برنارد هنری لوی و مسئلە کرد

Abbasi Salah

برنارد هنری لوی و مسئلە کرد

در بیست و چند سال گذشتە سیاستمداران فرانسوی بە حرف هیچ نویسندەای بە اندازە برنارد هنری لوی گوش نکردەاند. در اینجا کاری بە خوبی یا بدی این تاثیر ندارم و فقط می خواهم بە بزرگترین اشتباە سیاسی هنری لوی بپردازم اما نخست یک مقدمە کوتاە ضروری است.
زندگی فکری و سیاسی هنری لوی بە دو دورە تقسیم می شود. دوران قبل از فروپاشی بلوک شرق و دیوار برلین و دوران بعد از آن.
در دورە اول هنری لوی یکی از شاخص ترین چهرەهای دفاع از دموکراسی و لیبرالیسم غربی در مقابل توتالیتاریسم کمونیستی بود.
در دورە دوم دیکتاتورهای ریز و درشت جهان اسلام جای اردوگاە توتالیتر را گرفتند.

دورە دوم فعالیت لوی با موضعگیری او بر علیە میلوسویچ دیکتاتور یوگسلاوی شروع شد.البتە در این موضعگیری تنها نبود و چهرەهای جدی و معتبری مانند واسلاو هاول نیز و بسیاری از روشنفکران شناختە شدە دیگر نیز خواهان مداخلە نظامی غرب برای برکناری میلوسویچ بودند.

هنری لوی در سقوط قذافی نیز نقش مهمی ایفا کرد در زمانیکە جنگ بر سر بنغازی شهری کە بدون کمک خارجی از دست قذافی توسط گروهای مخالف داخلی بیرون آوردە شدە بود و بدون مداخلە خارجی در شرف سقوط بود و نیروهای قذافی گمان می رفت دست بە قتل عامی در حد سارایوو و کوزوو بزنند. میان روشنفکران فرانسوی دو نظر وجود داشت یکی این بود کە مداخلە بشردوستانە محدود بە نجات جان مردم بنغازی و محافظت نظامی زمینی و هوایی از شهر در مقابل ارتش قذافی باشد و نظر دوم کە هنری لوی مدافع پرشور آن بود این بود کە شر قذافی باید برای همیشە رفع شود.

برنارد لوی مقالاتی نوشت و بە یاد وجدان معذب غربی ها آورد کە در سال نود و یک هنگامی کە امریکایی ها هدف را محدود بە بیرون راندن صدام از کویت کردند چگونە ارتش صدام از کردها و شیعەها انتقام گرفت و دەها هزار نفر را بە قتل رساند.

بلاخرە راەحل برنارد لوی پیروز شد و برنارد لوی هم تا جائیکە من خبر دارم در مقابل خرابی ها و ویرانی های بعد از قذافی کمپینی سیاسی برای اقدامات پیشگیرانە یا مداخلە بیشتر بر پا نکرد و لیبی بە امان خدا رها شد.. صرف نظر از اینکە اگر هم کاری میکرد بە نتیجە می رسید یا نمی رسید نوعی لاا بالیگری از رفتار سیاسی او می شد و می شود نتیجە گرفت.

هنری لوی یکی ازمصمم ترین روشنفکران غربی بود کە بدون تزلزل و دودلی از اشغال افغانستان در هفت اکتبر دوهزار و یک یعنی کمتر از یکماە بعد از یازدە سپتامبر حمایت کرد و از همان زمان هم خطر باقی ماندن صدام در قدرت را گوشزد میکرد.

منتقدان زیادی اشارە کردەاند کە مخالفت پرشور هنری لوی با صدام و قذافی و خامنەای واسد و هواداری اش از مداخلە نظامی در سوریە چندان هم ربطی بە ارزشهای لیبرالی و صدور دموکراسی ندارد بلکە در زیر این شعارهای زیبا هنری لوی مقاصد واقعی خود را کە همان حمایت از اسرائیل و دشمنی با دشمنان اسرائیل است را پنهان کردە است. برنارد لوی چند سال پیش طی اظهاراتی کردستان عراق را بعد از اسرائیل تنها دموکراسی خاورمیانە نامید و عملا بر این گمانها یا بدگمانی ها صحە گذاشت

بزرگترین اشتباە سیاسی برنارد هنری لوی دفاع و حمایت از دیکتاتور کوچک و حقیری بود بە نام مسعود بارزانی. برنارد لوی در مقالاتی کە می نوشت چنین وانمود میکرد کە در اربیل نە فقط آزادی بیان وجود دارد بلکە با منتقدان هم بر خلاف کشورهایی مانند ایران یا ترکیە کە زندان روزنامەنگاران است برخورد متفاوتی صورت میگیرد. این حجم از جهالت و نابینایی چنان شگفت برانگیز بود کە دو تن از روشنفکران کرد متنی را در رد ادعاهای هنری لوی در روزنانە لوموند بە زبان فرانسوی بە چاپ رساندند. همگان می دانند کە آن دو نفر روشنفکران خوشنام و دلسوز و حتی ملی گرائی هم هستند و بە مراتب بیش از هنری لوی از استقلال کردستان خوشحال می شوند.

انتشار این مقالە در فرانسە ضربە بزرگی بە اعتبار برنارد هنری وارد کرد.

در این نوشتە نخواستەام در بارە هنری لوی بە ارزشداوری بپردازم یا کل کارنامە فکری او را نفی کنم.اما فکر می کنم قطعا و یقینا برنارد هنری لوی یکی از نادانترین دوستانی بودە است کە کردها تا کنون داشتەاند.

یکی از اصلی ترین دلایلی که باعث موضعگیری نادرست از سوی یک روشنفکر می شود تقلیل دادن زمینه ها و پسزمینه های یک وضعیت یا موقعیت سیاسی به تعیین و تشخیص طرف خوب و طرف بد یا سیاە و سفید دیدن وضعیت است . یعنی یکی از طرف ها چون حق است و در مقابل باطل قرار دارد همه چیزش از قبل پذیرفته شده است و اصولا خارج از دایره نقد قرار دارد.
درست مانند فیلم های هالیوود که در آنها طرف خوب هر قدر هم آدم بکشد کارش پذیرفته است و گردی بر دامنش نمی نشیند

در اینجا طرف خوب کردها هستند و هیچ مشابهتی با طرف بد یعنی ترکیه و ایران و عراق ندارند.

طبق این منطق کردها قربانی حکومت های جلاد منطقه هستند که تقریبا همینطور است اما از این نباید نتیحه گرفت که کردها قربانی یک جلاد خودی و داخلی هم نیستند. همان نتیجه نادرستی که هنری لوی از مقدمه درست اش می گیرد.

وقتی که دو روشنفکر کرد مقاله‌ در روزنامه لوموند چاپ می کنند و می گویند وضعیت دموکراسی ما هم از آنها چندان بهتر نیست و به موارد متعددی از نقض حقوق بشر اشاره می کنند، جناب هنری لوی به خشم می آید که اینها چرا جایگاه خودشان را نمی فهمند و نمی دانند که به کدام گروه تعلق دارند. مگر یادشان رفته که متعلق به گروه خوب ها هستند و بدها دارند آنها را سرکوب می کنند؟
اینکه روشنفکری از قبل و ابتدا به ساکن بدون هیچ تحقیقی گروه خوب و گروه بد را را مشخص می کند به هیچ روی مایه تعجبم نیست. در منطقه ما تقریبا همه همین کار را می کنند و از قبل تزی برای اثبات کردن، دارند و می کوشند شواهد اثبات آنرا بیابند و یا اگر هم نیافتند خود با دخل و تصرف در واقعیتهای تاریخی و سیاسی آنرا بیافرینند. جنایتی در شیلی یا مصر یا مکزیک به وقوع پیوسته و می بینی عکس یا ویدئوی آنرا به عنوان جنایت ارتش یا پلیس اسرائیلی یا امریکایی در شبکه های اجتماعی به اشتراک گذاشته‌اند.

روشنفکرانی مانند لوی مشکل را تشدید می کنند از یکسو یک خاورمیانه بد و از سوی دیگر کرد خوب و حکومت اقلیم خوب که صرف نظر از محتوایی که دارد و فقط بخاطر تاریخش در جبهە خوب هاست.

روشنفکران کرد هم البته نه همه اما اکثریت اشان همین کار را می کنند. می گویند گروه مقابل یعنی روشنفکران فارس و ترک و عرب هیچ همدلی با دردهای مردم ما ندارند و ما باید به همین اقای بارزانی با همه عیب هایش راضی باشیم.
رتوریک همان رتوریک مدافعان حرم است. ما از سوی دولت های منطقه و از سوی حشدشعبی و عبادی و مالکی موجودیت و و بقایمان در خطر است و باید همگی از رهبران خودمان حمایت کنیم.
دیدیم که همین رتوریک سیاسی چه بلایی به سر روشنفکران ایرانی آورد و چگونه بسیاری از آنها را پشت سر حکومت بسیج و وادار به اقتدا به نظام نمود.
هنری لوی در تقویت همین رتوریک در میان کردها نقش داشته است. چرا؟ چون همانچیزی را که روشنفکران کرد مایل بودند از زبان او بشنوند بدون کم و کاست به آنها گفت.

از رهبر خودتان حمایت کنید چون موجودیت تان در معرض تهدید است.

البته آن دو روشنفکر کردی که آن مقاله رسوایی برانگیز را بر علیه بارزانی و هنری برنارد لوی در لوموند منتشر کردند حساب خود را دیربازی بود که از این نوع ملی گرایی پوپولیستی و شبه فاشیستی جدا کرده بودند.

جالب است که خود برنارد لوی در مقالاتش دائما انگشت اشاره اش متوجه جنگ حهانی دوم و تقابل دموکراسی خواهان با پوپولیست ها و شبه فاشیست ها و فاشیست هاست، و لزوم برخورد قاطع با هیتلرها و موسولینی های جدید را گوشزد می نماید.

شاید بتوان در رابطه با میلوسویچ و قذافی و طالبان و صدام حق را به او داد اما در کردستان عراق قطعا دچار اشتباهی بزرگ شد

اگر تاریخ به سادگی فیلم های هالیوود بود مسلما می توانستیم در همه زمینه ها با برنارد هنری لوی موافق باشیم.

Related posts