چپ ایران فراروی آزمون

چپ ایران فراروی آزمون

اهوَن چیاکو

خاورمیانە درحال سپری کردن حساس‌ترین روزهای خود است. آتش جنگ هر روز بیشتر از پیش شعلەورتر می‌شود. آتش ‌افروزان خلق‌ستیز، نیروهای مداخلەگر و مستبد منطقەای و فرامنطقه‌ای بدون هیچ توجەای بە سرنوشت خلق‌ها دامنەی این جنگ ویرانگر را بیشتر می‌گسترانند تا منافع و موقعیت خود را حفظ و همچنین در صورت توانایی منافع و قدرت بیشتری به‌دست آورند. بدون تردید این وضعیت از هرزمانی بیشتر نیروهای دمکراتیک و انقلابی را فراروی آزمونی تاریخی قرار می‌دهد. زیرا بە همان اندازە که نیروهای قدرت‌گرا بە عمق فاجعە می‌افزایند فرصت نقش‌آفرینی نیروهای انقلابی و خلق‌محور هم ایجاد می‌شود. خلق‌های ستمدیدە خاورمیانە نیز چشم بە این همت دوختەاند. آیا نیروهای انقلابی و دمکراتیک می‌توانند در این بازی سیاه ورق را بە نفع تودەهای مردم برگردانند؟

ایران با موقعیت ژئواستراتژیک و ژئوپولتیک خود در خاورمیانه از این مداخلات مستثنی نیست. هر روز طلیعەهایی از انتقال وضعیت سوریە و عراق بە داخل ایران بیشتر نمایان‌ می‌شود که نگران کنندە است؛ نە از سر دلسوزی برای ابقای رژیم فاشیست جمهوری‌اسلامی ایران، بلکە نگرانی برای مردم ایران که ما هم بخشی از جمعیت سرزمینی آن هستیم و به‌خوبی می‌دانیم که عواقب بحران و مداخلاتی که شروع شده است دامن‌گیر مردم به‌ویژە طبقات پایین جامعە، زنان و کودکان می‌باشد.

نیروهای استیلاگر کاملاً اشراف دارند کە بدون تغییرات مدنظر خود در ایران، هیچ تحول ماندگار و مؤثری در خاورمیانە شکل نخواهد گرفت. از سوی دیگر جمهوری اسلامی ایران بر حفظ موقعیت خود پافشاری می‌کند و در این چارچوب بە منظور دور گرداندن جنگ از مرزهای خود با مداخلە در سوریە، عراق، یمن، لبنان و… یکی از نیروهای جنگ‌افروز و بحران‌‌آفرین در خاورمیانە است. نظام ایران به‌خوبی می‌داند کە با تمام تلاش‌های اخلال‌گرایانە خود در منطقه نمی‌تواند مانع مداخلات شود، برای همین می‌خواهد با ایجاد تحولاتی در روابط دیپلماتیک با اروپا و آمریکا بر ابقای خود اصرار بورزد. بە همین دلیل در تناقض رانت بیش از پیش، تسلیم‌شدن بیشتر و تعرض قرار گرفتە است؛ یعنی از سویی بە جامعە جهانی رانت می‌دهد و از سوی دیگر بر مطالبات به‌حق و دمکراتیک خلق‌ها می‌تازد و دامنە تعرض خود را در منطقە وسیع‌تر می‌کند. البتە این تنها فشار نیروهای مداخلەگر نیست کە ایران را در برابر تحولات قرار دادە است، بلکە خود تناقض داخلی جمهوری‌اسلامی ایران، ناسازگاری آن با روح زمانە و سرشت آزادی‌خواهی خلق‌ها، دیگر سیستم انحصارگر و استثمارگر جمهوری‌اسلامی را برنمی‌تابد.

با توجه به تهدیدهای فرا روی ایران و حفظ منافع خلق‌ها نیروهای انقلابی و دموکراتیک وظیفه دارند تا حد توان جلوی سوریەای‌ شدن ایران را بگیرند همچنین بە نیروی تحول ایران بە نفع خلق‌ها تبدیل شوند. مسلم است دیگر جمهوری‌اسلامی ایران با سیستم دولت‌ـ ملت و با مرکزیت قرار دادن اتنیک فارس و مذهب شیعە دوازده ‌امامی توان قوام و دوام بخشیدن بە خود را ندارد. نباید فراموش کرد کە امکان دارد با کنار گذاشتن جمهوری‌اسلامی‌ایران استبدادی نو آغاز شود و تاریخ بە نفع خلق‌ها رقم نخورد. تنها تضمین برای عدم وقوع این امر میزان درک، مبارزە و برنامە نیروهای انقلابی و خلق‌محور است کە سرنوشت وضعیت را تعیین می‌کنند.

آیا باوجود ضربات مهلکی که در دهە نخست تأسیس جمهوری‌اسلامی به‌ویژە با وقایع اعدام‌های سال ۶۷ کە بر نیروهای چپ و دمکراتیک وارد شد، تأثیری کە فروپاشی شوروی بر کمپین چپ گذاشت‌ــ‌ کە چپ ایران هم از آن مستثنی نیست‌ــ‌ نیروهای چپ و دمکراتیک ایران می‌تواند بە بازیابی و هم‌یابی دست یابند و بە نیرویی تعیین کنندە در تحولات منطقه‌ای تبدیل شود؟

بدون تردید با تمام ناکامی‌ها و سرکوب‌هایی کە نیروهای چپ و دمکراتیک تجربە کردەاند، خلق‌های ایران از پتانسیل بالقوەی چپ و دمکراتیک برخوردارند و این نیرو همیشە امکان بازیابی را داراست. ریشەای تاریخی و فرهنگی دارد و همیشە امکان احیاء و بە تحرک واداشتن آن وجود دارد. ایران بە همان اندازە ریشەهای استبداد درآن وجود دارد، نیروی جستجوی حقیقت، مبارزە و مقاومت در آن ریشە دارد. خلق‌ها ایران بیشتر از هر زمانی شاهد رشد و توسعه‌ نظری و عملی در حوزه‌ سیاست و اجتماع بودەاند و بە هر طریقی خواستار رسیدن بە مطالبات به‌حق و دمکراتیک خود می‌باشند. برای همین نیاز است که این نیروی عظیم آزادی‌خواهی و حق‌طلبی حول یک محور متحد شود. این مهم با یک بازنگری عمیق از سوی نیروهای چپ و دمکراتیک میسر می‌گردد. البته با رویەهایی کە امتحان خود را پس دادەاند و به ناکامی منجر شده‌اند، نە می‌توان بە مبارزە پرداخت و نە می‌توان نتیجە مطلوبی را کسب کرد. چراکە راه‌های قبلی و تکراری بازهم بە مقصدهای قبلی و تکراری منتهی خواهند شد. شوونیسم، دگماتیسم، لیبرالیسم و سکتاریسم هریک راە را بر اپورتونیسم می‌گشایند کە باید از آن‌ها دوری جست. با رویەهای دگماتیک، اکونومیسم و کارگریسم نە می‌توان با کل اقشار و طبقات تحت ستم جامعە برای تشکیل یک نیروی مبارز مؤثر رابطە برقرار کرد و نە می‌توان جوابگوی همە جوانب مطالبات جامعە بود. شکی نیست رفاه و برابری، مسئلە کار، دستمزد و حقوق کارگری یکی از مطالبات کلیدی جامعە و خلق‌ها است و باید بە آن پرداخت ولی همە چیز را به این مسائل تقلیل‌دادن خود نارسایی و تحریفی است کە بیشتر از هر چیز آب بە آسیاب نیروهای سرمایه‌داری ریختە است.

قبل از هر چیز نیروهای چپ و دمکراتیک نیاز دارند کە بە شناخت استبداد و شوونیسم تاریخی موجود در ایران بپردازند که با معیارهای فاشیستی، استثمارگر و انحصارطلب مدرنیتەی سرمایداری بخصوص دولت ـ ملت عجین شده است. برای همین لازم است در آغاز حقوق دمکراتیک خلق‌های ایران اعم از کرد، آذری، بلوچ، عرب، ترکمن، گیلک و… را بپذیرند و فراموش نکنند ستم‌های ملی به‌خصوص در جغرافیای کثیراللمله ایران خود تمایزات و فاصلە طبقاتی را بە همراە خواهد داشت. باتوجه به اینکه بخشی از مبارزات نیروی انقلابی خلق‌های ایران بە مسئلەی حفظ هویت و مبارزە با ستم ملی متمرکز گردیده‌ است، اگر از سوی چپ شوونیست هم در تیررس بی‌توجهی و تهدید باشد، بخشی از این نیرو بە گرایشات راست‌گرایانە متمایل می‌شود و نیروهای راست‌گرا از آن سود خواهند برد. ولی اگر این مسئلە از طرف چپ انقلابی محوریت یابد و اطمینان خاطر حاصل شود، هم نیروی مبارزاتی و تحول‌خواە دچار پراکندگی نخواهد شد و هم اینکە راە بر تمایلات راست‌گرایانە، ملی‌گرایانە مسدود خواهد شد.

باید واقف بود کە با رویکردها، تحلیل‌ها و نگرش‌های قرن نوزدهمی ‌ــ‌ کە در آن تضادها بیشتر بە تولید و نیروی کار و دستمزد تمرکز داشت و دامنە تاختن نیروهای سرمایه‌داری بر فرد، جامعە و طبیعت بە اندازە اکنون حاد و وسیع نشدە بود ‌ـ نە می‌توان بە مصاف سرمایه‌داری و نیروهای وابستە به آن رفت و نه می‌توان بە تمام آلام و زخم‌های فرد، جامعە و طبیعت التیام بخشید. همچنین با رویکردهای تنگ‌نظرانە ملی‌گرایانه و کمپرادور (وابسته) نمی‌توان بە مصاف دولت‌ـ ملت‌های وابستە بە نظام سرمایه‌داری رفت و نە می‌توان فضیلت و سعادت ملت‌ها و خلق‌ها را تحقق بخشید. تفکیک مبارزات طبقاتی و جنبش‌های ملی نە با حقیقت سازگار است نە با مسئله انسجام در مبارزە دارای سنخیت است. این دو مفهوم درهم تنیدەاند. باید جنبش‌های طبقاتی اطمینان خاطر داشتە باشند کە با پاک کردن صورت مسئلە مطالبات ملی ملیت‌های ایران و به حاشیە راندن آن‌ها راە رسیدن بە اهداف خود را ناهموار و ناممکن می‌گردانند. همچنین خلق‌های ایران باید واقف باشند کە نمی‌توانند با گرایش به نگرش‌های راست‌گرایانە قادر بە حل مسائل بوده و به اهداف خود برسند. تقلیل هویت خلق‌های ایران بە قوم، رویکرد ملی‌گرایان راست‌گرا و چپ شوونیست برای تحقیرکردن و انکار هویت ملی و اجتماعی آنان بودە است کە چپ انقلابی نباید از آن دنبالەروی بکند. همان‌طور کە انگاره‌ ملت واحد ایران‌ــ از سوی بانیان نظام به کرات تکرار می‌شود‌‌ــ درهم ‌تنیده با مفهوم راست‌گرایانە، ملی‌گرایی و بورژوایی است و هدف آن رسیدن بە دولت‌ـ ملت مدرنیتە سرمایه‌داری اسلامی‌ـ‌‌ایرانی است، می‌توان ملت دمکراتیک در مفهوم انقلابی و خلق‌محور را بە صراحت برای کل ایران و هریک از ملت‌های ایران مدلی مناسب دانست. حق تعیین سرنوشت به شیوه‌ دمکراتیک با تأسیس واحد‌های خودمدیر محلی در عرصه‌ عمل به حقیقت می‌پیوندد، نه با مفهوم خودمختار دولت‌ــ ملت یونیتری یا فدرال در نوع چپ و راست آن. در شیوه‌ کنفدرال حق تعیین سرنوشت از طریق ایجاد واحدهای اتونوم بە هر محلە و منطقە در سطح خرد و کلان واگذار می‌شود. این مهم موجب حل مسائل ملی و طبقاتی گشته و منجر بە گسست و گریز از مرکز نمی‌شود.

چپ ایران باتجربه‌ای که دارد باید به این واقعیت رسیده باشد که با برخوردهای سکتار (جدانگر) و ماتریالیستی نمی‌توان با عقاید و باورهای کهن مردم که بعضا ریشه‌ی برخی از مسائل جامعه هستند برخورد نماید. بلکه باید توانست از طریق آموزش و کار فرهنگی یک تحول و انقلاب فکری و ذهنیتی را رقم زند و به پرورش وجدان و اخلاق جامعە پرداخت. برهمگان آشکار است که تنها با طرح‌های اقتصادی و سیاسی نمی‌توان جامعەای سوسیالیستی ساخت بلکه در کنار آن نیاز به ایجاد جامعه‌ اخلاقی، وجدانی و سیاسی است. اخلاق و وجدانی انسانی و دمکراتیک نە اخلاق و وجدان فئودالی کە گاهی اوقات در لوای اخلاق و وجدان راە را بر بزرگترین بی‌اخلاقی‌ها و بی‌وجدانی‌ها می‌گشاید. اخلاق و وجدانی کە قبل از هرچیز با دوگانگی ارباب ـ بردگی، فرا‌دست و فرودست، قدرت‌گرایی و انحصارگرایی مبارزه‌ می‌کند و مانع بروز گرایشات تندروانە عقاید و باورهای دینی شود. اگر این‌چنین برخورد نشود خطر سوق‌دهی بخشی از جامعە کە از آگاهی کافی برخوردار نیستند به‌طرف فرقەها و گروهای تندرو مذهبی وجود دارد و بخشی دیگر به دام گروهای لیبرال مذهبی خواهند افتاد. طلایه‌داران لیبرالیسم امروزە در خاورمیانە با ایجاد جریانات لیبرال‌ـ اسلامی در پی منافع ضد خلقی خودشان هستند. نظیر آنچه را که در ترکیه در سال‌های اخیر شاهد بودیم.

از همە مهم‌تر باید از جنسیت‌گرایی و نظام مردسالارانە با جدیت هرچە تمام‌تر گذار نمود و زمینە را برای حضور نیروی زنان در مبارزات و انقلاب هموار ساخت و آن را به‌عنوان منشأ نیروی مبارزە و آزادی پذیرفت. آزادی زن موجبات تمام آزادی‌های اجتماعی را فراهم می‌آورد. زیرا نظام‌ سرمایه‌داری و گرایشات وابسته به آن به‌مانند ملی‌گرایی و دین‌گرایی از نظام مردسالار سرچشمه می‌گیرند. نظام مردسالاری بقای آن درگرو اسارت زن است. در کنار آن‌ هم باید راە را بر فعالیت و نقش‌آفرینی جوانان گشود زیرا پیرسالاری نیز در کنار ساختارها و ذهنیتی قرار دارد کە مسیر مبارزە و انقلاب را دشوار می‌کند.

تخریب طبیعت اول (محیط‌زیست) بدون تردید تخریب طبیعت دوم (جامعە) را بە همراە داشت. جمهوری اسلامی در راستای رسیدن بە منافع سیاسی، اقتصادی و مقاصد نظامی خود بە شدیدترین شیوە بە تخریب محیط‌زیست می‌پردازد. با سیاست سدسازی خود بە تغیر دمگرافی جغرافیای سرزمینی خلق‌های ایران می‌پردازد. لذا لازم است چپ انقلابی و دمکراتیک با این سیاست‌های غیراخلاقی مبارزه کند و بر دانش جامعە در حفظ محیط‌زیست بیافزاید.

اگر می‌خواهیم بە یک نیروی منسجم و انقلابی اجتماعی تبدیل شویم، باید طبق دیدگاە دمکراتیک بە مبارزە و جامعە بنگریم و گرنە با رویکردهای هیجانی، ماجراجویانە،‌ شعاری و خیال‌پردازی در قالب محفلی و با کاراکتر اگوئیستی (خودمدار انگارانه) و سایر ویژگی‌های لیبرالیسم تنها ماسکی از چپ به‌صورت خواهیم داشت کە بستر بروز اپورتنیسم را مهیا می‌سازد و این همان چیزی‌ست که نظام سرمایه‌داری می‌خواهد. پس باید بە تکرار گذشته پایان داد و با فکری نو و وارد میدان عمل شد فراموش نکنیم میدان عمل ریزبینی، واقع‌بینی، اصرار بر پیروزی، رنج، دوراندیشی، هم‌فکری را می‌طلبد. بدون تردید نمی‌توان با احزاب متفرق و تک‌بعدی و یا با گرایشات مبارزاتی محدود کە در طول تاریخ چپ ایران بیشتر راە را بر جنگ قدرت درون حزبی و میان حزبی گشودەاند بە این اهداف و مقاصد دست‌یافت. ایجاد یک جبهە انقلابی و دمکراتیک می‌تواند راهگشایی باشد برای دست یافتن به اهداف والای دمکراتیک و چپ. جبهه‌ای که با تأکید بر نقاط مشترک ایجاد می‌شود و هر حزب و جریان سیاسی می‌تواند با تأکید بر ایجاد ایران دمکراتیک و آزاد در برنامە‌ریزیی و مدیریت آن سهیم باشند. برای ایجاد این جبهه لازم است ابتدا نیروهای پیشاهنگ تمهیدات مقدماتی ایجاد آن را انجام دهند. متعاقب آن احزاب، جریان‌های سیاسی اهداف خود را به‌صورت شفاف با یک‌دیگر در میان بگذارند و راە را برای جذب و پیوستن اشخاص و نهادهای مدنی هموار کنند.

از سویی دیگر باید دو مرحله را از یکدیگر متمایز ساخت. مرحلە نخست: مرحلەی کنونی کە جمهوری‌اسلامی در ایران حضور دارد. اجازە بە هیچ‌گونە فعالیتی علنی نمی‌دهد و هر فعالیتی را بە شدیدترین شیوە و با فرافکنی تحت عنوان تجزیەطلبی، وابستگی به عوامل بیگانە، ضدیت با دین، مفسد فی‌الارض، محارب و… سرکوب می‌کند. مرحلە دوم مرحلە آشفتە‌گشتن اوضاع ایران در نتیجە مداخلات خارجی است که با سیاست‌های استیلاگرایانە، قدرت‌گرایانە، انحصارطلبانە، استثماری و تمامیت‌خواهانە جمهوری اسلامی ایران رفتن ایران به‌سوی آشفتگی بیشتر دور از انتظار نیست. مگر آنکە ایران راهی دیگر برگزیند کە آن‌هم از ذهنیت موجود در جمهوری اسلامی بعید است. البتە شاید فشارهای مردمی و خارجی موجب فاصلە و انشقاق هرچە بیشتر جناح‌های داخل رژیم شود و جناح‌هایی تحول و گشایش را رقم بزنند. اگر بە تاریخ ایران توجە شود نسبت بە جاهایی مانند ترکیە بیشتر پتانسیل تغییر سیستم و قدرت را دارد؛ مثلاً در ترکیە عثمانی‌ها قبل از صفوی‌ها عنان ‌امور را در دست داشتند و تا پایان جنگ جهانی اول همچنان بە موجودیت خود تداوم بخشیدند، درحالی‌کە از صفوی‌ها تا پایان جنگ جهانی اول قدرت ایرانی بین چند سلسلە ردوبدل شد. همچنان در پایان جنگ جهانی اول در ترکیە سیستم جمهوری دایر شد کە همگام با آن سیستم سلطنتی پهلوی توسط رضاخان در ایران دایر شد. این درحالی است کە پایەهای جمهوری ترکیە هنوز پابرجا هستند ولی از آن زمان تاکنون ۳ بار در ایران انتقال قدرت صورت گرفت، به‌خصوص تحول ریشەای بعد از انقلاب سال ۱۳۵۷.

در جهان امروز، هم نیروهای خارجی و هم نیروهای تحول‌خواە داخلی تا حدودی می‌توانند با بعضی از اصول جمهوریت در ترکیە کنار بیایند و دولت‌های دورەای آن را بیشتر هدف قرار دهند ولی پایەهای جمهوری اسلامی ایران نە برای نیروهای خارجی و نە برای نیروهای تحول‌خواە انقلابی داخلی از این پتانسیل برخوردار نمی‌باشد. این ماهی از سر گندیدە است. طبق شرایط و قرائن این احتمال وجود دارد کە در آینده شاهد ایرانی آشفتە باشیم و در نتیجە آن جمهوری‌اسلامی نە بە یک ‌دفعە از بین رود و نە قدرت کنترل اوضاع را همچنان بە مثابە اکنون در دست داشته باشد. شاید در این آشفتە‌بازار جمهوری اسلامی گوشەای از حاکمیت بر خاک را در دست خود حفظ کند و مدتی بر موجودیت خود اصرار ورزد. و ایران آشفتە مدتی به‌مانند دوران جنگ جهانی اول و دوم بە سرزمین حائل بین نیروهای هژمون تبدیل شود.

در نتیجە در مرحلە کنونی نخست باید بە هم‌یابی و هم‌گرایی نیروی چپ و انقلابی اهتمام ورزید سپس به شکل دادن فعالیت برای بالفعل کردن پتانسیل موجود در جامعە پرداخت. باید جامعە را سازماندهی کرد و جمهوری اسلامی را بەچالش کشید تا نیروهای چپ دمکراتیک بە نیروی ایجاد تحول در ایران مبدل گردند. حتی نیاز است برای جوابگویی بە هجمەهای جمهوری اسلامی بە یک مقاومت سازمان‌یافتە و بە هم پیوستە با ایجاد واحدهای مدافع خلق‌ها پرداخت.

اما وظایف مورد انتظار در این مرحله کدامند؟ در این مرحلە باید با پرکردن خلأها از سوی جبهه‌ی چپ دمکراتیک و انقلابی خلق‌های ایران از سوریەیی شدن ایران و متضررشدن خلق‌ها جلوگیری کرد. باید برای حفاظت از خلق‌ها واحدهای مدافع خلق‌ها را به نیرویی تاثیرگذار در مقابل نیروهای استیلاگر منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای تبدیل کرد. بدون تردید هرگونە تعلل در ایجاد زمینە و بسترسازی جهت برساخت جبهه‌ی چپ و دموکراتیک در مرحلە کنونی ما را از ایفای وظایف‌مان در مرحلە دوم باز می‌دارد. در صورت انجام به‌موقع وظایف، مبارزه و مقاومت سازمان‌یافتە و منسجم ما می‌توانیم تحقق‌بخش حیات دمکراتیک و آزاد برای خلق‌های ایران باشیم. البتە در تمام مراحل تعمق و تأمل بر رهنمودهای تمدن دمکراتیک به‌عنوان یک آلترناتیو حیات و خط سوم به‌عنوان یک استراتژی سیاسی در مبارزە و مقاومت ضامن موفقیت‌هاست. بدون تردید مؤلفە‌هایی که در نوشتار به آن‌ها پرداخته شد نیاز بە تحلیلات و پژوهش‌های بیشتری دارد که با هم‌فکری نیروهای چپ و دمکراتیک می‌تواند غنی‌تر شود.

Related posts