کورد و کوردستان از جنگ چالدران (١٥١٤) تا جنگ جهانی اول (١٩١٤ ـ ١٩١٨)

کورد و کوردستان از جنگ چالدران (١٥١٤) تا جنگ جهانی اول (١٩١٤ ـ ١٩١٨)

این متن برگرفتە ازقسمت بیست و هشتم برنامە ڕێگا و ڕیباز (راه و روش) میباشد. این برنامە برنامەای آموزشی است کە بە صورت آنلاین درروزهای پنجشنبە بە زبان کوردی ازطریق صفحە فیسبوکی وکانال یوتیوب ڕێگا و ڕێباز پخش میشد.

موضوع آموزشی این برنامە: کورد و کوردستان از جنگ چالدران (١٥١٤) تا جنگ جهانی اول (١٩١٤ ـ ١٩١٨) میباشد، کە درتاریخ چهارم فوریە ٢٠٢١ توسط رفیق اهون چیاکو ارائە شدە است.

در بخش قبل گفتیم که صفویان با رهبری شاه اسماعیل صفوی آققویونلوها را شکست دادند و حکومت صفویه را پایهگذاری کردند؛ و همزمان عثمانیها هم به طرف شرق (قلمرو صفویه) پیشروی میکردند. در واقع زمانیکه صفویه آققویونلوها را شکست دادند در آن زمان کوردها نیز با شاه اسماعیل صفوی در حال جنگ بودند.

 مثلاً میان شاه اسماعیل و صارم بگ مُکری جنگی بزرگ رخ میدهد و بعد از سرکوب صارام بگ، شاە اسماعیل ارومیه، اشنویه و مناطق همجوار را تسخیر میکند. در واقع تا آن زمان عثمانیها هنوز به طرف قلمرو صفویه نو تاسیس حملە نکردە بودند. 

بە این ترتیب از سال ١٥٠١ بە بعد شاه اسماعیل شروع به کشورگشایی میکند و قلمرو آققویونلوها را تصرف میکند کە قسمتهایی از شرق کوردستان و شمال کوردستان را شامل میشد.

بعداً عثمانیها در زمان یاووز سلیم به طرف شرق پیشروی میکنند. در اصل کوردها میخواستند با شاه اسماعیل هم پیمان شوند و امیران و بزرگان کورد برای توافق با شاه اسمائیل نزد او میروند. اما شاه اسماعیل آنها را دستگیر و زندانی میکند. آنها بعداً از زندان “خوی” فرار میکنند و در نتیجە این برخورد صفوی‌ها، سران کورد برای هم پیمانی به سوی عثمانی و یاووز سلیم گرایش میییابند. 

یاووز سلیم یکی از مردان نامدار در میان کوردها را به نام ادریس بدلیسی مامور میکند که با همۀ رواسای عشایر کورد گرد هم آیند و میر میران (امیر امیران) را میان خود انتخاب کنند تا یاووز سلیم هم آن را مورد تائید قرار دهد و بە این طریق کوردها همپیمان عثمانی‌ها شوند. در واقع این زمانی بود کە کوردها از عملکرد صفویە کاملا منزجر و بە ضد آنها تبدیل شده بودند. مخصوصاً کوردهای شمال شرق کوردستان و قسمت‌هایی از شمال کوردستان.

 در مُکریان نیز بعد از جنگ صارم بگ و شاه اسماعیل هنوز کوردها کاملا تسلیم تمامیت خواهی صفویە نشدە بودند و بطور پراکندە با آنها در حال جنگ بودند. در آن زمان عثمانیها نیاز مبرمی به همکاری کوردها برای پیروزی بر صفویان داشتند. چون میدانستند در صورت همکاری کوردها، حتماً بر صفویان پیروز خواهند شد. در نتیجە ملا ادریس بدلیسی را برای راضی کردن امیران کورد به میان کوردها فرستادند. 

ادریس بدلیسی درمیان کوردها شخصیتی مشهور بود. ولی با وجود این وقتی او به میان کوردها میرود، کوردها نمیتوانند امیر امیران را در میان خودشان انتخاب کنند و بر سر آن بە توافق نمیرسند. بە همین خاطر پیش یاووز سلیم میآیند و میگویند ما نتوانستیم امیر امیران را در میان خود انتخاب کنیم و خواهان این هستیم کە شما برایمان انتخاب کنید. آن موقع بعد از بە توافق رسیدن کوردها در میان خود، با عثمانیها توافق نامهایی را منعقد میکنند که شامل چند نکته مهم است. از جمله:

  1. استقلال امارات کورد باید پابرجا بماند و هر امارتی استقلال و خودمدیریتی خود را داشته باشد.
  2. باید سلطان انتقال مقام امیری را از پدر به پسر قبول کند. یعنی تفویض و انتقال موروثی قدرت از پدر به پسر را قبول داشته باشد و از آن حمایت کند.
  3. کورد در همهی جنگها باید سلطان را یاری کنند و در مقابله با حملههای خارجی بر کوردها، سلطان هم کوردها را یاری دهد و از آنها محافظت کند.
  4. باید امارات کورد به خلیفه یا سلطان مالیات سالانە بدهند.
  5. در هنگام جنگ باید امارت‌های کورد بە سپاە خلیفە نیرو (سرباز) بدهند.
  6. امارات کورد نباید تلاشی برای گسترش قلمرو خود داشتە باشند. در غیر اینصورت خلیفە حق سرکوب آنها را داراست.
  7. کوردها باید روابط خارجی با هیچ جایی ایجاد نکنند و روابط خارجی در انحصار خلیفە میباشد.

این هفت نکته جوهر قرارداد بین امیران کورد و سلطان عثمانی بود. این قرارداد از ١٥٠٠ تا ١٨٥٠ یعنی تا زمان آخرین میر بوتان درشمال کوردستان (یزدان شیر) پایدار میماند. با بستن قرارداد و همکاری کوردها با عثمانی، دیگر صفویان نمیتوانند تاب مقابله با آنان را بیاورند و بخاطر همین در جنگ چالدران که در سال ١٥١٤ رخ میدهد، صفویان شکست سختی متحمل میشوند. بدون تردید پیروزی عثمانیها در این جنگ، ارتباط محکم و مستقیمی با همکاری امیران کورد با عثمانیها را دارد.

در پی تشکیل امارتها، بدلیل برخورداری نسبی از استقلال و خودمدیریتی تا حدودی بە رونق اجتماعی، فرهنگی و ادبیات کوردی کمک میکنند. میتوان گفت در بسیاری موارد تا حد استقلال اختیار داشتەاند. اصالت اجتماعی کوردی هم تا حدودی در بطن این ساختار حفظ میشد. امادر اینجا باید به دو مشکل این قرارداد اشاره کرد: 

  1. اگر تمام کوردستان در یک ساختار یکپارچه می‌بود و امیرنشین‌ها منفک از هم نمیبودند میتوانست دستاورد بیشتری را بە همراە بیاورد. همچنین میتوانست راە را بر سیاست تفرقە بینداز و حکومت کن دستگاە خلافت مسدود کند. زیرا بعداً خود این امیرنشین‌ها با هم مشکل پیدا کردە و به هم حمله میکنند. در نتیجە آن نیز هر امیرنشین برای دفاع از امارت خود در برابر امیرنشین دیگر بیشتر با دستگاە خلافت بە همکاری می‌پرداخت و با سایر امیرنشینها ازسر ستیز برمی‌آمد و اگر مواقعی ائتلاف‌‌هایی بین آنها ایجاد میگردید سست بنیاد بودە و نمیتوانست استحکام یابد و پایدار بماند.
  1. طبق قرارداد منعقد گشتە کوردها حق گسترش قلمرو خود را نداشتند و می‌بایست مدام تابع عثمانیها بودە و بە آنها سرباز بدهند. در نتیجە این باعث میشد که کوردها همیشه فقط پراکتیسین جنگها باشند و استراتژی جنگ را فرانگیرند. این مشکل تا امروز هم در درون احزاب کلاسیک کورد تاثیرش باقی است. بخش زیادی از جنگهای درونی کوردها به این موضوع برمیگردد.

در واقع کوردها بعد از فروپاشی کنفدراسیون ماد دیگر نتوانستند انسجام خود را بیابند و مدام سرزمین و موجودیت اجتماعی و فرهنگیشان از هم گسستە میماند و در بسیاری از مواقع اهرم دست ساختارهای قدرت منطقە بودەاند. بر عکس سایر جوامع از طریق طبقە فوقانی ناتوان بە ایجاد انسجام بودە و گاها خود این طبقە فوقانی کورد، تحت خدمت رسانی بە اربابانش بزرگترین بلایا را بە جامعە کورد نازل کردەاند، توسط همین طبقە مزدور توان جنگی جامعە کورد بە خدمت دیگران درآمدە و نتوانستە سبب دست‌آوردهایی برای خودشان شود. 

آری، در واقع کوردها بویژە در دورە عثمانی همیشە از شهرە جسارت و جانفشانی برخوردار بودەاند. اما هیچگاە استراتیژسین جنگ نبودە و صرفا پراکتسین آن بودەاند. یعنی استراتژیسن کسی دیگر بودە که بە نیرو و توان جنگی کوردها سازمان بخشیدە است، نە خود آنها.

مشکل دیگراینکه بدلیل آنکە هیچ یک از امارت‌ها حق نداشتند قلمرو خود را گسترش دهند و یا با بیرون از قلمرو خود ارتباط برقرار کنند، این باعث شدە کە اولا تلاشی جهت متحد گرداندن و کلیت دهی بە خود، از سوی کوردها در درون صورت نگیرد و از سوی دیگربدلیل عدم برخورداری بە ایجاد رابطە با بیرون نتوانند کارآمدی و مهارت دیپلماتیک را کسب کنند.

این هم سبب شد که در اوایل قرن بیستم که جنگ جهانی اول تمام شد، در حالی کە نخبههای جوامع و کشورهای دیگر در درون امپراتوری فروپاشیدە عثمانی به دنبال برپایی حاکمیت ملی خود بودند، کوردها در این مرحلە حساس بدلیل عدم اتحاد و ناتوانی در امر دیپلماسی علیرغم تلاشی چند، نتوانستند نتیجەای مطلوب را حاصل نمایند.

همانطور کە گفتیم  امارتها حق ارتباط با بیرون را نداشتند تا تجربهی عرصە دیپلملتیک را کسب نمایند و اگر گاهی هم فرد دیپلماتی از میان کوردها برمی‌خواست و سفیر عثمانی میشد، این دیپلماسی طبق چهارچوب استراتژی عثمانی بوده است نه طبق چهارچوب استراژی منطبق با منافع کورد و کوردستان.

در واقع میتوان گفت کە تا حدود زیادی این عدم توان و شناخت در امر استراتژی جنگ و دیپلوماسی کە دامنگیر کوردها و بویژە جریانات کلاسیک است بە تاثیرات این قرارداد برمیگردد. باید یاداور شد رابطە بین کوردهای شرق کوردستان از صفویە تا قاجاریە در مسائل کلی مشابە ‌همان رابطەای است کە در بین امیرنشینهای کورد در قلمرو عثمانی با حکومت عثمانی در جریان بودە است.

اما از سویی دیگر نمیتوان انکار کرد کە این ساختار خودمدیریتی با وجود تمام جوانب ضعیف آن بستری نسبی را جهت ارتقاء هویت کوردی در آن فراهم میسازد. مثلاً در دوران امیرنشینها ما کسانی مانند احمد خانی و فقی طیران را داریم که در شمال کوردستان ظهور کردهاند. در شرق و جنوب کوردستان نیز کسانی مانند مولوی، بیسارانی، نالی و…، را داشتەایم کە بە ادبیات کوردی رونق و غنا بخشیدەاند. در واقع در درون این ساختار، هویت فرهنگی و اجتماعی کورد تا حدودی برای شکوفایی از فرصت برخوردار بودە است. یعنی ادبیات کوردی، موزیک کوردی، فرهنگ کوردی و معیارهای اخلاقی و اجتماعی کوردی رایج بوده است. برعکس فشارهایی کە بعدا ساختار دولت ـ ملت با تمام بیرحمی بر موجودیت فرهنگی و اجتماعی کوردی اعمال مینماید. مثلاً وقتی سفرنامه اولیا چلبی را بخوانید از آمدن خود به میان کوردها سخن میراند و از راه و روش زندگی مردمان کورد کە از یک فرهنگ و رابطە اجتماعی متعارف و سالم برخوردار بودەاند بحث میکند. وی از وضعیت و روابط اجتماعی، نحو تولید، مناسبات اقتصادی و فرهنگی مردمان کورد میگوید و تا حدودی چگونگی آن را روشن میسازد. در واقع وضعیت در شمال، جنوب و روژاوای کوردستان در چارچوب امیرنشینها اینطور بوده کە ما بحث کردیم و تا اواسط قرن نوزدهم که تغییراتی صورت میگیرد این وضعیت با وجود فراز و نشیب ها همچنان در قاعدەای کلی آن تداوم می‌یابد.

میدانیم کە شرق کوردستان نیز در ابتدای قرن شانزدهم زیر سلطه حاکمیت صفوی درمی‌آید. البتە مقاومت کوردها در برابر سلطە اشغالگرانە صفوی نیز بطور مداوم در جریان بودە است. برای نمونە در بدو صفویە در مناطق شمال شرقی کوردستان بویژە مُکریان به مدت طولانی جنگ‌هایی در برابر صفوی‌ها صورت گرفته است.

اما بعد از شکست صارم بگ مکری و توسعە قدرت صفویە بخشی از منظقه مُکریان یا بنوعی دیگر راسای عشایر این منطقە از حاکمیت صفوی تبعیت میکنند. گاه به گاه در این مناطق بین کوردها عصیان‌هایی هم در برابر صفوی بروز میکنند. همچنین گاها نیز کوردها در برابر عثمانی بە پا میخیزند. این وضعیت ثبات یافتە نیست و در یک روند عدم استقرار پیش میرود. گاهی اوقات کە جنگ بین صفویه و عثمانی راە می‌افتد، عثمانیها به درون شرق کوردستان تجاوز میکنند و کوردهای این بخش نیز با آنها درگیر می‌شوند.

گاهی اوقات نیز صفوی ها فشار را بر کوردستان افزایش دادە و این باعث عصیان و سرپیچی کوردها در برابر آنان می‌گردد. برای نمونە ما داستان مقاومت “قلعه دم دم” را داریم، کە هنوز هم در میان مردم کورد ورد زبان میباشد. اشعار و مرثیەسراییهایی نیز در میان کوردها برای وصف و ذکر مصیبت این مقاومت و سرکوب در میان بودە است کە سینە بە سینە منتقل شدە و اکنون هم در بسیاری از مناطق در قالب شعر، حکایت و آواز بازگو میگردند.

با پیشاهنگی و تحت فرماندهی امیر خان برادوستی مشهور بە خان “لەپ زێڕین” (لەپ در کوردی کورمانجی بە معنای دست و بازو میباشد و زێڕین بە معنای زرین یا طلایی میباشد، درنتیجە لەپ زێڕین بە معنای دارای دستی زرین یا طلایی است) در قلعه دم دم که صفویان آن را محاصره میکنند مقاوت و قهرمانی بی نظیری صورت میگیرد و تا جایی کە همهی آنها از جملە امیرخان و خانوادەاش کشته میشوند، ولی تسلیمیت را نمی‌پذیرند.

در واقع امیر خان برادوستی و عشیرەاش ابتدا و قبل از وقوع این جنگ تابع صفویه بودهاند و امیر خان در جنگی که در رکاب صفویه علیە دشمنان آنها جنگیده است، یک دستش قطع میشود و شاه(شاە تهماسب) وقت آنقدراز رشادت او تمجید مینماید که دستور ساخت دستی زرین را برای او میدهد. 

اما از طرف دیگر با تغییر شرایط سیاسی و سعی اینکه صفویه در زمان شاە عباس میخواهد بیشتر اعمال تسلط بر او و عشیراش کند، باعث تمرد و عصیان او و عشیرەاش میگردد. آنها مدتی طولانی در یک محاصرە در درون قلعە دم دم بە محاصرە در می‌آیند و عاقبت شکست میخورند. در نتیجە با شدیدترین کشت و کشتار مواجە میگردند. در این بارە کتاب و مقالاتی وجود دارد. بە همین دلیل ما از پرداختن بە جزئیات این مقاومت و سرکوب آنها پرهیز میکنیم. 

این وقایع نشانگر آن است کە وقتی کوردی یا کوردهایی در خدمت اشغالگران باشند، چگونە همین اشغالگران او یا آنها رامورد تمجید قرار میدهند و همین کە از آنها تمرد جویند، مانند ساکنان قلعە دم دم تا نابودی کامل‌شان تلاش میورزند و برای این کار از اعمال هرگونە جنایت و تحوشی ابایی بە دل راە نمیدهند.

در منطقه اردلان نیز، “ههلو خان اردلان” میخواهد که استقلال حکومت خودش را در برابر عثمانی‌ها و صفوی‌ها حفظ کند. آن زمان حکومت اردلان مناطقی از سنندج، سقز، مریوان، بیجار، دهگولان، قروە، اورامان و حتی قسمت‌هایی از کرماشان و شهرزور را در بر میگرفت. این نیز از طرف هردو حکومت عثمانی و صفوی تهدید قلمداد میشد.

در این دورەاردلانها چهار قلعه بزرگ داشتند: قلعه “زلم” واقع در اورامان جنوب کوردستان، قلعه “حسن آباد” نزدیک سنندج، قلعه “مریوان” و قلعه “پالنگان” در دامنە کوە شاهو و نزدیک شهر کامیاران. امروزه در قلعه پالنگان هنوز هم آثار قلعە ههلوخان باقی مانده است. ههلوخان سالیان طولانی در این منطقه یک حکومت مستقل را رهبری میکرد کە بعدها با دسیسەهای صفوی و خیانت پسرش “خان احمد خان اردلان” مواجە میشود.

با توجە بە سنت خانوادەهای اشرافی کە همیشە طمع قدرت و تلاش و توسل بە جنگ وهر عملی برای بدست آوردن آن حتی در بین برادران و پدر و فرزاندان رایج بودە است، خان احمد خان پیش شاه عباس رفتە و اعلام آمادگی نمودە کە اگر امتیازاتی به او بدهند درفائق آمدن بر هلو خان (پدرش) با آنها همکاری خواهد کرد. 

شاه عباس هم میگوید: اگر در این کار با ما همکاری بکنید، قبل از هر چیز خواهرم را به عقدت درمیآورم و بعد از موفقیت نیز هر منصبی کە خواستار آن باشید و یا فرمانروایی هر نقطە از قلمروم را کە خواهان باشید بە شما اعطا خواهم کرد. نام خواهر شاە عباس کە بعقد خان احمد خان درمی‌آید “کلاه‌زر خانم” بوده است. بعد از آن خان احمد خان جهت بە نتیجە رساندن ماموریت خائنانە خود بە پالنگان بازمیگردد. 

ابتدا ههلو خان به پسرش اعتماد نمیکند و او را بە درون قلعە راە نمیدهد. در نهایت خان احمد خان بە حیلە متوسل میگردد و مادرش را نیز واسطە قرار میدهد تا از هلوخان کسب اجازە جهت ورود بە قلعە را حاصل نماید.

خان احمد خان بە هلوخان پیام میدهد کە میخواهم به حج بروم و باید مرا حلال کنی تا حج من مورد قبول واقع گردد. اما ههلو خان قبول نمیکند و میگوید تو مورد اعتماد نیستی. در نتیجە خان احمد خان مادرش را واسطه میکند تا ههلو خان را راضی کند. در نهایت مادرش ههلو خان را راضی میکند و خان احمد خان به درون قلعه راه پیدا میکند و پدرش را میرباید و او را تحویل و تسلیم شاه عباس می‌نماید.

 در نهایت اردلانها هلوخان را نابینا میکنند و بعد از خیانت خان احمد خان و سلب قدرت از هلوخان در نتیجە آن اردلانها تماماً زیر سلطه صفویان میروند. راجع بە این موضوع درکتابی تحت عنوان تاریخ سلاطین اورامان بە تفصیل بحث شدە است.

در مناطق کرمانشاه و لرستان هم بیگمان همیشه جنگ و ستیز در جریان بوده است. مثلاً شاه وردی خان و الله وردی خان که لور و ریاست عشایر لورستان را برعهدە داشتند همیشه با صفویها یا سر جنگ داشته‌اند و یا گاهی اوقات با توجە بە اقتضا زمان از سر سازش و تفاهم وارد شدەاند. 

این روند مدتی ادامە داشتە است تا اینکه در سال ١٦٣٩ میلادی که تا قبل از آن میان عثمانیها و صفوی‌ها یک وضعیت جنگی و پرتنش در جریان بوده است قراردادی مبنی بر مشخص کردن مرزها منعقد میگردد.

در این دوران گاها عثمانی به قلمرو صفوی حمله و پیشروی میکرد، یا برعکس آن رخ میداد. تمام این کشمکش‌ و جنگ‌ها در سرزمین کوردستان بە وقوع می‌پیوست و کوردها زیانبار اصلی این جنگ‌ها بودند. بدون آنکە فوایدی عایدشان گردد. همانطور کە جنگ میان صفوی و عثمانی زیان اصلی را عاید کوردها میکرد، صلح‌شان هم خنجری بر قلب کوردستان فرود آورد و طی قرارداد زهاب یا قصرشیرین در تاریخ ١٧/٥/١٦٣٩کوردستان را برای اولین بار بطور پروتوکلی مکتوب شدە بین خود تقسیم کردند و استعمار نوینی بر کوردستان رقم خورد. 

درست است کوردستان سالیان طولانی قبل از قرارداد قصرشیرین حداقل پس از فروپاشی کنفدراسیون ماد نیز سرزمینی تحت استعمار نیروهای تمدنی بودە است، اما تفاوت قرارداد قصرشیرین آن است کە مسئلە استعمار کوردستان مکتوب و پروتکلی میگردد و شیوەای نوین بە خود میگیرد.

البتە در همان بدو تصادم صفوی و عثمانی و در نتیجە نتایج جنگ چالدران در سال ١٥١٤ کوردستان به صورت دیفاکتو(غیررسمی و عملی) بین صفوی و عثمانی تقسیم شده بود. اما همانطور کە اشارە کردیم اولین پروتکل مکتوب شدەای کە در مورد تقسیم کوردستان در اختیار داریم بە قرارداد قصرشیرین در ١٦٣٩برمی‌گردد. 

موردی که اشاره به آن مهم است، کشت و کشتار اعضای خانوادە در جنگ قدرت کە در بین شاهان صفوی و سلاطین عثمانی رایج بود، توسط طبقە فوقانی کورد الگوبرداری شد و در میان این طبقە شاهد موارد بیشماری از این کشت و کشتارهای درون خاندانی هستیم. این قتل و کشتار درون خاندانی جهت قبضە کردن قدرت هم درون اردلان‌ها، مکری‌ها، سانهای هورامان، عشایر جنوب و شمال شرقی کوردستان تحت استعمار صفوی و هم در بین میرنشینهای شمال و جنوب کوردستان تحت استعمار عثمانی رایج بودە است. 

طبق این تاثیرپذیری و الگوبردای کە روی میدهد اعضای این خانوادەها برای کسب قدرت و برتری بە جان هم می‌افتند و این به فرهنگ رایج بین خانوادهای آریستوکرات کورد تبدیل میشود. یعنی با وجود اینکە تماماً تسلیم صفوی یا عثمانی شدهاند اما در میان خودشان بطور مداوم جنگ و خونریزی جهت حذف یکدیگر را پیشە کردەاند.

اساساً این فرهنگ بعدها به میان احزاب کلاسیک کورد نیز رسوخ میکند. چرا کە این احزاب  که بعداً بیشتر در مورد آن بحث خواهیم کرد، اکثرا توسط فرزندان همین خانوادههای آریستوکرات تاسیس میگردند و هرچند آگاهانە نیز نبودە باشد این فرهنگ در ناخوادآگاه آنها وجود داشته و بە همین دلیل به مناسبات درونی این احزاب رخنه کرده است.

بدون تردید بدلیل آنکە مدیریت جامعە و مردم کە با توجە بە مناسبات فئودالی، جامعەای رعیتی و تابع آنها (طبقات فوقانی) بودە است، فرهنگ و اخلاقشان طبعات روانی و اجتماعی فراوانی را برای جامعە کورد بە همراە داشتە است.

موضوع دیگری که باید به آن اشاره کنیم این است که در نتیجه جنگهای بین صفوی و عثمانی کوردها بسیار کوچ کردە و یا کوچاندە شدەاند. بخشی برای تامین نیروی جنگی هریک از نیروهای صفوی و عثمانی بودە و در بسیاری مواقع با هدف تغییرات دموگرافیک این کوچ‌ها در جریان بودەاند. بهرجهت در دوران زمامداری این دو امپراتوری اشغالگر بر کوردستان این کوچ‌ها و نقل و انتقالات عشایر کورد بە وفور روی داده است. 

اساساً بخش بزرگی از پراکندگی ملت کورد در روز امروز به این دوران برمیگردد. مثلاً در زمان شاە عباس کوردهای زیادی بە خراسان کوچاندە میشوند کە اضافە بر کوردهایی کە قبلا آنجا بودەاند در مناطق وسیعی از خراسان سکنی گزیدەاند. امروزە نیز جمعیتی غالب بر ٣ ملیون کورد در خوراسان در درون شهرها و روستاهای مختص بە خود زندگی میکنند.

البتە این انتقالات جمعیتی کوردها تنها بە خراسان نبودە و مناطق دیگری در درون قلمرو صفوی و عثمانی خارج از کوردستان را شامل میشدە است. مثلاً عشیرە عبدالملکی که تعدادی آنها را لک میدانند و تعدادی نیز ازاورامی بودن آنها حرف میزنند بە مکانهای متعددی بدلیل برخورداری از توان جنگی منتقل شدەاند. تعدادی از آنها هنوز هم در مجاورت شهر قروه (قلعه عبدالملکی) ساکن هستند. بخشی دیگر از آنها نیز اکنون در تاکستان، دماوند، زاغمرز (نزدیک شهر ساری) ساکن میباشند.

روند کوچ ایل عبدالملکی و پراکندگیشان در مناطق خارج از کوردستان بویژە اسکانیابی آنها در زاغمرز قابل ملاحضە است. تعدادی از آنها در زمان ناصرالدین شاە در شهریار تهران اسکان دادە میشوند. بعدا با توجە بە مسائلی کە پیش می‌آید بە نور و کجور در مازندران انتقال دادە میشوند. بعد از آن و در زمان آقا خان نوری برای مقابلە با ترکمن‌ها به زاغمرز ساری منتقل میشوند کە هنوز هم در آنجا و در سواحل دریای خزر ساکن می‌باشند.

 در شمال، جنوب و غرب کوردستان (کوردستان تحت سلطه عثمانی) نیز کوردها تا شمال آفریقا، الجزایر، بالکان و دیگر مناطق با همان اهدافی کە صفویە داشتەاند کوچ و کوچاندە شدەاند. اتفاقا پراکندگی کوردها در زیر لوای عثمانی گستردەتر بودە است.

برای نمونە تمام کورردهایی کە در شهر قونیه و اطراف آن ساکن هستند، در زمان عثمانی و صفوی به آنجا نقل مکان دادە شدەاند. خیلی از آنها اهل منطقه سرحد و آگری هستند که به آنجا کوچاندە شدەاند. 

در اصل کوردهای شیخ بزنی کە هنوز هم در نزدیک آنکارا سکنی دارند، قسمتی از آنها از شرق و جنوب کوردستان بە آنجا کوچاندە شدەاند. گویش آنها چیزی شبی بە لکی و لوری میباشد. تا حدودی هم بە گورانی و کلهوری شباهت دارد. می‌دانیم بطرف شرق نیزکوردها تا افغانستان، پاکستان، هندوستان و از طرف شمال نیز بە قرقیزستان، آذربایجان، ارمنستان و… کوچاندە شدەاند.

ما در این مدت محدود نمیتوانیم در مورد دردها، گریه و فغان مردمان کورد که در نتیجە این جنگهای قدرت درون خاندانی طبقە فوقانی کورد و جنگ‌های قدرت‌طلبانە صفوی و عثمان کە بر گردە کورد و کوردستان بە وقوع پیوستەاند، همچنین کوچهای اجباری مردم کورد، کندن آنها از خانە و کاشانەشان به تفصیل بپردازیم. حتی بدلیل اینکە تاریخ با تمام دقتی هم کە بە خرج رود نمیتواند کل مسائل را ثبت و روایت کردە باشد تا ما از کل جوانب مسئلە آگاهی یابیم. در واقع ما از بسیاری از این دردها و مصائب با عدم آگاهی روبرو هستیم.

البتە اگر توجه کنیم مقدار زیادی شعر و داستان کوردی هستند که دلالت به این اوضاع ناگوار در آن برهە زمانی مردم کورد دارند. ابیاتی مانند روایت درویش عبدو، داستان قلعه دم دم و اشعار و مرثیەهایی از کوردهای خراسان و سایر مناطق کوردستان گوشەهای از این دردها را جلو چشم ما بە نمایش میگذارند.

بطور مثال شعری که هنرمند کورد خراسان یلدا عباسی آنرا میخواند این وضعیت را بە خوبی بیان میکند. داستان حملە، جنگ و ویرانی است و داستان پسری عاشق و پریشان کە دنبال معشوقش در جمع اسیران میگردد. عاشقی کە بە عشیرە آنها حمله شدە و مردمان آن عشیرە را به اسیری بردەاند و معشوقش هم در این وضعیت فلاکت بار گم شدە است و او را نمییابد.

پسر عاشق شهر به شهر می رود و میخواهد معشوق خود را بیابد. در عین حال این منظرە دهشتناک کشت و کشتار و اسیری را بیان میکند. در واقع این یکی از اشعار و ترانهایی است کە بە بهتریش شیوە این درد و الم را بە نمایش میگذارد. میتوانیم بگوییم که آن دوران طولانی ٤٠٠ سالە تا وقوع جنگ جهانی اول، برای کورد و کوردستان سالهایی پر از درد و رنج بوده است.

اگر بە اوایل قرن نوزدهم نگاهی بیاندازیم، یک سری مسائل تازەای روی میدهند. مثلاً بریتانیاییها تلاشهایی برای فروپاشی امپراتوری عثمانی میکنند. زیرا امپراطوری عثمانی به طرف اروپا در حال پیشروی بود. قبلاً گفتیم که اروپایی ها در ظهور صفویه و قدرت گیری آن نقش داشتەاند و قبل از آن آققویونلوها را تغذیه میکردند و بعدها نیز نادرشاه را حمایت میکنند. ولی همە اینها جواب کافی ندادند و نتوانستند عثمانی را متوقف کنند. در نتیجە به فکر نقشههای دیگری افتادند. یکی از این نقشهها این بود کە در میان عربها خواستار اجرای آن بودند. برای اجرای آن هم در صدد آن برآمدند کە عربها را در مقابل امپراطوری عثمانی تجهیز کنند.

 کتابی کم حجم به نام “خاطرات همفر” موجود است که خواندنش خالی از لطف نیست. همفر شخصی بریتانیایی است که در کتابش از اینکه چطوری بریتانیا آنها را به قلمرو امپراطوری عثمانی فرستاده تا به دنبال اختلافات موجود بگردند و آنها را بزرگ کنند تا بە یک جنبش علیە عثمانی در کنترل خود آنها تبدیل گردد، بحث میکند.

همفر میگوید: گروهی ٩ نفرە بودیم کە هر یک از ما بە گوشەای از قلمرو عثمانی فرستادە شدیم. جایی کە او بایستی برود آنکارا بودە است. در نتیجە به آنکارا میرود و در آنجا در مدت ٣ الی ٤ سال عربی، ترکی و قرآن را یاد میگیرد. در واقع این ماموریت اولشان بوده تا بە کسب شناخت کامل در مورد این قلمرو و اجتماع آن دست یابند و برای ماموریت بعدی آمادە گردند. 

در ماموریت دومش او را به بصره فرستادەاند کە در آنجا باید به دنبال اختلاف و سرنخی برای جامە عمل پوشیدن بە اهداف بریتانیا میگشت. طبق تعریف خودش در بصره به مغازهای رفته است که جوانی بە آن مغازە آمدە و برعلیه خلافت حرف زدە است. صاحب مغازه هم علیه خلافت بوده و او هم از مخالفت خود نسبت بە خلیفە با آن جوان بحث کردە است. جالب اینکە جوان اهل سنت بوده، اما صاحب مغازه شیعه بوده و تنها مخرج مشترک آنها دشمنی با خلافت بوده است.

 او میگوید: وقتی من این گفتگو را مشاهدە کردم بعد از خروج آن جوان از مغازە منهم بیرون آمدە و با جوان سر صحبت را باز کردم. و با خود گفتم برای آغاز کار این موردِ خوبی است.

 بە همین دلیل با خروج آن جوان از مغازە او نیز به بیرون از مغازه آمده تا ارتباط خود را با آن جوان برقرار نماید. به دلیل اینکه عربی و قرآن را نیز بلد بوده، مشکلی هم برای ایجاد ارتباط نداشتە است. طبق گفتە  خودش خود را مسلمان اهل اسپانیا بە جوان معرفی کردە است. این نیز طبیعی بودە کە یک اسپانیایی مسلمان باشد. مسلمانان مدت مدیدی در اسپانیا بویژە اندلس حضور و حتی حکومت داشتەاند و این نیز موجب گرایش و گرویدن تعدادی از مردم آنجا بە اسلام گشتە است. البتە او این را بخاطر ظاهرش که اروپایی بوده گفته است. تا شک برنینگیزد.

اسم این جوان محمد بن عبد الوهاب بوده است و در نتیجە صحبت کردن با او، همفر می‌فهمد که این جوان افکاری در سردارد. همفر نیز اعلام  پشتیبانی از او میکند. هم پشتیبانی فکری برای پیشبرد خواستەهایش، هم حمایت مالی کە از کاسە دولت بریتانیا خارج میگشت. همفر بدلیل اینکە موجب شک و گمان قرار نگیر بە محمد ابن عبدالوهاب گفته منم هم مخالف خلافت هستم و  بە همین دلیل با تو همراە شدەام. 

همفر میگوید بە اینگونه فکر وهابیت توسط من و محمد ابن عبدالوهاب به وجود میآید و بعدها شخصی نیز به نام محمد بن سعود به ما گرویدە و سعود بە عنوان رهبر سیاسی و عبدالوهاب مانند رهبر ایدئولوژیک و من (همفر) بعنوان حامی و همراە پشت پردە یک راه را پیش رفتیم بدون آنکە آنها بدانند من کی هستم و چە هدفی را دنبال میکنم. میدانیم از همان آغاز تا کنون وهابیت بە یک معضل و مشکل در خاورمیانە تبدیل گشتە است. در واقع اسلام سیاسی امروز اعم از اخوان‌المسلمین، القاعدە، داعش، جمهوری اسلامی، آکپە و… بنوعی تداوم همان وهابیتی هستند کە آغاز آن توسط انگلیس رقم خورد.

بە  موازات این انگلیسی‌ها خط دیگری را علیە عثمانی در مصر و در درون عرب‌ها پیش میگیرند که بیشتر جهت ناسیونالیستی را در خود دارد. به مصریها میگویند شما باید از عثمانی جدا و مستقل شوید و این حق شماست. بدون تردید ظلم و سرکوب عثمانی هم این وضعیت عینی را بە وجود آوردە بود کە مصری‌ها بدنبال رهایی بگردند. در نتیجە شخصی بنام محمد علی غدیو (بعضی میگویند کورد است) را بر علیه عثمانیها پشتیبانی میکنند. 

البتە قبل از محمد علی غدیو به سلیمانه میآیند و از طریق بابانها خطی را شروع میکنند که کوردها را بر علیه عثمانیها تحریک کنند و اساساً در همان برهە وبە سال ١٨٧٤ میلادی توسط ابراهیم پاشای بابان شهر سلیمانی ساختە میشود و این نیز روی سیاست، ادبیات و فرهنگ جامعە کوردستان تاثیر میگذارد و تغییراتی را موجب می‌شود. از سویی دیگر ضمینە را برای عروج ناسیونالیسم کوردی هموار میسازد.

تا قبل از این دورە بویژە در جنوب و شرق کوردستان زبان و ادبیات غالب کوردی گورانی یا اورامی بوده است. مثلاً مولوی در اصل اورامی نبودە و از کوردهای جاف بودە است. همچنین مهجوری هم اهل کرکوک و سوران بودە است، اما شعرهایشان همه بە کوردی گورانی هستند. این بعد از ساخت شهر سلیمانیه است کە از طریق کسانی مانند سالم، مصطفی بگ کوردی و نالی که به “سێ کوچکهی بابان” (این عبارت بە معنی سە سنگ در سەگوشە و مثلث است کە بە معنی مثلث و پایە ترویج ادبیات کوردی ـ سورانی در سلیمانیە میباشد) معروف هستند زبان و ادبیات سورانی (گویشی کە بابانها بر آن تکلم داشتەاند) را باب میکنند.

حتی میان نالی و مولوی نیز بدلیل مخالفت مولوی بە این تغییر در حوزە زبان و ادبیات کوردی، اختلافاتی پیش می‌آید. خلاصه این اقدامات نقطە آغاز پدیدارگشتن ناسیونالیسم کوردی ـ سورانی میگردد و زمینە را فراهم میکند تا در سال ١٨٠٨ اولین عصیان معاصر برعلیه عثمانیها توسط بابانها صورت بگیرد. بعد از بابانها عصیان دیگری که برعلیه عثمانی روی میدهد عصیان رواندز است. میر محمد رواندز فشار زیادی به عثمانی ها می آورد تا جایی که عثمانیها به حربهی دینی متوسل میشوند.

آنها ملایی را بنام ملای ختی (ختی نام روستایی است در منطقه سوران جنوب کوردستان) علم کردە و به او میگویند فتوایی بده که هر کسی با خلافت درافتد و مخالف باشد سه طلاقه میشود و زنش بر او حرام میگردد. این نیز باتوجە بە جو مذهبی و سنتی آنزمان تاثیر میگذارد و بسیاری از جنگجویان میر محمد سوران از جنگ انصراف می‌دهند. در واوقع میر محمد سوران سپاهی٨٠ هزار نفری را تجهیز کردە بودە است، اما همهی آنها مذهبی بودند و هیچ ایدئولوژی غیر از دین نبوده که بتواند آنها را در برابر این حربە دینی به ادامه نبرد وادارد. پس همه پراکنده میشوند و میر محمد نیز شکست میخورد. 

عصیان دیگر که روی میدهد عصیان “بدر خان” امیر بوتان است. او چنان قدرت میگیرد کە توپ خانه میسازد و سکه به اسم خودش ضرب میکند. اما بعداً برادرزادەاش به اسم یزدان شیر به او خیانت و با خلافت همکاری میکند. در نتیجە بدر خان نیز شکست میخورد. با توجە بە جایگاە طبقاتی و منافع رهبران این جنبشها وقتی کە شکست میخورند، دوباره به زیر سلطه خلافت میروند و تسلیم میشوند. بدر خان هم بعد از شکست از همین قاعدە پیروی میکند.

آخرین میر کورد خود یزدان شیر است که بعد از خیانت بە بدرخان از سوی خلافت بە جانشینی بدرخان گماشتە میشود و بعد از مدتی عثمانی‌ها با او تغییر رفتار میدهند، بە او حملە میکنند و او را از قدرت ساقط میگردانند. 

در واقع عثمانیها در نیمهی دوم قرن نوزدەهم بخشی از بالکان را از دست داده و از نظر مالی و نظامی با مشکلات عدیدەای روبرو میگردند. عثمانی‌ها سپاهی مخصوص داشتند  که به آن ینیچری میگفتند. این سپاه در مناطق بالکان و مناطق دیگری که عثمانی‌ها بە درازای تاریخ در آنجا کشت و کشتار راە می‌انداختند، بچههای آنها را میآوردند و به عنوان سرباز برای خود تربیت شان میکردند و به این سربازان سپاه ینیچری میگفتند. اینان چون از کودکی تحت تعلیم قرار میگرفتند و همچنین در بحرانی هویتی نگاە داشتە میشدند و از خانوادە و پدر و مادر خود خاطرەای نداشتند، در زیر لوای وفاداری بە خلیفە بغایت سنگدل و بی‌رحم بار می‌آمدند و در جنگ‌ها با نهایت سقاوت رفتار میکردند.

بهرحال بعد از، از دست دادن مناطقی از بالکان و شرق اروپا عثمانیها رو بە ضعف و نحطاط مینهند. چون  بغیر از  نیروی جنگی سپاە ینی‌چری، در منطقه بالکان مالیات و سرمایهایی هنگفت بدست میآوردند. تا جایی کە آنچنان نیازی بە سربازگیری و مالیات دادن کوردها نداشتند. در واقع تا آن زمان برای جلوگیری از عصیان کوردها با آنها برخوردی منعطف را مبنای کار قرار دادەاند. همچنین برای جلوگیری از تهاجم ایرانی‌ها و روسها نیاز بە سپر کوردها نیاز داشتەاند.

 ولی بعد از بحرانی کە عثمانی‌ها با آن مواجە شدند، هم نیاز به مالیات دادن میرنشینان کورد پیدا کردند و هم سرباز بیشتر از کوردستان میخواستند. از طرف دیگر به تدریج از نیمهی دوم قرن نوزدهم عثمانی‌ها در صدد آن برمی‌آیند کە با اعمال اصلاحاتی خودشان را سر و سامان دهند و با نظم نوین جهانی کە عروج ملی گرایی و دولت ـ ملت بود، منطبق گردانند. 

یکی از این تلاش‌ها، تلاش جهت سانترالیزه کردن نوع ادارە کردن حکومت بود. این نیز اختیارات میرنشینان کورد را کاهش میداد و دست آخر سبب عصیان آنها شد. همانطور که گفتیم بعد از بدر خان، یزدان شیر میر بوتان میشود و بعنوان میر قدرتمند آن برهە، این اوضاع و تغییر رفتار گریبانگیر وی میگردد. 

هرچند یزدانشیر در زمان عصیان بدرخان مرتکب خیانت میشود، اما زمانیکە عثمانی‌ها به قلمروش حمله میکنند، مقاومت را برمیگزیند. با وجود آن متحمل شکست می‌گردد و به این صورت پایان دوران میرنشینی کوردستان رقم میخورد.

در شرق کوردستان کە تحت استیلای صفوی بود نیز همین اتفاق میافتد. در بحث های پیش اشارە کردیم کە روایت‌هایی مبنی بر کورد بودن شیخ صفی‌الدین اردبیلی جد بنیانگذاران صفوی، همچنین در مورد نادر شاە افشار موسس سلسلە افشاریە وجود دارد. اما کورد بودن کریم خان زند را دیگر نمیتوان انکار کرد و همانطور کە پیشتر هم ذکر نمودیم وی از کوردهای لک بودە است. افشاریە و زندیە هم بدلیل عمر کوتاهشان و همچنین شیوە مدیریت‌شان نمیتوانند آنچنان عمیق و پایدار حاکمیت‌شان را بر کوردستان استقرار بخشند. اما بعدها که قاجارها به حکومت میرسند تسلط و حاکمیت بیشتری به شرق کوردستان از جملە مناطق اردلان و موکریان پیدا می‌کنند.

در واقع آنچە که لازم است به آن اشاره شود این است که زمانی که کریم خان می میرد آشوب و آشفتگی قلمروش را فرا میگیرد. در این میان آقا محمد خان در منطقه تهران و مازندران نیرو تجهیز میکند. زندی ها هم در مناطق کرمان، شیراز و اطراف آن میخواهند حاکمیت خود را حفظ کنند. در شرق کوردستان نیز دو نیروی بزرگ وجود دارند. یکی اردلان ها که “خسرو خان والی پسر امان الله خان” حاکم آنهاست و دیگری در منطقه شمال شرق کوردستان میباشد کە “صادق خان شکاک” بر آن حکم میراند.

در حقیقت این دو نیرویشان از آقا محمد خان بە مراتب بیشتر و دارای موقعیت بهتری بودەاند. حتی خسرو خان والی تا کاشان را بە تصرف خود درمی‌آورد (در کتاب تاریخ مردوخ بە تفصیل از آن بحث شده است) آنان دارای چنان نیرویی هستند کە میتوانند تهران را نیز تصرف کنند. در آنجا (کاشان) جلسهایی برگزار میکنند و خسرو خان با افرادش بە مشورت میپردازد. بە آنها میگوید که آیا به سوی تصرف تهران برویم یا نه؟ 

یکی از افرادش پیشنهاد تصرف تهران را مطرح می کند و میگوید کە هرچند آقا محمد خان قاجار آنجاست، اما هنوز نیرومند و قوی نیست. یکی دیگر از افرادش میگوید کە گرفتن تهران و شاهنشاهی ایران کە چە عرض کنم، دارایی و مالکیت تمام دنیا به “دوخوای” کوردستان (دوخوا آشی است کە در کوردستان با دوغ درست میشود) خودمان نمیارزد و بیاید برگردیم و از ادامە پیشروی وتصرف تهران صرف‌نظر کنیم. 

خسرو خان بین این دو پیشنهاد به دومی عمل میکند و بعدها که بە سنندج برمیگردند، آقا محمد خان به همدان می آید و آنها کە احساس تهدید میکنند و میدانند توازن قوا بە نفع آنها نیست، به پیشوازش میروند. 

در واقع این نماینگر نداشتن افق و عدم چشم‌انداز و استراتژی کوردهای آن زمان، بویژە طبقە فوقانی آنها بودە است. از طرف دیگر صادق خان شکاک خودش بزرگترین یاری دهندە آقا محمد خان برای رسیدن به حکومت بودە است و در کتب تاریخی بە آن بەوضوح اشارە شدە است. 

در نتیجە این کوتە بینی طبقە فوقانی کورد، عاقبت قاجاریە بر شرق کوردستان استیلا مییابد و بعدها آقا محمد خان به صادق خان مضنون میشود. صادق خان از بیم جان خود با همراهی چند کس دیگر آقا محمد خان را به قتل میرساند. اما بعداً قاجارها دستگیرش میکنند و او را نیز بە قتل میرسانند.

قاجارها در دوره فتحعلی شاه و ناصرالدین شاه بطور عمیقتر بر روی شرق کوردستان، بویژە مُکریان و اردلان مسلط میشوند. میدانیم کە کسی مانند عزیز خان مُکری وزیر جنگ زمان ناصر الدین شاه و امیر کبیر بوده و خدمات زیادی بە آنها نمودە است. 

از طرف دیگر اردلانها بتدریج بطور کامل بە حاکمیت قاجاریە تن میدهند و البتە ابتدا تاحدودی استقلالی را برای خود داشتند و گاه گاه مقابلەهایی از سوی آنها در برابر قاجاریە صورت میگرفتە است. اما بعدها و در نیمە دوم قرن نوزدەهم نفوذ قاجارها بە درون خانوادە اردلان از طریق وصلت‌ها و ازدواج‌هایی کە اردلان‌ها با  قاجارها انجام میدهند، افزایش مییابد. این بار نوەهای قاجار در درون اردلان رشد میکنند و صدر امارت را بدست می‌گیرند. همچنین والی‌ها و صاحب منصبان اردلان کە پیشتر اهل استعمال مواد مخدر نبودند توسط قاجارها بە آن اعتیاد پیدا میکنند و دچار ضعف ارادە میگردند. همچنین فرهنگ عیاشی بر بسیاری از آنها مستولی میگردد و ارادە مقابلە با قاجارها را نسبت بە والیان پیشتر اردلان از دست میدهند و درنتیجە آن نیز قاجارها هرآنچە بخواهند بر آنها تحمیل میکنند.

تا نیمە دوم قرن نوزدەهم انتخاب والی اردلان بطور موروثی بود و مرکز هیچ دخالتی در آن نداشت. اما بعدها دیگر خود مرکز برای اردلان حاکم تعین میکند و بە این شیوە از اردلان سلب ارادە میگردد. در واقع در زمان امان الله خان دوم بود کە امارت اردلان توسط قاجارها از هم فرومی‌پاشد. درست مانند یزدان شیر که آخرین میر بوتان در شمال کوردستان بود، امان الله خان نیز آخرین والی اردلان بود و بعد از او دیگر قاجارها خود برای ادارە اردلان حاکم میفرستادند.

 یکی از این حاکمان و در واقع اولین حاکم تعین شدە توسط قاجار فرهاد میرزا عموی ناصرالدین شاە بود که بعنوان حاکم به سنندج میآید و نوادگان اردلان خدمت گزارش میشوند. همانطور کە پیشتر هم ذکر شد، قبلترها وضعیت تا حدودی بهتر بود و استقلالی نسبی وجود داشت و دولت قاجار در امورات داخلی و تعین والی مداخلهای نمیکرد.اما بعد از این آنها امارت و والیگری را ملغا کردند و از مرکز برای کوردستان حاکم میفرستادند.

اما اورامیها تسلیم این قضیه نمیشوند و میخواهند استقلال و خودمدیریتی خود را در مناطق خود حفظ کنند. این نیز سبب آن میگردد که اردلانها و فرهاد میزرا بطور مداوم به اورامیها حمله کنند. علی اکبر خان اردلان ملقب به شرف الملک همراه فرهاد میرزا بە اورامان حمله (در کتاب سلاطین اورامان نوشته مظفر بهمن سلطانی بە تفصیل رویت شدە است) حملە میکنند. حسن سان اورامی را با توسل به دسیسه و توطئە بە بهانە گفت و گو به مریوان دعوت میکنند و او را میکشند. بعد از این واقعە اورامیها برای انتقام و خون خواهی حسن سان به فرهاد میرزا حمله میکنند و اردوگاە او را مورد شبیخون زدە کە فرهاد میرزا با مشکل از آنجا جان بدر میبرد و فرار میکند. 

از طرفی دیگر محمد سعید سان را که سان لهون است، بعد از دستگیری به جوانرود میبرند و آنجا میان جافهای جوانرود جلو چشم همسر و فرزاندانش او را به قتل میرسانند، تا بین جاف‌های جوانرود و اورامی‌ها، هـچنین در قضیە حسن سان، بین سورانی‌های مریوان، سنندج و اورامی‌ها تخم نفاق بکارند.

 در اواخر قرن نوزدهم ما شاهد یک عصیان بزرگ و گستردە توسط شیخ عبیدالله نهری هستیم. قبل از پرداختن به عصیان شیخ عبیدالله اشارە بە این نکتە مهم است که بعد از فروپاشی میرنشین‌ها و امارتها در کوردستان دو نهاد نوین شکل میگیرند: اولی نهاد آقایی (اربابی) می‌باشد که طبق آن اشخاصی از نوادگان همان میران، تعدادی از افراد لمپن عثمانی و صفوی را کە در سپاە آنها حضور داشتند به عنوان گماشتەگان خود بە مسئولین روستاها و عشایر برمیگزینند کە در کوردی بە آنها آغا بە معنی همان آقا در فارسی گفتە میشود.

بە این معنی عثمانی و قاجار تعدادی از سربازان خود را میآورند و روستاهایی را به آنها میدهند کە آقای آنجا شوند. همانند امروز که بسیاری مواقع استعمارگران کوردستان افراد لمپن را مسئول جاهایی میکنند که حتی اگر کورد هم باشند شخصیتی لمپن‌مابانە و بیکاره دارند. میخواهند توسط آنها کوردستان را کنترل کنند. در کل اساس نهاد آقایی نهادی است لمپنی کە بعد از فروپاشی میرنشینها و امارتها بر کوردستان تحمیل میگردد.

در واقع میرنشینها در چارچوب منافع طبقاتی خود، مظالمی بر جامعە کورد روا میداشتند، اما فرهنگ و ارزشهای اجتماعی جامعە کوردی را هم، هرچند منطبق با منافع طبقاتی آنها نیز بودە باشند، زنده نگه میگذاشتند و حتی در ابعادی زمینە شکوفاهی آن را فراهم میکردند و با تمام نکات منفیی کە داشتند تعلق خاطر و تعهدهایی هم در بە جامعە کورد داشتند. اما بعد از فروپاشی آن نهاد لمپن آقایی روی جامعه کوردستان به شدت تاثیرات منفی گذاشت. شاید در میان این رایس عشایر و روستاها استثناهایی هم وجود داشتە باشد و افراد نسبتا مطلوبی هم بودە باشند. ولی استثنا قاعدە را تغییر نمیدهد.

نهاد دوم نهاد شیخ بود. ما در مباحث قبلی شرح دادە بودیم کە دورەای طولانی فقط طریقت قادری در کوردستان رایج بود. بعدها مولانا خالد نقشبندی در سفری به هندوستان به شیخ طریقت نقشبندی تبدیل شد و بعداً با هدف ارشاد و ترویج طریقت نقشبندی به کوردستان بازگشت. در واقع بسیاری با دیدە شک بە این مسئلە مینگرند و عنوان میکنند کە در ظهور طریقت نقشبندی دست انگلیسی‌ها نهان است. در اصل خود مولانا خالد نقشبندی آدمی درست بودە و جنبەی میهن دوستی نیز داشتە است. حتی تعدادی از پیروانش مانند شیخ علی سراج‌الدین تحت خدمت اشغالگران درنیامدند و با توجە بە موقعیت زمانی خود خدماتی هم ارائە دادەاند. 

متاسفانە بعد از دو سه نسل که دیگر طریقت نقشبندی رایج و همه گیر میشود در بعضی مناطق تحت لوای طریقت نقشبندی ضرباتی بر جامعهی کوردستان وارد می‌آید. اما در بعضی مناطق نیز شیوخی از شیخهای طریقت نقشبندی تلاش هایی به نفع کورد و کوردستان کردەاند و این دوگانگی تا کنون هم وجود دارد و نمیتوانیم کل نهاد شیخ را خائن و یا خادم برشمرد. بهر حال فکر میکنم تا اینجا منظورمان مبنی بر این کە بعد از فروپاشی میرنشینان و امارات کورد این دو نهاد در کوردستان به وجود آمدند، روشن شد.

شیخ عبیدالله، شیخ طریقت نقشبندی بود که عصیانی را در سال ١٨٨٠ میلادی در منطقە شمزینان راه اندازی کرد و در مدت کوتاهی بە سایر مناطق مجاور گسترش یافت. بسیاری هم شیخ عبیداللە نهری را متهم میکنند کە این عصیان توسط عثمانی ها بر علیە قاجارها راەاندازی شدە است. چرا کە نوک پیکان این عصیان رو بە قاجاریە بود. طرفداران شیخ عبیداللە هم میگویند این یک تاکتیک بودە کە از سوی شیخ عبیداللە اتخاذ شدە است و اگر در جنگ با قاجاریە پیروزی را کسب میکرد، برنامە بعدی جنگ با عثمانی جهت آزادی کل کوردستان می‌بود.

در واقع اینچنین روایتی هم در رابطە با جنبش شیخ عبیداللە وجود دارد کە گویا شاهزادهای قاجاری بنام فرهاد میرزا وجود داشته که مادرش کورد بوده است. شیخ عبیداللە پیامهایی بە او ارسال میکند که ما میخواهیم تهران را تصرف کنیم و به جای ناصر الدین شاه تو را در مقام شاه بگذاریم. برای این هم بطور مخفیانە دو نفر را پیش شاهزاده میفرستد و به او میگویند که تو مادرت کورد است و ماهم عصیانی را شروع کردهایم، تو هم همکاری کن که ما به تهران حمله کنیم آنجا را فتح کنیم و در نهایت سلطنت قاجار را به تو بسپاریم.

فرهاد میرزا هم از ترس اینکه شاید دسیسهایی در کار باشد یا اینکه بعداً فاش شود و ناصر الدین شاه او را بکشد، همچنین بخاطر اثبات صداقت و وفاداری خود به ناصر الدین شاه، ماجرا را به او میگوید و در نهایت آن دو نفر را دستگیر میکنند و آنها را میکشند. از تلاش شیخ نتیجەای کە پیگیر آن بود حاصل نمیگردد. 

در مورد قیام شیخ عبیدالله نهری هم میگویند که او برای اولین بار بحث کورد و کوردستان را طبق چارچوب‌های ناسیونالیستی معاصر مسجل کردە است و بسیاری از ناسیونالیست های کورد او را بانی ناسیونالیسم کوردی میدانند. شیخ عبیدالله نهایتاً شکست میخورد و بعداً به مدینه تبعید میشود و در آنجا وفات میکند. بعدها پسرش شیخ عبدالقادر در فعالیت‌هایی بویژە در زمان شیخ سعید پیران حضور می‌یابد کە در پایان جنبش شیخ سعید او نیز از کسانیست کە توسط جمهوری فاشیست ترکیە اعدام میگردد.

موضوع دیگر این است کە در شمال کوردستان و در اوایل قرن بیستم و قبل از جنگ اول جهانی “آلای حمیدیه” تشکیل میشود. بدلیل اینکە در زمان سلطان عبد الحمید دوم که آخرین خلیفه عثمانی است تشکیل شده‌اند به آنان آلای حمیدیه اطلاق گردیدە است. آلا بە معنی گُردان نظامی است. در واقع گردانهایی هستند که پرورش داده میشوند و آموزش میبینند که سرباز وفادار خلافت شوند. عثمانیها در صدد منظم کردن سیستم نظامی خود بودند تا از شیوه عشیرهایی بیرون بیاید و ساختاری مدرن و منظم با توجە بە پیشرفت‌های روز، بە خود بگیرد.

 چیزی که گاها کوردها به آن متهم میشوند قتل عام ارامنه بوده کە توسط این گُردان‌ها که اکثریت شان کورد بودەاند صورت گرفته است. در حقیقت این دستە از کوردها کوردهایی بودهاند که در بسیاری مواقع برعلیه خود جامعە و ملت کورد نیز عمل کردەاند. این قبیل کوردها همیشە حسابشان با فرهنگ و جامعە کورد آزادیخواه جداست و رابطەای با فرهنگ و جامعە کورد نداشتە و ندارند.

اما این واقعیت هم وجود دارد که قتل‌عام ارامنه توسط این آلای حمدیه صورت گرفتە است که اکثریت‌شان کورد بودەاند. ولی نباید این به مثابه بخشی از سیاست رهایی بخش ملت کورد در نظر گرفته شود. در حقیقت این سیاست اتحاد و ترقی، یعنی ترکهای جوان و فاشیست در درون خلافت بیمار عثمانی بود که عدهایی کورد مزدور دردرون همان خلافت، مجری آن شدند.

رخداد دیگری که در شرق کوردستان و در زمان مشروطه روی میدهد، تشکیل تعدادی نهاد است که در مکریان و ارومیه تاسیس میگردند. همچنین در کرماشان نیز نهادهای نوینی تشکیل میگردند و در سنندج هم توسط آیت الله مردوخ و بقیە فعالین جمعیتی تحت عنوان سعادت تشکیل میشود. باید یادآور شد کە تشکیل این نهاد و جمعیت‌ها برای منطبق گرداندن شرق کوردستان با جنبش مشروطە بودە است.

موضوع دیگری که متعلق بە این برهە از زمان میباشد وقایعی است کە در شمال شرق کوردستان روی میدهند. بە این شیوە که در شمال شرق کوردستان عشیرە شکاکها وجود داشت و در واقع بە شیوە یک کنفدراسیون عشیرەای عمل میکرد و در منطقە هم حاکمیت خود را اعمال میکرد. در این میان جعفر آقای شکاک کە برادر بزرگ سمکو شکاک بود؛ رهبری شکاک‌ها را برعهدە داشت کە با قاجاریە ارتباط داشتەاند و مدتی در تفاهم بسر میبردەاند. دست آخر قاجارها کە از ناحیە شکاک‌ها احساس خطر و نا امنی میکنند، با توسل بە حیلە و توطئە جعفر آقای شکاک را برای گفتگو بە شهر ارومیە فرا میخوانند و او را ناجوانمردانە به قتل میرسانند. بعداً قیام سمکو شکاک نیز در نتیجە نوعی خون خواهی برای قتل برادرش آغاز میشود کە با مرور زمان جنبە ملی بە خود میگیرد. 

منطقه مکریان نیز دردوران جنبش شیخ عبیداللە توسط عشیرە منگورها بەجنبش وصل میگردد. حتی یکی از فرماندههای زبدهی شیخ عبید الله نهری حمزه آقای منگور بوده است که بعد از شکست جنبش نیز برای مدتی بە فعالیت پارتیزانی خود علیە قاجاریە ادامە میدهد. بعدها توسط امیر نظام گروسی برای مذاکره بە مهاباد فراخواندە میشود و مانند تمام دسیسهها و توطئەهای دولت ایرانی او را در همانجا بە قتل میرسانند.

اساساً امیر نظام گروسی که حمزه آقای منگور را به قتل میرساند و فرماندەی جنگ با جنبش شیخ عبید الله را بر عهدە داشتە است نیز کورد بودەاست.امیر نظام گروسی از اهالی منطقه گروس و بیجار است که تمام عمرش را در خدمت قاجارها و در چارچوب منافع محدود خود بسر میبرد. 

در منطقه اردلان نیز در آن زمان کسی به نام “عباس خان روانسر” ملقب بە “سردار الرشید”جنبشی را راه اندازی میکند. سردارالرشید میخواهد بار دیگر امارت اردلان را از نو برپا کند. بنابراین تمام خانهای آن منطقه مانند محمود خان دزلی، محمود خان کانی‌سانان مریوان، محمد خان بانه، سنجر خان نران، جعفر سان لهون، حسین خان رزاب و شماری دیگر را با خود هم پیمان کردە و پیشروی‌هایی هم میکنند. تا کرماشان پیش میروند و سنجابیهای کرمانشاه را نیز، هم پیمان خود میکنند.

عباس خان و افرادش مناطق وسیعی از سنندج، کرماشان و اورامان  را تصرف میکنند. اما بعدها از یک طرف دچار اختلافات درونی میگردند و از طرف دیگر ابتدا توسط تزار روسیه مورد حمایت قرار میگیرند، ولی زمانی که انتقلاب بلشویکی صورت میگیرد و لنین در ادامە جنگ اعلام بیطرفی میکند، این حمایت هم از آنها سلب میگردد و این دو مورد باعث شکست جنبش میشوند. 

میدانیم کە در قرارداد سایکس ـ پیکو که در سال  ١٩١٦منعقد میگردد روسیە تزاری هم یکی از طرف‌ها بودە است. اما بعد از وقوع انقلاب بلشویکی لنین سایکس ـ پیکو را آشکار ساخت و از این قرارداد بیرون آمد. همچنین دستور برگشت نیروهایش را داد و قیام سردارالرشید بدون پشتیبان ماند و همانطور کە اشارە کردیم در میان خوانین کورد هم اختلافاتی به وجود آمد و نتوانستند اتلاف خود را تا سر پیش ببرند. 

در واقع این طبقه فوقانی کورد در طول عمر خود حاضر بودەاند بە انواع گوناگون با سردمداران ایرانی و عثمانی بسازند و مطیع آنها گردند، اما در میان خودشان تحمل و سازش را مبنا قرار ندهند. احتمالا در درون اتلافی کە با ابتکار سردارالرشید صورت میگیرد، زمانی کە سانهای اورامان مطلع میشوند کە سردارالرشید در صدد آن است امارت اردلان (عباس خان یا سردارالرشید از نوادگان اردلان و مشخصا نوە علی اکبر خان اردلان ملقب بە شرف‌الملک بود) را دوباره برپا سازد، از همکاری با او سر باز میزنند. چرا که بوسیله خیانت اردلانیها مخصوصاً علی اکبر خان اردلان (شرف الملک) و همراهی او با حکمای قاجار دو سان بزرگشان به قتل رسیده بودند. همانطور کە پیشتر ذکر کردیم یکی از آنها حسن سان بود کە در مریوان بقتل رسید و دیگری محمد سعید سان بود کە در جوانرود بە قتل رسید. لازم بە ذکر است کە محمد سعید خان پدر جعفر سان لهون یکی از اعضای این اتلاف بود. در هر صورت این عصیان نیز شکست میخورد و از رسیدن بەاهدافش ناکام میماند.

نکتهی دیگری که میخواهم بە آن اشارە کنم آن است کە در همان برهە یک شاهزادهای ایرانی بنام سالارالدوله وجود دارد که برادر محمد علی شاه و پسر مظفر الدین شاه بود. محمد علی شاه بعد از فتح تهران توسط مشروطەخواهان بە روسیە پناە بردە بود. در این میان سالارالدوله میخواهد از طرف کوردستان به تهران حمله کند تا مشروطه را شکست دهد و بار دیگر خود یا برادرش را بە تخت شاهی بنشاند.

او به خوانین کورد قول میدهد که در صورت پیروزی و احیای مقام سلطنت، استقلال و خودمدیریتی کوردستان را خواهد پذیرفت. این هم باعث می‌شود تعدادی از خوانین کورد، او را همراهی کنند. اما بعداً او هم شکست میخورد و در نهایت به قتل میرسد.

در واقع در دوران مشروطه کم کم افکار روشن فکری معاصر در میان کوردهای شرق کوردستان ریشە میدواند. مثلاً در کرماشان شخصی بنام یار محمد خان کرماشانی وجود دارد که مشروطه خواهی چپ و انقلابی است. حتی زمانی که تبریز توسط نیروهای دولتی محاصره میشود، او است کە با قوایی از کرماشان به کمک ستار خان و باقر خان میرود و حلقە محاصرە را میشکند.

٠٥-٠٢-٢٠٢١

Related posts