جنگ در خاورمیانه که از چند دهه پیش آغاز گشته بود از اوایل سالهای دههی اول قرن بیستویکم وارد فاز جدیدی شد. جنگهایی که به نام گشترش دموکراسی، حقوق بشر، حفظ منافع و امنیت ملی، حفظ یکپارچگی وتمامیت ارضی و مبارزه با تروریسم انجام شد. اما هدف اصلی و مستتر در پس تمام این اصطلاحات و ترکیبات زیبا چیزی جز بازنگری و ترمیم طرح نظم استعماری سابق درجامهای نو نبود. ابزاری که جهت نیل به این مهم مورد وفاق تمامی قدرتها واقع شد جنگ طولانی و مستمر اما نامتعادل و نامتقارن بود. در پس بیانیههای ایدئولوژیک و آخرالزمانی آغازگران این جنگها اهداف اقتصادیـنظامی و ژئواستراتژیکی نهفته بود که تنها با اضمحلال منابع تمدنی و خلقی خاورمیانه و شوق راستین به آزادی و دموکراسی خلقهای آن میسر میشود.
پروژهی ضد انقلابی نظیر داعش فراتر از اینکه سقوط و فروپاشی دولتها را در سر داشته باشند عاملی برای ازمیان برداشتن توان خلقیــفرهنگی خاورمیانه بودند. چون از مدتها قبل این خلق ها بودند که در برار طرحهای نظم بازماننده از جنگ جهانی اول و دوم مقاومت میکردند و دول دستنشاندهی استعماری غرب و شرق قادر به عملیاتی نمودن پروژههای اربابانشان نبودند. کودتاهای نظامی و حضور افسران در شمال افریقا، شکلگیری جریانات اسلاماروپایی لیبرال در ترکیه، به وجودآوردن جریانات سلفی رادیکال در دنیای سنی خاورمیانه و آسیای میانه و همچنین کمک به هویتیابی جریانات سلفی شیعی در ایران همگی نمونههای اولیهی داعشیسم و فاشیسم جهت شرکت فعال و مستمر در جنگ جهانیسوم بودند. بر خلاف جنگ جهانی دوم که در یک سوی آن جبههی فاشیسم و در دیگر سو جبههی ضد فاشیسم وجود داشت در جنگ جهانی سوم میتوان سویههای فاشیستی آن را در همه جا مشاهده نمود. نمونهی داعشیسم سیاه در شنگال و کوبانی در پانبعثیسم نمود یافت. داعشیسم سبز در مدل ترکیهای آن ــ که ماحصل التقاط دیدگاه اسلامگرایان اروپایی و نژادپرستان افراطی بود ــ در حمله به سور دیاربکر، جزیر، شرناخ و سلوپی در پانکمالیسم متجسد شد. داعشیسم سفید نیز پس از به حاشیهرانده شدن دو مدل قبلی در این اواخر با حمله به جنوب کوردستان و بالاخص کرکوک ابراز وجود کرد هرچند این پدیده ازمدتها قبل ظهور کرده بود.
در نمونهی ایران بهتر میتوان به فهم این اصطلاحات دست یافت. ایران سالهاست سودای تسلط بر خاورمیانه را در سر دارد. پروژهی “به سوی دروازههای تمدن” محمدرضا شاه به برساخت تمدن ایرانی – اسلامی و شیعی خامنهای دگردیسی یافت. این رهیافت، فانتزی و دغدغهی دستگاه سیاستخارجی ایران را تشکیل میدهد که بیش از یکسده بر انواع قالبهای انقلابی مدرنیست و محافظهکار مذهبی حاکم بر ایران مستولی گشته است. نظیر آنچه که مدتها قبلتر از هیتلر به بخشی از نوستالژی دستگاه و استراتژی سیاست خارجهی آلمان مبدل شده بود. آلمان هیتلری در یک پروسهی صدساله نضج یافت. ایرانِ دورهی خامنهای نیز از این حیث رویدادی یکه و یگانه نیست. پانپهلویستهای امروز حاکم بر ایران از رویدادهای چند سالهی اخیر در خاورمیانه و بویژه از فرصت بوجود آمده طی ظهور داعش، بیشترین استفاده را در راستای تحقق رویای موهوم خود در قالبی اسلامگرایانه به عمل آوردند.
توسعهطلبی جمهوری اسلامی ایران در منطقه به بهانهی مبارزه با داعش، تاسیس واحدهای برون مرزی نیروی سپاه در قالب حشدالشعبی و حزبالله با هدف حفظ موجودیت چیزی جز تثبیت موقعیت تمدن اسلامیــ ایرانی نوساخت توسط نیروهای سلفی وابسته به خود نیست. غصب خاورمیانه از سوی ایران درست به مشابهی عملکرد هیتلر در اشغال اروپا و اتریش است. هر چند اشراف ایران بر ضعف نیروهای رقیب منطقهای خود ازجمله ترکیه و عربستان و مصر و نبود پروژهی نظم جامع و مشخص از سوی نیروهای جهانی بر حرص و آز این رژیم برای گسترش سطح نفوذ خود بر کشورهای منطقه افزوده است اما جامهی عمل پوشانیدن به این نوستالژی تاریخی ولو به قیمت هرهزینهای بخشی از توهم و مالخولیای حاکمان سیاسی ایران را تشکیل میدهد.
اما شایان توجه آنست که حضور خارجی هیتلری ایران در منطقه زمانی تثبیت میشود که از یک بستر و عقبهی داخلی تغذیه شود. گفتمان اسلام فقاهتی با به حاشیهراندن گفتمانهای رقیب با بکارگیری نشانگان فقهی و تهاجم فرهنگی و پروژهی نفوذ میتوانسته در قالب یک کشور به گفتمان غالب تبدیل بشود و رقیبان را به حاشیه براند، اما با توجه به تعریفی که از جنگ جهانی سوم در مقام جنگ دنیای شیعی ایرانی با دنیا دارد میبایست نوعی جدیدی از دشمن را برای خود متصور باشد که نه رقابت با آن که حذف آنرا در سر داشته باشد. تاکید بر مفهوم جهان تمدنی که اسلامگرایان سلفی شیعی ایران در این اواخر در گفتار خود بر آن تاکید دارند با توجه به تمایزات و تنوعاتی که از پیش در پهنهی جغرافیایی مورد نظر موجود است از ابتدا کمیتش لنگ است به همین خاطر برای حل این تناقضات با یک رویکرد نازیستی سعی در شکلدهی به دشمن داخلی و غیریتسازی درونی دارد. جمهوری اسلامی در راستای تحقق این پروژه هیچ مانعی را بر سر راه خود از سوی گفتمانهای رقیب درون حاکمیتی دیروز خود نمیبیند. زیرا اکثریت قریببه اتفاق این گفتمانها به خاطر عملکرد نادرست و همسویی گاهوبیگاه با حاکمیت از بدنهی اجتماعی چندانی برخوردار نیستند.
بیتردید ایدهی تمدن ایرانی- اسلامی تنها به مرزها و محدودههای خارج از ایران کاهش نمییابد و چهرهی خطرناک آن را نباید تنها در غالب امپراطوریبودنش جست. آنچه که از اهمیت برخوردار است این است که خامنهای و جریانات حاکمیتی در تقابل با نارضایتی خلقی – اجتماعی ایرانیان به صورت پیشوقت و از بالا یک انقلاب– کودتایی را در امتداد انقلاب سال 57 و انگارههای فقهی و اسلامی آن شکل دادند. اساسا پر بیراهه نخواهیم رفت اگر آن را با اقداماتی که در سطوح بالای حکومتی در عربستان در حال وقوع است از یک جنس بدانیم. از آنجایی خامنهای و الیگارشی نظامی وابسته به آن در سپاه هیچ وقت یعنی تا به انتخابات سال 96 و انتخاب کابینه بر تمامی ایران و جریانات سیاسی آن فائق نیامده بودند در یک همپیمانی با دولت اعتدال و امید به یک انسجام و وحدت رویه دست یافتند. ماحصل این ادغامات و تلفیقات کودتای پستمدرنی بود که در ایران سال 96 علیه خلقهای ایران روا داشته شد و با انتخاب کابینه و کشورگشاییهای اخیر ایران تکمیل گشت.
در این راستا است که به تمامی روحانی و دولتش که از مبلغان ترمیم ساختار و از منتقدان سیاستهای خارجی و سیاستهای داخلی حاکمیت بودند در همراهی و همرایی با حاکمیت گام برمیدارند. در ماههای اخیر شاهد همسویی بیشتر روحانی و سپاه پاسداران و محافظهکاران در موضوعات داخلی بودیم. تا آنجا که وزیر امورخارجه ایران بر سپاهیبودن خود و تمام ایرانیان؟! تاکید دارد. هرچند که در مورد مسائل سیاست خارجی تا حدودی اختلاف نظر وجود داشت اما با توجه به اقدامات مشترک سپاهقدس با قدرتهای جهانی ــ که خوشایند روحانی و تیم دیپلماسی دولت نیز هست ـ در مورد مسئله عراق و سوریه از میزان این اختلافات به صورت جدی کاسته شده است. اگر در گذشته پاسخ به این سوال که آیا جریان روحانی در حاکمیت و شخص خامنهای نفوذ کرده یا بالعکس؟ کمی زود بود دیگر امروز و با توجه به رویدادهای اخیر قضاوت کار چندان دشواری نیست.
بدون شک ایده تمدن اسلامیــایرانی که از سوی مقامات جمهوری اسلامی مطرح شده دارای جوهرهای فاشیستی است و از این پس نظام اندیشگی و عمل سیاسی جریانات سیاسی داخل را در سیطره خود خواهد شد و به مانند سابق مجموعهای طردها و حذفها را با خود به همراه خواهد داشت. درست به مانند زمان جنگ هشتساله که فتحالفتوحات در جبهه راه را بر کودتا و حذف دگراندیشان و مخالفان در داخل میگشود. شهروندزدایی از ملل موجود در جغرافیای سرزمینی ایران نظیر کوردها،عربها،بلوچها، ترکمنها و دیگر جماعات دینی و اعتقادی نظیر بهاییان، یارسانان، زردشتیها و دراویش راه را جهت برپایی اردوگاهها و گتوهایی بسیار خطرناکتر از آشویتس هیتلری میگشاید. موج گستردهی اعدام، شکنجه، سرکوب و دستگیری از پولیسیتر شدن حکومت حکایت دارد. تروریزه و میلیتاریزهکردن مناطق مرزی و پیرامونی نظیر کوردستان، بلوچستان بیشازپیش از این مهم نشات میگیرد که دولت و حاکمیت ادارهی این نواحی را به فرمانداران نظامی مورد تایید خود سپرده و در این مناطق یک وضعیت اضطراری حاکم گردیده است و از یک حکومت مدنی نشانی نیست قطعا حاکمیت خود را برای جنگی همهجانبه آماده میسازد.
مداخلات نیروهای جهانی که با هدف کسب منافع ژئوپولتیک و اقتصادی و سوقالجیشی صورت گرفت، امروز و با گذشت چند دهه در خاورمیانه راه را بر توسعهطلبیهای منطقهای دولتهای منطقه و سربرآوردن جریانات ضدخلقی چون داعش در مدلهای مختلف گشود. اکنون و با اشراف به اینکه طرحی برای برون رفت و فائق آمدن بر معضلات به وجود آمده ندارند در تلاش برای شکلدهی به اقدامات و کودتاها برای ایجاد تغییر از بالا هستند. تا از این طریق به اهداف اقتصادی نئولیبرال خود دستیابند. در نمونهی حمایت از اقدامات کمیته فساد در عربستان که به حملات هوایی بر علیه شاهزادگان منجر شد و در نمونهی ایران که در ازای انعقاد قراردادهای نفتی و هوایی چشم بر تضییع حقوق بشر، بیتوجهی به اعدام و اعتصاب غذای گسترده زندانیان، قتل کولبران و دستگیری گسترده معترضان و مخالفان گرفته میشود.
قطعا سکوت مجامع و بویژه سازمانهای بینالمللی نسبت به این اعمال سرکوبگرانهی اخیر در داخل و تجاوزات ارضی ایران در خارج بر تشدید اعمال خشونت از سوی ایران در داخل خواهد افزود. حملههای اخیر ایران به جنوب کوردستان و تشکیل هستههای حاکمیتی نظیر آنچه امریکا در عربستان پیرو میکند، همزمان بیانگر ضربهای به اصلاحپذیری حاکمیت و پیشبرد دمکراسی در داخل ایران هم میباشد. حاکمیت با این حملات نشان داد که به مانند گذشته خواهان آن است تا از طریق سرکوب و پاک کردن صورت مساله با معضلات و مسائل برخورد نماید و در این راه از همسویی و همراهی با ترکیه نیز علیرغم تمامی توهمات و بدبینیهایی که نسبت به این دولت دارد هیچ ابایی نداشته و از تمامی خلف وعدههایی که ترکیه تا به امروز حول مسایل منطقهای با ایران داشته نیز چشمپوشی خواهد کرد. قطعا آنچه مایهی هراس این دو دولت است نه تزلزل در تمامیت ارضی کشورشان بلکه ناشی از بیداری خلقی است که در کوردستان شکل گرفته و پهنهی آن به مناطق داخلیتر خاورمیانه کشیده شده است. حضور و همپیمانی عربها در کنار کوردها ترکیب انسانی و فرهنگی جدیدی به جغرافیای سیاسی خاورمیانه بخشیده است. اجماع سیاسی_نظری عربها حول اندیشههای رهبر اوجالان و قالب مدیریتی شکلگرفته روژآوای کوردستان مانع از این میشود که ایران و ترکیه از فاکتورهای مذهبی و امتگرایانه و بعضا ضداسراییلی دنیای عربی استفادهی ابزاری نمایند.
تسخیر کرکوک و حملات هوایی ترکها به منطقهی آسوس به درخواست ایران و طرحریزی برای حملهی همهجانبه به مناطق حفاظتی مدیا نشان از گامهای آغازین یک همپیمانی دیگر دارد که نبایستی گستره و نتایج آن را تنها به خلق کورد محدود دانست. بدون شک در شرایط موجود هر حملهای به کوردستان بایستی حمله به بیداری خلقی و شرط تحقق اشکال نوین حیات سیاسی در کلیت خاورمیانه ارزیابی گردد. به همین علت باید تمامی خلقها و نیروهای دموکراسیخواه در پی راهکارهای نوین مبارزاتی برای مبارزه با ماشین فاشیسم جمهوری اسلامی و ترکیه باشند. همچنین بیش از هر زمان دیگری به اتحاد بین نیروهای دمکراسیخواه داخل و خارج هر دو کشور برای مقابله با جبههی واحد متشکله از راستهای رادیکال اسلامی والیگارشیهای نظامی امنیتی نیاز است. فاشیسمی که به مانند نازیسم رایش سوم اقداماتش نهتنها باعث قربانیشدن بسیاری در داخل کشورشده بلکه موج این فاشیسم در خارج از مرزهای ایران نیز قربانیهای بسیاری را خواهد گرفت.
ریاست مشترک جامعهی دموکراتیک و آزاد شرق کوردستان_کودار
16.11.2017
https://www.kodar.info/farsi