Amanc Meqami
جامعه اخلاق محور و همگرا در مقابل دولت رانتخوار و سودجوى آخوندى
اين روزها در حول و حوش فاجعه دلخراش زلزله سرپل ذهاب و حومه اش کە با خاك يكسان شد و تلفات سنگينى بر جاى گذاشت، موضع جداگانه جامعه و دولت بيشتر از هر چيز ديگرى جالب توجه بود. شايد هيچ چيزى جاى خالى عزيزان از دست رفته را براى بازماندگان پر نكند اما نحوه كمك رسانى و همدردى لازم، بيگمان ميتواند مانع ابعاد تلفات انسانى بيشتر شود و كمى چند از درد و آلام این مردم رنجدیدە بكاهد.
تنها عكس و ويديوهايى كه در دنياى مجازى دست به دست ميشود، بس است تا تبعات اسفبار اين فاجعه انسانى را عميقا درك كرد. اما تراژيكتر از خود فاجعه، نحوه برخورد افراد دست نشانده ى دولت كه زير لواى كمك رسان و يارى دهنده در لباس چندش آور نيروى انتظامى و سپاه به منطقه اعزام شده اند. ضرب و شتم بازماندگان این فاجعه در قبال دادن يك عدد پتو يا يك كنسرو از طرف عناصر نيروى انتظامى، در واقع همان تصوير واقعى و عريان دولت است كه خود را زير عباى شريعت و قانون استتار كرده است. و اما خطابت روحانى هم در ميان مردم غمدیدە سر دراز دارد. او كه هنوز زير بار وعده و وعيدهاى انتخاباتى پشتش خميده است، در كمال بى پروايى و با يك خطابت سودجويانه و بهره بردارى كردن از وضعيت بوجود آمده، وعده وام و شام به مردم رنجديده ميدهد. انگار يك واحد هم از واحدهاى آپارتمانى مسكن مهر دولت خدشه دار نشده و حتى يك قربانى هم نگرفته. اين بماند كه دولت ايشان به دليل فسادهاى مالى و گندكاريهاى كه درون سازوكارهاى دولت كشف شده است، دارد به مفسدترين دوره دولتى در بين دوره هاى فاسد قبلى تبديل ميشود. حالا سؤال اين است. با علم بر اينكه نيروهاى سپاه و نيروى انتظامى منفورترين تصوير را حداقل در كردستان دارا هستند، پس چرا مسئوليت كمك رسانى ، بازسازى مجدد مناطق تخريب شده و درستكردن اسكان موقت باز دوباره به آنها داده ميشود؟ آيا تابحال در داستانها هم خوانده ايد كه هيچ ظالمى مرحم زخم مظلومی بشود؟ آيا حتى شنيده ايد كه هيچ جلادى ناجى جان يك قربانى بوده باشد؟ پس چرا روحانى دوباره جان اين مردم رنجديده و قربانى شده را دست اين ظالمان و جلادان ميسپارد؟ جواب ساده است، بهره كشى از فاجعه رخ داده به نفع خود. و اين ميتواند بى اخلاقى ترين و مضحك ترين راه سودجويى سياسى باشد. چه بسا كه اخلاق قرنيست از طرف حاكمان اين سرزمين به يغما برده شده است.
صد البته موضع دولت و افراد وابسته جمهورى اسلامى در قبال اين فاجعه انسانى زياد جاى تعجب ندارد و دور از انتظار هم نبود. چرا كه اين روح فاشيزم بارها خود را نشان داده و همواره نمايان است. اين هم يكى از ويژگى هاى ايدولوژى است كه اگر توان بازنگرى و خودانتقادى را از دست داد، همانا جز فاشيزم با همه ابعادش كه امروزه دولت جمهورى اسلامى ايران آنرا نمايندگى ميكند، توليد نميكند.
آنسوتر اما جامعه ايستاده است. جامعه اى اخلاقى و همگرا، متعهد و مسئوليت پذير. به سودجوها و رانتخواران ديگر باور ندارد. چرا كه امتحان خود را پس داده اند. خودش آستين بالا ميزند و به همت همزبانان و هم ميهنان خود ميشتابد. از تك تك روستاها و شهرهاى روژهلات كاروان اتومبیلهای حاوى كمكهاى لوجستيكى، مادى و انسانى بدون هیچ تردیدی براه افتادند. جامعه به این يقين رسيده كه جز خود كسى را ندارد. تنها ناجى خودش است. البته اين درس را از تاريخ پرفراز و نشيب كردستان ياد گرفته است. جامعه همصدا و همرنگ فرياد زد كه كرماشان تنها نيست. شايد اين روح تعاونى و كمونى باشد كه جامعه را زنده نگه داشته است. كولبرى از پيرانشهر روی محموله اهدائی خود نوشته بود؛ اين را با کولبری بدست آورده ام، رنج شما رنج من هم هست. اين خود سوسياليزم است. براستی کە جاى تقدير و ستايش دارد. اما مسئله تنها با كمك رسانى خاتمه پيدا نكرد، بلكه جان هم در اين راه داده شد. ابوبكر معروفى از توابع بوكان، همان فعال خودجوشی كه با اتومبيل خود براى رساندن محموله هاى اهدائى راهى سرپل ذهاب شد، اما بە مقصد نرسيد و بر اثر يك سانحه اتومبيل جان خود را از دست داد. جامعه در اين مورد هم موضع جداگانه اى گرفت و به اين مورد همچون يك مرگ عادى ننگريست، بلكه او را شهيد نام نهاد و از سرپل تا بوكان شهر به شهر و روستا به روستا جنازه اش را بدرقه كرد. شور و هياهوى مردم بيشتر از يك سوگوارى به يك قيام مردمى شبيه بود. آنها شعار سر ميدادند كه شهيد نميميرد. از اين نمونه خاكسپارى تابحال در روژهلات بى نظير بوده است. انسان را به ياد مراسم خاكسپارى جانباختگان راه آزادى انقلاب روژآوا ميانداخت. اما دولت حتى اين را هم برنتابيد و سعى در ربودن جنازه داشت، اما مردم جسورانه از ابوبكر معروفى صيانت به عمل آوردند و اجازه اين كار را ندادند.
تميز دادن جامعه و دولت از همديگر براى يك ارزيابى عادلانه و درست مهم است. آنچه اينروزها در حواشى فاجعه اسفبار زلرله سرپل زهاب و حومه اش شاهدش هستيم، دو موضع نقطه مقابل همديگر در قالب جامعه و دولت است. دولت به هر طورى كه شده تلاش دارد تا حداكثر بهره كشى خود را از اين فاجعه انسانى بكند، اما جامعه برعكس صيانت به عمل ميآورد و بر روح سوسياليزم اصرار ميورزد. از اين به بعد بايد دولت و جامعه را اينگونه تشريح كرد؛ هر جايى كه فساد، خشونت، بهره كشى و زورگويى باشد بايستى ردپاى دولت را گرفت و هر جايى كه اخلاق، وجدان و همگرايى موجود باشد بايستى دنبال جامعه بود.
و در آخر اميد آنكه اين تكاپو و همگرايى جامعه روژهلات، تلنگرى باشد بر تن خفته احزاب و نهادهاى سياسى مارژینال.
آمانج مقامی