جامعە طبیعی، پایەای و اخلاقی ـ سیاسی، تاثیرات مادی و اجتماعی آن بر کوردستان

جامعە طبیعی، پایەای و اخلاقی ـ سیاسی، تاثیرات مادی و اجتماعی آن بر کوردستان

این متن برگرفتە از قسمت چهاردەهم برنامە ریگا و ریباز (راه و روش) میباشد. این برنامە برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین در روزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از صفحە فیسبوکی و کانال یوتیوب ریگا و ریباز پخش می شود. موضوع آموزشی این قسمت جامعە طبیعی، پایەای و اخلاقی سیاسی و تاثیرات مادی و اجتماعی آن بر کوردستان می باشد کە در تاریخ بیست و نهم اکتبر ٢٠٢٠ توسط رفیق اهون چیاکو ارائه شده است.

با عرض سلام و احترام بە تمام دوستان و رفقایی کە این برنامە را دنبال می کنند. در این برنامە میخواهیم کە در مورد جامعە طبیعی بحثی را ارائە دهیم کە مطمئنا بحث مهمی میباشد، چرا کە انسان خود جزئی از طبیعت میباشد. از سویی دیگر اگر ما بخواهیم از تاریخ کوردستان درک عمیقی حاصل نماییم، باید تاریخ بشریت را بهتر بشناسیم، و اگر بخواهیم تاریخ بشریت را بهتر بشناسیم، باید تاریخ جهان را خوب شناخته وهمچنین برای اینکە بخواهیم تاریخ جهان را بشناسیم طبیعتا باید تاریخ کیهان را مورد شناخت قرار دهیم.

چرا ما بحث جامعە طبیعی را بە میان میاوریم و تعریف ما از طبیعت چیست؟
در واقع آنچە کە خارج از ارادە و دست انسان بوجود آمده است، طبیعت و امر طبیعی میباشد. موجودیتی کە در بطن طبیعت و کیهان خلق میشود. زمانی که در اینجا مقولە طبیعت را عنوان میکنیم، منظورمان دو نوع طبیعت است. یعنی طبیعت اول؛ کە همان طبیعت، بیولوژیک، شیمی و فیزیک میباشد کە انسان نیز در کنار تمام عناصر پدید آورندە آن بخشی تکامل یافتەتر و ناگسستنی ازآن میباشد و طبیعت دوم، هرچند شاید حیوانات و موجودات دیگری بطور گروهی زندگی کنند، اما این با نیازانسان به حیات اجتماعی قابل مقایسە نمی‌باشد. لذا طبیعت دوم بیشتر مختص بە نوع حیات انسان است و آن را طبیعت اجتماعی می نامیم. بطور دقیقتر ما دو طبیعت کیهانی و اجتماعی را در بحث خود مورد توجە قرار میدهیم.

در مجموع طبیعت اول و دوم، کیهانی و جامعە بشری را در بر میگیرند، کە اساسا خود طبیعت دوم یعنی جامعە، عضوی لاینفک و اما بغایت پیشرفتە تر و منعطف‌ تر‌از طبیعت اول یعنی طبیعت کیهانی میباشد. اما بدلیل این کە قدرت‌طلبی، دولت و تمدن تضاد عمیقی در میان این دو طبیعت ایجاد کردە است، تلاش برای ایجاد طبیعت سوم یعنی رابطە سازندە بین طبیعت اول و طبیعت دوم (انسان و جامعە با کیهان و محیط زیست) ضرورتی اجتناب ‌ناپذیر است. در نتیجە میتوان گفت، طبیعت سوم حاصل مبارزەای است کە انتظارمیرود باردیگر توازن و بالانس را بین این دو طبیعت برقرارنماید.

وقتی کە ما در مورد طبیعت و کیهان سخن بە میان می آوریم، باید ابتدا در مورد انسان بعنوان بخشی از طبیعت و نمونە یک کیهان کوچک در درون کیهان بزرگ سخن بگوییم. ما میدانیم کە ادیان، خود تفسیری ازخلق کیهان ارائە میدهند و هر دینی بر اساس مبانی خود، آن را تفسیر مینماید.
همان طور کە میدانیم در تاریخ ادیان ابراهیمی تاریخی پنج تا شش هزار سالە را برای خلق کیهان و بشر رقم زدەاند. طبق عقاید این دستە ازادیان، کیهان و طبیعت هم مخلوق نیرویی متافیزیک و مشخصا «خدا» میباشند. همچنین طبق عقیدە آنها انسان از خاک و گل پدید آمدە است، کە اگر ما فکت‌های علمی و فلسفی را بررسی نماییم، اقعیتی دگر پیش رویمان قرار میگیرد.

در واقع دنیای ما، دنیا و عصر علم و دانش میباشد و باید بر اساس دادەهای علمی بە هستی بنگریم. البتە بسیاری از دادە‌های علمی و فلسفی نیز مطلق نمیباشند، پس باید در حین اتکا بە علم و فلسفە، هوشیار هم باشیم و در دگماتیسم غرق نشویم.
طبق دادەهایی، محققان بر این باورند کە بین پانزدە تا بیست میلیارد سال قبل در نتیجە انفجاری بزرگ تحت عنوان بینگ بنگ، دنیای مادی و هستی خلق شدە است و از آن انفجار تا بە حال نیز کیهان کماکان در حال تکامل و پیشرفت میباشد. حال این سوال پیش می آید کە پانزدە تا بیست میلیارد سال را کە داعیە علمی برای خلق کیهان است و پنج تا شش هزار سال قبل را کە داعیە ادیان ابراهیمی برای خلق جهان است را چگونە میتوان با هم مقایسە نمود، و ازبطن آن محاسبه ای دقیق اخراج کرد؟

در این میان تفاوت بسیار زیادی از نظر زمانی وجود دارد، بدیهی است که انفجار بینگ بنگ نظریەای مشهورمیباشد. دانشمندان بارها سعی نمودەاند کە این انفجار را در مقیاسی کمتر و در کیلومترها در عمق زمین انجام دهند، اما ترس از آنکە کرە زمین دچار آسیب بزرگ و جدی شود آنها را از انجام این کار باز داشتە است. حال این انفجار طبق تحقیقات صورت گرفتە چگونە پدید آمدە است؟ این انفجار از تراکم انرژی بە وجود آمدە و در نتیجە انفجار رخ میدهد و انرژی بە مادە و نیستی مادی بە هستی مادی تبدیل میگردد. هیدروژن اولین مادەای میباشد کە بە وجود می آید و همیشە در حال بازتولید و تکامل میباشد، در نتیجە ما از انرژی و حرکت پدید آمدەایم ونە حاصل خاک و گل هستیم.

با بە وجود آمدن هیدروژن متعاقبا همە مواد دیگر نیز در روند بازتولید، تغییر و تکامل بە وجود می آیند. در نتیجە برای بە وجود آمدن و تکامل ما و کل هستی ٢ عامل لازم است، اول انرژی یا همان تراکم انرژی و انفجار آن برای بە مادە تبدیل شدن ودوم حرکت، بدین معنی کە کیهان و تمام اجزای آن همیشە در حال حرکت و تغییر میباشند. طبق این استدلال همە چیز در حال تغییر است به جز«خود تغییرکە تغییر نمیکند». حال میتوان گفت کە، پانزدە میلیارد سال قبل انفجاربینگ بنگ رخ دادە است و در نتیجە کیهان بە وجود آمدە است و کیهان نیز همیشە در حرکت میباشد.

همچنین طبق دادەهای علمی کرە خاکی یا همان کرە زمین، حدود پنج میلیارد سال قبل بە وجود آمدە است، و اگر ما این پنج ملیارد سال را نیز در نظر بگیریم، در قبال زندگی انسان و خلق کاهنات، با آنچە کە در ادیان ابراهیمی بە آن اشارە شدە است، تفاوت فاحشی وجود دارد. درواقع بر اساس تحقیقات زمین‌شناسی کە در این زمینە انجام گرفتە است از همان بدو پنج ملیارد سال، هنوز زمینە حیات موجودات جاندار در کرە خاکی مهیا نبودە است، دورەای طول کشیدە است کە شرایط محیطی و اقلیمی برای حیات فراهم شود. سپس با بە وجود آمدن لایە اوزن، اکسیژن، آب و بعدها تعادل وتعامل این پدیدەها دما و هوا بە وجود می آیند و در نتیجە شرایط حیات برای جانداران فراهم میگردد.اولین سلول بنیادین در درون آب بە وجود می آید، سلول‌های بنیادین حدود سە ملیارد و نیم سال قبل پدید می‌آیند و بە شکل باکتریها حیات خود را آغاز می نمایند. این سلولهای بنیادین اکنون نیز در ساختار موجودات زندە کماکان وجود دارند و درعلم بیولوژیک بە وجود آنها اشارە شدە است.

با این حساب وجود همە جانداران و حیات در این کرە خاکی بە، به وجود آمدن این سلولهای بنیادین باز میگردد. بە همین دلیل ما نمی توانیم کیهان را از هم گسستە بپنداریم. بلکە همە عناصر تشکیل دهندە کیهان بطور زنجیروار با هم در ارتباط میباشند. با مرور زمان بطورتدریجی و جهشی و تکامل این تک سلولی ها، ساختارهای زندە چند سلولی نیز بە وجود می آیند و همزمان کە اکسیژن هم در پیرامون بە وجود آمدە است، شرایط محیطی برای بقای جانداران بە وجود می آید. اولین جاندار کە از تکامل این چند سلولی‌ها بە وجود می آید، بە دو ملیارد سال قبل بازمیگردد و بعدها و تا یک ملیارد سال قبل، موجودات زندە دیگر در این کرە خاکی توانستە اند بە عرصە حیات وارد شوند. این موجودات چند سلولی را کە در درون آب، حیات خود را آغاز نمودەاند، به نام آغازیان میشناسیم، آغازیان دردرون دریا تکامل یافتە، سپس انواعی ازاین آغازیان از آب بیرون آمدە و در نتیجە ی تغییر و جهش، خزندگان در خشکی بە وجود آمدە و بعدها نیز مهرە داران و پستانداران بە وجود می‌آیند.

در میان این نوع از موجودات زندە، انسان جزو پستانداران میباشد. پستانداران دارای ٣٣ فاکتورمخصوص به خود میباشند. که شامل خون گرم بودن، تولید مثل وبه منظورتولید مثل، برقراری ارتباط جنسی و شیر دادن به بچەهای خود می باشد. اینها تعدادی از فاکتورهای پستانداران میباشد. در میان پستانداران گونەای بە اسم پریمات بە وجود می‌آید کە نمیتوان به عنوان انسان کامل از آن نام برد، در واقع میتوان آنها را میمونهایی کە نزدیکترین شباهت را بە انسان دارند، فرض نمود. البته میتوان گفت کە انسانها جزوی از خانوادە میمونها میباشند کە مشخصا شباهت انسان بە شامپانزەها بیشتراست و بعدها در نتیجە تکامل یا فرشگرد، انسانها بە وجود می آیند. طبیعتا این تکامل در طول تاریخی طولانی و در چارچوب یک دستە از جهش‌ها که در بیولوژی بە وجود آمدەاند، روی دادە است. با تکامل و تغییرات پی در پی جو و شرایط کرە زمین، امکان حیات کاملا فراهم شدە و بطور تدریجی انسان‌ها از پریمات‌ها جدا شدە واولین نوع انسان کە قدمت آن بە بیش از سە ملیون سال بر میگردد، پدید می آید، فسیل این گونە از انسان‌ها بیشتر در اتیوپی یافت شدەاند.

در بین فسیلهای یافت شده، فسیلی متعلق بە یک زن کە دارای قد ١ متر میباشد دیده میشود، که محققان نام لوسی را بر آن فسیل گذاشتەاند. درواقع قدمت این فسیل بە ٣ ملیون سال قبل بازمیگردد. دراین دوره ازحیات انسان، فسیل و بقایای انسانهای دیگری نیز یافت شدە اند که آنها را همونیت میخوانند، این فسیلها، بە انسان امروزی شباهت داشتە و روی دوپا راە می‌رفتەاند. نوع دیگری از انسانهای اولیە کە فسیلهای آنها یافت شدەاند، هوموساپینس ها هستند، این دستە توانایی فکر کردن را داشتەاند، بعد از هوموساپینس ها، دستەی دیگری یافت شدەاند با نام هوموآراکتوس کە ١ میلیون و نهصد هزار سال قبل میزیستەاند.

شایان ذکر است کە بیشتر این بقایا و فسیل‌ها درشرق آفریقا یافت شدەاند کە بە آن اشارە خواهیم کرد، و توضیح خواهیم داد که انسانها ازهمان سرمنشاء بوده اند و بە تمام دنیا پراکندە شدەاند. حتی گفتە میشود کە هموآراکتوسها اولین دستە از انسانها بودەاند کە بە طرف خاورمیانە حرکت کردەاند.
انواع و دستەهای جداگانەای از انسان‌های اولیە در شرق آفریقا زیستەاند کە بعدها رو بە شمال آفریقا حرکت کردە و سپس بە منطقە عربستان و از آنجا بە منطقە زاگرس و مزوپوتامیای (هلال حاصلخیز) و از آنجا هم بە سایر مناطق، در حال کوچ و حرکت مداوم بودەاند. در واقع این منطقە (هلال حاصلخیز) نقش ایستگاە مرکزی را داشتە است کە در بحث آیندە، کە مختص بە دوران نوسنگی میباشد، بیشتر بە نقش این منطقە در حیات انسان، خواهیم پرداخت. بدین گونە نوع انسان از شمال شرق آفریقا بە شمال آفریقا، از آنجا بە خاورمیانە وآسیای صغیر و از طریق خاورمیانە بە روسیە و از طریق روسیە بە طرف شرق، آسیای میانە و آسیای دور، همه ی آسیا و از طریق آسیای دور بە استرالیا و از طریق تنگە جبل الطارق بە اروپا و از طریق تنگە برینگ در منتهی‌الیە شمال شرق روسیە بە قارە آمریکا راە پیدا کردەاند، و بە این طریق در تمام جهان پراکندە شده وسکنا می‌گزینند.

همانگونە کە اشارە کردیم گونەهای متفاوتی از انسانهای اولیە می زیستەاند اما چون نتوانستەاند خود را با شرایط محیطی وفق دهند، از میان رفتەاند. دو گونە از عمدەترین انسانهای منقرض شده، نیئاندرتال‌ها و هوموساپینس‌ها هستند، کە اینها نیز از شرق آفریقا حرکت خود را آغاز نمودەاند. بقایای این دو گونە درکوردستان نیز یافت شدەاند. مثلا بقایای گونە نیئاندرتال درغارهزار مرد سلیمانیە یافت شدە است، حرکت نیئاندرتالها به٢٢۰ هزارسال تا ۳۵هزارسال قبل برمیگردد.

گفتە میشود کە در میان نیئاندرتال‌ها و هوموساپینس‌ها، هم اختلاف و هم ارتباطاتی وجود داشتە است، طبق گفته هایی ارتباط جنسی هم درمیان آنها وجود داشتە است. این مباحث در بحثهای آکادمی و انسان شناسی مطرح میگردند کە ما در اینجا نمیخواهیم بە آنها بپردازیم، بلکە تنها در حد روشن کردن بحثمان در مورد تاریخ بە آن آشارە می کنیم. پرداختن بە جزئیات این مسئلە نە کار ما است و نە در توان ما. چناچه رفقایی کە بخواهند بیشتر در این زمینە معلومات کسب نمایند، بە وفورمنابع انسان شناسی و زمین شناسی و جود دارند، کە میتوان به آن رجوع کرد.

قابل ذکراست کە بقایای نیئاندرتالها درآلمان، در یک غاربه نام نیئاندرتال کشف شده است، بە همین دلیل نام این نوع انسان را نیئاندرتال گذاشتەاند. تا مدتی فکر میکردند کە نیئاندرتال‌ها فقط دراروپا می زیستەاند، اما بعدها بقایای نیئاندرتال در خاورمیانە و مشخصا در کوردستان نیز یافت شد. تا مدتی عقیده بر این بود کە نیئاندرتالها، دست آورد فرهنگی نداشته اند و در تولید فرهنگ تلاشی ننمودە اند، اما بعدها از کشف بقایای آنان در خاورمیانە و بخصوص بعد ازمشاهده بقایای آنان در غارهای کوردستان و بطور مشخص در غار هزار مرد سلیمانیە، ثابت گردید کە نیئاندرتالها هم در فرهنگ جامعه انسانی نقش ایفا کردەاند و در این راە از خود خلاقیت نشان دادەاند. نزدیک بە ٣٠ الی ٣٥ هزار سال قبل، نسل نیئاندرتالها نیز منقرض میگردد. انسانهایی کە اکنون در قید حیات هستند، بە تداوم هوموساپینس‌ها باز میگردند و میتوان گفت، امروز دیگر تنها یک گونە از انسان وجود دارد.

چرا تنها این گونە از انسانها باقی مانده است؟ چون هوموساپینس توانسته خود را با شرایط محیطی وتغییرات جوی، بهتر وفق دهد، انسان هوموساپینس چندین فاکتور خاص دارد، کە این فاکتورها، بقایش را تضمین کرده اند . اول، میتواند خود را سازمان دهد، دوم، توان فکر کردن دارد، سوم قدرت خود تطبیق دهی به شرایط را دارد.

هوموساپینس ها، ۲۰۰ یا ۳۰۰ هزار سال قبل، از شرق آفریقا بە طرف شمال آفریقا حرکت میکنند و از آنجا بە طرف عربستان و از طریق جبل الطارق بە اروپا و از آنجا بە زاگروس و بە سیبری از سیبری هم بە آسیای دور و ازآنجا بە استرالیا و سر انجام از طریق تنگە برینگ بە آمریکا راە پیدا میکنند و بە این گونە بە همە جهان راە میابند. گفتە میشود کە تعداد این هوموساپینس‌ها کە حرکت خود را از شرق آفریقا آغاز نمودەاند تنها ٦٠٠ تن بودە است. در واقع نیای همە انسانهای این کرە خاکی بە این سرآغاز باز میگردد کە در این میان چیزی بە عنوان نژادهای مختلف کاملا بی معنی میباشد. در واقع طبق تحقیقات به دست آمده، همە از یک نیا و نژاد میباشیم و نیاکان ما همە یکی بودەاند.

طبیعتا شرایط جوی بر روی پوست، خصوصیات و شکل انسانها تغییر و تحولاتی ایجاد کرده است ، کە البتە این نە تنها در مورد انسانها بلکە در مورد حیوانات نیز صدق میکند. مثلا اگر یک گوسفند اسکاندیناوی و یک گوسفند کوردستان را بررسی کنیم، میبینیم کە تفاوتهای زیادی در میانشان وجود دارد، در واقع شرایط جوی تأثیرات زیادی بر روی شکل و بیولوژی و تیپولوژی بە وجود میآورد.

نکتە مهم این است که، نیاکان همە ما انسانها بە هم باز میگردند. اما در این میان یک واقعیت هم وجود دارد، طبیعت همیشە تمایزات را نیز بە وجود می آورد و آورده است، تمایز قسمتی از کاراکتر خلقت میباشد، درنیتجە این درمورد انسان نیز صدق می کند، ضمن اینکه نیاکان همه انسانها یکی می باشند، اما این کاملا طبیعی و برگرفتە ازخود طبیعت است کە بعدها در چارچوب و نتیجه ی این تغییرات طبیعی، فرهنگ‌ها و هویت‌های جداگانەای هم بە وجود بیایند.
دراینجا جا دارد کە بە موردی اشاره کنم کە انسان را از شرق آفریقا بە طرف شمال آفریقا و خاورمیانە هدایت کرده و از آنجا بە تمام کرە زمین پراکندە شده اند، یعنی خط ریف. در اینجا مهم است کە بدانیم این انسانها چگونە حرکت کردەاند. انسانهای اولیە در دستەهای ٢٠ الی ٢٥ نفری حرکت کردە و خود را سازمان می داده اند، قبل از اینکە بە این گروهها بپردازیم، مهم است بدانیم؛ انسانی کە خلق میگردد، شکل تکامل یافتە کیهان میباشد، انسان خلقت اسرارآمیز کیهان است، انسان مجموعەی هرآن چیزی است کە در کیهان موجود میباشد. مثلا در وجود انسان خصوصیات گیاهان مانند آب، خاک وهوا یافت میشود. از ذرات اتمی تا عناصر شیمیایی، همچنین خصوصیات ذهنی و اجتماعی پیشرفتە کە در هیچ نوع دیگر از اجزای هستی تا کنون یافت نگشتە است، در انسان وجود دارد. حتی گفتە میشود، مراحلی کە در انفجار بینگ بنگ هم بە وجود آمدە است تا کیهان پدید آید، برای بە وجود آمدن انسان بوده و حتی در رحم مادر نیز این مراحل تکامل طی میشوند. حال میتوان گفت کە انسان خود نمونەای کوچک از کیهان میباشد. بە این معنی کە انسان مجموعەای از همە آن پدیدەهایی است کە در کیهان یافت میشوند.

اما یک حقیقت دیگر هم باید مورد توجه قرار گیرد، انسان موجودی اجتماعی است و این اجتماعی بودن برگرفتەایی از طبیعت است، تفاوت فاکتور اجتماعی بودن انسان در مقایسه با دیگر جانوران را با این مثال مطرح میکنم. اگر در میان حیوانات، گربەای را در نظر بگیریم و به تولد یک بچە گربە بنگریم، مشاهده میکنیم که اگر بچە گربە از مادر جدا شود باز هم بە شیوەایی غریزی زندگی خود را ادامه داده و آنچه را که باید، یاد میگیرد، مثلا میداند چگونە غذای خود را بە دست آورد و یا چگونە از خود محافظت کند و یا چگونە راە برود، مانند همه حیوانات و جانواران دیگر.

اما انسان بدین گونە نیست، انسان باید همە چیز را یاد بگیرد و در نتیجە انسان، بدون جامعە نمیتواند زندگی کند، در واقع این جامعە است کە انسان را آموزش میدهد، راە رفتن را بە او می آموزد، حرکت کردن را می آموزد، بخصوص در دنیای امروزە بە او تکلم را آموزش میدهد، سواد خواندن و نوشتن را یاد میدهد و بە او کار می آموزد، شاید انسانهای اولیە بدین گونەی امروزی و اینگونە پیچیدە نبودە باشند اما در نهایت انسان بە تنهایی توانایی انجام این قبیل کارها را نداشتە است و باید در درون جامعە می زیسته است. در واقع میتوان گفت کە انسان بدون جامعە بی معنی است، فرض کنید، بچەای کە بە دنیا می آید را در یک اتاق قرار دهیم و بە او آب و غذا بدهیم و ارتباطش را با جامعە قطع کنیم، در نتیجە بعد از ١٠ الی ١٥سال تنها قطعە گوشتی خواهد بود، نە توان تکلم خواهد داشت ونە میتواند راە برود و هیچ کاری از دستش بر نخواهد آمد، اما در مورد حیوانات به این گونە نیست.

انسان بدون جامعە توان زنده ماندن را ندارد، طبیعتا هوموساپینس، توانایی ایجاد این جامعە و سازماندهی جامعه را داشتە است، بە همین دلیل می بینیم کە هموساپینس‌ها در گروەهای ٢٠ الی ٢٥ نفری با نام کلان شکل گرفتەاند، بیگمان در این کلانها تا مدتهای مدیدی بر نقش مرد در تولید مثل واقف نبودەاند، در واقع مردها نمی دانستند کە در تولید مثل نقش دارند، بە همین دلیل بیشتر زنان کلانها را ادارە میکردند، این کلانها مدام در حرکت بوده و یکجا نشین نبوده اند و بە دو شیوە خود را تأمین میکردند. اول؛ از طریق شکار. دوم؛ از طریق جمع آوری میوه و گیاهان خوراکی از جنگل.

کلانها تولید ماضاد بر مصرف نداشتەاند و تنها بر طبق نیاز شکار میکرده اند و این شکار به اندازه مصرفشان بوده است. حتی بعضی اوقات هم تا مدتهای مدیدی نتوانسته اند، غذایی بە دست آورند و در نتیجە بە شیوەایی طبیعی زندگی می کرده اند. این کلانها بر اساس و پایە دو خصلت ومفهوم زندگی خود را به پیش برده اند، اول؛ اخلاق دوم؛ سیاست، البتە در مقیاس و با توجە بە شرایط آن زمان. در نتیجە همانگونە کە سلولهای بنیادین در بیولوژی از بین نمیروند، بە همانگونە اخلاق و سیاست هم که سلول بنیادین با هم زیستن است از بین نمی رود بلکه تکامل میابد. کلانها در حول محور این دو مفهوم جامعە خود را بنیاد نهادەاند.

شاید این سوال بە وجود آید کە ٣٠٠ هزار سال قبل اخلاق و سیاست چە مفهومی داشتە اند؟ قطعا اخلاق و سیاست مفهوم داشتە است، اما مفهوم اخلاق و سیاست با توجە بە شرایط حیات درآن زمان بوده است. اخلاق در آن زمان حس مسئولیت پذیری در قبال هم، مسوئولیت پذیری یک نفر در قبال کلان و کلان در قبال افراد کلان بودە است. بە همان معنای شعار کمونالیستی و کمونیستی امروزی کە یکی برای همە و همە برای یکی! در واقع این اخلاق آن جامعە بودە است. که سلول بنیادین اخلاق جامعه انسانی در امروزمیباشد. در نتیجە این اخلاق، ساختار اجتماعی و همچنین تامین تغذیە، امنیت و مکانیسم محافظت از خود را برای آنها بە ارمغان آورده است. انسانها با مرور زمان بە این نتیجە میرسند کە بە خوراک نیاز دارند، بە جای اطراق و استراحت نیاز دارند، و بە این مسائل بطور جمعی فکرکرده اند. سیاست آنها در آن زمان، مشارکت جمعی در پلان و برنامە ریزیهایی بودە است کە برای عملی کردن این اخلاق، یعنی مسئولیت پذیری برای تامین نیازها، کرده اند.

انسان، همراه با درک نیازبه زندگی گروهی، غذا و سرپناه جهت زنده ماندن به اولین پایه های اخلاق نیز که همانا احساس مسئولیت در قبال گروه و اعضا گروه میباشد پی می برد، درک نیازها به هیچ وجه، شکل نیاز فردی به خود نگرفته است، بلکه به عنوان نیاز گروه قلمداد شده است، لذا اخذ سیاستهایی هم برای برنامە ریزی جهت دستیابی به ابزار، برای زنده ماندن و رفع نیازهای گروه برای انسان ضرورت بوده است.

در نتیجە اخلاق و سیاست سلول بنیادین اجتماع است. همانگونە کە اولین سلول بنیادین امروزە دربدن همە موجودات وجود دارد، میتوان گفت کە؛ اخلاق و سیاست نیزبه عنوان پایه و یا سلول بنیادین اجتماع، امروزهم کاربرد دارد و جامعه بدون سیاست و اخلاق به بنبست رسیده، به پیش نمیرود.
بدون تردید تا هر اندازە کە جامعە پیشرفت کند، اخلاق جامعە و سیاست جامعە نیز پیشرفت میکند، کە بعدها در دولتداری و قدرت طلبی اخلاق و سیاستی بر اساس منافع طبقات فوقانی پدید می آید کە در بحثی دیگر بە آن میپردازیم. در این بحث تنها بە جامعە طبیعی میپردازیم. مسئلەای دیگر کە لازم است بە آن اشارە کنیم؛ این است که انسانها بعد از طی مراحلی بر پایەی فرهنگ تولید شده توسط جوامع انسانی اولیه، تمدن را نیز بنا مینهند.

در اینجا میتوان بە ٣ مرحلەی مهم اشارە کرد، مرحلەای کە انسان بە ساخت ابزر میاندیشد، بدون شک در آن زمان ابزار از سنگ و چوب ساختە میشده است. یکی از این مراحل را دیرینەسنگی مینامند، این در زمانی است کە انسان توانایی آن را پیدا کردە است کە از سنگ برای انجام بعضی از کارهای خود استفادە نماید، از این زمان بە بعد سنگ را همانند ابزاری بە کار بردە است، این مرحلە در حالی بودە است کە با وجود اینکە از سنگ استفادە ابزاری نمودە، اما نمیتوانستە هیچ تغییری در شکل سنگ ایجاد کند و تنها از سنگ استفادە کردە است.

مرحلەی بعد، مرحلە میانە سنگی میباشد، در این مرحلە انسان به سنگ شکل می دهد، برای مثال سنگ را میتراشد و یا لبە آن را تیز میکند، کە در اکتشافات باستان شناسان همەی این حقایق یافت شدەاند و جالب است بدانیم کە آثار باستانی این دورە در کوردستان یافت شدە اند. کە دورە نیئاندرتال و هوموساپینس را در بر میگیرد.

مرحلە سوم کە کە در جلسە آیندە بیشتر بە آن میپردازیم، مرحله نو سنگی است، در این مرحلە بە خوبی میتوانیم تاریخ کوردستان و اهمیت آن را بیشتر درک نماییم، دراین مرحلە انسان بە تولید ابزارالات می اندیشد. درس آیندە ما در مورد مرحلە نوسنگی میباشد کە در واقع این مرحلە در کوردستان روی دادە است.
لازم به تکرار است که، حرکت کلانها در گروههای ٢٠ الی ٢٥ نفری و به صورت مداوم، بودەاست. این کلانها بە آنیمیسم و یا روح گرایی معتقد بودەاند، یعنی زندە بودن طبیعت، بە همین دلیل خود را قسمتی از طبیعت می پنداشتەاند و هیچ گاە در طبیعت تعرضی انجام ندادەاند، مثلا:؛ زمانی که حیوانی را شکار میکردەاند ( در بعضی از فیلمهای تاریخی بە آن پرداختە شدە است) خطاب بە حیوان گفتەاند کە برادر ببخشید ولی من مجبور هستم کە تو را شکار کنم، کە عین این شیوه ی برخود با حیوانات در میان شکارچیان کورد دیده شده است و حتی تا این اواخر هم فرهنگ کلانی در میان کوردها وجود داشته است، به صورتی که کوردها برای تفنن حیوانی را شکار نمیکرده اند، شکارشان فقط مگر برای رفع نیازبوده است. رابطە ی سمبیوتیک یا مکمل،(رابطه ارگانیک دو موجود زنده، که زنده ماندن و مرگشان به زندگی و مرگ هم پیوسته است) در میان انسان و طبیعت وجود داشته است.

میتوان گفت کە باور و اعتقاد آنها آنیمیسم بودە، بعدها که مجموعە کلانها پیشرفت میکنند و چند کلان با هم یکی میشوند، ساختار اجتماعی دیگری با نام قبیلە را پایه ریزی میکنند، این قبایل از بە هم پیوستن چند کلان شکل میگیرند، معلوم نیست این کلمە تا چه حد صحیص باشد اما در جایی بە این اشارە شدە بود، کە ریشه ی کلمە ی قبیله از قبول کردن همدیگر نشأت گرفتە است.

بدین گونە و بە مرور زمان این نیز اثبات میگردد کە نهادهای اجتماعی تغییر پیدا میکنند و گستردەتر میشوند. البتە بر اساس «شرایط زندگی آنها». در این مرحله نهادی به نام قبیلە تأسیس میگردد، قبیلە از کلان بزرگتر و از مجموعە ٣ و یا ٤ کلان تشکیل میشود.مسئله ی دیگری کە در اینجا مهم است و باید بە آن اشارە کنیم این است کە؛ این قبایل برای شناسایی و معرفی خود سمبلی مشخص نیز در نظر میگیرند، این سمبل را توتوم و سمبل سازی این مرحلە را توتومیسم میخوانند. هر قبیلە برای خود توتو میسازد و توتو را شناسنامە و یا هویت خود قرار میدهد و روایت‌هایی را برای معنادهی بە زندگی قبیلە خود، مبنا قرار میدهند.

این واقعیت دارد کە همە ما انسان و همە هموساپینس هستیم، و همان گونە کە بە آن اشارە کردیم، طبق تحقیقات دانشمندان، نیاکانمان ٦٠٠ انسان غالب هستند که،۲۰۰ هزار سال پیش، حرکت کردە و در تمام دنیا پراکندە شدەاند و همە ٧ میلیارد و نیم سکنە کرە خاکی از نوادگان آنها میباشیم، اما این بە این معنی نیست کە ایجاد تمایز در درون جوامع انسانی، نادیدە گرفتە شود ونیاز انسان به هویت و شناسنامه انکار گردد، همانگونه که طبیعت خود ایجاد تمایز و تفاوت میکند، تمایزوتفاوت انسانها نیزکه منشا آن طبیعت است، باید به رسمیت شناخته شود، چرا که خود طبیعت موجب آن گردیده است، با توجه به این، اولین گروههای انسانی کە بعدها قبایل را تشکیل دادند، برای خود هویت و شناسنامە نیز ایجاد کردند، حال میتوان با شهامت گفت، همانگونە کە انسان بدون هوا نمیتواند زندگی کند بە همان گونە نیز بدون هویت و شناسنامە نیزنمیتواند زندگی کند.

برای نمونه، بچەهای آفریقایی که از سوی خانواده های اروپایی به فرزندی پذیرفته میشوند هر چند بهترین امکانات زندگی هم در اختیارشان قرار میگیرد، اما بلافاصله بعد از پا نهادن به نوجوانی و جوانی به دنبال هویت خود میگردند. ازخود سوال میکنند کە من کی هستم و از کجا آمدەام، این خلاء هویتی و یا بحران هویتی است، عدە زیادی از این کودکان بە کشورهای محل تولدشان بازمی گردند. بسیاری نیز کە بە سوال خود دست نیافتەاند، بعدها خودکشی کردەاند.

با پیشرفت جوامع بشری و نهادهای اجتماعی، ساختارهای نوین اجتماعی ازعشیرە، قوم، اتنیک، خلق و ملتها پدید آمدەاند، شناسنامە و هویت انسانها نیز برپایه و اساس همان نهادهای اجتماعی دستخوش تغییر گشته اند.
هویت و شناسنامە برای انسان از ملزومات اساسی زندگی میباشد، همانگونە کە انسانهای اولیە برای اینکە بە زندگی خود معنی ببخشند بە آنیمیسم و روح گرایی متوصل شده اند و بە ساخت آرم و مشخصە خود و سمبل سازی روی آورده اند تا هویت خود را مشخص نمایند و این مورد باید به عنوان موردی مهم و بنیادین در نظر گرفته شود.

لازم به یاد آوری است، کرە زمین دوران و وضعیتهای گوناگونی را تجربە نمودە است. طبق تحقیقات، کرە زمین در تاریخ خود شاهد چهار مرحلە یخبندان بودە است. بر اساس فکتهای موجود، یکی از این مراحل قبل از پنج میلیون سال روی دادە است، اصطلاحا این دورە را عصر یخبندان اول می نامند. دورە یخبندان دوم، ٥٠٠ هزار سال قبل روی دادە است، در هر کدام از این دورەها موجودات زندەی بسیاری نسلشان منقرض شدە است. دورە سوم یخبندان؛ به٥٠ هزار سال قبل بر میگردد و دورە آخر یا همان دورە چهارم، ٢٠ هزار سال قبل روی دادە است، کە این دورە چهارم، بسیار با ادامە بحث ما در جلسە آیندە مرتبط خواهد بود.

بعد از دورە چهارم یخبندان در منطقە مزوپوتامیا و در کوردستان، در میان کوهستانهای زاگرس و تورس جامعەای شکل می گیرد کە میتوان آن را جامعه نوسنگی نام نهاد، در جلسە آیندە بیشتر بە مبحث جامعە نوسنگی میپردازیم. این جا سوالی پیش می آید مبنی بر اینکه، ضرورت بوجود آمدن اخلاق درجوامع بدوی چه بوده است؟ و اگر روی نمیداد چە نتیجەای در بر داشت؟ اخلاق؛ حس مسئولیت پذیری عضو کلان در برابر کلان میباشد و همزمان مسئولیت پذیری کلان در مقابل فرد. کە امروزە نیز از الزامات جامعە میباشد. هر چند امروزە لیبرالیسم سعی در آن داشته ودارد کە گونەای دیگر از زندگی را ترویج دهد، اما اگر زندگی معنی خاص خود را داشتە باشد و زندگی، زندگی اجتماعی باشد، مسئولیت پذیری در برابر جامعە و گروە ضرورت محسوب و وجود خواهد داشت، و اگر این روی ندهد، جامعە پیش نخواهد رفت و عدم اخلاق موجب فروپاشی اجتماعی میگردد.

در واقع اگر اخلاق و سیاست، این دو پرنسیب در جامعە طبیعی (جامعە کلان و جامعە اخلاق ـ سیاسی) مد نظر قرار نمیگرفتند، ادامه زندگی برای انسان، امکان نداشت.
از نظر نیروهای مدرنیتە ـ سرمایەداری مشارکت جمعی، اخلاقی بودن و سیاسی بودن، معضلی در برابر پیشرفت جامعه و فرد است و برای مقابله با آن جامعە را به سوی لیبرالیزە و اتومیزە کردن می برد، که این نظریه و راه حل سرمایه داری چون تمام راه حلهایش به بنبست میرسد و نتیجه ای جز انحصارطلبی، قدرت‌طلبی، سلطه گری، ایزولاشیون و أنواع و اقسام بیماریهای اجتماعی وهمچنین بیماریهای روحی و روانی برای انسان عصر مدرنیته ی سرمایه داری ندارد و اتفاقا همانند ویروسی در جامعه انسانی رخنه کرده است وآن را به سوی نابودی میبرد. تلاش سرمایه برای ازبین بردن اخلاق، مشارکت اجتماعی و رشد و دخالت همگانی در سیاست، فقط در جهت قدرت طلبی و منفعت طلبی خویش است.

بیشتر شرکتها و کمپانیهای بزرگ بە شیوه ی کلانی مدیریت میشوند و برای خود اخلاق و پرنسیب مختص بە خود را در پیش گرفتەاند تا بتوانند بر اساس این اخلاق با همدیگر متحد باشند و پیشرفت نمایند و همچنان سیاستی را نیز برای خود مشخص کردەاند، یعنی سرمایه اخلاق و سیاستی مشخص را برای خود قرار میدهد، اما برای جامعە عدم مشارکت گروهی، بی اخلاقی و بی سیاستی را ترویج میدهد و میخواهد.

به صورت خلاصه باید گفت که در صورت عدم اخلاق و اتخاذ سیاست، کلانها بە هم نمیپیوستند واحساس مسئولیت نسبت بە هم و حیات گروهی خود، کە همان سر لوحە پیوستنشان به هم بود را برای خود در نظر نمی گرفتند و همزمان اگر نقشه و برنامە در نداشتند ( اتخاذ سیاست) امکان نداشت کە بتوانند پیشرفت کنند.

نقطه تمایز وفاکتورمشخص انسان خردمند، با انسانهایی که منقرض شدند، فقط خرد نبود، توانایی او در بهره گیری از خرد و تفکرش بود. توانایی که دراتخاذ سیاست وایجاد اخلاق از سوی انسان در جوامع بدوی خود را به نمایش گذاشت. اکنون میتوان باشهامت گفت، که در واقع این دو پرنسیب؛ احساس مسئولیت جمعی (اخلاق) وبرنامه ریزی و مشارکت جمعی بر پایە خرد جمعی (سیاست) برای ادامە حیات، بە اندازە اکسیژن مورد نیاز میباشند.

٢٢-١٠-٢٠٢٠

Related posts