل ایجاد شد که محتوای آنها موضع اصلی بسیاری از جریانهای چپگرای ایرانی، و نه همه آنها، در قبال انقلاب روژآوا است. اکثر این افراد و گروهها، با اینکه دیدگاههای کاملا مشترکی هم ندارند، اما در برابر روژآوا موضعی تقریبا یکسان و شبیه به گزارشهای بررسی شده در این مقاله اتخاذ میکنند. پذیرفتن اینکه مرزهای حال حاضر خاورمیانه مقدس و تغییرناپذیر هستند هم به نوعی پذیرش یک قرارداد امپریالیستی است. بسیاری از چپگرایان مرکزگرا مشمول این انتقاد خواهند بود. اصلیترین مشکل این نوع نگرش، نفی توان سوژهگی برای خلقهای حاشیهنشین ساکن در منطقه است. این نوع نگاه به شکل آشکاری ضد مارکسیستی است. چرا این گرایشها نمیتوانند بپذیرند که کُردها خود میتوانند جنبشی پویا خلق کرده و خود نیز منتقد آن باشند؟ چرا این افراد موضعشان را هم از موضع خود کُردها والاتر و ارجحتر میدانند و هم از موضع محققان، پژوهشگران و مبارزان اینترناسیونال؟
یادداشتها:
۱. برای مطالعه ی بیشتر میتوان به این پژوهش رجوع کرد The Kurdish National Movement in Turkey: From the PKK to the KCK, Submitted by Seevan Saeed to the University of Exeter as a thesis for the degree of Doctor of Philosophy in Middle East Politics in September 2014.
۲. ترجمه کوردی آن نیز با عنوان « وه رچه رخانی بزاوتی رزگاریخوازی کوردستان له په که که وه بو که جه که ، نوسینی : سیفان سه عید » توسط غزلنوس منتشر شده است.
۳. مک داول، دیوید (۱۳۸۰)، تاریخ معاصر کرد، ترجمه ابراهیم یونسی، نشر پانیذ.
۴. ژوردی تژل ” کردها در سوریه” ترجمه آزاد حاجیآقایی نشر رامان سخن ص ۱۸۴.
۵. البته بدنه این احزاب، پیشمرگ و هوادارانشان از پایین تر لایههای طبقاتی جامعه کردستان بوده اند، هرچند رهبران این احزاب ریشه در طبقه فئودال و یا شیوخ کردستان داشته اند و مبارزه طبقاتی در اولویت برای این احزاب نبوده.
۶. مصاحبه منصور تیفوری با آلن بدیو در ناوه خت، ژماره ۲، زستان ۲۰۱۹ ، ص ۲۵۴.
۷. گفتگوی ایمان گنجی با مایکل هارت/ شبح کردها بر فراز چپ جهانی : آموختن از کوبانی، لینک به نسخه فارسی در وبسایت عصبسنج: https://bit.ly/2IN3kO0
۸. آنتونیو نگری، مایکل هارت، امپراتوری، ترجمهی: رضا نجف زاده، نشر قصیده سرا ص ۲۸.
۹. گفت و گوی ایمان گنجی با مایکل هارت/ شبح کردها بر فراز چپ جهانی: آموختن از کوبانی.
۱۰. (آنتی)امپریالیسم و مبارزه آزادیخواهانه کردها در قرن ۲۱، پروین باگدو، ترجمه: عارف سلیمی: لینک به نسخه فارسی در ناوخت: https://bit.ly/2CoGBCQ
۱۱. روزانه، هزار انقلاب کوچک: گفتگویی با برخی فعالین «کارزار فمینیستی» در روژاوا/ تهیهکنندگان: مایا چومی و یوهانا بروزه/برگردان: قباد بخشی لینک به منبع: https://kaargaah.net/?p=795
۱۲. درآمدی بر ساختار سیاسی و اجتماعی خودگردانی دموکراتیک در روژاوا / زانیار عمرانی. لینک به منبع: https://bit.ly/1offYX1
28 آوریل, 2019
منبع: https://www.nawext.com
توضیح: این مقالە جوابی است بە مقالە “روژاوا: نگاهی از درون” منتشر در وبسایت “نقد” https://naghd.com/