عثمانی و صفوی آخرین نمایندگان امپراتوری اسلامی

درس بیست و ششم: عثمانی و صفوی آخرین نمایندگان امپراتوری اسلامی

 این متن برگرفتە از قسمت بیست و ششم برنامە ڕێگا و ڕیباز (راه و روش) میباشد. این برنامە برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین در روزهای پنجشنبە بە زبان کوردی از طریق صفحە فیسبوکی و کانال یوتیوب ڕێگا و ڕێباز پخش می شد. 

 موضوع آموزشی این برنامە: عثمانی و صفوی آخرین نمایندگان امپراتوری اسلامی  میباشد، کە درتاریخ بیست و یکم ژانویە ٢٠٢٢ توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدەاست.

با درود به همه رفقا

قبل از شروع بحث جا دارد اشاره کنم که امروز ٧٥ مین سالروز جمهوری کوردستان در مهاباد بوده و مایلم این روز را به عموم خلق کورد تبریک بگویم.  همزمان امروز ٧ مین سالروز اعلام خودمدیریتی دمکراتیک روژاوای کوردستان و بخصوص شروع آن در کانتون جزیره است. ضمن تبریک هفتمین سالگرد اعلام خودمدیریتی روژاوا باید گفت کە انتخاب این روز البته تصادفی نبوده و نشان از آن دارد که اراده خلق کورد پا برجاست و  تسلیم شکست‌ها و ناکامی‌های گذشته نشده و نخواهد شد.

اهمیت بحث امروز ما در نزدیک شدن تدریجی ما به موضوع اشغالگری و اشغال کوردستان در اشکال و شیوه‌های نوین و امروزی آن میباشد.

دو امپراتواری و قدرت بزرگ صفوی و عثمانی در خاورمیانه در طول سالیان متمادی به استثمار ملل و خلقهای منطقه و بخصوص به شیوه‌ای گسترده‌تر خلق کورد و کوردستان پرداخته و  آنها را مورد ظلم و ستم فراوان قرار داده‌اند. بهمین جهت شناخت ما از این دو امپراتوری و پرداختن به آنها در اینجا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است.

همانطور که از عنوان بحث امروز ما نیز استنباط میشود این دو امپراتوری در واقع آخرین نمایندگان نمونه و فرم امپراتوری اسلامی در منطقه خاورمیانه بودند.

در آغاز میخواهیم ذکر کنیم که منشا پیدایش عثمانیها از کجا بوده و آنها کی و در کدامین فاصله زمانی به این منطقه آمدند. ما در درسهای گذشته اشاره نمودیم که ترکها به چه شیوه‌ای از مناطق اسیای مرکزی به منطقه خاور میانه نفوذ کرده و به کوردستان و مناطق شرق، و بعدا غرب امپراتوری اسلامی وارد شدند. همچنین اشاره کردیم که چگونه  آنها از طریق ایجاد هم پیمانی با کوردها (مروانیها) و بعد از جنگ ملازگرد راه خود را به سوی مناطق آناتولی و شمال کوردستان باز کردند. اشارهای داشتیم بە اینکە ترکها از جانب حاکمان امپراتوری اسلامی به مقابله با هجوم صلیبیون فرستاده شدە و در جنگهای صلیبی نیز شرکت داده شدند. آنها همچنین برای بیرون راندن فاطمی‌ها که شیعه‌ اسماعیلی بودند،  به سوریە، شمال افریقا و مصر گسیل داده شدند.

همچنین اشاره شد که صلاح‌دین ایوبی که کورد بوده و ابتدا در لشکر نورالدین زنگی کار میکرده،  چگونه بعدها ساختار  قدرت خود، خاندانش و امپراتوری ایوبیان را در مناطق شام و مصر ایجاد نمود. بحث شد که چگونه  بتدریج قدرت ایوبیان رو به انحطاط نهاده و امپراتوری آنها از طریق کودتایی توسط مملوکیان که در واقع نوادگان بردگان در مناطق تحت سلطه امپراتوری اسلامی و ایوبی بودند، منقرض شده و بدین ترتیب تسلط مملوکیان بر مناطق شام و مصر میسر گردید. همچنین اشاره کردیم که قبیله یا عشیره‌ای از ترکان در منطقه آناتولی تا نزدیکهای آنکارای امروزی حکومتی کوچک را بنیاد نهاده کە در غرب آنها امپراتوری بیزانس یا روم شرقی واقع شده بود.

جهت درک بیشتر مسئله در اینجا لازم است که کمی به روم شرقی بپردازیم. ما میدانیم که امپراتوری روم که قبل‌ها آئین بت پرستی و گاهن حتی آئین میترایی و چند خدایی را پیروی میکردند، در سال ٣١٢ میلادی در عصر کریستانتین آئین مسیحی را قبول کرده و به پیروی آن پرداختند. اما این امپراتوری در سال ٣٥٩ میلادی به دو امپراتو روم غربی پیرو آیین کاتولیک و روم شرقی با آیین ارتدکس تقسیم شد. بعد از این تقسیم دوران وجودی روم غربی چندان طولانی نشد و حدودا ١٢٠ سال دوام داشته و نهایتا در سال ٤٧٦  در اثر هجومهای پیاپی فرانکها، ویکینک‌ها، هونها و ژرمنها منقرض شد. 

بدنبال آنها و بعدها ساختارهای فئودالی با حکومت‌های متعدد محلی و دولت شهری بویژە در ایتالیا شکل گرفتند و مدتی بعد کشورهای مانند اسپانیا، پرتغال، انگلستان، هلند، آلمان، فرانسه و… در آن مناطق و بجای ساختار امپراتوری روم غربی شکل گرفتند. 

اما روم شرقی همچنان باقی مانده و پایتخت آن نیز قسطنطنیه بود.  آنها پیشتر حتی تا مناطق شمال کوردستان را نیز تحت تسلط خود داشتند، اما بعدها پس از ظهور اسلام و پیدایش ترکها و هم پیمانی ترکها و کوردها مجبور به عقب نشینی از این مناطق شدند. بدین ترتیب دوران قدرت روم شرقی تا دوران سلطان عثمانی، سلطان محمد فاتح باقی بود. البتە قبل از سلطان محمد فاتح تیمور لنگ نیز طی هجوم خود به مناطق تحت تسلط عثمانیها تا انکارا پیشرفته و  قصد حمله به قسطنطنیه را داشت اما بدلیل نبود کشتی، ادوات و نیروی مناسب جنگ دریایی موفق به این امر نشد و روم شرقی همچنان تا فتح قسطنطنیە توسط سلطان محمد فاتح به حیات خود ادامه داد.

همانطور که قبلا اشاره کردیم در منطقه آناتولی  و آنکارا بخشی از ترکهای قبایل اوغوز به رهبری کسی بنام عثمان حکومت عثمانی را در سال ١٢٩٩ میلادی بنیاد نهادند. اما مناطق تحت نفوذ این حکومت ابتدا چندان گسترده نبود. در یک طرف آنها روم شرقی با پایتخت ‌شان قسطنطنه قرار داشته و در جنوب آنها مملوکیان مناطق شام تا مصر را تحت کنترل داشتند. در شرق آنها نیز مدت کوتاهی تیموریان و بعدها آق قویونلوها بودند که مناطق تا شمال کوردستان را  نیز تحت تسلط خود داشتند. 

توجه حکومت عثمانی در بدو امر بیشتر به گسترش حیطه خود بسوی مناطق غربی یعنی قسطنطنیه و اروپا بود، و ابتدا توجه چندانی به مناطق تحت تسلط مملوکیان در جنوب و آق قویونلوها در شرق حکومت خود نداشتند. چرا که مملوکیان و آق قویلونها خود مسلمان بودند. اما روم شرقی مسیحی ارتدکس بوده و قسطنطنیه نیز از ثروت فراوانی برخوردار بوده و تسلط بر آن میتوانست بر توان و قدرت عثمانیها بشیوه موثر و تعیین کننده‌ای افزوده و زمینه را برای اهداف توسعه گری آینده آنها فراهم نماید. 

عثمانیها در سال ١٣٥٤ میلادی و در واقع قبل از حمله به قسطنطنیه موفق میشوند مناطقی از بالکان در اروپا را تصرف نمایند. نهایتا در سال ١٤٥٤ یکی از سلاطین آنها بنام سلطان محمد فاتح موفق به تصرف قسطنطنیه شده و بدین ترتیب عمر امپراتوری بیزانس یا روم شرقی پایان یافته و از هم میپاشد. طبیعی است که ثروت بدست آمده در قسطنطنیه زمینه را برای گسترش مناطق تحت تسلط عثمانیها در اروپا بطور فزاینده‌ای افزایش داده و تسریع میکند. بعدها در سال ١٥١٢ کسی بنام یاوز سلیم بعد از پیروزی خونین و بیرحمانه در جنگ قدرت با خانواده خود و تصفیه رقبای داخلی قدرت را بدست میگیرد. یاوز بمعنی قاطع یا برنده میباشد. 

بدین ترتیب سلطان سلیم قاطع شرایطی را که در نتیجه تصرفات فراوان عثمانیها در قسطنطنیه و اورپا فراهم آمده بود برای هجوم به مملوکیان در جنوب و آق قویونلوها در شرق خود فراهم میبیند. ابتدا مملوکیها در جنگی بزرگ در منبج امروزی در شمال سوریه شکست بزرگی را متحمل شده و عقب می‌نشینند و نهایتا عثمانیها موفق به تصرف شام، مصر و مناطق شمالی افریقا شده و به حکومت و امپراطوری مملوکیان پایان میبخشند.

بخصوص بعد از شکست مملوکیان  توجه عثمانیها به شرق و مناطق تحت سلطه آق قویونلوهای ترکمن بیشتر میشود. اما این ایام مصادف با دوران و ظهور صفویها میباشد. گفتیم که یاوز سلیم در سال ١٥١٢ قدرت را بدست میگیرد، و ١٥١٧ به امپراطوری مملوکیان پایان میبخشد. همچنین میدانیم که سلطان سلیم عثمانی قبلا نیز در سال ١٥١٤ موفق به شکست دادن صفویان در جنگ چالدران شده بود، که به آن خواهیم پرداخت.

بعد از سلطان سلیم پسر وی سلطان سلیمان که به سبب اهمیت دادن وافر وی به قانونگزاری و ارائه کردن قوانین فراوان در زمینه ها و امور گوناگون به سلطان سلیمان قانونی مشهور بوده است، در سالهای ١٥٢٠ تا ١٥٦٦بمدت ٤٦ سال قدرت را بدست میگیرد. دوران حکومت عثمانیها تا بعد از جنگ جهانی اول ادامه یافته و نهایتا آنها که با آلمان و ایتالیا  در جبهه متحدین علیه متفقین یعنی  فرانسه، انگلستان  وارد جنگ شده بودند، شکست میخورند و  آخر سر در سال ١٩٢٤ و در دوران سلطنت سلطان عبدالحمید دوم، عثمانی منقرض میشود. 

اکنون ما به صفویان میپردازیم. امپراتوری عثمانی تهدیدات بسیاری را متوجه ممالک اروپایی نموده بود. در آن ایام در مناطقی مانند فلورانس، ژنوا، ونیز و … نوعی حکومتهای دولت-شهری با ثروت و تجار فراوانی وجود داشتند. این تجار به مناطق آسیایی و از جمله هندوستان و چین نیز سفر میکردند. مارکوپولو از آن جمله بود. طبعا آنان در فکر این بودند که در شرق امپراتوری عثمانی نیرویی جهت مهار  کردن و کنترل آن ایجاد نمایند. در این میان پرتقالیها نیز راه دریایی بسوی هندوستان را کشف کرده بودند. پاپ واتیکان حوزه تجاری جهان آنزمان را بین دو امپراتوری بزرگ آنزمان یعنی  پرتقال و اسپانیا تقسیم نمود. مطابق آن امریکا و امریکای لاتین  به اسپانیا واگذار شده و شرق جهان تا هندوستان و چین در حوزه فعالیتهای پرتقالیها قرار گرفت. بدین ترتیب پرتقالیها خود را حتی در مناطق حومه دریای عمان نیز مستقر نمودند.

در آنزمان در  شرق امپراتوری عثمانی دو قبیله ترکمن قره قوینلو و آق‌قوینلو قرار داشتند. قره‌قویونلوها صاحب گوسفندان سیاه و آق‌قویونلوها گوسفندان سفید رنگ داشتند و نامگذاری آنها بر همین اساس بود. حاکمیت قره‌قوینلوها که گویا دارای مذهب شیعه بوده‌اند بیشتر در مناطق آذربایجان، بخشهایی از مکریان در شرق کوردستان و همچنین ارمنستان بوده و آق‌قویونلوها بیشتر در مناطق شمال کوردستان و  بخشهایی از آناتولی حضور داشتند و بدین ترتیب اینها با عثمانیها مرز مشترک داشتند. در مورد مذهب آق‌قوینلوها بعضیها معتقدند که شیعه و عده‌ای دیگر آنان را پیروان مذهب سنی میدانند. بهر حال آنچه که روشن است انها ترکمن بوده‌اند.

اروپاییها مدتی از طریق حسن اوزون که آق‌قویونلوها را رهبری میکرد، و با تجهیز آنها سعی در تحت فشار گذاشتن عثمانیها داشتند. اگرچه آق‌قویونلوها بعدها قره قوینلوها را شکست داده و قلمرو آنها را نیز به کنترل خود در آوردند، اما بتدریج قدرت اینها نیز دچار ضعف شده و پایه‌های اقتدار آنها متزلزل میشود.

طبیعتا اسم و نقش شیخ صفی‌الدین اردبیلی را در تاریخ بسیار شنیده یا در مورد او خوانده‌ایم. در مورد مذهب او روایات بسیاری یافت میشود. عده‌ای او را شیعه و بعضی دیگر نیز سنی میپندارند. از طرف دیگر فاکتهای زیادی نیز مبنی بر یارسانی بودن او موجود است. حتی در نوشته‌های یارسانی آنزمان موارد زیادی در مورد تماسها و دیدارهای او با سان صحاک رهبر یارسانیهای آنزمان بە چشم میخورد. ایندو در واقع در یک زمان یعنی در دوران حکومت ایلخانان مغول میزیسته‌اند. عده‌ای دیگر نیز معتقدند که شیخ صفی‌الدین کورد بوده و بە همین دلیل با سان سحاک اشتراک هویتی داشتە و در نتیجە آن هم با او در تماس بوده است. 

بعد از مرگ شیخ صفی‌الدین نوادگان او راهش را ادامه میدهند. ما در درسهای قبلی اشاره کردیم کە زمانی که تیمور لنگ اردبیل را تصرف میکند یکی از نوادگان شیخ صفی‌الدین بنام خواجه علی سیاه‌پوش یا شیخ علی سیاه‌پوش در آنجا زندگی میکرده است. او نوه شیخ صفی‌الدین و در واقع  فرزند شیخ صدرالدین بوده است. تیمور عادت داشت که در مناطقی که تصرف میکرده برای بزرگان و علمای آنجا حتی اگر منتصب به ادیانی مغایر با دین او نیز بودند احترام قایل میشد و کسانی را نیز که در خانه اینها پناه میگرفتند در امان میگذاشت. 

اشاره کردیم که تیمور نزد خواجه علی سیاه‌پوش رفته و به وی میگوید که هم او را میبخشد و هم پیراوان او را در امان میگذارد. خواجه علی به تیمور میگوید که پیروان او کلاهی قرمز بر سر دارند. بدین ترتیب تعداد زیادی از مریدان وی و بسیاری دیگر نیز که از ترس مرگ کلاه قرمز بسر گذاشته بودند به خانه خواجه علی وارد شده و از در آنطرف دیگر حیاط آن خارج شده و از مرگ نجات میابند. طبیعتا این امر به افزایش چشمگیر تعداد مریدان و نفوذ شیخ می‌انجامد، اگر چه شیخ و مریدانش هنوز به فعالیتهای نظامی نپرداخته بودند. 

میدانیم که محل سکونت شیخ در آنزمان یعنی آذربایجان و اردبیل در قلمرو فرمانروایی قره‌قویونلوها قرار داشت. اما بعدها بین نوادگان او و حاکمان آنجا اختلاف ایجاد میشود. قره‌قویونلوها شخصی بە نام جنید، یکی از نوادگان شیخ علی و بدین ترتیب شیخ صفی را تحت فشار قرار میدهند. در نتیجه جنید متواری شده و به آق‌قویونلوها پناه میبرد. در آنجا پس از مدتی جنید با خواهر حسن اوزن سلطان آق قویونلوها ازدواج میکند. حاصل این وصلت پسری بنام حیدر میباشد. بعدها حیدر نیز با دختر دایی خود، یعنی دختر حسن اوزون ازدواج میکند. ایندو نیز پسری بدنیا میاورند که نام او  را اسماعیل میگذارند. اسماعیل بعدها سلسله صفوی را تاسیس کرده و خود نیز بعنوان شاه اسماعیل اولین پادشاه آن سلسله میشود.

در اینجا جا دارد به دو نکته مهم دیگر اشاره نمائیم. اول اینکه دو گروه به ایجاد نیرویی در شرق امپراتوری عثمانی علاقمند بودند. اول اروپاییان که قلمرو آنها بطور مداوم از طرف عثمانیها مورد تهدید و تجاوز قرار میگرفت. دوم پیروان سیستم خسروانی که پس از انقراض ساسانیان مدام در فکر احیای مجدد چنین سیستمی بودند. اینها قبلا سعی کرده بودند ابتدا توسط اعراب و خلفای عباسی به اهداف خود برسند و بعدها نیز از طریق خواجه نظام المک و سلجوقیها به تلاشهای بدون نتیجه‌ای دست زده بودند. 

طبیعتا ایندو دسته شرایط ، نیرو و قدرت بسیج فراوان خاندان صفوی و بخصوص شیخ اسماعیل را در رسیدن به اهداف خود مناسب میدیدند. در این میان و بعدها شیخ اسماعیل با دایی خود حسن اوزون آق‌قویونلو اختلاف پیدا کرده چرا کە در کودکی پدر او حیدر توسط آق‌قویونلوها به قتل رسیدە بود. مادرش نیز بعد از مرگ شوهرش دوباره ازدواج میکند. در نتیجه شیخ اسماعیل متواری شده و از طریق شرق کوردستان به مناطق مرکزی و بخصوص شمال ایران، جایی که آنها طرفداران یا مریدان بسیاری داشتند میرود. در این میان طرفداران احیای مجدد سیستم خسروانی فرصت را مناسب دیده و شیخ اسماعیل را به شیوه‌ای هدفمند و جهت احراز منصب پادشاهی در آینده تربیت و آماده مینمایند. بدین ترتیب شیخ اسماعیل بتدریج قدرت گرفته و صاحب سپاهی نیرومند شدە و بە شاە اسماعیل تبدیل میشود.

 در این میان قره‌قویونلوها توسط آق‌قویونلوها از بین رفته و عثمانیها نیز تبریز را که در این زمان در دست آق‌قویونلوها بود تصرف کرده بودند. شیخ اسماعیل عثمانیها را از تبریز میراند و در آنجا به انتقامجویی پرداخته و به کشتار بیرحمانه‌ای علیه آق‌قویونلوها، که در واقع  اقوام مادری وی بودند، دست میزند و حتی در جریان این قتل عام مادر خویش را نیز به قتل میرساند.

بجاست اشاره کنیم که صفویها برای مقابله با عثمانیهای سنی مذهب به بستری ایدئولوژیک و دینی نیرومند احتیاج داشتند. طبیعتا شیعه علوی یا شیعه تصوفی که در بین صفویها رایج بود، نمیتوانست کاربردی موثر داشته باشد، زیرا که آموزە‌ها و مناسک آن برای  قدرتگرایی و سانترالیسم محدودیتهایی قایل میشد. در نتیجه آنها شیعه متشرعه را بکار میگیرند. یعنی شیعه‌ای که اهل بیت را اساس میگیرد، اما به سانترالیسم و قدرتگرایی مشروعیت میبخشد. در این مورد اگر به کتاب شیعه‌گری احمد کسروی مراجعه شود، متوجه میشویم که قبلا عناوینی مانند ایت‌اللە، حجت السلام و این همه سلسله مراتب گوناگون و مشابه آن  و مراسم های از جمله سینه‌زنی و امثال آن موجود نبودند، و چنین مسایلی بعدها بمیان می‌آیند. بعدها آنها از طریق کسانی مانند میرداماد و ملاصدرا  بستر فلسفی مناسب را ایجاد کردە و به قدرتگرایی و سانترالیزم در مذهب شیعە مشروعیت میبخشند.  در این مسایل میتوان نقش مشورتی و جایپای اروپاییان را بوضوح مشاهده کرد. بطور مثال آنها مشابه واتیکان در اروپا  قم را بمثابه مرکزی جهت پیشبرد سیستم ایدئولوژیک شیعه دولتی صفوی ایجاد میکنند.

باید گفت که مردم تبریز در آن زمان اساسا سنی مذهب و بسیاری از آنها نیز پیرو آیین یارسان بودند. بقایای معتقدان به آیین یارسان را هنوز نیز در بعضی نقاط آذربایجان میتوان یافت. جالب است اشاره کرد که شاه اسماعیل صفوی شاعر نیز و تخلص وی خاطی بوده است. 

بعدها یاوز سلیم سلطان عثمانی نیز بقصد تصرف مناطقی مانند ارمنستان، آذربایجان و شرق کوردستان که در دست صفویان بودند هجوم میاورد و بدین ترتیب این دو امپراتوری رقیب در دشت چالدران با هم روبرو میشوند. شاه اسماعیل در این جنگ علیرغم باور و ایمان فراوانی که سپاهیان و پیروانش به او داشتند و بر این اعتقاد بودند که گلوله و یا شمشیر در او اثری ندارد، دچار شکست میشود و این امر تاثیرات روحی جدی نیز در وی و پیروانش بجای گذاشته و از اعتبار او میکاهد. 

بعد از شاه اسماعیل پسرش شاه تهماسب جانشین او شده و دورانی نسبتا طولانی حکومت میکند. بعدها شاه عباس بعنوان ششمین پادشاه این سلسله قدرت را در دست گرفته و بمدت چهل و یک سال حکومت میکند. در تاریخ از شاه عباس بعنوان مشهورترین، نامدارترین و موثرترین پادشاه صفویان نام برده میشود. 

باید اشاره کرد، تاثیرات و نفوذ اروپاییان در ایران که پیشتر با دولت-شهرهای ایتالیایی ونیز، ژنوا و فلورانس و با کشف راههای دریایی توسط آنان و بسوی شرق و هندوستان آغاز شده بود بعدها توسط هلندیها و پرتقالیها ادامه یافت. در زمان زمامداری شاه عباس انگلیسها جای آنها را گرفته و نقش و هژمونی اول را در ایران بعهده میگیرند. قابل ذکر است که انگلیسها قبلا کمپانی هند شرقی  را ایجاد کرده و هندوستان را به مستعمره خود مبدل ساخته بودند. جالب است بدانیم که شاه عباس حتی دو برادر  انگلیسی بنامهای سر آنتونی شرلی و سر رابرت شرلی را بعنوان سفیر خود بکار میگمارد. در واقع میتوان گفت که در زمان صفویان و برای اولین بار بشیوه‌ای وسیع و موثر پای اروپاییان، مدرنیته کاپیتالیسم و انگلیسی ها به ایران کشیده شد.

شاه عباس شهر اصفهان را به عنوان پایتخت خود برگزید. این شهر در واقع در زمان خواجه نظام‌الملک ساخته شد. میدانیم وی که رویای احیای مجدد سیستم خسروانی را در سر داشت و در این رابطه تلاشهای فراوانی نموده و از جمله مدرسه نظامیه در بغداد را تاسیس کرده و یا ملکشاه سلجوقی را نیز برای بعهده گرفتن سمت شاهی آماده کرده بود، به آرزوی خود نرسید و نهایتا توسط اسماعیلیان کشته شد. اما این خط و این آرزو همچنان موجود بوده و ادامه داشت و بعدها توسط صفویان و شاه عباس تحقق یافت و سیستم خسروانی سالها پس از هم پاشیدن ساسانیان بار دیگر توسط صفویان در ایران احیا شد. بر این مبنا آنها سیستمی سانترالیستی را ایجاد نمودند و بمانند ارتش جاویدان داریوش هخامنشی، در کنار ارتش،  ارتشی ویژه را نیز بنام شاهسون ایجاد نمودند، که وظیفه آن صرفا حفاظت از جان و قدرت شاه بشمار میرفت.

دوران صفویها در مقایسه با عثمانیها چندان طولانی نبود. عثمانیها سال ١٢٩٩ ایجاد شدند، اما دوران صفویها سال ١٥٠١ یعنی ٢٠٢ سال بعد از آنها آغاز شد. دوران فرمانروایی عثمانیها در واقع تا مدتی کوتاه بعد از جنگ جهانی اول ادامه داشت، در حالی که سلسله صفویان بعد از حدود دویست سال در دوران شاه سلطان حسین صفوی منقرض شد.

قلمرو صفویان ارمنستان، بخشهایی از قفقاز   تا بخشهایی از  آسیای میانه را در بر میگرفت. آنها عده‌ای گرجی را به سرپرستی کسی بنام گرگین خان به افغانستان فرستاده و سرپرستی آنجا را به وی سپردند. گرجیها و گرگین خان مردم افغانستان را تحت ستم و ظلم فراوان قرار میدهند و حتی رهبر آنها را که کسی بنام میریویس بود دستگیر کرده و بخدمت سلطان در اصفهان فرستادند. در این جریان میریویس متوجه میشود که صفویان دیگر آن توان و قدرت دوران شاه اسماعیل، شاه تهماسب یا شاه عباس را ندارند و فساد ریشه‌ای سیستم آنها را دربرگرفته و از درون پوسانده است. بخصوص متوجه میشود که شاه سلطان حسین، که صوفی مسلک نیز بود  شخصی ناتوان، بی اراده و گویا دائم الخمر بوده است. 

از طرف دیگر سنی ها نیز منتظر فرصت بوده و دنبال آن بودند که کسی غیر شیعه را جایگزین او نمایند. بدین ترتیب افغانها بعد از بازگشت میریویس خود را سازمان داده و بر علیه گرگین خان گرجی و حاکمیت وی طغیان میکنند و قدرت را در آن مناطق تا حدودی در دست میگرند. بعد از مرگ میریویس پسر وی بنام محمود افغان یورش به قلمرو صفویان را آغاز میکند. بعد از وی نیز پسر عمویش اشرف افغان قدرت را در دست گرفته و اصفهان را تسخیر کرده و شاه سلطان حسین را بقتل میرساند.

ما در درسهای قبلی نیز اشاره کردیم که سیستمهای خسروانی ابتدا با قدرت فراوان دوران خود را آغاز میکنند، اما پس از افول دوران شاهان قدرتمند در بدایت تاسیس، پایه‌های قدرت آنها در زمانی نه چندان طولانی بدلیل ظلم، ستم و فساد فراوان سست و تضعیف شده، و در نهایت از هم فرومیپاشند.

 اگر بیاد بیاوریم ما در این رابطه از وضعیتی مشابه در اواخر دوران هخامنشی سخن گفتیم و اشارە نمودیم زمانی که افرادی یونانی مانند گزنفون به ایران سفر کرده بودند به ضعف، ناتوانی و فساد گسترده سیستم پی برده و این امر را به اسکندر و پدر وی فیلیپ گزارش میدهند و بدین شیوه بعدها زمینه هجوم اسکندر مقدونی به ایران و شکست سیستم خسروانی هخامنشی را فراهم میاورد.

بهمان شیوه از سیستم تضعیف شده اواخر دوران ساسانی و عیاشی شاهان آنها سخن گفتیم و اشاره کردیم که فساد بیحد در مردم تنفر فراوانی را ایجاد کرده، بطوریکه آرزوی رهایی خود از این مظالم را میکردند. گفتیم که اعراب نیز بتدریج به این امر پی برده و از جمله فرستادگان محمد به قلمرو و دربار ساسانیان نیز متوجه این نکات شده و این وضعیت را به وی و بعدها کسان دیگری نیز به ابوبکر و عمر خلفای اول و دوم گزارش داده بودند که این امر در نهایت زمینه هجوم اعراب به ایران و فروپاشی ساسانیان را فراهم نمود.

در واقع این نقطه و ضعف ادواری ویژ‌‌‌ه‌گی عمومی سیستم خسروانی است. آنها اغلب با قدرت آغاز میکنند اما پایگاه اجتماعی آنها پس از مدت تاریخی معینی در اثر تناقضات درونی و عملکردهای به غایت مستبدانه و ویرانگرشان بشدت تضعیف شده، بطوریکه مردم حتی رهایی خود توسط خارجیان را نیز پذیرفته و در نهایت به آن  گردن می نهند. این امر نیز در نهایت به زوال و سقوط سیستم خسروانی منجر میشود. این واقعیت در دوران اواخر زمامداری صفویان نیز بهمین شیوه صدق کرده و اینجا نیز زمینه فروپاشی قدرت خسروانی اما اینبار بدست افغانها فراهم میشود. 

جالب است که این واقعیت و تنفر امروزه حتی بعد از قریب کمتر از نیم قرن حاکمیت سیستم خسروانی نوع مذهبی جمهوری اسلامی از جانب مردم بجان آمده بوضوح مشاهده شده و مردم بجان آمده بخاطر مظالم فراوان و استبداد بیحد، حتی دخالت بیگانگان و رهایی خود بدست آنان را در عمل پذیرفته و آرزو میکنند. اگر چه ما امیدواریم و تلاش میکنیم که سقوط این سیستم اینبارنه بدست مداخلات خارجی، بلکه بدست مردم و در اثر عملکرد و مکانیزمهای اراده اجتماعی و درونی انجام پذیرد.

در واقع در همین راستا و بر این مبنا، مظالم دو سیستم صفوی و عثمانی در برابر مردم تحت سلطه و زیردستان آنها به اوج خود میرسد. ویژه‌گی بارز حاکمان این سیستم ها حفظ قدرت حتی به قیمت قتل و کشتن اعضا خانواده، نزدیکترین دوستان و  کشتار وسیع مخالفان  خود در ابعاد وحشتناک و غیر قابل تصور میباشد. 

بطور مثال یاوز سلیم، سلطان عثمانی قریب چهل هزار از علویهای مخالف خود را زنده بگور کرده و به چاه می آفکند. به همان شیوه صفویها نیز به کشتارهای وحشتناکی دست میزنند. قتل‌عام وحشتناک و بیرحمانه شاه اسماعیل پس از شکست آق‌قویونلوها و تصرف تبریز از آندسته بشمار میرود. وی در این ماجرای سبعانه حتی مادر خود را نیز کشت. مادر وی دختر اوزون حسن بوده و جرم او این بود که بعد از کشته شدن شوهرش بدست آق‌قویونلو مجددا ازدواج کرده بود. سیستم صفویها نوعی سیستم خسروانی بود که اروپاییان با نفوذ و  مشاورت خود نقش جدی در ایجاد ساختار آن داشتند. در واقع سیستم آنها ترکیبی خشن و حشتناک از سلطنت، تشیع و تصوف کە معیارهای مدرنیتە نوپای سرمایداری اروپا را در بطن خود جای داده بود. 

اگر اشتباه نکنم، شاه عباس سوم بود که از ترس و بگمان اینکه قدرت و سلطنت او از جانب پسرش مورد تهدید قرار گرفته چشمان وی را میل داغ کشیده  و کور میکند. همچنین پسر وی نیز که اینک کور شده، چشمان زیبای دختر خود را بخاطر اینکه مورد علاقه پدرش بود کور میکند، تا پدربزرگ نتواند از این زیبایی لذت ببرد.


جدا از کشتن و میل داغ کشیدن چشمان مخالفان، به بچه‌های آنان نیز رحمی نمیشد. یکی از روشهای آنان در مورد کشتن بچه‌ها به این شکل بود که پارچه گلوله شده‌ای را بر سر یک چوب دسته محکم کرده و  توسط چوب ده‌سته‌ای دیگری بر آن میکوبیدند و  در گلوی قربانیان خردسال خود فرو کرده و بدین ترتیب آنها را خفه میکردند. یا اینکه پادشاهان جدید فرزندان شاهان قبلی را از ترس تهدیدهای احتمالی آنها در آینده کشته و یا گردن میزدند. از این دست مظالم و ستمکاریها و جنگ قدرت و فساد از جمله برپایی حرمسراها و داشتن کنیزهای بیشمار در سیستمهای خسروانی و عثمانی بوفور یافت میشود. در واقع آن ستمکاریهایی که به ذهن حاکمان در دستگاه خلافت اموی و عباسی خطور نکرده بود درسیستمهای خسروانی صفوی و  خلافت عثمانی عملی میشود. 

یکی از کارهای ظالمانه دیگر شاه عباس صفوی ایجاد تغیرات دموگرافی و کوچاندن اجباری مردم و قبایل گوناگون به نقاط دلخواه خود بود. همانطور که قبلا اشاره کردیم، این ستمکاریها در نهایت زمینه سقوط و زوال آنها را فراهم نمود.

ما سعی میکنیم که  دراین درس و درسهای بعدی به دوران پس از صفویها تا سقوط قاجاریان و شروع جنگ جهانی اول بپردازیم. میدانیم که بعد از صفویها، افشاریها و بعد از آنها زندیها که از کوردهای لک بودند، بقدرت میرسند. پس از زندیها نیز دوران سلطه قاجاریان ترکمن آغاز میشود که بحث مشخصی بوده و تا مقطع جنگ جهانی اول ادامه میابد و ما به ارزیابی و شرح بیشتر این دورانها و تحلیل آنها خواهیم پرداخت.

در هفته بعد از آن و پس از تحلیل این ادوار به ارزیابی و تحلیل کوردستان در دوران دو امپراتوری صفوی و عثمانی نیز پرداخته و در این میان لازم است که همچنین بر امپراتوری ارتدکس جدید روسیه نیز تامل کنیم. سرمایه‌داران اروپایی که طبیعتا بعد از زوال صفویها نیز خواهان نیرویی جایگزین جهت مهار عثمانیها  بودند، در تاسیس نقش امپراتوری  روسیه  ذینفع بوده و به ایجادو  پیدایش آن  نیز  در حد معینی یاری نمودند. میدانیم که امپراتوری روسیه بارها به قلمرو عثمانیها هجوم برده و آنها را تحت  فشار مداوم قرار میدهد. 

 ما میدانیم که در این مقطع کمپانی هند شرقی موجود بوده و بر این مبنا رفت و آمد بریتانیایی ها و بعدها فرانسویها و قبل از آنها هلندیها و  پرتقالیها زمینه‌های مناسب و مساعدی  را برای اعمال نفوذ آنان در منطقه و کنترل راههای تجاری از  جمله راه تجاری چین و هند به اروپا  فراهم آورده بود.

باید بر این مسئله نیز تاکید کرد  که اگر چه پرتقالیها ابتدا راه دریایی اروپا به هندوستان را کشف کردند و بعد از آنها انگلیسها نیز راه دریایی هندوستان به اروپا را از طریق مصر و کانال سوئز یافتند، اما راههای قدیمی زمینی و جاده ابریشم هنوز حائز اهمیت معینی بوده و نقش جدیی را بازی میکرد. هفته آینده به دوران مابین انقراض صفویها تا فروپاشی قاجاریان و مقطع جنگ جهانی اول میپردازیم.

در جواب این سوال که کوردها چگونه میتوانند از دوباره شدن تجربه تلخ صفویها و عثمانیها جلوگیری نمایند، باید گفت که این دو امپراتوری از سویی بر بستری عینی و در نتیجه جنگ قدرت در میان قبایل معارض و مطرح آنزمان ایجاد شده و از طرف دیگر این جغرافیا بواسطه اهمیت ژئوپلتیک و تجاری آن مورد توجه جدی اروپاییان جهت پیشبرد منافع خود بوده و در این راستا به طور جدی در تحولات و ایجاد قدرتهای منطقه نقش داشته و اعمال نفوذ کرده‌ و در آینده نیز به این امر ادامه خواهند داد. 

بنابراین برای جلوگیری از تکرار نقش این ساختارهای قدرت و سرمایە، بایستی بر محور و در کنار گسترش مبارزات ملی و آزادیخواهی، عرصه مبارزه و فعالیتهای خود به جهان خارج از کوردستان را نیز گسترش داده و پروژهای فرامنطقه‌یی و وسیعتری را نیز جهت تاثیرگذاری بر ذهنیت جهان پیرامون مطرح کرده و امر متاثر کردن و بسیج افکار عمومی جهانی را در این راستا پیشبرد. 

ما معتقدیم که سیستم کنفدرالیسم دمکراتیک ابزار فلسفیک و ایدئولوژیک و ساختاری مناسب در این راستا بوده و با تاکید بر همزیستی دمکراتیک ملتها، آیین ها و  گروهای اجتماعی دیگر کارایی خود را در این مسیر بوضوح نشان داده است. ما در آینده حتما این امر را بیشتر تشریح کرده و توضیح خواهیم داد.

در جواب اینکه آیا جمهوی اسلامی و حکومت ترکیه در واقع ادامه سیستم صفویها یا عثمانیها میباشند، باید گفت که این امر قطعا حقیقت دارد و اینها بطور یقین ادامه سیستمهای مذکور میباشند.اردوغان آشکارا و به کرات در مورد احیای خلافت سخن گفته و حتی قصر لازم را نیز برای آن ایجاد نموده و بر پا ساخته است.
همچنین ایران نیز بایستی در این راستا ارزیابی شود. سیستم خسروانی بعد از فروپاشی صفویها صرف نظر از دوران کوتاه زندیها، تا دوران قاجار و پهلوی و اینک در دوران جمهوری اسلامی نیز ادامه داشته و به حیات خود ادامه میدهد و درصدد است از نو خود را منطبق با وضعیت قرن بیست و یکم مرمت نماید.

٢١-٠١-٢٠٢١

Related posts