استراتژی خط سوم، راە رهایی ملی و اجتماعی خلق کورد و خلق‌های آزادیخواە

استراتژی خط سوم، راە رهایی ملی و اجتماعی خلق کورد و خلق‌های آزادیخواە

این متن برگرفته از قسمت دهم برنامه ریگا و ریباز (راه و روش) میباشد. این برنامه، برنامەای آموزشی است که به صورت آنلاین در روزهای پنجشنبه به زبان کوردی از طریق صفحەی فیسبوکی و کانال یوتیوب ریگا و ریباز پخش می شود.
موضوع آموزشی این قسمت استراتژی خط سوم، راە رهایی ملی و اجتماعی خلق کورد و خلق‌های آزادیخواە میباشد، که در تاریخ یکم اکتبر ۲۰۲۰ توسط رفیق اهون چیاکو ارائه شده است..

برای شروع ابتدا بايد بدانيم كه خط سوم چيست؟ راهكارهاي خط سوم کدامند؟ دلیل اصرارما بر خط سوم چیست؟ چرا مدعی هستیم، کە خط سوم استراتژی صحیح برای مقابلە با دشمن وراه دست یافتن به اهدافمان میباشد؟ در اين قسمت به عبارت خط سوم و راه کارهایش توجه خواهیم داشت.

در برنامە قبل در مورد بازترسیم خاورميانه و تاثيرات جنگ جهانی سوم و اهداف اين جنگ بحث کردیم. در اين قسمت می خواهيم در مورد آرايش نيروها، يعنی در اين جنگ چه نيروهایی دخيل هستند و ما چگونه بايد وضعیت را تحلیل نماییم، بحث خواهیم کرد. زماني كه ما بحث دیزاین نوین (باز ترسیم) خاورميانه و وقوع جنگ جهاني سوم در خاورميانه كه مركز آن بیشتر از هر جا كوردستان است، را ارائه میدهیم، مشخص کردن این که چه نيروهايي در اين جنگ دخیل هستند، ضروری میباشد.
.
ما در بحث برروی نيروهاي اصلی تمركز مي كنيم. در واقع دو خط در اين جنگ با هم درگير هستند، که يكی خط مدرنيته ـ سرمايه داری و ديگری خط مدرنيته ـ دمكراتيك است. خط سومي كه ما از آن بحث میکنیم، اساسا در ميدان عمل معنی پيدا می كند. خط مدرنيته ـ سرمايەداری خود به دو قسمت تقسيم مي شود. يك قسمت آن نيروهای هژمونی گرای جهانی از قبیل امريكا، اروپا، روسيه و چين میباشند. اين چهار نيری تاثير گذار بر سرمايه جهانی کە در اين جنگ دخيل هستند، درحال رقابت، برای کسب صدرنشینی و تبدیل شدن بە نیروی مرکزی و تاثیر گذار بر سرمایە جهانی، در پروژە بازترسیم خاورميانه میباشند، تا دیزاین نوین خاورمیانە را طبق منافع سياسي و اقتصادی خود تغيير دهند. البتە باید اذعان داشت کە در این میان آمریکا و چین نقش عمدەتری را ایفا میکنند و اروپا و روسیە در مقایسە با آنها نقش فرعی‌تری را در رقابت مرکز و پیرامون سرمایە جهانی دارند. یعنی آمریکا میخواهد همچنان مانند قرن بیستم تا کنون به عنوان نیروی مرکزی مدرنیتە ـ سرمایداری موقعیت خود را حفظ کند و چین میخواهد این صدر نشینی و مرکزیت سرمایە جهانی را از آمریکا بستاند و برای قرن بیست و یکم آن را نصیب خود کند.

بغیرا ز نیروهای مدترنیتە ـ سرمایداری جهانی، نيروهای مدرنیتە ـ سرمايەدار منطقه ای، یا بە نوعی دیگر نيروهای قدرت‌ طلب خاورميانه بعنوان خط دوم دخیل در جنگ جهانی سوم وجود دارند. مخصوصا نيروهای اشغالگر كوردستان، تركيه، ايران و دول عربی، این خط را نمایندگی میکنند. اسرائيل هم بە عنوان نیرویی در منطقە، با نفوذی جهانی در این جنگ شرکت دارد. یعنی میتوان گفت اين نيروهای خط مدرنیتە ـ سرمايه داری منطقه ای هستند کە در مقابل نيروهای خط مدرنيته ـ سرمايه داری جهانی، نقش دوم این جنگ را ایفا میکند. در واقع اين دو خط هردو در درون مدرنيته ـ سرمايەداری جایی میگیرند. تفاوت در این است يك پايه جهانی آن كه همان امريكا، اروپا، روسيه وچين و ديگری پايه منطقه ای آن کە همان نيروهای قدرت ‌طلب خاورميانه هستند، میباشد.

در ابتدای بحث بطور مختصر بە آن اشاره كرديم کە اهداف نيروهای جهانی در اين جنگ، چە میباشد. هدفشان دیزاینی نواز منطقه خاورميانه بر اساس منافع سياسی و اقتصاد خود میباشد.
اما در اين ميان نيروهای منطقه ای چه هدفي را دنبال میکنند؟ در واقع نيروهای منطقه ای با تغييراتی كه موجب از دست دادن موقعیت آنها در منطقه شود، با طرح نیروهای سرمایە جهانی مخالفت و مانع سازی می كنند و بر این اصرار دارند، در صورتي كه تغييراتی هم رخ دهد، باید موقعیت آنها همچنان حفظ گردد. یعنی اين نيروهای منطقه ای می خواهند، موقعيت خود را در منطقه همچنان حفظ كنند. بە همین دلیل میتوان بە این خط، خط نیروهای مدافع حفظ موقعیت‌ خود درمنطقە هم گفت.

جدل این دو خط در جنگ جهانی سوم، در راستای قدرت‌طلبی و منفعت طلبی میباشد. يكی در سطح جهانی و ديگری در سطح منطقه ای، این اهداف را پیگیری خواهند کرد. در ميان نيروهای منطقه ای، ايران و تركيه دو نيروی اصلی هستند كه در همان حال دو نيروی اشغالگر كوردستان نیز میباشند.

اینجا این پرسش طرح میشود کە خط سوم چيست و یا بە چە آکتوری خط سوم گفتە میشود؟ بطور سادە و واضح میتوان گفت خط سوم، خط رهایی، آزاديخواەهی، دمكراسي خواه‌هی خلق‌ها و خط آزادی زن میباشد. بە نوعی دیگر خط سوم برگیرندە مطالبات ملی خلق‌ها، مطالبات اجتماعی و اقتصادی طبقات تحت ستم و زنان را نمایندگی میکند. همچنین میتوان خط سوم را اين چنين تعریف كرد. در تقابل با دو قدرت‌طلب، استثمارگر و اشغالگر خط سوم خط مليت‌ها و طبقات تحت ستم و زنان میباشد. همچنین خط سوم مشخص کردن استراتيژی مدرنيته ـ دمكراتيك در برابر مدرنیتە ـ سرمایداری در جنگ سوم جهانی میباشد. كه در ابتدای بحث بە مدرنيته ـ سرمايەداري و مدرنيته ـ دمكراتيك بعنوان دو نیرو و مفهوم در تقابل با همدیگر در جنگ جهانی سوم، اشاره شد.

مليت‌های تحت ستم و مبارز منطقه، بخصوص ملت كورد، پيشاهنگ خط سوم میباشند.اساسا نيروهای مداخلەگر سرمایە جهانی در منطقه، برای پيشبرد اهداف خود، بیشتر از هرچیز، سعی میکنند از نیرو و قیام خلق‌ها در برابر نیروهای مستبد منطقە استفادە کنند. آنها بر نیروی خلق‌ها واقف هستند. بە همین دلیل از سویی میخواهند از آن در راستای منافع خود استفادە کنند و از سویی دیگر مانع اتحاد خلق‌ها شوند تا برای برنامە‌های آنها ایجاد خطر نشود. بە همین دلیل مانع همگرایی خلق‌ها میشوند و برای ایجاد خدشە در درون خط سوم بە اختلافات بین خلق‌ها وسعت میبخشند و سعی بهرەگیر از آن را دارند.

مخصوصا بعد از حمله به عراق و افغانستان کە رژيم صدام و طالبان را از بين بردند، متوجه شدند كه با اين روش به اهدافشان نمی رسند. یعنی ساقط کردن حکومت‌ها در مرکز و جایگزین کردن حکومت‌های ایدەآل خود. آنطورهم کە فکر میکردند، سریع و بە سهولت قابل اجرا نبود. درست است کە حکومت مرکزی ساقط میشود، اما جنگ‌های طایفی و مذهبی با توجە بە واقعیت خاورمیانە شدت میگیرند و مانع جابجایی هر آنچە کە آنها در برنامە داشتەاند میشود. از سوی دیگر سقوط دولت‌های مرکزی در نتیجە حملە ضربتی آنها باعث نفوذ بیشتر دولت‌های منطقە میشود. مانند نفوذ ایران در عراق بعد از سقوط صدام و…

در اين میان متوجه نارضايتی‌های گستردەای از طرف خلق‌های منطقە عليه دولت‌ها ی خاورميانه شدند. همچنین به عظمت نيروی تودە ها پی بردند و فهميدند كه تنها از راە حمله كردن به مركز دولت‌ها نمی توانند به اهداف خود برسند. در نتیجە اين بار در صدد استفادە کردن از اين نيرو برآمدند و به اين صورت سعی در کنترل نارضايت‌های تونس، مصر، ليبي، سوریە و… کردند و با به اصطلاح سوار شدن بر جنبشهای توده ای مسیر اصلی این حرکتها را به نفع خود تغییر داده، بهار عربی را در راستای منافع خود در نطفە خفە کردند. درنتیجه دخالت و کنترل سرمایه و به انحراف کشاندن قیام توده ها، هنوز هم هیچ ثباتی دراین مناطق بویژه در سوریه و لیبی ایجاد نشده است.

اگر خط سوم به درستی سازماندهي ميشد، میتوانست اجازە ندهد كه بهار عربی دچار اين چنين سرنوشتي شود.البته خط سوم در ميان كوردها تا حد چشم گيری سازماندهی شده است، اما در ميان ملتهای ديگر هنوز مورد توجە قرار نگرفتە است. مخصوصا تودەهای ناراضی خلق عرب و جنبش‌های آنان متاسفانە بر واقعيت تفاوت ذات خلقی و اجتماعی خود با ذات دولت ملت‌هایشان واقف نبودند. میپنداشتند با برداشتن دولت‌های کنونی و استقرار نوعی دیگر از آن بە مطالبات خود خواهند رسید. خطایی کە ١٩٧٩ در ایران به وقوع پیوست. با توجە بە این میتوان گفت در کل منطقە و در میان هریک از خلق‌های منطقە، خط سوم دارای نيروی عظيمی است، اما بخاطر عدم سازماندهی اين نيرو، يا از طرف نيروهای فرصت طلب منطقه سركوب می شوند، يا از طرف نيروهای مداخله گر سرمايه جهانی مورد سؤاستفاده قرار می گيرند.

بدين ترتيب در ميدان جنگ جهانی سوم، سه خط اصلي وجود دارد. این سه خط عبارتد از، خط نیروهای هژمونی گرای سرمايه جهاني، دوم خط دولت‌های حافظ موقعیت منطقەای و سوم خط آزاديخواه‌هی، دمكراسی‌خواه‌هی، خلق‌ها ی تحت ستم و زنان . در واقع رهبر آپو این را بخوبی و درنتیجە نگاه ژرف سیاسی خود طرح كرده است و استراتژی خط سوم را برای مبارزه ملت كورد و ديگر ملت‌ها ی تحت ستم در اين جنگ وسیع و طولانی مدت ( جنگ جهانی سوم) برگزیدە است.

در اين جنگ نيروهای ديگری هم وجود دارند كه نيروهای مستقلی نيستند. این نیروها، نيروهای نیابتی دولت‌های سرمایە جهانی و دولت‌های خواهان حفظ موقعیت کنونی خود در منطقە میباشند. نیروهایی از قبیل جبهةالنصر، احرارالشام، القاعده، حزب الله، داعش، بارزانی‌ها و حشد الشعبی جزو این نیروهای غیر مستقل میباشند. اين نيروها هر كدام بوسيله يكی از دولت‌هايی كه در اين دو خط جای می گيرند، كنترل ميشوند. تعدادی توسط دولت‌های جهانی و تعدادی توسط دولت‌های منطقه ای مانند ايران و تركيه كنترل ميشوند. نمي‌توانيم به عنوان يك نيرو از آنها نام ببریم. بلكه نيرويی نیابتی هستند و همانطور کە در ذکر نام این نیروهای وابستە بە بارزانی‌ها هم اشارە شد، اين معضل هم در ميان كوردها وجود دارد. پارت دمكرات كوردستان عراق (بارزانی) يك نيروی وابستە و نیابتی است كه هر چند گاهی از سوی دولت‌های ايران و تركيه و گاهی هم از طرف سرمایە جهاني مانند آمريكا، اروپا و روسيه بكار گرفته ميشود.این نيروها بعنوان یک ضد انقلاب در خاورمیانە نقش‌شان مانع سازی و اهرم بازدارندگی انقلاب میباشد و صرفا برای جنگ عليه نيروهای انقلابی درست شده و ترغیب میگردند.

در اين جا معلوم مي شود كه اين جنگ (جنگ جهانی سوم) مثل هيچ يك از جنگهای جهانی اول و دوم و حتی دوران جنگ سرد نيست. در دوران جنگ‌ سرد دو قطب با هم در حال جنگ بودند. يك قطب با سركردگی شوروی سابق و قطب ديگر با سركردگی آمريكا.
درآن جنگها مواضع نيروها مشخص بود. نيروهایی كه متمايل به خط شوروی بودند، از شوروی حمايت ميكردند و شوروی هم از لحاظ مالی، فكری و سياسی آنها را تامين ميكرد. همچنین نيروهایی كه به امريكا گرایش داشتند، از امريكا دستور ميگرفتند. امريكا نیز آنها را از لحاظ مالی، فكری و سياسي تامين می كرد. تقريبا آرایش نيروها مشخص و اجزای خرد و کلان این قطب بندی‌‌ها معلوم بودند.

در جنگ‌های اول و دوم و دوران جنگ سرد، مرزبندی‌ها مشخص بود و دو نيروی متخاصم مانند این جنگ (جنگ جهانی سوم) با هم ارتباط و روابط مشخص و آشکاری را موازی با نزاع و جنگ برقرار نمیکردند. برای مثال در دوران جنگ سرد امريكا و روسيه مانند اکنون در چارچوب برخورد دوگانە نزاع و ارتباط با همدیگر برخورد نمیکردند. مرزها معلوم بود، نيروهای مختص بە هر یک از قطب‌های جنگ مشخص و همه رویکردها از كانال ستیز و تقابل پيش ميرفت. اما در جنگ جهانی سوم اينگونه نيست . رویکردها در چارچوب دیالکتیک رابطە در حین ستیز و نزاع پیش میروند.

برای مثال نيروهای سرمايە جهاني يكدست نيستند. شاید سرمايەداری جهانی برای پيشبرد برنامەهايش از يك مركز مدیریت برخوردار باشد، اما درميان كاربران پروژه های سرمایە جهانی اختلافاتی هم وجود دارد. به عنوان مثال، مابين امريكا و روسيه يا چين و امريكا يا اروپا و امريكا بر سر بسیاری از موارد اختلاف وجود دارد. اما با وجود اين اختلافات هم با هم در یک مسیر ارطباتی با هم در تامل میباشند. يعنی میانشان نزاع و ارتباط بطور موازی و همزمان پیش میرود.

حتي نيروهای سرمايه جهانی با نيروهای موقعیت پرست منطقه ای در چارچوب اين فرمول (دیالکتیک و دوگانە نزاع و رابطە) پيش ميروند. يعنی هم با هم اختلاف دارند هم ارتباط. به عنوان مثال هر كس از اختلافات مابين ايران و امريكا مطلع است و در همان حال ميدانیم کە از طرفی ديگر با هم در ارتباط می‌باشند. در اين اواخر خبرهایی نیز از برگزاری جلسه مشترک ميان ايران و امريكا درعمان به گوش میرسد . در اين جلسه سعی بر يافتن راه حل و تعهدنامە‌های دو طرفە دارند. بیشتر از وارد شدن بە تفاصیل و وقوع رخداد‌ها منظور این است کە ارايش نيروها در اين جنگ توضیح داده شود.

اساسا وضعیت بین اكتورهای خود خاورميانه یعنی دولت‌های مستبد و موقعیت پرست منطقە نيز در جنگ جهانی سوم چنين می‌باشد. یعنی با تمام اختلافاتی كه با هم دارند، با هم در ارتباط ميباشند. آنها هم طبق فرمول، برخورد دوگانە نزاع و رابطە با هم برخورد خواهند کرد. مثلا ايران و تركيه هم با هم اختلاف و ستیز دارند، هم بر سر مسائلی در توافق و اتحاد عمل میباشند. مخصوصًا بر سر مسئله كورد، اين دو کشور ارتباطات بسیار عميقی را با هم دارند. درواقع شيوه و آرایش نیروها در جنگ جهانی سوم به اين شكل ميباشد و نميتوان گفت كه مانند دوران قبل از جنگ جهانی سوم نیروهای متخاصم در سطح جهان و منطقە در دو قطب مشخص قرار دارند.

شیوە برخورد خط سوم نیز در مسائل تاکتیکی و عملی به همین شيوه پیش میرود. یعنی خط سوم هم ناچار است کە بر اساس فرمول و دیالکتیک دوگانە نزاع و مبارزە همراە با تماس و ارتباط با اين نيروها، بخصوص نيروهای سرمایە جهانی اتکا ورزد و طبق آن پیش رود. رهبر آپو اين نیاز را اين چنين فورمول بندی مینماید،*اصرار و پافشاری بر اصول و پرنسیب و انعطاف در تاکتیک*. بدون تردید اصول ما رهایی ملی، رسیدن بە جامعه ای برابر و آزادی زن میباشد. تاکتیک ما نیز ابتکارعمل و راە و روش‌های ما جهت رسیدن بە این اهداف میباشد.

در اين ميان نه تسليم میشویم و نه بە نیرویی پرمدعا، اما بی‌تاثیر و خنثی هم نخواهیم بود. بنوعی دیگر نە از اصول و پرنسیب‌ها در نتیجە فشارها صرف نظر خواهیم کرد و نە با برخوردهای کلیشەای و دگماتیک موانعی را براي خود دربرابر تعین تاكتيك‌ها ایجاد خواهیم کرد. مخصوصا برای كوردها کە ديگر اوضاع و موقعیتشان مانند سابق نيست، تا کنون كوردها در وقایع و مناسبات سیاسی جهاني و منطقه ای در بهترین حالت به عنوان يك فاكتورمشاهده ميشدند. اما اكنون کاملا وضعیت متفاوت است وکورد بعنوان يك اكتور موثر در مناسبات سیاسی منطقە و جهان شناخته میشود و هست. كورد امروز مانند کورد در مراحل جنگ جهانی اول و دوم، حتی دوران جنگ سرد نیست کە بدون راە حل برای مسائل خود و درمانده باشد. بدون تردید اين هم حاصل نتیجە انتخاب استراتژی خط سوم در سال‌های گذشتە و کل مبارزات حرکت آپویی در سطح ملی و کوردستان، منطقە و جهان میباشد. این دیدگاە امروزە كوردها را به يك اكتور سرنوشت ساز تبديل كرده است و به دو شكل جنبش كوردها را ارتقا بخشيده است. ابتدا تبدیل کردن آنان بە نیرو و آكتوری سرنوشت ساز ميان نيروهاي جهانی و منطقه و دوم تبدیل شدن بە نیروی پيشاهنگ خط سوم، يا همان جنبش آزاديخواهی خلق‌ها، طبقات تحت ستم و زنان در کوردستان، منطقە و جهان.

غیر از تعریفی کە تا کنون از خط سوم ارائە دادیم، میتوان گفت خط سوم فقط يك مفهوم سیاسی و میدانی در مقابلە با دو خط دیگر یعنی نیروهای سرمایە جهانی و نیروهای موقعیت پرست منطقە‌ای نیست. همانطور کە بە آن اشارە شد، اين دو خط جنگ‌طلب بر سر قدرت و منافع خود و ضد جامعە در تلاشند. اما خط سوم برای آزادی خلق‌ها، مطالبات طبقات تحت ستم و زنان مبارزه می كند و خود این هم یک تفاوت و جدل ایدئولوژیک با دو خط دیگر در جنگ جهانی سوم میباشد. در نتیجە خط سوم از لحاظ فكری و ايدولوژيک نیز يك آلترناتیو است.

خط سوم در عرصە سياسي، نه مانند يك سيستم و ساختار تمركزگرا است و نه يك سيستم بدون قاعدە، بی‌سروسامان و بي نظم، كه قدرت سازماندهی تودەها را از کف بدهد. خط سوم بر اساس نیازها و ويژگي‌هاي اجتماعی، از سویی جامعه را از لحاظ سیاسی ارادەمند خواهد کرد و در عین حال، بە سازماندهی اعضاء و اقشار جامعه میپردازد و این تشکلات اجتماعی را در يك سيستم دمکراتیک نظم میبخشد.

همچنین باید یادآور شد کە خط ‌سوم ويژگی‌های منحصر بە خود را از لحاظ رویکردهای سياسی، شگردهای دیپلوماتیک، برخوردهای اجتماعی، نگرش فرهنگی و دیدگاە نظامی دارد.از لحاظ نظامی نه به شيوه ارتش‌های سرکوبگر دولتی كه در طول تاريخ تشکیل شده اند خواهد بود ونه متوهم به شعار «زمان مبازره مسلحا نه پایان یافته است» خواهد بود، شعاری که نیروهای سرمایه ومنفعلین مدعی مبارزە به عنوان یک ابزارجهت خلع سلاح کردن جامعە از آن استفاده میکنند. برعکس از هیچ تلاشی جهت اینکە جامعه را صاحب نيروی محافظت از خود كند، فروگذار نخواهد کرد.

از لحاظ جامعه شناسی هم، نه با رویکردهای جامعه گرایی خشك و افراطی کە بسیاری از حركت‌های جامعەگرا چە مذهبی و چە تحت عنوان چپ‌گرایی بر آن اصرار دارند و در آن ارادە فرد محو وبی تاثیر میگردد، عمل می كند و نه به شيوه ليبراليسم كه تحت نام حق و حقوق و آزادی فردی، جامعه را متلاشی میگرداند، برخورد خواهد کرد. جامعە شناسی خط سوم، ارادەمندی فرد و حفظ و شکوفایی جامعه آزاد و دمکراتیک را مبنا قرار میدهد. یعنی ایجاد يك جامعه آزاد، دمکراتیک، اخلاقی و سیاسی را پایە ی اهداف خود قرار میدهد و زمینە نقش آفرینی و خلاقیت فرد را در درون این جامعە مهیا میسازد.

برنامه اقتصادی خط سوم نی، نه مانند سرمایه داری دولتی تحت عنوان سوسياليسم و نه چون اقتصاد لیبرالیستی و نئوليبراليستی که تحت لوای بازار آزاد راه را برای عده ای سودجو برای نهایت سوءاستفاده از جامعه باز میکند و باعث فقرو فلاکت در جامعه میشود، میباشد. چرا که به خوبی میدانیم که، پایه اقتصاد نئولیبرالیستی، بر شعارهركس هرچه را كه بتواند تصاحب كند، استثمارکند وفریب دهد استوارمیباشد. نتیجە آن هم زندگی همراه با فقر و فلاکت برای ۹۹٪ از آحاد جامعه ی انسانی وبه سرمایه دار تبدیل شدن یک ۱٪ دیگرمیباشد. *خط سوم اقتصاد کومینال و بازار اجتماعی را بعنوان آلترناتیو سوم مطرح میکند*.

خط سوم نه، تحت نام حفاظت فرهنگی ازفرهنگ ارتجاع که با روح زمان و جامعە دمکراتیک و آزاد سازگاری ندارند و اصرار بر عقب نگە داشتن جامعه دارد، دفاع می كند و نه تحت لوای مدرنیسم مبتنی بر مدرنیتە ـ دمکراتیک، فرهنگ و سنت‌های مطلوب جامعه را کە با معیارهای مدرنیتە ـ دمکراتیک هم در نمیباشند، رد میکند. بە عبارتی دیگر هیچگاە در دام توهماتی کە تحت تاثیر خصلت‌های خودخواهی و ليبراليستی، جامعه را از فرهنگ ـ دمکراتیک جامعه تهی نمی كند، نخواهد افتاد.

مسئله مهم ديگر، مسئله زن است، در استراتژی خط سوم نه مانند مدرنیتە ـ کاپیتالیسم زن را بعنوان يك كالا و ابزار می بيند و نه مانند ارتجاع وسنت مردسالاری خاورميانه زن را در حصر دین و خرافات و عرف‌های عشیرەای، ناچيز شمردە و نقش زن را در جامعه محو و بی تاثير خواهد کرد. بلكه با تمام توان زمینە را برای نقش‌آفرینی زن در تمام عرصه های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در جامعه هموار خواهد کرد.

در ادامە بحث سعی میکنیم بیشتر پردە از اهداف نيروهای دخیل در جنگ جهانی سوم، برداریم. در واقع امريكا بعنوان ابرقدرت جهان، خواست ترويج فرهنگ امريكا بر تمامی جهان را دارد. اساسا از سال ١٩٩٠ برای تحقق این امر قویا دست به كار شده است. امریکا بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی تا وقوع جنگ در سوريه همچنان تك تاز ميدان بوده است. هر چند اروپا نیزدر این مدت به عنوان رقیب امريكا خود را فرض کرده است ، اما در حقیقت صرفا نقش يك نيرو يدك را ایفا کرده و نیروی مرکزی آمریکا بوده واست. از سوی دیگر میدانیم کە هم فرهنگ سنتی و هم فرهنگ مدرنیتە ـ سرمایداری اروپا و امريكا دارای منشاء مشترکی میباشند.

روسيه ای كه بعد از فروپاشي شوروی نقش آنچنانی در منطقه نداشت، اين بار با ژست ابرقدرتی، وارد ميدان ميشود تا به تك تاز بودن آمریکا درميدان پایان دهد. از طرفی ديگر چين هم بعنوان یک غول تجاری، بیشتر از روسیە خود را توانمند برای رقابت با آمریکا ظاهر می‌کند. همانطور كه ميدانيد، چين يكی از ابر قدرت‌های اقتصادی جهان است وهدف هژمونی اول جهان را در قرن ٢١ پیگیری میکند و تلاش در غلبه هژمونی خود بر اروپا ، امريكا و روسيه را دارد.

درواقع حضور امريكا و روسيه در خاورمیانە غالبا بصورت نظامی است. اما چين بيشتر بصورت اقتصادی و تجاری در ميدان خاورمیانە پرسە میزند. هدف هر كدام از اين نيروها، بە دست گرفتن نيروی نخست هژمونی سرمايه جهانی در قرن ٢١ میباشد. مخصوصا در اين زمینە رقابت تنگاتنگي ميان امريكا و چين در جریان است. همانطور كه گفته شد، اروپا با تمام اختلافاتی كه با امريكا دارد، اما از لحاظ ريشه و سيستم بە آمریکا نزدیک است و در مقابل چین و روسیە متحد آمریکا به حساب می آید. دراين ميان روسيه هرچند در منطقه توانسته است، از لحاظ نظامی نیرویی از خود نشان دهد، اما، از قدرت اقتصادی، تکنولوژیک و تجارت و بازاری را كه چين دارد، برخوردار نیست. س

سر کار آمدن ترامپ مصادف بود با شکست نئوليبراليسم، ناسیونالیسم آمریکا دریافت که نه تنها نمی تواند به اهداف پیشبینی شده با شعار گلوبالیزاسیون در دهە ٧٠ دست یابد بلکه گلوبالیسم باعث زیان بە امريكا خواهد شد، چرا که بیشتر سرمايه جهانی به چين سرازیر شد و بیشتر شركت‌های بزرگ جهانی سرمایە خود را بە چین منتقل کرده یا در صدد انتقال سرمایه خود به چین بودند، چرا کە سرمایه به دنبال نيروی كار و مواد خام ارزان است و در چین امکان دسترسی به هر دو برایش موجود میباشد. از سویی دیگر به علت انبوە جمعيت، خود چين و كشورهای مجاور آن كه تقريبا نصف جمعيت جهان را شامل میشوند، بازار بزرگی برای فروش محصولات اين شركت‌ها هم وجود دارد.

آنها به این فکر کردند، کە نئوليبراليسم خود باعث رشد اقتصادی چین میشود ومیتواند چین را بە یک غول اقتصادی، تولیدی و تجاری تبدیل کند کە این امر تهدیدی برای آیندە هژمونی امریکا میباشد. در نتیجە ناسيوناليسم محافظەکار آمريكا پی برد، کە فرار سرمایە از آمریکا موجب وسعت بیکاری و بی رونقی بازارشان خواهد شد. اما بە دلیل اینکە خود امريكا پیشتر قوانينی بر حسب منافع خود در نئوليبراليسم مقرر كرده بود، نميتوانست آنها را از طریق پروسە قانونی بطور سریع لغونماید یا نادیدە بگیرد. به همين خاطر شخصی محافظەکار، بازاری و دارای عدم ثبات در برخوردها، مانند ترامپ را سركار آوردند، تا بتوانند به دست چنين شخصی کە دیوانە وار قوانين امریکا و جهان را بر هم زنند.

میدانیم کە ترامپ درسخنرانی‌هایش، بویژە در حین نشست‌های سالانە سازمان ملل، خطر زیست محیطی را انکار میکرد و حقوق بشر و سازمان حقوق بشر جهانی را سازمانی بی معنا شمرد. این در حالي است كه اين سازمان‌ها را خود نیروهای سرمایە جهانی بوجود أورده اند، تا از طریق آنها راه را برای اعمال سلطە خود در جهان هموار کنند. یادمان نرفته است، که ترامپ در یک برخورد ناسیونالیستی و محافظەکارانە مابين امريكا و مكزيك ديوار كشيد و تأكيد داشت، که بيشتر در امريكا سرمايه گذاری شود. شعار بايد امريكا را قويتر بكنيم سر داد. هدف سرمایه از به میدان آوردن ترامپ و تقویت ترامپیسم، در واقع، پیاده کردن يك مدل نئوناسيوناليسم و تبدیل کردن آن به یک الگویی جهانی بود.

این مدل ترامپیسم از سوی بسیاری از دولت‌ها و دیکتاتوری‌های جهان و منطقە از جمله دولتهای دیکتاتور، ترکیه و ایران کە در صدد یکدست کردن حکومت خود بودند، مورد استقبال قرار گرفت و سعی داشتند کە امریکا و ترامپیسم را بعنوان يك الگو نشان دهند و در این راستا نیز اقدامات خود را صورت دادند. اما شکست ترامپ در انتخابات فعلا بسیاری از برنامە‌های آنها را بە هم ریختە است.

موضوع دیگر این است کە دولت ترکیه‌ دارای چنین خصلتی میباشد کە ابتدا زیادەخواهی خود را مطرح میکند و با توجە بە ناتوانیش در برابر موانع بطور تدریجی تا رسیدن بە آنچە برایش ممکن است، عقب نشینی خواهد کرد. اما تا جایی کە ممکن باشد و توانش را داشتە باشد چشم طمع و زیادەخواهی خود را دارد. برای مثال در ابتدای تشکیل دولت ـ ملت خود، خواستار تشکیل آن در تمام مناطق تحت نفوذ عثمانی بود، اما زمانی که دید، بدلیل هم کیشی و هم هویتی اروپا با کشورهای بالکان هرگز اروپا به چنین الحاقی اجازه نمیدهد، بدون تقلا از الحاق این دولت‌ها بە دولت ـ ملت خود ناامید شده و صرف نظر کرد. زمانی هم سعی کرد کە دولت ـ ملت خود را بر روی ممالك اسلامی تحت نفوذ عثمانی بنا نماید. اما باز هم با خیزش ملی عرب کە از سوی کشورهای امپریالیستی در جهت منافع خود نیز، حمایت میشدند، مواجە گشت. در نتیجە در این مورد نیز نا امید گشته و اين بار تصميم به تشکیل دولت ـ ملت خود در چارچوب طرح ميثاق ملی میگیرد كه طبق آن همان تركيه كنوني با الحاق شمال غرب (ایلات حلب) و جنوب كوردستان کە در زمان عثمانی ايلات موصل عنوان داشت را نیز شامل میشد. اما در اين مورد هم دچار مشكل شد. چرا کە فرانسه خواستار تشكيل كشور سوريه تحت حمایت خود شد. همچنین بريتانيا نیز خواستار تشكيل كشورعراق تحت حمایت خود بود. زمانی کە متوجه شدند، اين هم امكان پذير نيست، در نشست لوزان در ١٤/٠٧/ ١٩٢٣ از این خواستە عقب نشيني كردند و بە تشکیل دولت ـ ملت خود در چارچوب تركيه امروزی کە با اشغال شمال كوردستان همراه بود برخواست. البتە هميشه الحاق مناطق مورد نظر دیگر در طرح ميثاق ملی بە دولت ترکیە را در ذهن خود داشته اند . اکنون اردوغان کە فکر نئوعثمانی را در سر میپروراند، بیشتر از هر زمانی بحث ميثاق ملی را بە میان می‌آورد و با توجە بە خلاءهای ایجاد شدە بطور عملی نیز وارد این مناطق شدە و میخواهد آنها را در دیزاین نوین خاورمیانە بە کشور ترکیە آینده ملحق نماید و فراتر از این بە کشورهای قفقاز، آسیای میانە و شمال آفریقا هم چشم دوختە است.

وضعیت ایران بعد از جنگ جهانی اول با ترکیە کاملا فرق میکرد، دولت قاجار برعکس عثمانی کە یکی از پایەهای اصلی متحدین در برابر متفقین بود، اعلام بی‌طرفی کردە بود و در بحران و ناتوانی کامل بە سر میبرد. ایران طبق قرارداد ١٩٠٧ بطور عملی بین انگلیس و روسیە تقسیم شدە بود. ایران در وضعیتی نبود کە بتواند با ارادە مستقل بە دولت ـ ملت سازی بیندیشد یا اینکە بر اعادە های عرضی پافشاری نماید. هر چند ایران درکنفرانس صلح پاریس کە بر سر مسائل خاورمیانە در پایان جنگ جهانی اول برگزار شد، با حضور هیتی شرکت نمود ودر گزارشی کە در این کنفرانس ارائە میدهد تمام کوردستان را بخشی از ایران و حق الحاق آن بە ایران را مطرح مینماید، اما در جلسات بعدی و در عرصە عملی مانند بنیانگذاران دولت ـ ملت ترکیە حضور آنچنانی ندارند. از سویی دیگر اگر مصطفی کمال تحصیل کردە فرانسە بودە و تاحدودی از قواعد ملی گرایی و تشکیل دولت ـ ملت اطلاعاتی داشتە و تاریخ ژاکوبن‌های فرانسە را مطلع بودە و در نتیجە آن شاید استقلال عملی در تشکیل دولت ترکیە داشتە است. رضا خان بە هیچ ‌وجه این دانش را نداشتە و دارای چنین علمی نبودە است و کاملا دست نشاندە انگلیس بودە است، در نتیجە دولت ـ ملت ایران را بیشتر از ترکیە میتوان بە دولت ـ ملت‌های شیخ نشین عرب کە کاملا ساختە و پرداختە نیروهای برندە جنگ جهانی اول (فرانسە و بریتانیا) هستند، تشبیە کرد. البتە جمهوری اسلامی در دیزاین نوین خاورمیانە سعی در حفظ مرزهای کنونی خود و بە نوعی در چارچوب شیعەگرایی بە مناطقی خارج از مرزهای خود نیزچشم دوختە است. همچنین در چارچوب داعیە پان‌ ایرانیستی ایران بزرگ فرهنگی، چشم طمع نیز بە کوردستان، بخش‌هایی از آسیای میانە، قفقاز، افغانستان و… دوخته است. البتە وضعیت کنونی ایران بهتر از پایان دوران جنگ جهانی اول نیست و بدلیل بحران‌های داخلی هر روز بیشتر از پیش از تاثیرش در منطقە نیز کاستە میشود.

کشورهای عربی مانند عربستان، قطر،مصر مي خواهند موقعيت خود را حفظ كنند. یعنی تمام شیخ‌نشین‌های عرب خواهان حفظ موقعیتی هستند که در نتیجە فروش نفت بە دست آوردەاند و میخواهند در خاورمیانە آیندە نیز ازهمان موقعیت برخوردار باشند. از طرفي ديگر اسرائيل نیز، كه مي توان گفت هم در سطح سرمايه جهانی، هم در سطح منطقە دارای موقعیت است، میخواهد موقعیت خود را در هردو عرصە گسترش دهد، هم اینکە امنیت خود را در آینده خاورمیانە تضمین کند.

در واقع میتوان گفت: در پروسە دیزاین نوین دو مرحلە وجود دارد. یعنی مرحله تخريب و مرحلە بازسازی. در حال حاضر ما در مرحله تخريب هستیم . یعنی همه نيروها در حال تخريب هستند. تركيه از يك طرف، امريكا از يك طرف، ايران از يك طرف، روسیە، کشورهای عربی، اسرائیل و… حقیقتا اين يكی از خواستەها و اهداف سرمايه جهانی نیز میباشد. چون زماني كه يك جا مورد تخريب قرار می گيرد، نیازبه بازسازی دوبارە آن نیز بوجود می‌آید. در هر دو مرحله نیز، آنها سود می برند. بە این معنی کە آنها همانطور کە در مرحلە جنگ و تخريب اسلحە و مهمات خود را بە فروش میرسانند، در مرحلە بازسازی نیز بە مدت ٤٠ تا ٥٠ سال، محصولات و مصالح خود را در آنجا بە فروش میرسانند.

بە همین دلیل، اکنون کە مرحلە تخريب است، هر كس اجازه تخريب را به میزان توانش دارد. هم نيروهای سرمایە جهانی و هم نيروهای موقعیت پرست منطقە خود و نیروهای نیابتیشان بی پروا در حال تخریب میباشند. تخریب تنها بە جنبە مادی محدود نمیشود و جنبە اجتماعی و فرهنگی را نیز با سود بە همراە دارد. شاید بعد از این همە تخریب، زمان مرحله بازسازی هم فرا برسد، البتە بازسازی کە آنها مدنظر دارند، به نفع جامعه و خلق‌ها نه، بلكه به نفع خود. همان طورکه اشاره كردیم، اين نيروها می خواهند مدتی همه چيز را در خاورميانه تخريب كنند و در مرحلەای طولانی مدت تولیدات خود را در اين مناطق تحت نام کمک بە بازسازی بە جوامع خاورمیانە بفروشند، در نتیجە آن نیز سعی دارند کە از بحرانی كه اکنون گريبان گیر سرمایە جهانی شدە است، گذر نمایند. چرا کە خصلت سرمایداری چنین است، بحران ایجاد میکند و برای گذار از بحران پیش رو تا خلق بحران تازە، بە جنگ و تسریع تولید، همچنین بازار یابی برای بە فروش رساندن آن متوسل میشود.

نیروهای خط سوم و بطور مشخصا ملت كورد و جنبش رهایی بخش کورد، بايد در اين مرحله بسيار آگاهانه عمل كنند. نباید با ارتکاب خطاهای جبران ناپذیرفرصت را ازدست دهند، هر گامی کە برداشتە میشود باید همراه با تفکر عمیق در مورد عواقب آن باشد. هرگز نباید بدون پروژه و برنامە محکم پيشرفت، در غیر این صورت مورد سواستفاده نيروهای جهانی و منطقە قرار خواهند گرفت. باید با احتیاط اما فعال و در میدان بودن، اين مرحله تخريب را پشت سر گذارند، نیروی خود را بی‌حساب صرف نکنند و درعین فعال بودن باید حفظ و گسترش نیروی خود را مبنا قرار دهند تا در مرحله بازسازی، نيروی كافی، جهت ایفا کردن نقش مهم خود را در راستای رهایی خویش، داشته باشند.

نبايد بطور عاطفی به مسائل نگاه کرد. نباید با عدم موفقیت‌های مقطعی و موردی دچار عدم تعادل و نا امیدی گشت. بە این معنی نباید پیروزی‌های مقطعی نیز ما را چنان سرمست کند، کە نسبت بە تهدیدهای دیگر غافل شویم. همچنین نباید، در صورت، وقوع اتفاقاتی که منتظرش نیستیم، نا اميد شده و امید بە پیروزی را از دست دهیم. این یک واقعیت است کە رخدادهای منطقە طبق خواسته هيچ يك از نيروهای دخیل در جنگ جهانی سوم پیش نمیرود تا ما این انتظار را بطور کامل داشتە باشیم.
مثلا همە چیز طبق خواست امريكا، روسيه، ايران، تركيه و… هم پيش نمی رود. بعنوان مثال، اگر رویدادها به خواست امريكا پیش میرف، امريكا بە خاورمیانە آمد، کە بە هژمونی بلامنازع دنيا تبدیل شود وهرگز انتظار نداشت، که نيروهای ديگری مانند روسيه و چين در برابرش سد ایجاد کنند. آمریکا در رویای همچنان یکه تازبودن میدان بود، اما امروزە میبینیم کە چنین نیست. از طرفی ديگر، اگر وضعیت طبق خواستەهای ايران و تركيه هم پیش میرفت، نبايد اکنون هيچ نيروی كوردی، حتی هیچ کوردی در ميدان وجود می‌داشت.

همانطور کە رویدادها بطور کل به خواست هيچ يك از اين نيروها پيش نمی‌رود، پس ممکن است همە چیز هم طبق خواست ما پيش نرود، هر چند طرف محق هم ما باشیم، که هستیم.
در جنگ و میدان عمل، توانايی و برنامه است، كه حرف اول را ميزند، نه صرفا حق و ناحق بودن. حق اگر بدون برنامه، سازماندهی و نيرو باشد، محکوم بودنش به شکست، اجتناب‌ ناپذیر است. از سوی دیگر ناحق ترين آکتوری که دارای توان و برنامه است میتواند، محقترین طرف بدون نیرو و برنامه را به شکست بکشاند.

دوبارە این را تکرار میکنم. با توجە بە این واقعیت، ما نبايد بخاطر پيروزی‌های موقت سرمست و بخاطر شكست‌های موقت نا اميد شویم. بجای آن بايد با چشمانی باز و طبق برنامه حركت كنيم و با احساسات و عاطفه صرف رخدادها را مورد آناليز قرار ندهیم. بعنوان مثال ما در مبازره پر شكوه كوبانی پيروز شديم. اما از طرف ديگر مسئله عفرين پيش آمد. طبق تحلیل جنبش ما، اگر دست‌آورد و پیروزی كوبانی را خوب آناليز می كرديم، برای عفرين کە میدانستیم در معرض خطر میباشد، آمادگی‌های بيشتری فراهم می‌ كرديم. در واقع رهبر آپو بعد از پيروزی كوبانی، بارها این را هشدار داده بود، ولی نيروهای ما متاسفانه نتوانستند طبق آن هشدارها، برنامه و حرکت خود را تنظیم کنند.

مسئله ديگر این است کە در ميان دولت‌های منطقە، دولت ايران، تركيه، سوريه وعراق چهار كشور اشغالگر کوردستان هستند. مخصوصا ايران و تركيه، و تمام توانشان ناامید ساختن ما از رسیدن بە پیروزی میباشد، در چنین وضعیتی وظیفە ما جنگ با آنها در تمام عرصەها میباشد.
در چارچوب برخورد با نيروهای سرمایە جهانی هم استراتژی و تاكتيك ما کاملا مشخص است و طبق آن عمل خواهیم کرد. نه اراده و سرنوشت خودمان را بە دست آنها میسپاریم و بعنوان حامی و ناجی بە آنها مینگریم و نه به شيوهای دگماتيك و غیرە اصولی با آنها برخورد خواهیم کرد.

این ما نیستیم کە پای نیروهای سرمایە جهانی را بە منطقە کشیدەایم. از نظر ما حضور سرمایه جهانی، به معنی، مرگ خاورميانه است، اما در عرصە عمل و ميدان جنگ، نمیتوان نيروهایی را کە حضور دارند، ناديده گرفت. آنها هم نمی توانند، کورد را ناديده بگيرند، خط سوم بجای تکیە بە این نیروها و یا بجای خوندان آیە یاس و ناميدی کە بطور حتم منجر بە بی‌اراده گشتن میشود، با تمام توان سعی بە نيروبخشیدن بە خود و سازماندهی جامعه را دارد و با احیای تمام پتانسیل‌های اجتماعی برای مبارزە، بعنوان يك نيروی بارز و تاثیرگذار در مبارزە ظاهر ميشود. خود را بە امر واقع تبدیل کردە و بە سطحی از نیرو میرساند کە هيچ نيرویی توان انکارش را نداشتە باشد.

بعنوان مثال در يك نشست مطبوعاتی یکی از وزرای دولت ترکیە، سفیر آمریکا را راجع بە همکاری‌های کوالسیون ضد داعش بە نیروهای روژآوا مورد نقد قرار داد و او را مورد پرسش قرار داد کە علت كمك شما به كوردها چيست؟ سفیر امريكا بطور واضح در پاسخ او گفت، کە این مسئلە به ما تحمیل گردید. بە این معنی کە صاحب اراده، نيرو و برنامه بودن، مانند آنچە کە مقاومت کوبانی بە نمایش گذاشت، راهی است برای تحمیل ارادە و خواست خود بر نیروی مقابل و ناگزیر کردنشان به اعتراف به موجودیت تو، (خلق کورد).

همچنین قابل ذکر است کە، خط سوم در هر جا و زمانی كە امكان و فرصت سیاست و رزی، بکارگیری تاكتيك و ایجاد هم پيمانی وجود داشتە باشد، چه با نيروهای دخیل در جنگ و چه با نیروهای اجتماعی، سياست مبنی بر اصرار بە اصول و انعطاف در تاکتیک را پيش ميبرد. در هر جا و مکانی كه در نتیجە شدت جنگ و حملات درهای سیاست بر روی ما بستە شود، به مقاومت متوسل میشود و با مقاومت خود، ارادە و موجودیت خود را تحمیل خواهد کرد. همان طور كه بە یاد داریم، در مقاومت کوبانی بە مدت ٣٥ روز هيچ نيرویی به یاری مقاومت‌گران کوبانی نیامد. کوالسیون زمانی کە دید این ارادە شکستنی نیست، در راستای منافع خود و زیر فشار افکارعمومی جهان بە یاری نیروهای مقاومت‌گر کوبانی آمد. یعنی اگر اين مقاومت ٣٥ روزه نمی بود، بە هيچ‌ وجه كواليسيون ضد داعش هم بە این همکاری برای حفظ کوبانی، تن نمی‌داد.

خط سوم با نيروهای سرمايه جهانی و نيروهای موقعیت پرست منطقە، بویژە دولی کە بطور مستقیم اشغالگر کوردستان نیستند، و بویژە با دولت‌هایی کە با هریک از اشغالگران کوردستان نزاع و تضاد منافع دارند، در صورت نیاز و واقعیت‌های میدانی ارتباتاط تاکتیکی نیز برقرار می کند. یعنی اين خط خود را در تنگنایی کە عرصە عمل را برایش محدود کند، قرار نمی دهد. در شرایط میدانی یک نیروی دخیل در جنگ، حتی گاها در ميدان جنگ هم، اگر لازم باشد می تواند با نيروی مقابل خود، مذاکره كند. این نیز یکی از واقعیت‌های جنگ، بویژە در جنگ جهانی سوم میباشد. همانطور کە پیشتر بە آن اشارە کردیم، نیروهایی مانند امريكا و ايران، با وجود این کە با هم در حال جنگ و ستیزهستند، اما از طرف ديگر در حال برقراری ارتباط مستقیم و غیرە مستقیم هستند. در این میان نيروهای نیابتی وتندرواسلامی مانند داعش، القاعدة و غيره، نيروهای دشمن، خط سوم میباشند و میدانیم کە وسیعترین حمله اينها به كوردستان بوده است.

شاید این پرسش مطرح شود کە در خاورمیانەایی کە اسلام در آنجا آیین اکثریت است برخورد خط سوم با اسلام چگونە میباشد. در پاسخ باید گفت، خط سوم با اسلام سياسی بدون چون چرا مبارزه می كند. اسلام سياسی را میتوان بە دوبخش تقسیم کرد، بخش اول، اسلام بنيادگرا و تندرو میباشد كه داعش، القاعدە و… نمایندگان این نگرش میباشند که بە هیچ ‌وجه فرصتی جز برخود نظامی برای ما باقی نخواهند گذاشت. بخش دوم اسلام لیبرال است، که گاهی با برخود نظامی وگاهی هم با جنگ، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک به میدان می آید، خط سوم نیز برای مقابله با این نوع از اسلام و دفاع از موجدیت و منافع خلق دربرابر حمله اسلام لیبرال درهمه عرصه ها، مبارزه خواهد کرد. دولتهای ایران و ترکیه در برابر مبارزات خلق کورد از هر دو نوع برخورد استفاده میکنند، در نتیجه خلق کورد نیز در استراتژی خط سوم، با تمام نیرو و همه حوزه ها با آنها به مبارزه میپردازد. اما خط سوم با اسلام عرفی در جامعه، برخورد غیر دمکراتیک و سکتاریستی نخواهد کرد، اما در عین حال برای زدودن سنتهای ارتجاعی و ضد اجتماعی، ضد زن و منسوخ شده که در مقابل مدرنیته دمکراتیک قرار میگیرند از جامعه، از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.

اگر نظری بە واقعیت فرهنگی و اجتماعی و سابقە سیاسی و مبارزاتی شرق کوردستان بیندازیم، در واقع خط سوم در شرق كوردستان، حتی در سرتاسر ايران، نيروی عظیمی برای پيشبرد اهداف خود دارد.اگر اين پتانسیل عظیم از طریق آگاهی بخشی و سازماندهی فعال گردد، ميتواند به يك نيروی منسجم تبديل گردد و در آينده شرق كوردستان و ايران سرنوشت ساز باشد.

باید این را نیز بە خوبی روشن کرد کە خط سوم نه حكمرانی و ظلم و ستم رژيم ايران را تحمل خواهد کرد کە بدون ترديد در این راستا در حال مبارزه سياسی، اجتماعی، ايدئولوژی و نظامی بی‌وقفە خواهد بود و نە بە مزدور نیروهای مداخلەگر سرمایە جهانی تبدیل خواهد شد. اما در هر شرایطی در چارچوب اصل ـ اصرار بر اصول آزادیخواهانە و انقلابی، اما انعطاف در تاکتیک با این نیروها تامل خواهد کرد و تماما با در نظر گرفتن منافع ملت كورد و دیگر ملیت‌های همجوار وارد عمل خواهد شد و از هر فرصتی برای احقاق حقوق این ملت‌ها، از جملە ملت کورد استفاد خواهد كرد.

همچنین خط سوم در شرق كوردستان در ميان دو گفتمان اپوزسيون دولت کنونی ایران برخورد سوم راخواهد داشت. در بین گفتمانی كه در انتظار سرنگونی رژيم ايران توسط نيرویی خارجی میباشد که آنها را بر اریکە قدرت بنشاند، کە البته نیروهای این گفتمان غالبا دارای عقاید شونیستی و پان ایرانستی میباشند، و قطعا بعد از قبضە قدرت در مرکز، تحت عنوان حفظ تمامیت ارضی به كوردستان حملەور خواهند شد، این گفتمان از سوی بعضی از احزاب کلاسیک و گروههای ملل تحت ستم نیز تحت عنوان دمکراسی خواهی برای ایران، که توهمی بیش نیست، مطرح میگردد.
گفتمان دیگر نیز، دچار توهم اصلاح پذیری جمهوری‌اسلامی است ومیپندارد که بدون مبارزه راسخ ميتوان حق ملت كورد و ديگر ملت‌ها را از جمهوری اسلامی گرفت .
خط سوم با اعتقاد راسخ بە اینکە نیروهای مداخلەگر سرمایە جهانی جز بە دنبال منافع خود نیستند و آلترناتیوهای آنها هرگز قابل اتکا و اعتماد نیست، در عین حال بە این نیز اعتقاد دارد کە در فرهنگ و قاموس جمهوری اسلامی منفعتی برای ملتهای تحت ستم، از جملە ملت کورد وجود ندارد، و این دولت حاضر است با هرآنچه کناربیاید، اما هیچگاە و تحت هیچ شرایطی تن بە مطالبات اساسی این ملت‌ها نخواهد داد.

مگر اينكه از سویی مداخله خارجی بە دولت مستبد ایران فشار وارد آورد و از سویی دیگر مبارزات داخلی به اوج خود برسد تا وضعیت بە نفع خلق‌ها تغییر کند. البتە اگر خلق‌ها با توجە بە حساسیت‌هایی کە در طی این بحث مطرح گشت، هوشیار باشند کە مانند بهار عربی دسترنجشان طعمە نیروهای سودجوی سرمایە جهانی و شونیست‌های پان‌ایرانیست داخلی نگردد و همە چیز طبق خواست این نیروها برای آیندە تعیین نگردد. در نتیجە باید طبق نیروی ذاتی جامعە و درایت سیاسی پیش رفت.
خط سوم توهمی به وعده وعیدهای شونيست‌هایی كه اکنون شعار دمكراسی می دهدند، ندارد و معتقد است که در صورت به قدرت رسیدنشان از همان شیوه سرکوب رژیم پهلوی وجمهوری اسلامی برای سرکوب خلق کورد پیروی خواهند کرد و ماشین سرکوب را به سوی شرق کوردستان به حرکت در خواهند آورد.

در مورد مقولە براندازی یا سرنگونی بجای رویکرد آن دسته که شعار همیشگی آنها براندازی است، اما دست به سياه و سفيد نمیزنند و در انتظار نيروی خارجی برای عملی کردن این شعار آخود هستند، خط سوم دو شیوە و یا مقطع سرنگونی را در نظر دارد. ابتدا سرنگونی رژیم اشغالگر در شرق كوردستان و دوم سرنگونی رژیم در کلیت ايران و همگام شدن با مبارزە و ارادە سایر خلق‌های ایران، برای یکسرە کردن سرنوشت دولت ‌ ـ ملت سرکوبگر ایرانی کە اکنون جمهوری اسلامی آن را نمایندگی میکند.
در حقیقت اگر همه ملت‌های ايران چنین و در چارچوب خط سوم سازماندهی گردند و نيرویی را ابتدا جهت مبارزە و بیرون کردن دولت اشغالگر ایران از میهن خود تشكيل دهند، ملت كورد هم خواستەها و مبارزات دمكراتيك و آزاديخواهانه خود را با خواستەهای دمكراتيك و آزاديخواهانه ایشان جهت تصمیم نهایی در مورد سرنوشت رژیم در مرکز همسو خواهد کرد.

به نظر ما اگر بعضی از احزاب، گروە‌ها و افراد كورد، کە چشم به کیسە شاهانە اپوزسیون شونیست و پان ایرانیست دوختەاند و همچنین آن بخشی کە در توهم هستند، کە رژیم بدون مبارزەای انقلابی تن بە خواستەهایشان می دهد، بيايند و به خط سوم ملحق شوند با سهولت بیشتر و سریعتر میتوانیم نتیجە کسب نماییم. بدون تردید برای وارد شدن بە دایرە استراتژی خط سوم اجباری وجود ندارد. اگر در مبانی آزادی و رهایی همفکر باشیم، میتوانیم هم پیمانی‌های دمكراتيك و انقلابی بە وجود بياوريم و بە مصاف استبداد و اشغالگری برای کسب نتیجە مطلوب برویم. در برنامه آينده در مورد جنگ خلق انقلابی بحث خواهیم کرد.

٠١-١٠-٢٠٢٠

Related posts