عدم حضورِ فعال زنان در ایران تاکنون، بیانگر سیاست مُردگی حاکمیت بوده است.
رُزرین کمانگر
در وضعیتی که تاکنون شاهد آن بودهایم، افکار و ایدئولوژی نظام مردسالار، خواهان آن بوده که به لحظه لحظهی زندگی جامعه نفوذ پیدا کند که مبادا زنان در صورت یافتنِ خلأیی، بتوانند فعالیت نمایند، اما هرچه که پیشتر رفت، خلأهای بیشتر در سطح جوامع مشاهده شد که همگی ماحصل سیاستی غیردموکراتیک در جامعه میباشد. از همینرو سیاست نیز تا زمانیکه نتواند زنان و همهی تفاوتمندیها و اقشار مختلف را دربر بگیرد، دموکراتیک نخواهد شد.
تحکیم بنیانِ خانواده و ازدواجهای رنگارنگ، عدم حضورِ فعالِ زنان در عرصههای مختلف و بویژه سیاست، افزایش بیش از پیشِ سیاستهای جذب زنان از طریق بسیج، صدرنشین شدن ایران در آمار خودکشی و خودسوزی زنان، گورخوابیِ تمام وعدههای خوشرنگ و لعاب حاکمیت جمهوری اسلامی به زنان، جنگ و جدال زنان برای ابتداییترین حقوقشان و هزاران نمونهی دیگر، ماحصلِ هر دورهی انتخابات بوده است. پس از هر دوره، مهرههای گوناگونی تغییر مییافتند، اما تغییرِ مهرهها، تنها و تنها رنگ تزریقِ فکر و فرهنگِ غیر مردمی را به جامعه تغییر میداد. در واقع میتوان گفت تا کنون حاکمیت، جامعه را در بازیِ انتخاباتی قرار میداد و در نهایت (نتیجه را آنطور که بابِ میلش بود)، ثبت مینمود! حتی میتوان گفت که نگاه حاکمیت به زنان در موضوع انتخابات، نگاهی صرفا ابزاری بوده است و برای نظام، حضور نمایشی زنان بسیار مهمتر از رای و نظر و حرفشان بوده است. اما میتوان گفت با وضعیتی که امروزه ایران در آن قرار دارد، حتی اگر بخواهد که برجام را به فرجام رسیده نیز جلوه دهد، بدون در نظر گرفتنِ مطالبات خلقها و بویژه زنان، این بار خودِ نظام، مات میگردد.
به روابط خارجی دولت ایران در طول این سالها بنگریم؛ دولت سعی برآن داشت فضای خفقانآور داخلی، به آنسوی مرزها نرسد؛ تا از این طریق طوری جلوه دهد، گویی تن دادن به خودکشی، گورخوابی، بارانِ اسید و افزایش زندانهای فکر، پر رنگ شدنِ مرزهای میان زنان و اجتماع و …همگی به انتخاب خودِ جامعه بوده و همگیِ این مشکلات از جامعه سرچشمه میگیرد و حاکمیت در آن تداخلی ندارد. این در حالیست که در طولِ سالهای اخیر، فتواها و قوانینِ زن ستیزانه به اوج خود رسیدهاند؛ به طوری که نه تنها از حضور زنان در عرصههای گوناگونِ سیاسی استقبالی به عمل نیامد، بلکه تحت عناوین گوناگون، روزانه آنان را روانهی زندان مینمودند و زنان مجبور میشدند آنچه را که سالهای سال برایش مبارزه نموده بودند، با چنگ و دندان حفظ نمایند. اینکه زنان در این سو، برای دوچرخه سواری، همخوانی، حضور در ورزشگاهها و آزادی بیان روزانه با تهاجمات ذهنیت واپسگرای حاکمیت، روبرو میگشتند و دولت در آنسو، از لیست زنانِ سیاسی حضور یافته در مجلسش سخن میگفت، پارادُکسهای دولت را بیشتر نمایان میسازد. در اینجا این سوال پیش میآید که آیا همهی زنانی که تا کنون در دستگاههای دولتی قرار گرفتهاند، به هیچکدام از مطالبات خود رسیدگی کردهاند؟ یا چند درصد از اشخاصی که به مجلس راه یافتهاند، با مصوبههای زنستیزانهی دولت مخالفت نمودهاند؟ آنچه که مبرهن است، این بوده که دولت با همهی ساختارش نه تنها دردی از دردهای جامعه را دوا ننموده، بلکه با تصویب قوانین ملی گرایانه و مرکزگرا، موجب هرچه بیشتر انقطاع جامعه و در صدرِ آن، زنان از همهی عرصهها میگشت. نظامی که زنان، تفاوتمندیها و تنوعات را همچون مهمان بخوانند، نه تنها نمیتواند به آنان خدمتی نمایند، بلکه هر تصمیمشان به ضرر آنان میباشد. تا زمانیکه تمامیِ مطالبات خلقها و در راس آنان زنان مورد بحث بررسی قرار نگیرد، نمیتوان از پویایی سیاست و مدیریت، صحبت نمود. سیاست زمانی پویاست، که مشارکت آزادانهی خلقها در راستای دستیابی به ارزشها و مطالبات جامعه در آن صورت پذیرد. یکدست سازی و تحمیل نظرات و فکر یک قشر بر کل جامعه، تنها موجب سیاست زدگی جامعه میشود. سیاستی که تاکنون سعی برآن داشته که از طریق آن، بر بقای خویش بپردازد. کاملا مشخص است، شرایط اسفباری که در گذشته زنان را به منظور جذب و تزریق افکارِ خویش دعوت به بسیج مینمود و یا از سوی دیگر، در صورت هرگونه مخالفتی «حال در هر زمینهای که باشد»، روانهی زندان میساخت، در شرایط کنونی نه تنها نمیتواند به بقای نظام کمکی کند، بلکه نظام اقتدارگرا را رو به نابودی میبرد. بنابراین لازم است که فراتر از ارائهدادن گزینهی بد و بدتر، زمینهای برای انتخاب آزادانهی جامعه و در راس آنان زنان فراهم گردد تا بتوانند از این طریق مشکلات جامعه را حل نمایند.
از سوی دیگر، آنچه که لازم است بدان توجه شود، مبارزه و فعالیتهای زنان و همینطور بالا رفتن سطح مطالبات و مهمتر از همه آگاهی آنان از شرایط موجود است. به کشورهای اطراف ایران که بنگریم، مشاهده مینماییم، زنان نه وضعیت تحمیلشدهی دولتی را قبول ننمودند و نه به تئوریهای گوناگون که تنها در حد سخن میماند، اعتماد نمودند، بلکه با افزایش فعالیتهای خویش، امروزه به پیشاهنگان مبارزه و الگویی برای جهانیان مبدل گشتهاند. در وضعیتی که تاکنون شاهد آن بودهایم، افکار و ایدئولوژی نظام مردسالار، خواهان آن بوده که به لحظه لحظهی زندگی جامعه نفوذ پیدا کند که مبادا زنان در صورت یافتنِ خلأیی، بتوانند فعالیت نمایند، اما هرچه که پیشتر رفت، خلأهای بیشتر در سطح جوامع مشاهده شد که همگی ماحصل سیاستی غیردموکراتیک در جامعه میباشد. از همینرو سیاست نیز تا زمانیکه نتواند زنان و همهی تفاوتمندیها و اقشار مختلف را دربر بگیرد، دموکراتیک نخواهد شد. همانطور که از آمارها مشخص است، در حوزهی مشارکت زنان در حوزههای عمومی در ایران در بین 145 کشور جهان، در جایگاه ۱۴۰ قرار دارد و جزو ۵ کشور آخر محسوب میشود و این دقیقا نشاندهندهی نادموکراتیک بودن وضعیتِ کنونی میباشد. اما همانطور که در بالا نیز بیان داشتم، زمانیکه از حضور زنان در عرصههای سیاسی سخن میگوییم، بدین معنا نیست که حضور صرفا تعدادی زن به حوزهی سیاسی یگانه هدف میباشد، بلکه مهم تر آن است که این زنان تا چه اندازه، میتوانند مشکلات و مسائل زنان را حل و چارهیابی نمایند.
با توجه به آنچه که بر زبان رانده شد، حضور فعالِ زنان در همهی عرصههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … بدور از ذهنیتی دولتی میتواند زمینه را برای دموکراتیزه نمودن ایران فراهم سازد. زمانیکه فتواها و سیاستها، به دور از ارزشهای اخلاقی جامعه اجرا میگردند و جهت مشروعیتِ آن نیز، قوانینی تصویب می شود، چگونه میتوان از آزادی سخن گفت؟ تنها زمانی میتوان از آزادی سخن گفت، که هویت و مطالباتِ قشر عظیمی از جامعه، به رسمیت شناخته شود.
برگرفتە از سایت جامعە زنان آزاد شرق کوردستان