سیستم خسروانی و تمدن مرکزگرای ایرانی

درس بیستم: سیستم خسروانی و تمدن مرکزگرای ایرانی

این متن برگرفتە از قسمت بیستم برنامە رێگا و رێباز (راه و روش) میباشد. این برنامە، برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین در روزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحەی فیسبوکی و کانال یوتوب رێگا و رێباز پخش میشود.

موضوع آموزشی این برنامە: سیستم خسروانی وتمدن مرکزگرای ایرانی میباشد، کە در تاریخ دههم دسامبر 2020 توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.

بدون شک بحث این ھفتە همچون ھفتەهای پیش از اهمیت زیادی برخوردار است، بحث امروز ما بە سیستمی اشغالگر و بطور سیستماتیک غارتگر اشارە دارد. بە جرات میتوان گفت کە غارتگری‌های امروز ھم ادامە ھمان غارتگر یست. نە تنھا غارتگری حکومت‌های ایران، بلکە غارتگری حکومت‌های عرب و ترک در کوردستان ریشە در نطام و سیستم خسروانی دارد و از آن منشا میگیرد. اینجا این سئوال طرح میشود که چرا ما از این سیستم بە نام سیستم خسروانی یاد میکنیم؟
در تاریخ ایران پادشاهان ایرانی را خسرو نامیدەاند، پس خسرو تنھا یک اسم خاص یا نام یک شاە نیست، بلکە اصطلاحی است کە برای ھمە پادشاهانی کە در ایران حاکم بودەاند، بە کار رفتە است. ھمچنانکە پادشاهان مصر را فرعون یا پادشاهان بابل را نمرود نامیدەاند، خسرو نیز عنوانی بودە است کە برای ھمە پادشاهان گذشتە ایران بە کار رفتە است. مصراع معروف “صلاح کار خویش خسروان دانند” دلیلی است بر عنوان مورد اشارە. ما می گوییم سیستم خسروانی و قدرت مرکزگرای امروز ایران با هم مرتبط هستند. در ھفتە ھای گذشتە بە این اشارە کردیم کە تمدن مرکزگرا در بین النهرین سفلی بروز کرد، در دولت شھرھای سومری گسترش یافت و در پادشاهی اکد ادامە یافت. بعدھا بر میراث آن بابل و آشور پدید آمدند.
اما در کوهستان های زاگرس و دشت‌های فلات ایران نە تنھا یک قدرت مرکزی وجود نداشت بلکە این منطقە مکانی بود برای اتحاد قبایل و واحدهای اجتماعی کمینال و آزاد، کە نمیخواستند اسیر قدرت تمدن مرکزی گردند، بە بردگی تن دهند و مدام جهت حفاظت از حیات کمینال و آزاد خود، در مقابل هجمەهای آن ایستاری مقاومت‌طلبانە را بە رویە حیات خود تبدیل کردە بودند.
در جنوب شرقی کوردستان تمدن ایلام وجود داشت، اما سیستم و شیوە حکومتداری بە شیوەای کە در تمدن بین النهرین سفلی وجود داشت، بر آن حاکم نبود. در آنجا سیستم بردەداری استقرار نیافته بود کە بە نوعی درگیر روندی غارتگرانە و فتح و گسترش سرزمینی شود. پس چنانکە گفتە شد در میان جوامع زاگرس و واحدهای اجتماعی فلات ایران نە تنھا یک تمدن مرگزگرا وجود نداشت، بلکە این منطقە ھمیشە نقش ایستادگی در برابر قدرت نیروهای غارتگر سومر، آکد، بابل و آشور را ایفا میکرد. بعدھا میبینیم کە بر پایه همین میراث فرهنگی و خصلت اجتماعی مادھا کنفدراسیون عشایر را پایە گزاری کردند کە از افغانستان و پاکستان امروزی تا آناتول، از قفقاز و سواحل خزر تا دریای عمان جوامع کمینال و متحد بە شیوە کنفدراسیون در کنار یکدیگر به امر مبارزە با آشوری‌ا و بقیە امورات حیات و ممات خود میپرداختند.
ما مادھا را بە عنوان کورد میشناسیم و این البتە یک حقیقت است. اما کنفدراسیون مادھا تنھا شامل کوردھا نمیشد، بلکە ھمە جوامع زاگرس، فلات ایران، بخش‌های زیادی از خاورمیانه، قفقازو آسیای میانه را در بر میگرفت. بویژه سه گروه اجتماعی و فرهنگی عمده مانند پارتھا، پارسھا و سکاھا هر سە شامل این کنفدراسیون بوده‌اند.
اما ھمچنانکە ھفتە پیش اشارە شد، یھودی‌ھا کورش را در جھت برپایی، استقرار و تقویت حکومتی کە بە بابل حملە کند و بزرگان یھودی را از چنگال بابلی‌ھا آزاد کند از لحاظ مالی و فکری تجهیز کردند. یهودی‌ها اما در ھمان حال ھدف دیگری داشتند و آن بازستاندن گنج‌های خود از بابل و دست یازیدن به قدرت، ثروت و سامان تمدن هزاران ساله بابل بود.
در اینجا هدف نفرت پراکنی در مورد یهودی‌ها و یا تبعیت از مبالغه‌امیزی توهماتی که آنتی‌سمتیک‌ها میسازند نیست، این یک واقعیت است کە یھودیان در چارچوب تامین منافع و رسیدن بە اهداف خود بە سیاست ورزی پرداختە‌اند. آنها نسبت بە افراد و جامعه خود احساس مسئولیت میکردند، احساس مسئولیت یهودیان در قبال همکیشان خود و اهمیت آن در میان آنها امروز نیز قویا مشهود است. در سالهای اخیر هم خود ما مشاهده کرده‌ایم که گاهی اوقات اسرئیلی‌ها در قبال آزادی یکی از سربازانشان که توسط نیروهای فلسطینی اسیر گشته، صدها زندانی فلسطینی را آزاد کرده‌اند. بعکس ما این را نیز مشاهده کردەایم که بارها نیروھای جنبش آزادیبخش کوردستان دھھا نیروی نظامی ترک و ایرانی را اسیر کرده، اما این دولت‌ها به ندرت حاضر بە معاوضە آنھا با مبارزان زندانی کورد بوده‌اند. این نشات گرفته از آن است که استعمارگران کوردستان بە جان افراد خود نیز اھمیتی نمی دھند.

این احساس مسئولیت اسرائیلی‌ها در قبال جان و مال افراد جامعە از یک فرھنگ کھن سرچشمە میگیرد. اما مشکل اینجاست که این سیستم قدرتگرا و مرکزی کە آنھا در زمان کورش بنیان نھادند، تا امروز ھم بە صورت یک بلا برای ملیت‌ھای دیگر درآمدە است.
از طرف دیگر اگر بە تاریخ نگاە کنیم می بینیم کە یھودیان ھموارە در ایجاد یک ھژمونی نو نقش داشتەاند، گر چە آنها تا قبل از تاسیس دولت ئیسرائیل بە علت اینکە خود پس از فروپاشی پادشاھی سلیمان و داود پراکنده و مھاجر بودەاند، نتوانستە اند ھژمونی مستقل خود را پایەریزی کنند، اما نقش محوری در ایجاد ساختارهای قدرتگرا را در ادواری از تاریخ تمدن مرکزی داشته‌اند.
چنانکە اشارە شد یهودی‌ها در اعمال نقشه خود در برابر ماد و بابل موفق شدند و کورش آنھا را بار دیگر در فلسطین مستقر کرد، اما بعدھا پس از حملە رومی‌ھا در قرن اول قبل از میلاد دوبارە آوارە شدند و تا تشکیل دولت اسرائیل نتوانستند یک ساختار حکومتی را برای خود تشکیل دهند. ولی همچنان که اشاره شد، در وقوع بسیاری از رخدادهای تاریخی از جمله فروپاشی و برساخت ساختارهای قدرت در ادوار و مناطق مختلف دارای نقش بوده‌اند.
در واقع یهودیان با وجود پراکندگی و دیاسپورا و علیرغم آنکە در یک تاریخ طولانی دور از هم زیسته‌اند، اما آنچنان از طرف جوامع دیگر جذب و استحاله نشدە اند. این ھم بە این علت بودە است کە اختلاط آنها با جوامع دیگر بسیار محدود بودە و مداوم سعی کردەاند هویت فرهنگی، اجتماعی، عقیدتی و… خود را حفظ کرده بە امید و انتظار زمانی که شرایط مهیا گشتە، به یک قدرت مستقل و تاثیرگذار در دنیا تبدیل شوند. این هدف و حسرت نخبه یهود در طول تاریخ دیاسپورای یهود بوده است.
پس اگر توجە کنید یھودیان ھموارە در ایجاد ھژمونی‌ھای نو نقش داشتەاند، حتی اگر بە تاریخ معاصر ھم نگاە کنیم میبینیم کە مثلا یھودیانی کە از اسپانیا اخراج شدند و در آمستردام و لندن مستقر شدند، نقش بسزایی در ایجاد سیستم کاپیتالیستی و گسترش آن داشته‌اند. همچنین این را هم میدانیم که پس از جنگ جھانی دوم سرمایە خود را بە آمریکا منتقل کردند و آمریکا را بە ھژمونی اول تبدیل نمودند .
در ھر حال ھمچنانکە در ھفتە پیش اشارە شد، آنھا کورش را حمایت کردند و بە اھداف خود رسیدند. بعدھا کورش کشتە شد و کمبوجیە کە پس از او پادشاە شد با آنھا کنار نیامد و درافتاد. حتی اکنون گمان بر این است کە کمبوجیە با توطئە آنھا کشتە شده باشد. پس از مرگ کمبوجیه مادھا میخواستند دوبارە کنفدراسیون خود را پایە گذاری کنند، اما یھودیان دوبارە داریوش پارسی را علم کردند و او بر ماد چیرە شد و این سیستم متمرکز توسط او پایە گذاری شد.
البتە پایە این سیستم در زمان کورش ریختە شدە بود، اما این سیستم در زمان داریوش بسط و گسترش یافت. در تاریخ حکومتداری ایرانی ھموارە بدین صورت است کە زیربناھای یک سیستم حکمرانی در دورە پادشاە بنیانگذار شکل میگیرد و پادشاە بعدی آن را تکوین و گسترش میدھد. در دورە ساسانی ھم بدین صورت است. اردشیر بابکان آن را ایجاد کرد و سپس در دورە شاپور گسترش یافت. در دورە صفویە ھم شاە اسماعیل پایەگزار است و شاە عباس تکوین دھندە این سیستم است. در دورە شاھان پھلوی رضا شاه پایه را گذاشت و محمد رضا شاه آن را تکوین بخشید. حتی در دورە حکومت اسلامی ایران ھم بدین صورت است کە خمینی پایەگزار و خامنەای ادامە دھندە و گسترش دھندە سیستم شد.
سیستم خوسروانی بر ٥ پایە استوار است:
پایە اول: ھمان قدرت شاە است که در راس هرم قرار میگیرد. شاە فرە ایزدی داشتە و یا از مشیت الھی برخوردار است که بر قدرتش مشروعیت می‌بخشد. بدین مفهوم کە قدرت بلامنازع است و از پیش انتخاب شدە است و مردم در انتخاب شدنش نقشی ندارند.
در دورەھای پیشین مثلا در دورە کنفدراسیون ماد وضعیت بدین صورت نبودە، یعنی مشروعیت قدرت بر اساس یک قدرت متافیزیکی نبودە است. در ھمان حال بە صورت خاندانی و موروثی نیز نبودە است. بە صورت ھمپیمانی عشیرتی بودە و روسا و فرماندهان در حقیقت بر اساس لیاقت و توان خود انتخاب میشدند. چنانچە در تاریخ ھرودوت آمدە است، دیاکو بر اساس توان و لیاقتی کە در حل مسائل اجتماعی داشت برای خود محبوبیت کسب کرد و بە عنوان پادشاە ماد انتخاب شد، نە بر اساس فرە ایزدی یا تقدیر و مشیت الھی و یا انتقال موروثی قدرت خاندانی. ما در تاریخ با موردی بە نام خاندان دیاکو برخورد نمی‌کنیم. یک پیمان اجتماعی (نوشتە و یا نانوشته و بطور عملی) در میان عشایر وجود داشت و بر اساس آن قدرت تفویض یا تقسیم میگشت برخلاف آنچە بعدھا بە عنوان پدیده خاندان و انتقال موروثی قدرت در تمدن مرکزی ایرانی مشاھدە شد.
همچنین در سیستم خسروانی کسی کە به منزلت خسرو یا شاە میرسید، یک نوع قداست برای جایگاھش لحاظ میشد. این در جوامع زاگرس و فلات ایران قبل از استقرار سیستم خسروانی محلی از اعراب نداشتە است. پس پایە اول سیستم خوسروانی شاە و قدرت بلامانع و بی حدود او است.
پایە دوم: دربار یا دستگاە بروکراسی است. این دستگاە برای کنترل جامعە و رتق و فتق امورات سیستم است. یکی از اجزای این پایه حرمسرا است، محلی برای زنان شاە کە از قبایل و عشایر گوناگون و معمولا برای ایجاد پیوند و دوستی این قبایل با شاە انتخاب میشدند. در حقیقت حرمسرا جایی است برای تعیین قدرت آیندە. در حرمسرا خواجەھا نیز نقش اساسی در این بازی‌ھای قدرت ایفا میکردند و چە بسا در تاریخ شاھدیم کە گاھی بە مقام وزارت ھم میرسیدند. حرمسراھا محلی برای فتنە و بازی‌ھای سیاسی و جنگ قدرت بودند. در دربار یک قدرت دیگر ھم وجود دارد کە ھمان وزیر است کە ھمچون دست راست شاە در حقیقت بازوی اجرایی است و نقش اجرای سیاست‌ھای عملی را بازی میکند. گاھی نیز این وزرا قربانی بازی‌ھای سیاسی میشدند و جان خود را از دست میدادند. همچنین در دربار، نهادی دیگر تحت عنوان دیوان وجود دارد، متشکل از کارمندان دولتی، مباشرین و حسابداران سیستم که به جمع‌آوری اموال و مالیات حاصل دسترنج جامعه، همچنین نگهداری غنیمت‌های جنگی برای افزودن به سرمایه سیستم خسروانی و نگهداری و اداره آن مبادرت داشتند.
پایە سوم: ارتش است. اشارە شد کە در کنفدراسیون مادھا ارتش وجود نداشت. یک اتحادیە نظامی وجود داشت کە در بزنگاەھای مھم و برای دفاع در برابر حملەھای خارجی برای جمع‌آوری نیرو و ساز و کار جنگ و مقاومت تشکیل میشد. این در دورە داریوش بود کە ارتش بە صورتی منظم و سیستماتیک درآمد. در درون این ارتش ھم یک ارتش دیگر بە نام ارتش جاویدان وجود داشت کە وظیفە تخصصی آن حفاظت از شاە را بر عھدە داشت.
پایە چهارم: سیستم اطلاعات و جاسوسی موسوم بە چشم و گوش شاە بودە است. در حقیقت این دستگاە برای اولین بار توسط سیستم خسروانی پایە گذاری شد. در واقع امر جاسوسی پیشتر هم وجود داشته است، اما جاسوسی یک فعالیت درونی نبوده و بیشتر جاسوس‌ها به میان نیروی متخاصم فرستاده میشدند تا از موقعیت اردو، تعداد نیرو، نقشەها، کیفیت جنگی و استحکامات دشمن اطلاعات جمع‌آوری کرده تا در امر جنگ و دفاع با توجه به آن تدابیر اتخاذ گردیده و به قوت طرحهای جنگی آنها بیفزاید. این اولین بار بود که در درون جامعه جاسوسی اعمال میشد تا مخالفین سیستم و شاه شناسایی گردیده و با آنها برخورد شود.
پایە پنجم: دین رسمی است. یھودیان در تدوین سیستم خسروانی دین خود را بە دو دلیل تحت عنوان یهود کار نمیگیرند. اول اینکە یهود یک دین انحصاری قوم یهود است و هرکس بە آسانی نمیتواند بە آن بگراید، دوم اینکە باید از عناصری استفادە میشد کە از سوی مردم فلات ایران تعلق خاطری بە آنها وجود میداشت. بە همین دلیل با بهرەبرداری از مقبولیت زرتشت اجتماعی، دین زرتشت قدرت‌گرا را با وضع انحرافات عمیق و گستردە برساختند. دینی کە نامش زرتشت است اما بیشتر فرامینش از دین یهود سرچشمە میگیرد. خیلی از پان‌ایرانیست‌ها بە خود میبالند و میگویند آیین باستانی ما بر دین یهود تاثیر داشتە، غافل از اینکە آیین باستانی آنها ساختە و پرداختە خود یهود‌ها میباشد. بە هرحال دین زرتشت نیز در مشروعیت بخشی بە قدرت خسروان نقش مھمی ایفا میکند. پایە گذاری این دین بر اساس سیستم تک خدایی است کە در آن بھشت و جھنم وجود دارد و ھمچنانکە در دین یھود مسیح بە عنوان منجی شناختە میشود، در دین زرتشت ھم ما بە منجمی تحت عنوان سوشیانست برمیخوریم کە یک روز ظھور میکند و اوست که پیام آور آزادی و رستگاریست.
این در حالیست کە دین مردمان زاگرس میترایی بودە، آیینی استوار بر بنیانی مادی و اجتماعی. این آیین بر اساس اتحاد اجتماعی بنیان میگیرد و بە تثلیث یا چند خدایی باور دارد. دینی مرد سالار نیست و بر اساس بنیادھای مادی درست میشود و گاھی بە بیشتر از سە خدا باور دارد. البتە بعدھا در آیین میترا ھم اندکی انحراف ایجاد شد و زرتشت کە یک مغ میترایی بود در برابر این انحراف موضع میگیرد و در حقیقت یک رفرم ایجاد میکند و ثانویت یا جمع دو نیروی متضاد را مطرح میکند، یعنی اعتقاد به دو نیروی روشنایی و تاریکی کە توام با یکدیگر در حال جدالند. اساسا این تفکر بیشتر از یک دین، نوعی فلسفە است و شاید اولین گام فلسفی و اعتقاد به جمع اضداد و کشف بدوی نوعی دیالکتیک در امر تحول کیهان و جامعه است. میتوان ادعا کرد این آیین هم برای فلسفه و عرفان شرق مانند بودا، تائو، کنفوسیون الهام بخش بوده، هم اینکه بر فلسفە اسیای صغیر و یونان اثرگزار و الهام‌بخش بوده است.
در واقع این آیین زرتشتی کە ازآن یاد میکنیم تداوم همان میترائیسم و نجات دهنده آن از دام تحریف میباشد. میتوان آن را نیز زرتشت اجتماعی نام نهاد. اما بعدھا زرتشتی کە ایرانیان و یهودی‌ها ساختند با آن تفاوت‌ھای ماهوی و اساسی دارد. از یک سو یک دین تک خدایی است و این برای مرکزی کردن و تقدس بخشی بە قدرت شاهانە راە را هموار میکند و از سوی دیگر ثانویت رد نمیکند اما دو نیروی این دوئالیسم را منفک از هم پنداشتە و بە تعبیری کە خود روشنایی و حقیقت هستند، از آن بعنوان حربە‌ای برای سرکوب مخالفین خود کە ھمانا نیروھای تاریکی ھستند، استفادە میبرند. نیروی تاریکی و اهریمنی از منظر آنها مخالفینی کە بیشترشان کوردھا و دیگر جوامع زاگرس ھستند را شامل می شود. خود آنها بر این پندارند کە خود نیروی روشنایی و آهورایی هستند که دستیازی بر هر حیله و خشونتی جهت از بین بردن نیروهای تاریکی و اهریمنی برای آنها مشروع میباشد. بدین صورت بە سرکوب جوامع زاگرسی و بطور اخص کوردھا مشروعیت میبخشند. در زیر لوای این دین ما شاهد بزرگترین قتل و عام کوردھا بودەایم. امروزە متاسفانە عدەای از کوردهای غرق در بوتە ناآگاهی در پی زندە کردن این نوع از دین زرتشت ھستند، غافل از اینکە اگر چنین نیازی باشد باید به آیین زرتشت اجتماعی کە ما امروزە تا حدودی در آئین یارسان و فرهنگ و ناخداگاه و روانشناسی جامعه زاگرس میبینیم را مبنای فعالیت رنسانس خود قرار داد.
اگر ما این پنج پایە سیستم خسروانی را با جمھوری اسلامی مطابقت بدھیم، متوجە میشویم پدیدەای کە ما اکنون با آن درگیریم نە در سال ١٩٧٩ بلکە از ٢٥٠٠ سال پیش ایجاد شدە است. درست است کە بازیگران تغییر کردە اند، اما کارکرد آن ھمان کارکرد است. وظایف تغییر کردە است، اما کارکرد بدون تغییر ماندە است. کارکرد آن استعمار، استثمار، استبداد، مردسالاری، جنگ افروزی، اختناق و… میباشد. بله حقیقتا اگر این نوع شیوە حکومتداری را با امروز جمھوری اسلامی مقایسە کنیم، متوجە شباھت‌های اساسی بین این دو و کارکرد آنها میشویم. البته امروزە با بهرەبرداری از فرهنگ و بروکراسی سیاسی ـ نظامی دولت ـ ملت مدرنیته ـ سرمایداری عمل میکند و بە سرکوب و خشونت آن بغایت افزودە شدە است.

ولایت فقیە در نقش شاە قرار گرفتە است، ولی فقیە از جانب خدا انتخاب شدە است. ھمچنانکە اعضای مجلس خبرگان اذعان کردەاند که آنها رھبر را کشف میکنند نە انتخاب. بیت رھبری نقش و کارکرد ھمان اندرونی و حرمسرا را ایفا میکند. وزرا و کارمندان و نهادهای اجرایی جای وزیر و دیوان را گرفتەاند و نقش چشم و گوش شاە را وزارت اطلاعات ایفا میکند.
عجیب نیست کە سیستم اطلاعاتی ایران اینچنین قدرتی در سرکوب و تخریب دارد. چون از یک زمینە تاریخی وسیع و کھن برخوردار است. سیستمی کە حتی اخیرا میت ترکیە از آن درس میگیرد. نمیدانم این شایعا ت تا چه حد واقعیت دارد کە هاکان فیدان رئیس میت تورکیە پایانامە خود را بر روی سیستم اطلاعات جمهوری اسلامی ایران بە پایان رسانده است.
در ھمان حال تشیع دوازدە امامی نقش دین رسمی را ایفا میکند تا بە نوعی بە قدرت سیاسی مشروعیت بدھد. همچنین سپاه پاسداران و نهادهای ویژەتر در درون آن، نقش ارتش جاویدان را در حفاظت از خامنه‌ای و رهبر رژیم ایفا میکند. پس چنانکە میبینیم این سیستم خسروانی امروز ھم در قالبی دیگر ادامە دارد. سیستمی کە از دورە کورش و داریوش پایەگذاری شدە است و در وحشیگری و غارت و کشت و کشتار قابل مقایسە با تمدن مرکزی در بین النهرین سفلی و مصر نیست و بسیار وحشیتر عمل کرده است. تنها سیستم ھای مبتنی بر دولت – ملت امروزی با این نوع سیستم مرکزگرا و قدرتگرا قابل مقایسە میباشند. بی دلیل نیست کە هگل بعنوان فلسوف بانی دولت ـ ملت میگوید: هیچ دولتی بە اندازە دولت هخامنشی در تاریخ خصوصیت دولت را نداشتە است.
بر خلاف ادعایی کە پان‌ایرانیستها دارند که گویا کورش بانی تدوین اولین منشور حقوق بشر و انسان‌دوستی بودە است، آنچە در تاریخ شاھدیم چیزی جز جور و ستم از سوی او بر جوامع نیست. سیستم خسروانی که کورش و داریوش پایە آن را بنا نهادند، آنچنان مردم را تحت فشار و ستم قرار داد کە ھنگامی کە گزنفون در سفرھایی کە بە ایران داشت و شاھد این نوع بی‌عدالتی و عدم محبوبیت این سیستم در بین مردم شد و متوجە آن گردید که مردم منتظر یک ناجی برای آزادیشان از یوغ استبداد هستند، در برگشت به پخش و تعریف آن در میان یونان پرداخت. این بە نوعی اسکندر و یونانیان را مشرف به ضعف آن سیستم در نتیجه فساد کرد و در نتیجە آنها را ترغیب کرد تا بە ایران حملە کنند.
در واقع هنگام حملە اسکندر تنھا مردم کوھستان‌ھای زاگرس بودند کە مقاومت کردند و در بخش‌ھای مرکزی ایران با مقاومتی از طرف مردم مواجە نشدند. چرا که بە علت ظلم و ستم‌سالیان کە مردم متحمل شدە بودند، دیگر نیرو و انگیزەایی برای مقاومت باقی نمانده بود و حتی بە اسکندر بعنوان ناجی نگریستند.
پس از حملە اسکندر ھخامنشیان سقوط میکنند و یونانیان بە مدت ١٥٠ سال بر این سرزمین حکومت میرانند. پس از آنھا پارت ھا یا اشکانیان قدرت را در دست میگیرند. اشکانیان که شاید تلفیقی از پارت‌ها و اسکیت‌ها (از اسکیتها تحت عناوین اسکیت، سکا، کیمری یاد شدە است) بودە و با مادها هم سر سازش داشته‌اند. آنها دوبارە سیستم کنفدراسیون را پایە گزاری میکنند و آیین میترایی را این بار با ترکیبی از آیین ھلنی برقرار میکنند. آنھا ٣٠٠ سال حکومت میکنند و با مادھا ھم درگیری نداشتە و در تسامح زیسته‌اند. اما از این دورە طولانی بە علت اینکە فارس‌ھا در آن بر اریکە قدرت مرکزی نیستند، در تاریخ‌نگاری‌های خود این سیصد سال را مورد پوشش قرار نمیدهند و به سانسور و انکار آن میپردازند. ما امروزە متاسفانە اطلاع تاریخی روشنی از آن دوره نداریم.
اشکانیان پس از یک دورە طولانی بر اثر کشمکش‌ھایی کە با رومیان داشتند تضعیف گشتە و در نتیجە آن فرصتی پیش می آید کە ساسانیان قدرت را در دست گیرند. ساسانیان ٦٠٠ سال پس از ھخامنشیان بە حکومت رسیدند و با توجه به شواهدی از تبار کورد بودەاند. طبق روایت‌هایی سان سانان اولین سرکردە آنھا، یک پسر داشت بە نام بابکان کە تحت نظارت موبدان تربیت شدە بود، بعدھا پس از مرگ او فرزندش اردشیر کە او نیز تربیت یافتە دست موبدان معبد آناهیتا بود در نتیجه خلاء پیش آمدە بە سبب ضعف اشکانیان فرصت را غنیمت شمرده و بە قدرت رسید و سیستم حکومت خاندان ساسانی را با حمایت موبدان زردشتی که بعد از فروپاشی هخامنشی مترصد آن بودند شرایطی پیش آید تا سیستم خسروانی را از نو برساخت نمایند، رقم زد.
در نتیجە سیستم خسروانی دوبارە بسیار شدیدتر و متمرکزتر از دورەای پیشین قدرت گرفت. سیستمی توام با یک نظام طبقاتی، مردسالارانە و استبداد عمیق و خودکامە. شاید در هیچ دورە‌ای از تاریخ تمدنی مرکزی مراحل پیشین تا این حد تبعیض و شکاف طبقاتی شدت نیافتە بود. آنھا (ساسانیان) نیز ٤٠٠ سال حکومت کردند و بعد با حملە اعراب سرنگون شدند.
متعاقبا وزیران، موبدان، مستوفیان، مباشران سابق دولت ساسانی کە جان بدر بردە بودند در درون حکومت اسلامی ـ عربی نفوذ کردە و سعی کردند با تاثیر بر دستگاە خلافت اسلامی زمینە دوبارە برساخت سیستم خسروانی را فراهم سازند. در دورە اموی‌ها بدلایل مختلف کاری از پیش نبردند. اما در دورە عباسیان خاندان‌ھای ایرانی از جملە برمکیان به درون دستگاه خلافت راه یافتند، تا جایی کە بە مقام وزارت رسیدند. آنھا با نفوذ در ساختار قدرت سعی داشتند دوبارە سیستم سیاسی و اجتماعی مبتنی بر فرهنگ قبیله‌ای عرب را بە یک سیستم متمرکز مشابە بە سیستم خسرونی تغیر دهند، اما هم فرهنگ قبیلە‌ای عرب هم آموزه‌های اسلام این اجازە را نمیداد. آنها هر چند در مقاطعی بویژە در دورە مامون نتایجی را کسب کردند، اما هیچگاە بە غایت هدف خود نرسیدند. حتی بسیاری از آنها سر خود را در دارالخلافە بە باد دادند. البتە هرچندبە غایت اهداف خود نرسیدند، اما نمیتوان انکار کرد در بسیاری جهات فرهنگ قدرتگرایی خسروانی را بە درون دستگاە خلافت رسوخ دادند.
با حملە اعراب بە اسکندرون شمار زیادی از متون فلسفی یونان از جمله کتب افلاطون، ارسطو، فلوطین، همچنین نسخەهایی دیگر از متون نئوافلاطونی بدستشان افتاد. این دورە کە از قرن هشتم میلادی آغاز و تا قرن سیزدە‌هم میلادی ادامە دارد بە عصر طلایی اسلام نیز شهرت دارد. فلاسفە اسلامی در آن دوران کە تعدادی از آنها ایرانی بودند این متون را ترجمە کردند و از طریق آنها بە توجیە حقانیت اسلام میپرداختند. از سویی دیگر، فیلسوفان ایرانی با اتکا بە نظریات فیلسوفان یونانی سعی بر بسط نظریە شاھی بە جای خلافت می‌کردند. بدون تردید افکار شعوبیە جنبش ایرانیان ضد اسلام و عرب، کە در زمان امویە آغاز گشت هرچند سرکوب شد اما تارهای نوعی ناسیونالیسم ایرانی را برای مراحلی بعدی تنیدە، زمینە را برای پروراندن اینچنین افکاری فراهم نمودە بود.
از میان آنها میتوان بە ابن سینا، مسکویه رازی و فارابی کە از او بە نام معلم ثانی (منظور آن است که بعد از ارسطو مقام دوم در فلسفه را دارد) ھم یاد میشود، اشارە کرد. در نتیجە تلاشھای جنبش ایرانیان ابتدا در خراسان سلسلە طاھریان بنیانگذاری شد. البته طاهریان تباری عربی داشتند و خالصا ایرانی نبودند. سپس سفاریان و در نھایت با تشکیل حکومت سامانیان توانستند تا حدودی بە اھدافشان در برپایی این نوع ساختار متمرکز برسند.
اما با حملە غزنویان ترک کە شمشیر پر قدرتی داشتند و بە نیروی نظامی خلافت مبدل شدە بودند، سامانیان سرنگون شدند. اینبار کە ترک‌های غزنوی در شرق امپراتوری اسلامی قدرت را با شکست سامانیان در خراسان و آلبویە در ری قبضە کردند، آرزومندان احیای سیستم خسروانی بە تملق و چاپلوسی در برابر آنها روی آوردند تا شاید از طریق آنها بە حسرت و آرزوهای خود جامە عمل پوشند. برای نمونە افرادی مانند فردوسی با توسل بە تملق و چاپلوسی، تا جایی کە شاهنامە را بە محمود غزنوی تقدیم کرد، سعی نمود شاید در دربار محمود غزنوی جایی یابد تا نفوذ و تاثیرگذاری افکارش را با حمایت سلطان ترک جامە عمل پوشاند. اما باز بە سبب ساختار و فرھنگ قبیلەای اقوام ترک کە در بسیاری از جنبەها راە را بر مورد قبول واقع شدن افکار فردوسی می‌بست، از تلاش خود ناکام ماند.
پس از غزنویان سلجوقیان حکومت شرق امپراتوری اسلام را در دست میگیرند و در آن دوران نیز ایرانیان با نفوذ در ساختار قدرت سعی کردند بر آنها تاثیر بگذارند تا شاید از این طریق شیوەای از سیتم خسروانی را پایە ریزی کنند. بە عنوان مثال فردی چون نظامالملک در زمان آلپ ارسلان بە مقام وزارت رسید. او همچنین نقش مربی پسر آلپ‌ارسلان یعنی ملک شاە را عهده‌دار شد. با تاثیری کە بر او داشت او را متقاعد ساخت کە بعد از مرگ پدرش بجای عنوان سلطان عنوان شاە را برگزیند. نظام الملک برای رسیدن بە اهداف خود سیاست نامە را بە رشتە تحریر درآورد و با استفادە جایگاهی کە در دستگاە سلجوقی و از طریق آن در دستگاە خلافت داشت، نظامیە بغداد را تاسیس کرد. بدون تردید بە این شیوە فرهنگ قدرت مرکزگرای خسروانی بە درون ساختارهای نوع حکومت قبایل ترک رسوخ کرد و در خلافت عثمانی بە اوج خود رسید.
در آن دوران کسانی چون سھروردی با نگارش الاھی نامە کە در اصل با تلفیقی از آیین میترایی، آموزە‌های زردشتی و عرفان اسلامی فلسفە اشراق را پایە نهاد و طبق آن نظریە حکومت ولی عادل را مطرح میکند. همچنان که پیشتر فارابی با نگارش حکمت نامە نظریە حکومت فیلسوف عادل را مطرح کردە بود. از دیگر آثاری کە در آن دوران در جھت بسط سیستم مرکزگرا نگاشتە شدند، میتوان بە شاھنامە فردوسی، سیاستنامە نظام الملک و شریعت نامە غزالی اشارە کرد. بە نوعی دیگر حکمت نامە فارابی، شاهنامە فردوسی، الاهە نامە سهروردی، سیاست نامە نظام‌الملک و شریعت نامە غذالی همە گوشەای از سعی و تلاش ایرانیان جهت احیای سیستم خسروانی بودە است.
در دوران ایستیلای مغولان در ایران، فرزندان خلف سیستم خسروانی بە مثابە اسلاف خود باز هم بە سبب قابلیتی کە در چاپلوسی و تملق داشتند بە دربار آنها (مغولان) نفوذ کردە و کسی چون خواجە نصیر طوسی در دربار ھلاکو از قدرت زیادی برخوردار میشود. اما این بار نیز فرهنگ قبیلە‌ای مغول مانع بە نتیجە رسیدن تلاشھا در جهت برقراری مجدد سیستم خسروانی میشود. در واقع از حملە اسلام تا دوران صفوی، بە مدت دە قرن، تمام تلاشها در احیای دوبارە سیستم خسروانی ناکام میماند. اما میتوان گفت استقرار صفویە استقرار شیوە‌ای از سیستم خسروانی بعد از دە قرن بود.
در اپتدای قرن شانزدەهم میلادی بە دلیل وجود شرایط ویژەی داخلی و خارجی آن دوران و بر پایه نظریەای که تصوف، تشیع و سلطنت بوسیلە کسانی چون میرداماد، ملاصدرا و میرزا هادی سبزواری باهم عجین شدە بود، وضعیتی فراهم آمد کە امکان داد سیستم تمرکزگرای خسروانی تحت عنوان صفویە پایەگزاری شود. در واقع در ساختار حکومت صفویە تمام خصوصیات و پایەھای سیستم خسروانی را شاھد ھستیم.
اما بعدھا با حملە افغانھا سیستم خسروانی صفویە از هم فروپاشید. میدانیم کە بعد از آن خاندان افشار، زندی و قاجار بە قدرت دست یافتند. در واقع بعد از فروپاشی سیستم صفوی دیگر سیستم متمرکز را تا دورە پھلوی شاھد نیستیم. هرچند تقالیدی هم در افشاریە، زندیە و قاجاریە از جنبەهایی از فرهنگ سیستم خسروانی صورت گرفتە باشد، اما هیچگاە نتوانستند مانند حکومت صفویە تمرکزگرای سیستم خسروانی را استقرار بخشند. حتی در دورە زندیە، کریم خان زند با توجە بە اینکە از منطقە زاگرس برخواستە بود و از فرهنگ زاگرسی برخوردار بود، خود را بە جای شاە وکیل‌الرعایا میخواند.
آنچە باید بە آن اشارە شود آن است کە تحت لوای این سیستم مرکزگرا و قدرت‌طلب کە بنیانش در دورە کورش و داریوش گذاشتە شد و تا خمینی و خامنە‌ای ادامە دارد، ھموارە بستری برای قتل و عام و غارت جوامع تحت ستم از جمله جوامع زاگرسی و کورد، فراهم شدە است. قدرت‌ھای نوپای خسروانی هموارە با حملە بە مناطق زاگرس و سرکوب آن در صدد استقرار، گسترش و استحکام قدرت خود در دیگر مناطق بودە‌اند. آنها بر این باور بودەاند تا زاگرس سرکوب نگردد، امکان استقرار قدرت آنها میسر نیست و اگر نوای مقاومت زاگرس مسکوت گردد، آن وقت سرکوب و تحت انقیاد درآوردن سایر مناطق بە سهولت انجام میگیرد.
آنچە جای تاسف است آن است کە احزاب کلاسیک کورد بدون شناخت ریشەھای سیستم خسروانی مکررا دچار اغفال گشتە و در نتیجە این اغفال ناخواستە آب بە آسیاب آن سیستم ریختە و در احیای دوبارە آن ایفای نقش میکنند. توهم در مورد جمهوری اسلامی در بدو آن و لبیک گفتن بە خمینی، همچنین روابط گرم اکنون احزاب کلاسیک با سلطنت‌طلبان و بقیە اپوزسیون شوونیست و راستگرای ایرانی مصداق این عدم شناخت، توهم و اغفال میباشد.
در پایان میخواهم بە پاسخ سئوالاتی کە از سوی رفقا طرح شدە، بپردازم. سئوالاتی طرح شدە‌اند کە بنظر من بغایت حائز اهمیت میباشند:
دین زرتشت قبل از اینکە بە عنوان دین رسمی در توجیە قدرت خسروانی در آید، آیا در جامعە موجود بودە است؟ ارتباط و یا تضاد سیستم کنفدرالیسم ـ دموکراتیک با سیستم خسروانی در چیست؟ سیستم کنفدرالیسم دموکراتیک چگونە میتواند بدیلی در برابر سیستم خسروانی باشد؟
باید گفت: بە سبب تحریفات و تغیراتی کە بە مرور زمان دردرون دین میترا، بە علت تقلید بعضی از مغان میترایی از کاهنان کلدانی بە وجود آمد، جامعە میترایی صورت کاستی (طبقاتی گشتن بر مبنای جایگاە دینی و اجتماعی) گشتن بخود گرفت. زرتشت کە خود یک مغ میترایی بود، در تقابل با این تحریفات در صدد رفرم و اصلاح آن برآمد. پس زرتشت در حقیقت خیزشی است در جھت اصلاح آیین میترایی بعد ازتحریفات صورت گرفتە و سعی در اصلاح سیستم کاستی و طبقاتی کە در این دین بە وجود آمدە بود.
مسئلە دیگر کە از دید زرتشت یک انحراف محسوب میگشت و باید اصلاح می‌گردید، این بود کە طبق باور میتولوژیک میترایی‌ها میترا یک گاو را قربانی کردە است و از خون آن گاو دنیا خلق گردیدە است، بە این دلیل آنها نیز دست بە قربانی کردن بی رویە گاو میزدند. زرتشت میخواست آن را متوقف یا بە نوعی تعدیل کند. شاید این کە زرتشت را بعنوان یک طبیعت گرا نیز میشناسیم، ریشە در چنین احساس مسئولیت‌هایی را نیز در خود داشتە باشد.
همانطور کە بە آن اشارە شد از دیگر رفرمھای زرتشت تعدیل کردن نظام کاستی ـ طبقاتی بود. برای نمونە افروختن آتش را، کە پیشتر تنھا در انحصار بعضی طبقات خاص بود، از انحصار آنها خارج کرد و آن را بە شکل عمومی درآورد تا احاد مردم بتوانند آن را بیفروزند و از آن استفادە ببرند.
اما عدەای از مردم رفرم ھای زرتشت را نپذیرفتند. بە نظر من ایزدی‌های امروز تداوم این طیف میباشند، چرا کە هنوز هم بە یک سیستم کاستی خشک معتقد هستند. هـچنین قربانی کردن گاو هنوز یکی از مناسک آنها میباشد. در واقع عدم محبوبیت زرتشت در میانشان بە این مسئلە بر میگردد. طیف وسیعی از جامعە هم رفرم‌های زرتشت را پذیرفتند. بنظر من یارسان ھا و کاکە‌ای‌ها در شرق و شمال کوردستان وتا حدودی علویان در شمال کوردستان، علیرغم تحریفاتی کە در طول تاریخ بە آن دچار گشتە‌اند بە نوعی تداوم طیفی هستند کە رفرم زرتشت را پذیرفتند. اگر توجە داشتە باشید یارسان‌ها، برعکس ایزدی‌ها بە زرتشت رغبت نشان میدهند و در متون خود بعنوان عنصر مطلوب بە او (زرتشت) نگریستە میشود.
در واقع در دورە ھخامنشیان بود کە برای اولین بار دین زرتشت مانند یک دین قدرت محور شکل میگیرد. در نتیجە آیین و آموزە‌های زرتشت در سیستم خسروانی از بستر اجتماعی‌اش خارج شدە و تمام فرامینش در اختیار و خدمت شاھان قرار میگیرد. این زرتشت برساختە قدرت نیز برای خود یک میتولوژی جدید را ایجاد میکند. میدانیم کە سیستم خسروانی یک سیستم مردسالار است و بسیار مردسالاتر از سیستم‌ھای سومر، بابل، آشور و آکد.
این میتولوژی قدرتگرا و مردسالارانە در شاهنامە فردوسی ھم مشاھدە میشود. برای نمونە کیومرث بە عنوان اولین انسان یک مرد است. در حالی کە میترا، در اسطوره میترایی نە یەک زن یا مرد، بلکە دارای جنسیتی خنثی میباشد. بە نظر من هدف این است کە بجای اصل قراردادن یکی از جنسیت‌ها، آیین میترا با وضع این میتولوژی میخواهد انسان را اصل و مبنا قرار دهد.
متاسفانە امروزە میبینم کە در میان ما کورد‌ها عدەای با بی‌اطلاعی از تاریخ و زیر لوای بازگشت بە ارزش‌ها و جانبداری از دین زرتشت بعنوان یک عنصر هویتی، بحث پیش میکشند. بە آن مناسک و آموزە‌های زرتشتی بها میدهند که برای مشروعیت بخشی به سیستم خسروانی ساختە و پرداختە شدە است. آنان به زعم خود آن را در برابر اسلام علم می‌کنند غافل از این که نوع زرتشت منحرف شدە را برای این هدف انتخاب کردەاند کە تحت لوای آن اگر بیشتر از اسلام جنایت صورت نگرفتە باشد، بطور یقین کمتر صورت نگرفتە است.
این دینی است کە ما در زیر فرامین و لوایش بارھا قتل عام شدەایم. و ما غافل از اینکە خود آیین و فلسفە تاریخی خودمان را داریم. آیین یارسان کە علی‌رغم تغییراتی کە در جھت حفاظت از خودش، مجبور بە تن دادن بە آن بودە و این نیز باعث شدە تا حدودی خود را محدود کند، میتواند برای علاقەمندان بە این امر سوژەای بغایت مناسب‌تر باشد. چرا کە یک آیین فرھنگی و اجتماعی کورد است کە ریشە در اعماق تاریخ ما دارد و آثارش در ناخوداگاه جمعی ما و همچنین فرهنگ مادی ما موجود میباشد. میتوانیم آن را دنبال و بروز کنیم، اگر چنین نیازی وجود داشته باشد.
در مورد سئوال دیگری کە رفقا مطرح کردند، باید گفت: در واقع کنفدرالیسم دموکراتیک بە نوعی ادامە کونفدراسیون‌های جوامع زاگرس، از جملە کنفدراسیون ماد در تقابل با سیستم دولت و تمدن مرکزی میباشد. در کنفدرالیسم ـ دمکراتیک ھر منطقە از خودمدیریتی خود برخوردار میباشد و امورات خود را بە صورت مستقل ادارە می کند. البتە ساختارها و مکانیسم‌ھایی فرا محلی و فرا ملی را نیز، برای رفع نیازهای مشترک، میتوان تشکیل داد. کنفدرالیسم ـ دمکراتیک در کنار مشارکت جمعی جامعە از پایین و فراهم کردن بستر برای دمکراسی مستقیم، امکان اتحادیە‌های دمکراتیک، داوطلبانە و گسترده را فراهم میسازد.
بدون شک سیستم کنفدرالیسم ـ دمکراتیک نقطە مقابل سیستم خسروانی است. بدین علت است کە شوونیست‌ھا و فاشیست‌ھای ایرانی آن را بر نمی‌تابند. سیستم کونفدرالیسم ـ دموکراتیک برعکس سیستم خسروانی کە یکی از خصوصیات بارز آن ضد زن بودن است، بر اساس آزادی ارادە زن شکل میگیرد.
ھمچنین کنفدرالیسم ـ دمکراتیک در برخورد با تنوعات اجتماعی نقطە مقابل سیستم خسروانی و دولت ـ ملت تک تیپ ساز است. خودمدیریتی ـ دموکراتیک کە یکی از پایە‌های کنفدرالیسم ـ دمکراتیک میباشد و در جھت ارادەمند کردن تمام اقشار اجتماعی بر مبنای فرهنگ دمکراتیک تلاش میکند. از سوی دیگر باید گفت کە کنفدرالیسم ـ دمکراتیک، نوعی سیستم مدیریت اجتماعی بەروز شدە در ادامە کنفدراسیون جوامع آزاد و ضد فرهنگ دولت در تاریخ میباشد.
در پایان باید گفت کە سیستم خسروانی یک سیستم ریشەدار است و ھمیشە در جھت برقراری دوبارە خود، در کمین است. در نتیجە تمام آحاد زحمتکشان، ملیت‌های تحت ستم، از جمله ملت کرد، زنان، باید در این بارە ھوشیار و آگاە باشند.

٢٦-١١-٢٠٢٠

Related posts